هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 6    |    1 دی 1389

   


 

پا به پای ياران


تبریک میلاد حضرت مسیح(ع) و آغاز سال نو


شمس اهل فرهنگ


گفت و گو با شمس آل احمد و کتابشناسی


شمس آل احمد: كاش به جاي جلال من مرده بودم


زندگی نامه شمس


بازنویسی تاریخ(جنگ ایران و عراق، 30 سال بعد)


گاهشمار حملات شيميايي عراق در هشت سال دفاع‌مقدس منتشر شد


نمایه هزار کتاب و هفت‌هزار مقاله در اختیار پژوهشگران انقلاب است


با ابوالفضل حسن آبادی در حاشیه دومین همایش تاریخ شفاهی


«مسلمانان و نگارش تاريخ»، پژوهشي در تاريخ‌نگاري اسلامي


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران -2(در آمدی بر چند و چون مصاحبه با نخبگان مشاغل)


روزنامه حبل المتين به روايت محمد گلبن


جنگ های ایران و روس


نيروي هوايي در دفاع‌مقدس


فراخوان دومين نشست تخصصي تاريخ مجلس


از جبهه‌ها تا کربلا


تاریخ نگاری یا تاریخ سازی


سند بين‌المللي حقانيت ايران در انتظار نويسندگان


"نگاهي نو به هشت سال دفاع‌مقدس"


توصيف، تبيين و تفسير در تحقيقات تاریخی


کتابخانه انقلاب اسلامی مجلس به دنبال تکمیل منابع نایاب در زمینه انقلاب در مجموعه خود است


هشت سال اینگونه گذشت


مهم‌ترین کارکرد تاریخ شفاهی بیان ناگفته‌ها است


 



زندگی نامه شمس

صفحه نخست شماره 6

(1308ش. تهران ـ [1389ش. تهران] ) نويسنده، روزنامه‏نگار
محمد باقرسادات آل احمد، ملقب به شمس‏الدين، برادر جلال آل احمد، در تير ماه 1308ش، در خانواده‏اى روحانى، در محله پاچنار تهران، به دنيا آمد. سيد احمد، جدّ او، روستازاده‏اى اهل اورازان بود. پدربزرگش، محمدتقى اورازانى، در كودكى براى تحصيل علوم دينى از روستا به قم آمد، و سپس به نجف رفت. پس از مراجعت، در تهران اقامت گزيد. سيد احمد حسينى طالقانى، پدر شمس، تا پايان عمر هشتاد ساله‏اش در تهران زندگى كرد. شمس كوچك‏ترين فرزند خانواده و پنج سال از جلال كوچك‏تر بود. برادر بزرگش، محمدتقى، كمال الدين، منصب امامت جماعت شيعيان نخاوله مدينه و نمايندگى مراجع تقليد زمان (اصفهانى، بروجردى) را داشت. وى در 1330ش در پنجاه سالگى، بر اثر سمى كه به او خورانيدند درگذشت (آل احمد، از چشم برادر، 37). شمس در دوران كودكى نزد زن مؤمنى قرآن آموخت. در 1315ش به دبستان ثريا رفت و دوره ابتدايى را در اين مدرسه و سپس مدرسه مولوى به پايان برد. از 1322 تا 1329ش دوره متوسطه را در دبيرستان‏هاى مروى و دارالفنون گذراند. در اوايل 1324ش به تشويق ناصر خموش، معلم ورزش خود، با وجود كمى سن به عضويت «سازمان جوانان حزب توده» درآمد (همان، 308). سپس به دانشگاه تهران راه يافت و در رشته فلسفه و هم‏چنين دردانش‏سراى عالى در رشته علوم تربيتى و روان‏شناسى به تحصيل پرداخت و در هر دو رشته فارغ‏التحصيل شد. وى دوره فيلم‏بردارى و سناريونويسى را نيز در دانشگاه سيراكيوز امريكا گذرانيد («هديه‏اى از...»، 1). در 1336ش به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد. از 1336ش تا 1340ش، در قزوين به تدريس اشتغال ورزيد و سپس به دبيرستان خاقانى تهران منتقل شد. شمس تا 1356ش كه بازنشسته گرديد، درس‏هاى ادبيات، علوم اجتماعى، فلسفه، روان‏شناسى، و جامعه‏شناسى تدريس كرد. عمده فعاليت‏هاى اجتماعى وى در دوران جوانى روزنامه‏نگارى و همكارى در چاپ و نشر كتاب، به ويژه آثار جلال، بوده است. در اين باره مى‏نويسد: «روزنامه‏نگارى را از سال 1325 شروع كردم، وقتى كه هفده ساله بودم» (همان‏جا). در آن دوره، جلال سمت سردبيرى مجله نامه مردم (معروف به مردم)، ارگان هيئت اجرائيه حزب توده، را داشت و شمس يار و كمك او بود. شمس تا 1343ش هر از چند گاهى نوشته‏هايى از خود در روزنامه‏هاى شرق ميانه، شاهد، نيروى سوم، كيهان و مجله‏هاى بامشاد و كتاب ماه و آرش به چاپ مى‏رساند. ولى بيشتر نوشته‏هاى وى افتخارى بود و حق‏التأليف نمى‏گرفت (همانجا). نيروى سوم ارگان حزب زحمت‏كشان بود كه شمس در سال‏هاى 32-1330ش سردبيرى آن را به عهده داشت. مدتى نيز در شاهد، به جاى جلال آل احمد و محمود عنايت، اداره ستون «كندوكاوها» را، كه جلال افتتاح كرده بود، به عهده گرفت. او در آن نوشته به بررسى جرايد سال‏هاى 1329 و 1330ش مى‏پرداخت (آل‏احمد، از چشم برادر، 231). چند مدتى هم با كيهان هفته همكارى داشت، كه حدود سى شماره آن با مطلبى به نام «كشكول» نشر يافت كه شمس آن را تهيه و تنظيم مى‏كرد اما امضا پاى آن نمى‏نهاد (همان، 487). هم‏چنين، در انتشار دو شماره كيهان ماه، به سردبيرى جلال آل احمد، كه فقط دو شماره انتشار يافت، همكارى داشت (همان، 229). چندى نيز مصحح و غلط‏گير مجله انديشه نو، به سردبيرى انورخامه‏اى، گرديد كه فقط سى شماره از آن منتشر شد. اين مجله در بهمن 1327، تعطيل گشت (همان، 462). شمس يك چند مسئوليت خدمات فنى مجله نقش و نگار را، كه مديريتش با سيمين دانشور ـ همسر جلال ـ بود، (1334ش) برعهده داشت (همان، 227). وى و سيمين دانشور و پرويز داريوش و ابراهيم گلستان چند تن وصىّ جلال آل احمد در چاپ و انتشار آثار او هستند (همان، 426).
     شمس در كار تحقيق و تتبع ادبى و اجتماعى و اقتصادى جلال، كه محصول آن كتاب تات‏نشين‏هاى بلوك زهرا است با وى همكارى داشته؛ از جمله عكس‏هاى كتاب را شمس تهيه كرده است (وثوقى «تات نشين‏هاى بلوك زهرا»، 351-353). كتاب كارنامه سه ساله به قلم جلال نيز به وى تقديم شده، چه در تحقيق و جست‏وجوى جلال، كه نيمى از كشور را زير پا نهاد، با وى همراه بوده است (آل‏احمد، از چشم برادر، 293). وى ترجمه قمارباز داستايوفسكى را كه جلال در 1327 ش به انجام رساند، با يارى بهمن نوايى، ويراستارى فنى كرد و با دو صفحه مقدمه كه بر آن نوشت در 1363ش در انتشارات فردوسى منتشر ساخت (همان، 251). در 13 آبان 1332ش در پى‏انتشار غربزدگى، او و جلال دستگير گرديدند. جلال شب همان روز سيزدهم، بر اثر اقدامات سيمين دانشور، آزاد شد؛ اما شمس به همراه دو تن از كارمندان «رواق» (حبيب عاقبت به خير و جواد ياسينيان) نزديك به بيست روز در توقيف و حبس شهربانى كل كشور به سر برد(همان، 265). وى در 1356ش با موافقت سيمين دانشور و پرويز داريوش، به هزينه پس‏انداز مختصر فرزندانش، شخصاً اقدام به احياى انتشارات رواق كرد و در كمال احتياط، چهار كتاب كم حجم جلال را براى انتشار آماده ساخت (همان، 270). خود نوشته است كه وظيفه راه‏اندازى دوباره رواق را پرويز داريوش و همسر جلال به عهده او نهادند و وى بدان امر اقدام كرد (همان، 494).
     در آغاز كار كتاب ماه شمس، به سمت سردبير، به همكارى با شوراى نويسندگان مجلّه، جلال، سيمين دانشور و پرويز داريوش، پرداخت (همان، 487). در 1360، با رضايت دانشور، كتاب سنگى بر گورى نوشته جلال را به چاپ سپرد. اين اثر در 1342ش به قلم خود نويسنده بازنويسى شد (همان، 277).
     شمس پس از انقلاب مدتى كوتاه، سردبير روزنامه اطلاعات گرديد. او پيش از انقلاب عضو كانون نويسندگان بود، اما پس از انقلاب، از عضويت استعفا داد («پيش درآمد»،3). وى جزو نخستين كسانى است كه به عضويت شوراى انقلاب فرهنگى برگزيده گرديد («هديه‏اى از...، 1).
     شمس و همكارانش نهضتى را به نام «جنبش براى آزادى» در آغاز به مثابه جنبشى ادبى، و سپس پايگاهى براى مبارزه سياسى بنيان نهادند («گفتگو ـ ديدار با شمس آل احمد»، 24).

آثار: 1- از چشم برادر، قم، كتاب سعدى، 1369ش، (درباره زندگانى و آثار جلال آل احمد). 2- حديث انقلاب، ج1 با نام «آزادى و مرزهايش» تهران، حوزه هنرى، چ سوم، 1372ش و ج 2 با نام «استقلال فرهنگى» تهران، حوزه هنرى، چ دوم، 1373ش. 3- طوطى‏نامه يا جواهر الأسمار، عمادبن محمد الثغرى، به اهتمام شمس‏الدين آل احمد، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1352ش. 4- عقيقه، تهران، آبان، 1355ش (مجموعه داستان). 5- گاهواره، تهران، آبان، 1352ش. (مجموعه داستان).

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع و مآخذ: آل احمد، شمس، از چشم برادر، قم، كتاب سعدى، 1369ش؛ همو، «از ميان نامه‏ها»، تاريخ و فرهنگ معاصر، س 6، شم 3 و 4 (پاييز و زمستان 1376ش)، 509؛ همو «تكنيك و محتوى در قصه‏نويسى»، كيهان، شم 13161 (4 آبان 1364 ش)، 12؛ اكبرى صحّت، جليل، «ناگهان زود، دير مى‏شود»، ايران، شم 272 (13 دى 1374ش)، 12؛ «اوستا همه را دوست مى‏داشت»، شعر، شم 3 و 4 (خرداد و تير 1372ش)، 79؛ برزين، مسعود، شناسنامه مطبوعات ايران از 1215 تا 1357ش، تهران، بهجت، 1371ش؛ «پيش‏درآمد»، اميد ايران، شم 20، شم مسلسل 1012 (28 خرداد 1358)، 3؛ خبرگزارى پارس، بولتن شم 93 (5 تير 1359ش)؛ دهباشى، على، «معرفى كتاب»، عدالت (6 دى 1359ش)، 6؛ سميعى، احمد، طلوع و غروب دولت موقت، تهران، شباويز، چ دوم، 1371ش؛ «شمس‏آل احمد و كتابهاى تازه»، كيهان فرهنگى، س 11، شم 5 (مرداد 1373ش)، 71؛ فرهنگ ناموران معاصر ايران، زندگى‏نامه خودنگاشته؛ كيانورى، نورالدين، خاطرات، تهران، موسسه تحقيقاتى و انتشاراتى «ديدگاه»، 1371 ش؛«گفتگو ـ ديدار با شمس‏آل احمد»، اميد ايران، شمـ 21؛ مولوى، فرشته، كتابشناسى داستان كوتاه (ايران و جهان)، تهران، نيلوفر، 1371ش؛ نجاتى، غلامرضا، تاريخ سياسى بيست و پنج ساله ايران، ج 2، تهران، رسا، چ دوم، 1371ش؛ وثوقى، ناصر، «تات نشين‏هاى بلوك زهرا»، انديشه و هنر، شم 5 (1337ش)، 351-353؛ «هديه‏اى از استاد شمس‏آل احمد به ندا»، نداى يزد، شم مسلسل 194 (6 شهريور 1368ش)، 1؛ «يادمان شادروان استاد اوستا»، سخنگو، شم 9 (1370ش)، 4 - 5.

نویسنده: ابوالقاسم رادفر
منبع: فرهنگ ناموران جلد اول صفحه 313


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.