هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 64    |    24 اسفند 1390

   


 

حرکت پیاده‌ها، شاه را مات کرد و امام آمد


کاوه گلستان، عکس و تاریخ


سوگند که جز برای آسایش مردم ننویسم


تدوین تاریخ شفاهی در استان‌ها متفاوت است


چیستی مسأله و اهمیت آن در تاریخ شفاهی-3


نقش تاریخ شفاهی در تهیه زندگی‏نامه‏ها


تاریخ شفاهی و ساخت تاریخ‌های چندگانه و متناقض


سیداحمد خمینی، از نگاهی متفاوت


نگاهی به دو کتاب تشنگان دشت غوریان و کشتگان جبرئیل


نهصت ملی سازی نفت در خاطرات محمد عرب


سیدمحمود کاشانی: آمریکا و انگلیس، پشت مصدق بودند


حزب توده، گوی سبقت را از انگلیسی‌ها ربود


نافرمانی غیرمدنی نگاهی به بمبگذاری استرلینگ‏هال می‏اندازد


پروژه‏ي تاريخ شفاهي براي ماهيگيران پرتقالي زبان در آمريکا


تاريخ شفاهي جنوب شرق‌آسيا ـ43


 



نهصت ملی سازی نفت در خاطرات محمد عرب

صفحه نخست شماره 64

اشاره:
یکی از موضوعات مطرح در حوزه مبارزات مردمی مردم ایران، تشکیل گروه‌های محلی و منطقه‌ای و عضویت‌شان در تشکل‌های بزرگ‌تر بوده است. یکی از این نوع فعالیت‌ها تشکیل هسته‌های جبهه ملی برای ملی نمودن (سازی) صنعت نفت است.
در منطقه شمیران تهران، جمعی از نیروهای مذهبی طرفدار آیت‌اله  کاشانی و فعال در شاخه جوانان جبهه ملی تشکیل شد.
یکی از اعضای این شاخه محمد عریب از اهالی دِه رستم‌آباد شمیران و شاغل در سازمان صنایع نظامی آن روز است که بعدها به ارادتمندان امام و نهضت اسلامی پیوست و به علت فعالیت‌های ضد حکومت پهلوی از سازمان صنایع دفاع اخراج شد و در زندان‌های نیروهای نظامی، مدتی را سپری نمود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عضو حزب جمهوری اسلامی، شهردار قم، اولین سفیر رسمی جمهوری اسلامی در عمان از سال 67 تا 72 اولین معاون اداری مالی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، مشاور عالی رئیس وزیر امور خارجه در امور کشورهای حاشیه خلیج فارس، سرکنسول ایران در دبی از 76 تا 79 و اولین معاون اداری مالی (پشتیبانی) دکتر علی اکبر ولایتی در وزارت خارجه بوده است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی قم خاطرات ایشان را در حدود 60 جلسه، از 1382 تا 84  ضبط کرد و تدوین آن تا سال 1390 توسط اینجانب همراه با مصاحبه های تکمیلی، انجام گرفته و در آینده نزدیک نیز منتشر خواهد شد.
این مقاله، بخشی از همین کتاب و قسمتی از حضور وی و برخی جوانان  شمیران در حمایت از آیت‌اله کاشانی و جبهه ملی است.

پس از واقعه‌ي 30 تير علي‌رغم نزديکي اعضاي جبهه‌ي ملي، در کشور نابساماني ايجاد شد. صنايع نظامي به رياست سرلشکر باتمانقليچ با هرج و مرج رو به رو شد و کارگران براي وضع استخدام و بازنشستگي خود دست به اعتصاب زدند.
عموم مردم تا زمان اختلاف سياسي ميان آيت‌الله كاشاني و مصدق، به آيت‌الله كاشاني علاقه‌مند بودند و پدر من نيز همراه با مرجعيت و روحانيت بود. اما بعدها متوجه شديم بر خلاف شخصيت ملي دكتر مصدق، آيت‌الله كاشاني خواستار حفظ مسائل مذهبي است. اما ما کماکان به دليل گرايش‌هاي مذهبي، حق را به كاشاني داديم؛ چرا كه نخواستيم دين‌مان را به دنيا بفروشيم. 
من با چشم خود ديدم كه شعبان بي‏مخ معروف، از عوامل لات و چاقوكش درباري همراه با نوچه‌هايش سوار ماشين سربازها، به نفع شاه و عليه مصدق شعار مي‌دادند. سرانجام در كودتا هم‌زمان با دستگيري مصدق سرتيپ رياحي رئيس ستاد ارتش مصدق نيز دستگير شد و محاكمه‌ي آنها در سلطنت آباد آغاز گرديد.
مغازه‌ي بقالي حاج احمد رحيميان را (تنها جايی که تلفن عمومي داشت) براي برقراري ارتباطات تصاحب کرده بودند. صبح که ماشين‌ها از خيابان عبور مي‌کردند مردم شعار زنده باد مصدق و مرگ بر شاه را تکرار مي‌کردند.(1)
در يكي از روزهاي محاكمه‌ي مصدق، براي آزار روحي او، چند فاحشه را در خوابگاه ناصري به سلول او بردند. کودتاگران قصد عکس گرفتن از مصدق در حال خنديدن و معاشقه با اين فاحشه‌ها را داشتند. اما او بدون هيچ توجهي به آنها سرش پايين و مشغول مطالعه بود. يكي از آن فاحشه‌ها با تمسخر خطاب به آن مرد ملي گفت: «چرا بدنت مي‌لرزد، مرگ که ترس ندارد كه آن‌قدر مي‌ترسي!» مصدق جواب داد: «منار جنبان اصفهان هم پس از يک عمر لرزيدن هنوز پابرجاست، من نيز پا بر جا خواهم ماند.»
هم‌زمان با تحولات اقتصادي و سياسي جامعه‌ي ايران، پس از 28 مرداد، دکتر محمد مصدق، به اتهام قيام عليه حکومت مشروطه‌ي سلطنتي در دادگاه ارتش محاکمه مي‌شد.(2)
مصدق داراي تغيير حالت‌هاي آني زيادي بود که هنگام جلسات دادگاه هم همين حالت‌هاي متناقض را داشت. اغلب در پيژامه‌ي گوني‌رنگش مي‌نشست. به ظاهر چرت مي‌زد اما به موقع به شخص بسيار هوشياري تبديل مي‌شد.
او از آغاز شروع دادگاه، به عدم صلاحيت آن اعتراض نمود و هنگامي که دادگاه به صلاحيت خود رأي داد، شروع به بي‌ارزش نمودن دادگاه از طريق مسخره کردن دادستان و خود دادگاه نمود و از هر موقعيتي براي کوبيدن و بي‌اعتبار نمودن دادستان استفاده مي‌کرد. به‌طور مثال وقتي سرتيپ حسين آزموده، دادستان ارتش، در موقع خواندن ادعانامه بيان کرد «متهِم»، يکباره از حالت خواب و بيداري بلند شد و فرياد زد: «آقا! متهِم نيست، متهَم است، متهَم... متهَم... متهَم...» از آن زمان آزموده به اشتباه لفظي خود واقف و سعي در تلفظ درست کلمات داشت.
در يکي ديگر از جلسات، هنگامي که آزموده ادعا کرد: «اين پيرمرد مفلوک دارد تئاتر بازي مي‌کند» به سرعت از جاي خود بلند شد و با عصبانيت گفت: «اگر راست مي‌گويي، بيا با من همين جا کشتي بگير» و به‌دنبال آن حالت يک کشتي گير را به خود گرفت. اين تصور که در وسط آن دادگاه جدي و حساس دکتر مصدق و دادستان ارتش با هم کشتي بگيرند آن‌چنان تعجب‌آور و مضحک بود که تا چندي حضار بي‌اختيار مي‌خنديدند و بعضي از روزنامه‌ها هم اين خبر را با تيتر بزرگ چاپ کرده بودند و کاريکاتورهاي متعدد در اين زمينه کشیده شد.(3)
پس از کودتاي 28 مرداد علاقه‌ي ملي نسبت به مصدق افزايش يافت و فعاليت من نيز به عنوان مسئول هماهنگي نيروهاي شميران، متوقف نگرديد و همراه با طرفداران وي با برنامه‌ريزي قبلي تصميم به برگزاري راهپيمايي در روز محاکمه‌ي وي گرفتيم، اين تظاهرات به نشانه‌ي اعتراض به محاکمه‌ي مصدق، شايگان و رضوي صورت گرفت. در آن روز بازار تهران، دانشگاه و مدارس تعطيل شد و شعار بازار سکوت بود، اما در دانشگاه تهران، تظاهرات در سه منطقه پيش‌بيني شد؛ اول بين چهارراه پهلوي (ولي عصر) تا چهارراه امير اکرم، دوم در چهارراه قوام‌السلطنه و منطقه‌ي سوم بين کوچه برلن (خيابان فردوسي) تا سينماي ايران(خيابان لاله زار). در منطقه‌ي اول ما به همراه جمعي از دانشجويان از رستم‌آباد به چهارراه پهلوي آمده و پس از پيوستن به افراد دو منطقه‌ي ديگر به طرف بهارستان حرکت کرديم. در موعد مقرر با سردادن شعارهاي «يا مرگ يا مصدق» تظاهرات شروع شد. عبور وسايط نقليه متوقف شد و هزاران اعلاميه و تراکت، بين مردم توزيع شد و مغازه‌ها بسته شد.
پس از پايان تظاهرات، نزديک ظهر، در نتيجه‌ي زد و خورد مأموران انتظامي و چاقوکشان دولتي، با دانشجويان و مردمي که به صفوف آنها پيوسته بودند، تعداد زيادي مجروح و دستگير شدند. (4)
در سال 1333 يعني يك سال بعد يا اواخر 1334  ما به جلسه‌اي در شهرري منزل مرحوم فيروزآبادي از سران جبهه‌ي ملي دعوت شديم. در اين جلسه سه نفر از رستم‌آباد و حدود شش تا هفت نفر از كل شميران و جمعاً حدود پنجاه نفر و افراد شاخصي از جمله آقاي شيباني از مذهبيون و بازرگان و حسيبي و شايگان حضور داشتند كه در مورد تشكيلات جديد و راه‌اندازي آن صحبت شد و پانزده روز بعد دوباره جلسه‌ي دوم تشكيل شد که البته هنوز تشكيلات جديد برقرار نبود. اين بار حدود دويست تا سيصدنفر در منزل دكتر شيباني بيشتر از سران جبهه‌ي ملي بحث‌هايي در مورد راه‌اندازي جبهه‌ي ملي نمودند. از سال 1334  و 1335  تشكيلات نهضت مقاومت ملي بدين صورت بود كه شوراي مركزي در تهران متشکل از سران و احزاب، و در جاهاي ديگر از جمله آنجا كه ما بوديم دو كميته، كه در كل شميران فعال بود. يکي كميته‌ي شميران در تجريش كه دكتر ملكي همراه برادران زماني از افراد فعالش بودند که يکي از آنها در تجريش كتابفروشي داشت و آقاي عباس زماني كه از همه فعال‌تر بود.
كميته‌ي دوم معروف به کميته‌ي قلهك و رستم‌آباد بود كه نواحي قلهك، زرگنده، رستم آباد، ضرابخانه و لويزان را پوشش داده و پنج عضو داشته كه بنده و آقايان محمدحسين عرب و سكاكي از افراد فعال جبهه‌ي ملي و آقايان آهويي و حسيني از قلهك، عضو كميته‌ي اصلي آنجا بوديم.
كميته به صورت هفتگي تشكيل مي‌شد که يك رابط با مركز داشت. كليه‌ي اعلاميه‌ها، كتاب‌ها، تحليل‌ها و هر چيزي كه لازم بود به كميته آورده مي‌شد.
هر حوزه يك سخنگو داشت كه در واقع كار را تجزيه و تحليل مي‌كرد. افرادي نظير ولايتي، نوريان، كهنداني، كيارستمي و برادران مهشيد، بسيار فعال و در رأس كار قرار داشتند. من نيز بيشتر حوزه‌هاي دانشجويي دانش‌آموزي را اداره مي‌کردم. يكي از افراد فعال سيد ابوالقاسم طباطبايي بود.
از ديگر مشکلات نهضت مقاومت، عدم توجه کادرها به اهميت اصل رازداري در عمليات مخفي سياسي بود؛ بدين‌ترتيب که تصميمات کميته‌ي مرکزي و ساير کميته‌ها قبل از به اجرا در آمدن، توسط نمايندگان احزاب در کميته‌هاي حزبي مطرح مي‌گرديد و عده‌اي از افراد حزبي از آن آگاه مي‌شدند. دستگاه‌هاي انتظامي نيز از طريق مأمورين مخفي که در احزاب داشتند، از اين تصميمات اطلاع پيدا مي‌کردند.(5) به دليل نزديکي ما به سلطنت‌آباد جلسات را بيشتر در منزل ما برگزار مي‌کرديم. گاهي اوقات ممکن بود پنج جلسه در ساعات مختلف يک روز برگزار شود. ولي جلسات بسيار منظم و به دليل مخفي کاري بايد سر ساعت برگزار مي‌گرديدند. ما ساعات را با راديو ميزان كرده و دو دقيقه در را باز كرده و در طي اين زمان همه آمده بعد در بسته و اگر كسي بعد از شروع جلسه مي‌آمد ديگر زنگ نمي‌زد و مي‌رفت. در پايان جلسه هم همه منظم خارج مي‌شدند.
حزب جلسات زيادي در ميدانگاهي که يک ايستگاه مانده به قلهك، تشکيل مي‌داد. تعدادي از كارگران نانوايي در امر پخش اطلاعيه فعاليت مي‌كردند. ما در يک باغ بزرگي بوديم که مهندس حسيبي و خود مهندس بازرگان نيز به آنجا آمد و شد داشتند. کميته‌ي انتشارات نهضت با تهيه‌ي دستگاه‌هاي چاپ و پلي‌کپي مستقل براي خود و حفظ استتار، توانست دستورالعمل‌هاي نهضت را در تهران و ديگر شهرهاي بزرگ به اطلاع مردم برساند. ما بيشتر اطلاعيه‌هاي نهضت مقاومت ملي را در آنجا توليد مي‌کرديم؛ اين باغ تعلق داشت به يکي از درباريان و باغباني به نام مشت حسن علي كه با ما خيلي رفيق بود.(6)
اين باغ يکي از مراکز تنظيم و تكثير اعلاميه‌ي معروف مخالفت با قرارداد کنسرسيوم، نهضت مقاومت ملي که به پشتوانه‌ي قيام دانشجويان و واکنش آنان نسبت به حضور نيکسون در تهران منتشر و توزيع گرديد.(7)
همچنين نهضت مقاومت ملي با انتشار سه نشريه به‌طور مشروح نيات استعماري کنسرسيوم را فاش ساخت و عدم تطبيق مفاد قرارداد را با قانون ملي شدن خاطر نشان نمود. همچنين نظريات دکتر مصدق را درباره‌ي مفاد قرارداد مزبور که طي لايحه‌اي به ديوانعالي کشور فرستاده بود، منتشر کرد.(8) و با انتشار تراکت‌ها و اعلاميه‌هاي ديگري به طرح قرارداد کنسرسيوم در مجلس اعتراض کرد و آن را به عنوان سند ننگي در تاريخ ايران دانست. در يکي از اين تراکت‌ها نوشته شده بود:
«هموطن، زندان‌ها پر است، قرارداد فرمايشي کنسرسيوم در شرف تصويب مي‌باشد. همه جا، در اداره، مدرسه، مزرعه، خيابان، همه کس، چه شفاهي و چه کتبي به اين سند ننگ اعتراض کنيد».(9)
در پاييز 1336 نهضت مقاومت جزوه‌ي بيست و چهار صفحه‌اي را منتشر کرد که سر و صداي زيادي را در ايران، به‌خصوص در محافل سياسي برانگيخت. مطالب اين جزوه‌ي 24 صفحه‌اي تحت عنوان «نفت» پاسخي بود به ادعاي رژيم کودتا، پيرامون امضاي قراردادي با يک شرکت ايتاليايي به نام «آجيپ» به‌منظور استخراج و بهره‌برداري نفت از حوزه‌ي فلات قاره‌ي خليج فارس. به موجب اين قرارداد سود حاصل از عمليات استخراج نفت در آن حوزه 75 درصد به ايران تعلق مي‌گرفت.
محمدرضاشاه در سخنراني‌هاي خود، ايجاد اين شرکت را با منافع 75 درصد سهم ايران، يکي از ابتکارات خود پس از ملي شدن صنعت نفت به عنوان يک قرارداد بي‌سابقه در جهان توصيف و ادعا مي‌نمود که دولت ايران رژيم پنجاه درصدي معمول در منطقه‌ي خليج فارس را به سود خود تغيير داده است.
اين ظاهر قضيه بود. واقعيت اين بود که ايران، برخلاف رويه‌ي معمول در همه‌ي قراردادهاي بين کمپاني‌هاي آمريکايي و انگليسي و دولت‌هاي صادرکننده‌ي نفت در خليج فارس که کليه‌ي هزينه‌هاي اکتشاف، استخراج و توليد نفت به عهده‌ي شرکت‌هاي طرف معامله بود، نيمي از هزينه‌هاي توليد را به عهده مي‌گرفت. به بيان ديگر، سهمي که از منافع شرکت نصيب ايران مي‌شد، کمتر از 50 درصد معمول بود.
نهضت مقاومت ملي با انتشار اين جزوه‌ي 24 صفحه‌اي «نفت» که به ابتکار دکتر عبدالله معظمي و همکاري چند نفر از کارشناسان امور نفت تهيه و تدوين شده بود، با ارائه‌ي دلايل و شواهد مستدل، واقعيت‌هاي مربوط به قراردادهاي معمول در جهان، و زياني که در قرارداد با شرکت «آجيب» متوجه ايران مي‌گرديد، ماهيت آن قرارداد را تشريح کرده‌است.
در بهار سال 1339 پس از نطق شاه در مورد آزادي انتخابات، به ما خبر دادند سران و کارگردانان سابق جبهه‌ي ملي و نهضت مقاومت ملي و ديگر گروه‌ها و جمعيت‌هاي سياسي درصدد شروع فعاليت‌هاي سياسي به طور علني مي‌باشند. بدين منظور، رهبران نهضت مقاومت ملي، از جمله آقايان دکتر يدالله سحابي، آيت‌الله سيد محمود طالقاني و مهندس بازرگان همراه با سران فعال جبهه‌ي ملي سابق و همکاران دکتر مصدق، از قبيل: سيد باقرخان کاظمي، دکتر غلامحسين صديقي، دکتر عبدالله معظمي، اللهيار صالح، سيد محمود نريمان، مهندس احمد زنگنه، دکتر کريم سنجابي، داريوش فروهر... پس از چند جلسه بحث و گفتگو، درباره‌ي تأسيس يک سازمان سياسي در برگيرنده‌ي همه‌ي نيروهاي ملي، به توافق رسيد و سرانجام روز 30 تير 1339 طي اعلاميه‌اي، خبر تشکيل جبهه‌ي ملي (دوم) انتشار يافت.(10)
حاصل اين مختصر آزادي اجتماعات و نطق بيان به جايي رسيد که به دعوت جبهه‌ي ملي جلسه‌اي در تاريخ 28 ارديبهشت 1340 طراحي شد. ما از جمله‌ي 200 هزار نفر برپا کننده‌ي تظاهرات بي‌سابقه در بيابان‌هاي جلاليه (پارک لاله) در قسمت شمالي بلوار کشاورز بوديم.(11) که در آن آقايان سنجابي و صديقي، پيرامون مسائل داخلي، لزوم تأمين آزادي و رعايت قانون اساسي و آزادي انتخابات صحبت کردند. دکتر بختيار بحث در مورد سياست خارجي دولت اميني و روابط آن با دول غربي را مطرح كرد و گفت: «سياست جبهه‌ي ملي، پيروي از سياست مصدق است، يعني سياست «بي‌طرفي منفي» و افزود: «ملت ايران قراردادهاي تحميلي را قبول ندارد....».
ما با شنيدن نام مصدق، شعار «زنده باد رهبر ما » را سرداديم و به مدت چند دقيقه فرياد «مصدق پيروز است» در ميدان جلاليه طنين‌انداز بود.(12)


پانوشت‏ها:
(1) دکتر علي محمد نوريان در گفتگو با حسين روحاني صدر (بهار و تابستان 84) این مطلب را تائید کرده است.
(2) يوسف مازندي، ابرقدرت قرن، به کوشش: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، ايران، تهران، نشر البرز، 1373، ص361
(3) همان صص 366-365
(4) غلامرضا نجاتي، خاطرات بازرگان (شصت سال خدمت و مقاومت)، جلد نخست، مؤسسه‌ي خدمات فرهنگي رسا، چاپ دوم، 1377،  ص 312
(5) همان، ص 310
(6) حسن جولايي در گفتگو با حسين روحاني صدر(18/7/87)این مطلب را تائید کرده است.
(7) غلامرضا نجاتي، پيشين، ص 318
(8) همان، ص 322
(9) همان، ص 323
(10) همان، ص 346
(11) همان، ص 355
(12) همان، ص 356

حسین روحانی صدر



 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.