هفته نامه تاريخ شفاهي
 



 
          شماره 5    |    17 آذر 1389

   


 

گنجينه اسناد(فصلنامه تحقيقات تاريخي و مطالعات آرشیوی)


شمس آل احمد درگذشت


مفهوم و ماهیت مصاحبه در تاریخ شفاهی


گفتگو با علی ططری در حاشیه دومین همایش تاریخ شفاهی


شفا بایدت داروی تلخ نوش (نقدی بر مقاله مقدمه ای بر استانداردهای تاریخ شفاهی)


دردم نهفته بِه ز طبيبان مدّعي


درباره کتاب تاریخ شفاهی مسجد هدایت


تاريخ شفاهي در جنگ عراق عليه ايران-1(درآمدي بر چند و چون مصاحبه با نخبگان مشاغل)


به مناسبت سالگرد واقعه 18 ارديبهشت دانشگاه تبريز-ناگفته‌هايي از شهيد غلامي


درباره کتاب بنيادهاي علم تاريخ


رونمایی از يك‌ميليون سند دفاع‌مقدس نیروی دریایی ارتش


زندگي نامه و خاطرات رحيم كريمي


مصاحبه با علي‌اکبر کوثري


خاورمیانه در برزخ بحران و ثبات


تاريخ بلعمي سايه‌اي از سوگ‌سرايي منظوم است


با راوي خاطرات كتاب «نورالدين پسر ايران»


حرف های آسماني


انتشار خاطرات دفاع مقدس نماينده امام(ره) در گيلان


«فرهنگ القاب» منتشر شد


 



با راوي خاطرات كتاب «نورالدين پسر ايران»

صفحه نخست شماره 5

تبريز ـ خبرنگار اطلاعات: كتاب «نورالدين، پسر ايران» چنانچه راوي خاطرات آن مي‌گويد در مرحله نهايي چاپ و انتشار قرار دارد.

اين كتاب حاوي خاطرات رزمنده جانباز 70 درصد تبريزي «سيد نورالدين عافي» است كه توسط معصومه سپهري به نگارش درآمده و از سوي انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر مي‌شود.

سيد نورالدين عافي راوي خاطرات كتاب «نورالدين پسر ايران» در آستانه هفته بسيج و نيز چاپ و نشر كتاب خاطرات خود در گفت‌وگويي با اطلاعات اظهار داشت: كتاب «نورالدين پسر ايران» حاوي خاطرات 77 ماه حضورم در جبهه‌هاي نبرد حق عليه باطل است كه به خوبي توسط معصومه سپهري به نگارش درآمده است.

او مي‌گويد: متن نهايي كتاب را خوانده‌ام كه برايم تداعي‌كننده روزهاي حضورم در جبهه‌ها بود.

نورالدين مي‌افزايد: خاطراتم در اين كتاب از روي نوار حدود 50 ساعت مصاحبه‌ام در سال 73 پياده شده است كه اكنون پس از گذشت چند سال آماده چاپ و انتشار شده است.

او درباره اعزام خود به جبهه مي‌گويد: پانزده ساله بودم كه وارد بسيج شدم و براي اعزام به جبهه‌ها نام‌نويسي كردم و پس از گذراندن دوره آموزشي در پادگان خاصبان تبريز به پادگان امام حسين(ع) تهران اعزام شدم و از آنجا به منطقه كردستان رفتم و بعدها هم در مناطق عملياتي جنوب و ديگر عمليات‌ها شركت كردم.

عافي مي‌افزايد: سال 61 برادر كوچكترم صادق كه همراه من در جبهه‌هاي جنوب بود، در عمليات مسلم بن‌عقيل(ع) به شهادت رسيد و من همچنان به حضورم در جبهه ادامه دادم.

وي مي‌گويد: در طول مدت حضورم در جبهه چندبار مجروح شدم كه نخستين بار در منطقه كردستان و آخرين بار در منطقه شلمچه بود.

وي يادآور مي‌شود كه در عمليات يا مهدي(عج) در منطقه فاو و محل كارخانه نمك، تجلي اوج ايثار را در رزمندگان دلاور اسلام ديدم.

در اين عمليات وقتي مي‌خواستيم از كارخانه نمك عبور كنيم، رزمندگاني كه زودتر از ما رفته بودند زخمي و به زمين افتاده و شهيد شده بودند، نزديك كه شدم ديدم رزمندگان پيش از شهادت دهانشان را با شله (پارچه‌اي) بسته‌اند، با اين هدف كه مبادا محور لو برود و بقيه رزمندگان با صداي آنها شهيد شوند.

اين خاطره را هيچ‌وقت فراموش نمي‌كنم و آن را تجلي اوج ايثار در رزمندگان اسلام مي‌پندارم و بر اثر همه آن رشادت‌ها است كه نظام اسلامي به اين جايگاه رسيده است.

نورالدين كه اكنون به مرز چهل و شش سالگي رسيده است، درباره آخرين خاطره‌اش از آقا مهدي باكري اظهار مي‌دارد: آخرين بار كه آقا مهدي را ديدم دو ساعت پيش از شهادتش، در عمليات بدر و بين بزرگراه بصره ـ العماره بود و آقامهدي مي‌خواست نيروها را از بزرگراه به محل درگيري ببريم.

وي تقوا، تواضع، صفا، اخلاص، مردمداري، مديريت و ساده‌زيستي را از جمله ويژگي‌هاي اخلاقي شهيد باكري اعلام مي‌كند و مي‌گويد: به همين خاطر بود كه تمامي رزمندگان آقامهدي را از صميم قلب دوست داشتند.

او اظهار مي‌دارد: در سايه مديريت آقامهدي بود كه پادگان دزفول شكل گرفت و مشكل آب رزمندگان در آن منطقه برطرف شد.

نویسنده: معصومه سپهری
منبع: روزنامه اطلاعات چهارشنبه 3آذر 1389 -17ذی الحجه 1431 -24نوامبر 2010 - شماره 24905


 
  
نام

پست الكترونيك
نظر شما
کد امنیتی

 

 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.