شماره 75    |    31 خرداد 1391

   


خاطرات نخستین معاون وزارت امور خارجه ایران نقد و بررسی می‏شود

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ نشست نقد و بررسی کتاب «شیخ المعاونین ما کجاست؟» خاطرات شفاهی محمد عرب نخستین معاون علی اکبر ولایتی، در وزارت امور خارجه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط حسین روحانی صدر تدوین شده، روز دوشنبه پنجم تیر ماه سال جاری با حضور محققان، نویسندگان و پژوهشگران ساعت 5 عصر در سرای اهل قلم برگزار می‏شود. این نشست با حضور سعید فخرزداه، مدیر واحد تاریخ شفاهی دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، محسن کاظمی و محمود سادات بیدگلی، محقق و پژوهشگر و جواد منصوری، معاون فرهنگی وکنسولی وزارت امور خارجه و سفیر ایران در پاکستان (یکی از بازماندگان فاجعه 7 تیر 1360) و حسین روحانی صدر، نویسنده اثر برگزار می‏شود.


کتاب «سهم من از چشمان او» رونمایی می‏شود

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ کتاب «سهم من از چشمان او» خاطرات شفاهی سردار حمید حسام، به قلم مصطفی رحیمی نوشته شده و توسط دفتر مطالعات و ادبيات پايداري مراكز استاني حوزه‌هنري و انتشارات سوره‌ مهر منتشر شده است. مراسم رونمایی از این اثر با حضور جمعی از نویسندگان، پژوهشگران و فرماندهان ارشد دوران دفاع مقدس، ششم تیر ماه سال 1390 محل تالار مهر حوزه هنری برگزار می‏شود. حميد حسام سال 1340 در همدان متولد شد و با آغاز جنگ‌تحميلي عراق عليه ايران در لشكر 32 انصارالحسين حضور پيدا كرد و به جبهه‌هاي جنگ رفت. وي مدرك كارشناسي ارشد رشته زبان و ادبيات فارسي را از دانشگاه تهران دريافت كرده است.


خاطرات شفاهی زنان رزمنده جانباز خوزستانی منتشر می‏شود

به گزارش سایت تاریخ شفاهی ایران؛ زهرا شریف‏پور، یکی از فعالان عرصه رسانه و مطبوعات که خاطرات دوران کودکی‏اش در دفاع مقدس رقم خورده درصدد جمع‏آوری «خاطرات زنان رزمنده جانباز خوزستانی» است. در دوران دفاع مقدس هرکس به هر نحوی می‏توانست از آب و خاک کشورش دفاع کرد، مردان در جبهه‏ها‏ی حق علیه باطل سینه خود را سپر گلوله‏ها‏ی خصمانه دشمن کردند و زنان نیز به هر گونه‏ای ‏که در توانشان بود، با تفنگ، با فداکاری و روحیه دادن به رزمندگان توانستند در جنگ دین خود را به وطن ادا کنند. این که زنان با دارا بودن روحیه‏ای ‏حساس و لطیف چگونه در میان هجوم و حملات متجاوزانه عراق ایستادگی کردند، شاید دور از ذهن باشد.


کتاب "فلسفه انتقادی تاریخ" منتشر شد

کتاب "فلسفه انتقادی تاریخ" به قلم دکتر سیدابوالفضل رضوی به همت سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برای نخستین بار منتشر شده است. فلسفه انتقادی تاریخ از اقسام فلسفه علم است و از پیوند میان فلسفه و تاریخ حاصل می شود؛ بنابراین از جمله فلسفه های مضاف قلمداد می شود و به لحاظ معرفت شناسی در حوزه معرفت شناسی مقید مورد مطالعه قرار می گیرد. در فلسفه انتقادی از منظر معرفت شناسی به تاریخ پرداخته می شود و حوزه ای است که با تاریخ نگاری، هم پوشی و تداخل دارد.


در جستجوی هویت فراموش شده

لهجه، بخش انکارناپذیری ازهویت یک شهر و در واقع شناسنامه‌ای گویا برای پی بردن به هویت شهروندانش محسوب می‌شود. زیرا به محض اینکه فردی شروع به صحبت کردن می‌کند به منطقه محل تولد وی پی می‌بریم. در نیم قرن اخیر تحولات و ارتباطات موجب شده تا بسیاری از لهجه‌ها دستخوش تغییر یا روبه فراموشی روند. زیرا توجه به زبان معیار فارسی موجب شده است تا لهجه‌ها چندان مورد تاکید نباشند. البته تاثیر پذیری زبان از کلمات بیگانه و ورود لغات متعدد در زبان مادری خود دلیلی برای کم رنگ شدن موضوع لهجه است.آنچه موجب شده تا موضوع لهجه مورد نظر این نوشتار باشد سنخیت لهجه با مصاحبه‌ها در تاریخ شفاهی است.


خاطرات دیپلمات‏ها

پس از پایان سلسله قاجار و با آغاز سلطنت پهلوی، سفرنامه‏نویسی و بازار نقل خاطرات فرنگی رونقی بسیار یافت، به ویژه که هم زمان با این تحولات در ایران، جغرافیای سیاسی جهان و به ویژه منطقه، دستخوش دگرگونی‏های بنیادین شده بود. از مهم‏تر‏ین سفارت‏نامه‏های باقی مانده از این دوران می‏توان به خاطرات احمد خان ملک‏ساسانی اشاره کرد. خان ملک‏ساسانی(1) در سال 1930 و هنگام بازنشستگی، خاطرات ماموریت سیاسی‏اش را در استانبول نوشت.


بار دیگر صنعت خاطره (۲)

بخش نخست را درشماره پیش خواندیم. بخش دوم و پایانی در ادامه می آید: يعني مثل صنايع خودروسازي كه خود را موظف مي‌دانند سالي چند هزار دستگاه خودرو توليد كنند. حوزه خاطرات به ويژه خاطرات دفاع مقدس با حضور بخش دولتي دچار اين نگاه و الزام گرديده است و ناشران دولتي ما هم براي خودشان تعهد ايجاد كرده‌اند كه مثلاً سالي ۵۰ يا ۱۰۰ كتاب خاطره توليد كنند كه اين بزرگ‌ترين آسيبي است كه در دراز مدت ايجاد مشكل مي‌كند و از همه خطرناك‌تر عدم اعتماد ايجاد مي‌كند. سرمايه اصلي يك كتاب خوب خاطره، اعتماد خواننده و مخاطب است وقتي ما با كارهاي سطحي و دم‌دستي با مخاطب روبه رو مي‌شويم عدم اعتماد به وجود مي‌آيد.


نغمه‌ها و کابوس‌های سربازی

سربازی که تمام شد، اما یک کابوس تکرار شونده تمامی نداشت: بارها خواب می‌دیدم که دوباره رفته‌ام سربازی. خیلی‌ها معتقدند که حتی خاطره‌های بد، با گذشت زمان تلخی‌شان را از دست می‌دهند و گاه شیرین می‌شوند، اما این خواب تکراری در همه 36 سالی که از پایان سربازی گذشته، گاهی به شکل یک کابوس بر من آوار می‌شود. تصویرهایش هم محدود است به ساعت‌ها و شاید دو سه روز اول سربازی، در یک مکان سرپوشیده بزرگ، تاریک روشنایی شاید مثل «آسایشگاه، داخلی، سحر»، و همهمه گنگ گروهی سرباز بی‌چهره کله تراشیده که با یونیفورم در هم می‌لولند.


شهید چمران از ديدگاه يك همرزم زن

مهم‌ترين عامل در محبوبيت و اينكه از ايشان مردي به قامت تاريخ‌مان ساخت اين بود كه خودش هم عمل مي‌كرد. يعني با وجود اينكه سفارش مي‌كرد خودش هم اول عمل مي‌كرد. اين بهترين شكل بود كه بر روي بچه‌ها تأثير مي‌گذاشت. تاول‌هاي شيميايي و ريه‌اي از دست رفته و رنجور، تركش‌هاي به يادگار مانده و درد‌هاي ستون فقرات و سرفه‌هاي گاه و بي‌گاهش تمام خاطرات و سال‌هاي حضورش در دوران دفاع مقدس را برايت مرور مي‌كند.


تاریخ شفاهی مشاهده نهنگ‏ها

در 8 ژوئن نمایشگاهی راجع به نهنگ‏های خاویاری خلیج کوک انکریج Cook Inlet Beluga whales (نهنگ‏های بلوگا) در مرکز حیات دریایی آلاسکا واقع در شهر سیوارد Seward برگزاری شد. یک طرح تاریخ شفاهی نیز توسط شبه جزیره کینای Kenai Peninsula به راه انداخته شده تا این نمایشگاه را برجسته‏تر جلوه دهد. به نقل از الن لاکیر از رادیو KSKA آلاسکا، تاریخ نگاران، گزارش‏های رؤیت نهنگ‏های سفید (بلوگا) را از اواسط قرن بیستم جمع‏آوری کرده‏اند و همگی به این نتیجه رسیده‏اند که این روزها دیگر تعداد خیلی زیادی از این نوع آبزیان در خلیج کوک باقی نمانده‏اند.


فراخوان مقاله: ندای شرکت‏ها: تاریخ شفاهی شرکت‏ها و سازمان‏ها

همایش سالانه انجمن تاریخ شفاهی انگلستان با همکاری مرکز پژوهش‏های تاریخ زندگی و زندگی نگاری دانشگاه ساسکس برگزار می‏کند: همایش سالانه انجمن تاریخ شفاهی با همکاری مرکز پژوهش‏های تاریخ زندگی و زندگی نگار در نظر دارد با هدف شناخت چیستی تاریخ شفاهی در حوزه کار و تجارت و رابطه میان این دو و نیز بررسی علل علاقمندی نهادها و بنگاه‏های کار و تجارت به ثبت تاریخ شفاهی خود و کاربرد تاریخ شفاهی در نهادها و شرکت‏ها نشستی را به مدت دو روز در دانشگاه ساسکس انگلستان برگزار کند. مکان: دانشگاه ساسکس زمان برگزاری: پنجشنبه پنجم تا شنبه ششم ژوئیه 2013 (14 و 15 تیرماه 1392) آخرین مهلت برای تحویل مقاله: اول دسامبر 2012 (11 آذر ماه 1391)


جوانان و سالخوردگان جنوب غربی سیاتل ‏برای طرح تاریخ شفاهی گرد هم می‏آیند

نوجوانان سیاتل Seattle جنوبی، از مدرسه راهنمایی مدسیون Madison ، کانون‏ها‏ی دلدریج Delridge و ساوث پارک South Park در بهار سال جاری با شرکت در طرح تاریخ شفاهی انجمن تاریخ جنوب غربی سیاتل با نام «روایت ما از سرگذشت غرب»، به جمع‏آوری ‏تاریخ شبه جزیره دوامیش Duwamish کمک نمودند. این نوجوانان با جمع ‏متنوعی از سالخوردگان و ساکنان قدیمی جنوب غربی سیاتل در رابطه با موضوعاتی همچون زمین، کار و موطن ‏مصاحبه نمودند. حاصل کار آنها ‏از تابستان سال جاری، در موزه لاگ هوس Log House Museum به طور دائمی به نمایش در خواهد آمد و همچنین یک نمایشگاه سیار، همراه با عکس‏ها‏، سرگذشت‏های دستنویس و هدفون‏ها‏یی برای گوش دادن به مصاحبه‏ها‏ به مدارس محلی، کانون‏ها‏ی اجتماعی و کتابخانه‏ها‏ سفر خواهد نمود.


تاریخ شفاهی چیست؟ (4)

فناوری‌های الکترونیکی زمینه و امکاناتی را فراهم ساخته است تا مجموعه‌های موجود تاریخ شفاهی به واسطه انتشار صوت و تصویر مصاحبه‌های واقعی و متن پیاده‌شدة آنها در اینترنت برای جمعیت بسیار عظیمی قابل دسترسی باشد. در حالی که عمومِ مورخان شفاهی، فرصت‌های انتشار جهانی آثارشان از طریق اینترنت را مغتنم شمرده‌‌اند، بسیاری از آنها نسبت به سهولت دسترسی به این آثار در وب‌سایت‌ها که احتمال سوءاستفاده از مصاحبه‌های موجود را افزایش داده است، نظر خوشی ندارند. انتشار مصاحبه‌های انجام‌شده در دوران قبل از فراگیری فناوری اینترنت بدون اجازه صریح راوی موجب دردسرهای ویژه‌ای می‌شود؛ بسیاری از مورخان معتقدند که انتشار اینترنتی این مصاحبه‌ها ناقض حقوق راوی در تعیین میزان و سطح دسترسی به مصاحبه‌های‌شان است. مشکل دیگر این است که هر کسی می‌تواند در فضای اینترنت هر مطلبی را با هر کیفیتی منتشر کند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

خاطرات محمدرضا حافظ‌نیا (۱۰)
به کوشش: حمید قزوینی 
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر (وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات انقلاب اسلامی 
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.


تازه سؤالات شروع شد كه «تو از چه كسي شنيده‌اي؟ يا كجا به تو گفته‌اند؟ پس معلوم مي‌شود كه افرادي با تو ارتباط داشته‌اند. باز همه چيز از اول شروع مي‌شد. البته آدمهاي تند و بدرفتاري بعداً آمدند و به مجموعه پيوستند كه خيلي خشن رفتار مي‌كردند. اذيت مي‌كردند، كتك مي‌زدند، بيدارخوابيهاي طولاني مي‌دادند، چند شبانه‌روز وادار به بيدارخوابي شدم. مطلقاً اجازه حتي يك لحظه خواب هم نمي‌دادند. دائم خواب از چشمم مي‌باريد، اگر پلكهايم روي هم مي‌رفت با مشت به سرم مي‌زدند و مي‌افتادند به جانم و نمي‌گذاشتند بخوابم. حتي گاهي اوقات نمي‌دانستم چه چيزي مي‌نويسم. صدا مي‌زدند و چيزي مي‌گفتند اما نمي‌دانستم چه جوابي مي‌دهم، يك لحظه بيدار بودم، يك لحظه به خواب مي‌رفتم، باز بيدار مي‌شدم، اصلاً نمي‌فهميدم چه كار مي‌كنم. سعي مي‌كردند از نظر روحي و جسمي مرا اذيت كنند. البته در تمام اين مدت پاسخ من به سؤالات آنها اين بود كه اين كار را خود من انجام داده‌ام. راجع‌به آن دفترچه تلفن هم بعد از دو روز مطمئن شدم كه اگر بخواهند دنبال آن اسامي بروند آنها يا نيستند يا خانه‌هايشان را از مدارك احتمالي خالي كرده‌اند و مسئله‌اي پيش نمي‌آيد.
در عين حال تلاش مي‌كردم هر طور شده آنها را تبرئه كنم كه بازجوها سعي نكنند آنها را به اين حادثه پيوند بزنند و به عنوان شريك جرم حادثه قلمداد كنند. به‌خصوص كه نمي‌دانم از كجا پي برده بودند من در شيراز ارتباطاتي با بعضي افراد داشته‌ام. گاهي به قضاياي شيراز هم اشاره مي‌كردند. من ديدم فايده‌اي ندارد و اگر اصرار كنم كه اينها را نمي‌شناسم ممكن است اينها اعتمادي به اظهارات من نكنند و حمل بر اين كنند كه دروغ مي‌گويم و بعد اين افراد را بگيرند و بدون جهت اذیت کنند. با آن سابقه سوئي هم كه از ساواك سراغ داشتم و مي‌دانستم بدون جهت براي مردم پرونده‌سازي مي‌كنند، چه رسد به اينكه بهانه‌اي هم داشته باشند. بنابراين ممكن بود براي اين افراد هم مشكل درست كنند. به اين جهت مجبور شدم توضيح بدهم و برخي مسائل را صادقانه بگويم تا اينها بدانند كسي در اين قضيه مداخله نداشته و سراغ دوستان نروند. نهايتاً قضيه را به اين شكل گفتم كه اين افراد با من ارتباط داشتند و در پادگان شيراز با هم بوديم، رفت‌وآمد داشتيم، نماز مي‌خوانديم يا به جلساتي مي‌رفتيم. براساس همين صحبتها رفتند بعضي از اين افراد را آوردند. مثلاً آقاي كامران و آقاي فخاري را آوردند و با من روبه‌رو كردند تا بفهمند ما چقدر با هم ‌آشنا بوده و مشورت مي‌كرده‌ايم.
چند نفر را گرفته بودند. از جمله برادرم عليرضا را از بيرجند آوردند. اينها سعي داشتند به هر طريقي شده اين موضوع را به آنها هم نسبت دهند و رابطه احتمالي ما را كشف كنند كه من گفتم آقاي فخاري دوست دوران دانشجويی من بوده است و در اين قضايا ايشان هيچ نقش و مداخله‌اي نداشته است. حتي ايشان را آوردند و با من روبه‌رو كردند و خودشان از اتاق خارج شدند. فكر مي‌كردند ممكن است چيزي بين ما باشد و درباره آن با هم صحبتي كنيم. يك آيفون تعبيه شده بود كه صداي ما را از بيرون گوش مي‌كردند.
به همين ترتيب و كيفيت همسر عقدي مرا ‌آوردند. نمي‌دانم از كجا پيدايش كرده بودند.
اتفاقاً همان شبي كه عمليات را طراحي مي‌كردم يكي از مشغله‌هاي ذهني‌ام همين مسئله بود. چون تازه ازدواج كرده بودم.(39)  اما همان لحظات يك‌دفعه ياد «حنظله» يكي از مجاهدين صدر اسلام افتادم كه بلافاصله پس از ازدواج راهي ميدان جنگ شد و در جنگ احد به شهادت رسید.
با خودم مي‌گفتم من هم از او الگو می‌گیرم و زندگي ما هم مثل زندگي او كه نمونه و سرمشق در تاريخ اسلام شد، در تاريخ ثبت مي‌شود. بنابراين اهميتي ندارد كه من تازه دامادم. مي‌خواهم در اين راه گام بردارم و به تكليف و وظيفه‌ام عمل كنم.
بالاخره آيندگان مي‌فهمند كه اين هم يك حماسه‌ي الگو گرفته از همان حماسه صدر اسلام است. جالب هم اين بود كه من يك روز بعد از مراسم عقد راهي مشهد شده بودم.
به‌هر‌حال اين خانم را كه كاملاً بي‌اطلاع از موضوع بود به جلسه بازجويي آوردند و نمي‌دانم چه رفتاري با او داشتند كه تا از راه رسيد شروع كرد به گريه کردن. بعد از دقايقي وقتي خواستند اين خانم را ببرند، آمدند پيش من و گفتند: «اگر حقيقت را نگويي با خانمت چنين و چنان مي‌كنيم.» از همان تهديداتي كه روش كارشان بود و در اين گونه مواقع به كار مي‌بستند.
لذا در پاسخ گفتم: «حرف من همان حرف سابق است،‌ در اين كار هيچ كس جز خودم مداخله نداشته است.»
دربارة انگيزه عمليات هم به‌طور مشخص به دو موضوع تأكيد مي‌كردم، يكي عشق به شهادت و يكي مبارزه با رژيم ضداسلامي. آنها مي‌گفتند: «رژيم اسلامي است، اعلي‌حضرت مسلمانند، ايشان تنها پادشاه شيعه هستند و...» من هم مي‌گفتم: «اگر همين‌طور است كه شما مي‌گوييد چرا چنين وضعي در جامعه هست؟ چرا اين آشفتگيها هست؟ اين مشروبفروشي‌ها چيست؟ اين بي‌حجابي و مسائل غيراخلاقي در جامعه چيست؟ كجاي اسلام اين چيزها را اجازه داده است؟ اين چه شاهنشاهي است كه چنين شرايطي را به‌وجود آورده است؟ چرا شكنجه و خشونت هست؟»
با شنيدن صحبتهاي من باز با كتك و خشونت ساكتم مي‌كردند و بعد سراغ موضوع ديگري مي‌رفتند. چند بار اين سؤال را مطرح كردند كه تو از كجا مي‌گويي شكنجه هست؟ مي‌گفتم من شنيده‌ام، مي‌پرسيدند چه كساني گفته‌اند؟ از چه افرادي شنيده‌اي؟ مي‌گفتم نمي‌دانم شايع بود، در محيط دانشجويي از اين حرفها زياد است، بعد به اين مطلب اشاره مي‌كردند كه چون اعلي‌حضرت دستور داده‌اند شكنجه نباشد، رفتار تندي با تو نداريم و الّا پوست از سرت مي‌كنديم، تكّه تكّه‌ات مي‌كرديم.
من هم جواب مي‌دادم: «حقيقت را به شما گفتم حال شما هر كاري مي‌خواهيد بكنيد من صريحاً به شما گفتم كه كس ديگري مداخله نداشته است. »(40)


 ۳۹. مدت كوتاهي قبل از اين حادثه در تهران طي مراسمي بسيار ساده و مختصر ازدواج كردم. البته تنها عقد انجام شد و مراسم عروسي به آينده موكول گرديد.
همسرم تهراني بود و با او از طريق خواهرش آشنا شدم. خواهر همسرم دانشجوی دانشگاه تربيت‌معلم بود و اين خانم آن زمان در زمره دانشجويان محجّبه، متدين و بسيار فعال و مبارز بود كه من از او خواستگاري كردم. ايشان بااحترام، عزّت و رفتاري خوب گفت: من خواهري بزرگ‌تر از خودم دارم و تا او ازدواج نكند من نمي‌توانم ازدواج كنم. احتمالاً به اين نكته هم اشاره كرد كه من خودم نامزد دارم و يا خواستگار دارم. به يك نحوي مي‌خواست به من بفهماند كه شما اگر مايليد بيايد با خواهر بزرگ‌تر من ازدواج كنيد. من هم گفتم برايم مهم اين است كه همسرم زني انقلابي باشد، چون من بالاخره دوره‌اي سخت و توأم بامبارزه خواهم داشت، لذا كسي كه با من هم‌فكر باشد مي‌تواند مرا همراهي كند. ايشان هم پاسخ داد که از قضا خواهر من معلم است و همين‌طور فكر مي‌كند. به همين دليل ترتيبي داد تا با خواهرشان ‌آشنا شدم و پس از چند جلسه ملاقات و رفت و آمد و گفت‌وگو راجع‌به مسائل مختلف و از جمله درباره آينده و مبارزه و درگيري با رژيم و اينكه ممكن است سرنوشت خطرناكي در انتظار باشد صحبت كرديم كه اين خانم هم‌فكري و هم‌سويي زيادي نشان داد.
 ۴۰. بعدها فهميدم برخي دوستان را كه دستگير كرده بودند، پس از پايان بازجويي آزاد كرده‌اند چون چيزي دستگيرشان نشده بود.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.