شماره 147    |    9 بهمن 1392

   


معجزه «هيچی» امام خمینی

هنگامی که امام خمینی در 12 بهمن1357 در هواپیما به سوی ایران حرکت میکردند خبرنگاری خارجی از ایشان پرسید چه احساسی دارید؟ امام خمینی پاسخ دادند: «هيچ» در این حال شاپور بختیار سعی داشت با انعکاس گسترده این پرسش و پاسخ کوتاه، مردم را از امام خمینی رویگردان کند! اما این اقدام بختیار نتیجه معکوس داشت و سرعتی مضاعف به تحولات انقلاب داد. در شب 20 بهمن 1357 این پرسش و پاسخ کوتاه چندین بار از تلویزیون ایران پخش شد. در همین حال همافران در پادگان دوشان تپه در حال تماشای این برنامه بودند و با دیدن تصویر امام خمینی صلوات فرستادند که این کار با مقابله مسلحانه گاردی ها روبرو شد و ناگهان صدای تیراندازی سکوت شبانه را شکست.


نیروهای مذهبی در دوران پهلوی دوم -1

گذر از دوره رضاشاه به دوره محمد رضا شاه: نیروهای مذهبی در معادلات سیاسی تاریخ معاصر ایران نقش تعیین‏کننده‏ای ایفا کرده‏اند. شاید به ندرت تغییر و تحولی را در عرصه مبارزات و جنبش‏‏های سیاسی معاصر بتوان سراغ گرفت که از حضور و نقش‏آفرینی‏ این نیروها بی‏بهره باشد. انقلاب مشروطه که با حمایت مرجعیت تشیع در نجف و علمای پیشگام و رهبری‏کننده در تهران و برخی شهرها هدایت می‏شد، سرآغاز تکوین حضور جدی مرجعیت و نیروهای مذهبی در عرصه سیاست و اجتماع ایران معاصر است. حضور مرجعیت از این لحاظ اهمیت می‏یافت که مجوز و مشروعیتی برای شرکت توده‏‏های مذهبی در این عرصه را رقم می‏زد.


ماموریت: خاطرات یک وزیر جنگ

بی‌تردید کتاب آقای رابرت گیتس (1) که در دولت‌های جورج بوش و باراک اوباما به عنوان وزیر دفاع خدمت کرده، یکی از جنجالی‌ترین و تاثیرگذارترین کتاب‌های سال‌های اخیر در سطح جهان بوده است(2). وی در کتاب خاطراتش با عنوان: «ماموریت: خاطرات یک وزیر جنگ»(3) نوشته است که باراک اوباما باورش را به راهبرد نظامی خود در افغانستان از دست داده بود. اوباما به ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده نظامی آمریکا در افغانستان اعتماد نداشته و علاقه‌ای هم به حامد کرزی، رئیس جمهوری این کشور نداشته است. گیتس در بخشی از کتاب خود به یکی از جلسات کاخ سفید در سال 2011 اشاره کرده و نوشته است:


مستندسازی تجربیات مدیران شهرداری مشهد

کتاب درس آموخته‏هایی از مدیران شهری (مستندسازی تجربیات مدیران شهرداری مشهد) در سال 1388 توسط مدیریت توسعه و پژوهش شهرداری در157صفحه تهیه و تدوین شده است. در این مجموعه تجربیات 11نفر از مدیران شهرداری ثبت و منتشر شده است. تجربیات افرادی چون سیدمحمد پژمان، علی‏اکبر صابری‏فر، احمد نوروزی، حسن تبرئی، ابراهیم پریسای، ابوالقاسم باغبان‏نژاد، جلال قربانی، حسن جعفری، فیروز دولت‏آبادی، حسین شادکام و مسعود ایاز مهمترین تجربیاتی که در این مجموعه گردآوری شده‏اند در حوزه مباحث شهری و تحولات عمرانی شهر مشهد هستند. در واقع این کتاب نخستین منبع ارزشمندی است که با ثبت تجربیات مدیران شهری کوشش‏ می‏کند دانش و تجربه نهفته مدیران در دسترس دیگر کارکنان شهرداری مشهد قرار دهد.


روزنوشت نگاری؛ از صفحات کاغذی تا صفحات وب

در اواخر رنسانس، زمانی که فرد اهمیت بیشتری پیدا کرد، نوشتن خاطرات و یادداشت های روزانه در میان مردم به ویژه چهره های سرشناس رواج یافت. مساله فقط بیان خاطره نبود بلکه نگارنده نسبت به موضوعی خاص اظهارنظر کرده و موضع خود را مشخص می کرد. درحقیقت فرد نمی تواند نسبت به مسائل و حوادث بی تفاوت باشد. فرقی نمی کند موضوع زلزله و سیل باشد یا انتخابات یا روییدن گلی در زمستان. هرچیزی که بتواند احساس او را برانگیزد و موجب غم و شادی یا تعجب شود، می تواند سوژه ای برای نوشتن باشد. مرز بین خاطره و روزنوشت بسیار باریک است اما در هردو، رویداد یا احساسی ثبت می شود که می تواند اهمیت سیاسی و اجتماعی داشته باشد.


تاریخ شفاهی و مستندکردن تجربیات/علی‌اصغر سعیدی

جامعه ایران در یک مطالعه تاریخی جامعه‌ای پنداشته شده است که انباشت در آن به سختی صورت می‌گیرد. نظریه جامعه ضد انباشت یا کوتاه‌مدت دکتر کاتوزیان به این معنی است که در هر برشی از تاریخ چشم‌انداز بلندمدتی برای زندگی و انباشت وجود ندارد. به تعبیر وی هم در چشم‌انداز جامعه کوتاه‌مدت است و هم در زندگی فردی. علت وجود چنین چشم‌اندازی را مطمئنا باید در ریشه‌های تاریخی‌اش جست. چون در گذشته هیچ چیز معلوم نبوده، از آینده نیز انتظار چندانی نمی‌رود. عدم استمرار امور جامعه را کوتاه‌مدت کرده است. همه مناسبات فردی و اجتماعی بر اساس کوتاه‌مدت بودن جامعه طرح‌ریزی می‌شود. هیچ نوع انباشتی از انواع سرمایه چه سرمایه فرهنگی و اجتماعی و چه فیزیکی صورت نمی‌گیرد.


تاریخ شفاهی مدارس خودگردان مهاجران افغان در شهر اصفهان

این مقاله به دنبال بررسی علل تاسیس، کارکرد و بررسی پیامدهای مدارس خودگردان مهاجران افغان در شهر اصفهان است. پژوهش پیش رو از نوع کاربردی و برای اجرای آن از "روش کیفی" استفاده شده است. در این پژوهش از چهار ابزار اسناد و مدارک، مشاهده، مصاحبه حضوری و پرسشنامه استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش، معلمان ، مدیران و موسسان مدارس خود گردان مهاجرین افغان در اصفهان می باشد. نمونه های آماری جمعا 37 نفر بوده که 24 نفر با تکمیل پرسشنامه و 13 نفر با شرکت در مصاحبه در این پژوهش مشارکت داشته اند. جهت انجام پژوهش دو پرسشنامه مجزا برای "معلمان "و "مدیران مدارس خودگردان " طراحی و تنظیم شد که اطلاعات پرسشنامه های مذکور در این پژوهش مورد بهره برداری قرار گرفت. محور مصاحبه ها و سوالات پرسشنامه ها عمدتاً بر روی تجارب مشارکت کنندگان در سال های 1391-1384 در شهر اصفهان متمرکز بوده است.


نقد کتاب: زندگی خصوصی خانواده‏ها در شوروی (2)

• هفته گذشته بخش نخست این مطلب ارایه شد، این بخش دوم و پایانی آن پیش روی شماست. والدین زندانی به منظور حمایت از فرزندانشان به آنها می‏گفتند که آنها را لو دهند. لیزا(11) (نام خانوادگی مشخص نیست) در سال 1937 زندانی شد. روزی نامه ای از دختر 15 ساله اش به نام زویا(12) دریافت کرد که طی آن از مادرش پرسیده بود «آیا تو گناهکاری یا خیر». در صورتی که او گناهکار نبود، زویا به کومسومول ملحق نمی‏شد. «اما اگر تو گناهکار باشی، من دیگر هرگز برایت نامه نمی‏نویسم، زیرا من حکومت شوروی را دوست دارم و از دشمنانش بیزارم و اگر تو هم یکی از آنها باشی از تو هم متنفر می‏شوم. مادر، حقیقت را به من‏ بگو.»‏ لیزا نامه چهار صفحه ای خود را به دخترش با این کلمات و با حروف بزرگ به پایان برد: «زویا حق با توست. من گناهکارم. به کومسومول بپیوند. این آخرین باری است که برایت می‏نویسم. تو و لیالیا(13) شاد باشید. مادر.»


مصاحبه با فرد در حال احتضار

آنچه در ادامه می خوانید نمونه دیگری گفتگوی مکتوب میان شماری از فعالان شبکه آنلاین تاریخ شفاهیH-NET است. پیشتر مطلبی را با عنوان «تاریخ شفاهی برای قربانیان سرکوب سیاسی» از این دست مکاتبات خدمتتان ارایه کرده بودیم. این بار گفتگویی که محور آن چگونگی گفتگو با فردی که در روزهای پایانی عمر خود را می گذراند، پیش روی شماست. جدا از نوع اطلاعاتی که در این گفتگو آمده و برای کارشناسان تاریخ شفاهی داخلی که قصد مصاحبه با افراد این چنین را دارند می تواند بسیار سودمند باشد، نحوه این تبادل اطلاعات نیز خود محل اعتناست. این که افراد مشارکت‏کننده در این گفتگو دانش خود را بی‏کسب منفعتی، در اختیار دیگران می‏گذارند، صرفاً برای آن که این دانش گامی دیگر به جلو برود.


تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیست‌نگاری به شیوه مشارکتی-6 و پایانی

ده سال از نگارش و انتشار یک اثر خودقوم‌نگارانه به کمک نامزدم، آرت بوخنر، دربارة سقط جنینی که اوایل رابطه‌مان اتفاق افتاده بود می‌گذشت که روزی از یک استاد دانشگاه ایمیلی دریافت کردم. او ماجرای من را به عنوان تکلیف درسی به شاگردانش در یکی از کلاس‌های مقطع لیسانس داده بود. وی در ایملیش پس از توضیح اینکه قصد داشته تا به دانشجویانش فرصتی برای نوشتن نظرات و انتقادات خود را بدهد از من خواسته بود چنانچه مایل به مشاهده پاسخ‌های آنان می‌باشم، نظرم را بگویم. من هم با وجودی که از پاسخ‌ها و واکنش‌های دانشجویان کمی مضطرب شده بودم، موافقت خودم را اعلام کردم. ایمیل استادیار دانشگاه اینگونه شروع می‌شود:


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 


 

● انتشار خاطرات رئیس ستاد ارتش صدام از جنگ با ایران

● ابلاغ طرح خاطره‌نگاری و ثبت تاریخ شفاهی شهدا و ایثارگران

● جلسه شورای خاطره‌نویسی به تاریخ شفاهی اختصاص یافت

● برگزاری دوره تخصصی آموزش مصاحبه برای ثبت تاریخ شفاهی

● همایش «روش‌شناسی مطالعات تاریخی» به تاریخ شفاهی هم می‌پردازد

● 750 ساعت مصاحبه با محوریت تاریخ شفاهی انقلاب

● رونمایی زندگینامه شهید سال

● انتشار اسناد ساواک درباره حجت‌الاسلام جمی و آیت‌الله ابوترابی

● روایت جنگ برای هنرمندان کانادایی

● انتخاب کتاب سال دفاع مقدس از میان کتاب‌های 3 سال

● مسعود فروتن و دیوید برنت از زمستان 1357 گفتند

● خاطرات پرفروش

● آماری از کتاب‌های دفاع مقدس

● «یادداشت‌های روزانه» و فراز و فرودهای زندگی نجف دریابندری

● یادداشت‌های روزانه پاپ ژان پل دوم منتشر می‌شود

 




 

خـاطـرات احمـد احمـد (۶۴)
به کوشش: محسن کاظمی
انتشارات سوره مهر
دفتر ادبيات انقلاب اسلامى


در همان جلسه اول وقايع خيانت‏بارى را كه از سرم گذشته بود شرح دادم. از نحوه برخورد و كلام او دريافتم كه وى مطلع‏تر از من است. به حاج آقا گفتم كه اكنون من كاملاً از سازمان به صورت تشكيلاتى جدا شده‏ام و در معرض تهديد سازمان و ساواك هستم. هر لحظه امكان درگيرى و يا ترور من وجود دارد. شهيد اندرزگو گفت: «احمد! نگران نباش، با خدا باش، به خدا توكل كن. آقا [حضرت امام خمينى] خودش به اين مسائل اشراف دارد.» گفتم: «حاج‏آقا اين كره خرى است كه خودمان روى بام برده‏ايم، حالا كه خر شده است نمى‏دانيم چطور پايين بياوريم. اينها مارهاى خوش خط و خالى هستند كه خودمان در آستين پرورش داده‏ايم.»
حاج آقا پرسيد: «الان هيچ ارتباطى با سازمان ندارى؟» گفتم: «با هماهنگى و اطلاع بچه‏ها [اسلامى، رفيقدوست و حيدرى] هنوز با محسن طريقت قرارها، بحثها و ارتباطاتى دارم و يك سرى اخبار را از او كسب مى‏كنم.» توضيح دادم كه فرهاد صفا و محسن طريقت شاخه مذهبى را تشكيل داده‏اند. شهيد اندرزگو گفت: «مواظب باش، ديگر سر قرار نرو! اگر اين بار بروى تو را مى‏زنند. به اين بچه‏ها پيشنهاد كن كه از سازمان خارج شوند تا با هم كار كنيد. اگر آنها واقعا دست بكشند، ما هم كمكشان مى‏كنيم. هرچه اسلحه بخواهيد در اختيارتان مى‏گذاريم.» گفتم: «حاج آقا! من الان به غير از دو كپسول سيانور، هيچ سلاحى براى دفاع از خود ندارم.» يك دفعه شهيد اندرزگو كُلتى را درآورد و مسلحش كرد. ناگهان با صداى چكيده شدن ماشه من از جا جستم. حاج آقا گفت: «نترس بابا! چيزى نشد؟ با خدا باش، من استخاره كرده‏ام براى‏پذيرش تو، خوب بود. عاقبت به خيرى دارد، پس ديگر نترس. غصه هم نخور، اتفاقى نمى‏افتد.»
البته من نترسيده بودم. فقط به خاطر صداى ناگهانى به صورت طبيعى از جا پريدم، ولى خب همين واكنش موجب شد تا صحبتها و نكات جالبى را از او بشنوم.
شهيد اندرزگو اعتقاد زيادى به استخاره داشت. ازجمله افرادى بود كه بيشتر كارهايش با استخاره صورت مى‏گرفت. در قرارهاى بعدى كه با او داشتم، گاهى سر قرار مى‏آمد و گاهى نمى‏آمد و علت آن را خوب يا بد آمدن استخاره ذكر مى‏كرد.
اندرزگو در همان جلسه اول، با اعتمادى كه به من داشت سلاح كلت كمرى 65/7 را به همراه دو خشاب گلوله به من داد. تأكيد كرد كه حتى‏الامكان از درگيرى اجتناب كنم و از اسلحه استفاده نكنم.
بعد از اين جلسه من ارتباطات نزديكى با شهيد اندرزگو پيدا كردم. ارتباط و قرار ملاقات با شهيد اندرزگو، با همه فرق مى‏كرد. نه نياز به ارتباط دايم هشت ساعت يكبار بود و نه نياز به زدن علامت سلامت. او تعيين مى‏كرد مثلاً ده روز ديگر، در فلان ساعت، در چه خيابانى باشم. او حتى نقطه خاصى را در آن خيابان مشخص نمى‏كرد؛ ولى مى‏گفت مثلاً از ضلع شمالى وارد شو و از ضلع جنوبى خارج شو و ديگر كار به هيچ‏چيز نداشته باش. گاهى وقتها من فكر مى‏كردم او خلف وعده مى‏كند و سر قرار نمى‏آيد؛ ولى چند روز بعد او در ديدارى ديگر گزارش حضور لحظه به لحظه مرا در سر قرار مى‏داد.




 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.