شماره 25    |    4 خرداد 1390

   


دیوار نوشت معروف

جمله معروفی که عراقی‌ها روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند، به یاد دارید: «جئنا لنبقی» یعنی آمده‌ایم که بمانیم. شاید خیلی‌ها تفسیرهای گوناگونی از این جمله داشته باشند؛ شاید خیلی‌ها هم تا امروز که این کلمه‌ها را می‌خوانند، ندانند عراقی‌ها چنین جمله جسورانه‌ای را روی دیوارهای خرمشهر نوشته بودند. اما هرچه هست، این جمله یک سند تاریخی است و پاسخی که به این جمله داده شد بسیار تاریخی‌تر و با اراده‌تر از آنی بود که نوشته شده بود.
وقتی نیروهای ایرانی وارد خرمشهر می‌شوند، یک فرمانده جوان خرمشهری به نام بهروز مرادی، با دیدن این دیوارنوشته فوراً دستور می‌دهد برای حفظ این جمله یک پست نگهبانی بگذارند. او نگران بود که مبادا در آن گیرودار و هیجان ناشی از آزادی خرمشهر کسانی بیایند و بدون اینکه به ارزش سندی و تاریخی این جمله آگاهی داشته باشند، شعارهای دیگری روی آن بنویسند و این سند را از بین ببرند. بهروز مرادی در آن شرایط حساس و دشوار ارزش این دیوارنوشته را می‌دانست و دوست داشت در آینده با سند و مدرک درباره جنگ حرف بزند و دیگران را با ارائه این اسناد از آنچه در میدان جنگ گذشته است آگاه کند. با تدبیر او این دیوارنوشته ماند و عکس‌های زیادی از آن در آرشیو عکاسان جنگ باقی مانده است. هر روز که می‌گذرد ارزش این سند بیشتر روشن خواهد شد.
هوشمندی این معلم خرمشهری در حفظ این جمله خلاصه نمی‌شود. او چند روز پس از آزادی خرمشهر، تابلویی در آستانه ورودی خرمشهر نصب می‌کند و روی آن می‌نویسد: خرمشهر، جمعیت 36 میلیون نفر.
او با نوشتن این جمله تعریف دیگری در برابر شعار عراقی‌ها قرار می‌دهد. شاید اگر جمله بهروز مرادی را سرآغاز دیگری برای ادبیات پایداری‌مان قلمداد کنیم بیراه نرفته‌ایم. او با این زبان به دنیا و حتی به خودمان فهماند که این جنگ، جنگ اراضی و رودخانه‌های مرزی نیست. جنگ تفکری است علیه آرمان‌های مردم ایران و حساب تفکر و اندیشه از شعار و هیاهو جداست. او می‌گوید آزادی خرمشهر بیش از آنکه آزادی یک بندر باشد، نمایشی زیبا از وحدت ملی یک ملت است؛ وحدتی که می‌تواند به همه مشکلات این مردم غلبه کند و راه‌های یک زندگی شریف و سربلند را پیش‌پای‌شان بگستراند.
در دوران هشت ساله ما از این گونه ظرافت‌های ادبی و شیوه‌های خلاقانه کم نیست. وحدت ملی یک نیاز دائمی و قطعی هر جامعه‌ای است که در شرایط دشوار و روزهای بحرانی ضرورت آن بیشتر احساس می‌شود. در دوران جنگ یک بسیج جهانی برای از پای درآوردن مردم ایران صورت گرفت که شاید این همه سرمایه‌گذاری برای نابودی یک ملت سابقه نداشته است.
دریای امکاناتی که برای بعثی‌های عراقی فراهم شد برای اضمحلال منطقه‌ای مانند خاورمیانه کافی بود. گرچه ما برای استقلال خود و روی آوردن به آزادی حقیقی هزینه‌های سنگینی پرداختیم که جز در سایه وحدت ملی امکان به دست آمدن آن وجود نداشت.
حرف ما این است:
امروز وقتی بیشتر دهان‌های سیاسی باز می‌شود، بیش از آنکه بخواهد چتر وحدت ملی را گسترده‌تر کند، به کوچک شدن آن کمک می‌کند. اما رزمنده جوانی مانند بهروز مرادی بیست سال پیش تعریف ادیبانه‌ای از وحدت ملی می‌دهد که شاید لازم باشد بسیاری از صاحبان این دهان‌های کوچک برای درک آن تعریف، ‌روزی چند صفحه مشق کنند.

مرتضی سرهنگی


زیتون سرخ (۲۵)
خاطرات‌ناهید‌یوسفیان
گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی
انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)
دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت
نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.


مادرم به من شک کرده بود. شب که به خانه مي‌رفتم مي‌پرسيد: «تا حالا کجا بودي؟»
ـ سر کار!
ـ سر کار يا با اين پسره بودي؟!
ـ کدام پسر!
ـ همين علي.
ـ علي! بيچاره سربازي است. او کجا بود که با من باشد.
ـ خر خودتي. اگر پدرت بفهمد با او بوده‌اي، عصباني مي‌شود.
دوره آموزشي علي تمام شد. به بيرجند رفت تا دوران خدمتش را سپري کند. در اين مدت ما قول و قرارهايمان را گذاشتيم که با هم ازدواج کنيم. همه چيز درست بود و تنها يک مشکل کوچک وجود داشت؛ خانواده‌ام با اين وصلت مخالف بودند. پدرم مي‌گفت: «اين پسر براي تو مناسب نيست. تو بايد بروي درس بخواني.» ولي هرطور بود پدرم را راضي کردم. مادرم هم حرفي نداشت. اگرچه او هم چندان راضي نبود. اوايل اسفند 1355 به علي گفتم: «حالا وقت مناسبي است! بيا خواستگاري!»
علي تنها آمد. خوب يادم هست که علي به پدرم گفت: «من آمده‌ام خواستگاري دخترتان!» پدرم گفت: «من چه بگويم؟ شما دو نفر همه حرف‌هايتان را با هم زده‌ايد و من و مادر اين دختر آخرين افرادي هستيم که در جريان قرار گرفته‌ايم!» بعد رو به من کرد و گفت: «اين دختر آن‌قدر چشم‌سفيد شده که اگر من نه هم بگويم، قبول نمي‌کند!» و از علي پرسيد: «چه داري؟»
ـ هيچ! من سربازم و هيچ‌چيز هم ندارم.
اخم‌هاي پدرم در هم رفت و گفت: «اين‌جور كه نمي‌شود. بالاخره خواستگاري هم براي خودش رسم و رسومي دارد. تو کس و کاري نداري که خودت تنهايي آمدي براي خواستگاري از دختر من؟»
ـ من آمده‌ام تا اگر قبولم داريد، خانواده‌ام را بياورم.
ـ چه بگويم. خودتان بريده‌ايد و دوخته‌ايد!
وقتي علي رفت پدرم با عصبانيت گفت: «اين ديگر كيست؟ نه كار دارد، نه جا و مكان. عاشق چه چيزش شدي!»
شكوه و شكايت‌هاي پدر و مادرم را به جان خريدم و هرطور بود آن‌ها را راضي كردم. علي سرباز بود و آه در بساط نداشت. اما من كار مي‌كردم و در اين مدت مقداري پول پس‌انداز كرده بودم.
خواهر علي از من خوشش نمي‌آمد. روزي كه جواب آزمايش خون خودم و علي را نزد خواهرش بردم تا به او خبر بدهم كه جواب آزمايش مثبت است‏‌، گفت: «كاشكي جواب منفي بود تا اين ازدواج سر نمي‌گرفت!» از همان اول زندگي بناي ناسازگاري را با من گذاشت.
مقداري پول به علي دادم تا براي خودش لباس بخرد و همه خرج جشن ازدواجمان را هم خودم دادم. البته به خانواده‌ام گفتم كه علي پول اين‌ها را داده است.
روز 25 اسفند 1355 من به عقد علي درآمدم. با علي توافق كرده بوديم كه مهريه‌ام صد جلد كتاب باشد؛ اما عاقد گفت: «نمي‌شود. بايد قيمت مشخص باشد. كتاب ممكن است جلدي يك تومان يا هزار تومان باشد. قيمت بايد مشخص باشد.» علي گفت: «ناهيد! تو يك قيمتي بگو.» خواهر علي گفت: «كتاب يعني چه؟ سه صفحه بتهوون مهريه‌ات باشد!» خيلي ناراحت شدم اما چيزي نگفتم. پدر و مادرم هم خيلي ناراحت شدند. جرئت نمي‌كردم به صورت پدرم نگاه كنم. بحث ادامه يافت و ناگهان صبر پدرم لبريز شد و فرياد زد: «اين چه وضعي است. مسخره‌بازي درآورده‌ايد. دختر بلند شو!» مجلس به هم ريخت. مي‌خواستم از کنار علي بلند شوم؛ اما او گفت: «بنشين!» بالاخره مهريه‌ام يك خروار گل محمدي شد!
من و علي به عقد هم درآمديم؛ اما مجلس به هم خورد.  لباس عروس نخريده بودم و لباس شب عروسي خواهر علي را قرض كرده بودم. پدرم قهر كرد و رفت. خواهر علي هم قهر كرد. لباسم را عوض كردم. علي گفت: «بلند شو برويم بيرون.» از آنچه پيش آمده بود خيلي ناراحت بودم. در خلوت گريه كردم اما نگذاشتم پدرم بفهمد.
با علي بيرون رفتم. در خيابان بغضم تركيد و حسابي گريه كردم. علي هر كاري مي‌كرد كه آرام بگيرم، نمي‌توانست. آن شب، شب تلخي بود. شوهر خواهرم دوربين آورده بود و عكس گرفته بود اما هيچگاه عكس‌ها را به من نداد زيرا در همه صحنه‌ها دعوا بود و گريه.
جالب اينكه در فاصله بهمن 1355 تا ارديبهشت 1356 پوران، من، مينا و ناديا ازدواج كرديم. فشار مالي و عصبي زيادي به پدر و مادرم وارد شد. ازدواج چهار دختر ‌شوخي نبود.
عيد نوروز سال 1356 را من و علي در شاهرود سپري كرديم. نخستين باري بود كه به شاهرود مي‌رفتم. عيد خوبي برايم نبود. فروردين 1356 علي براي گذراندن خدمت سربازي به بيرجند رفت. من هم در خانه پدرم بودم و شروع كردم به درس خواندن و كار كردن.



 

خواستم از مادر بنویسم اما...

امسال روز مادر، سوم خرداد ، روز آزاد سازی خرمشهر است... برای کسی‌ که سال‌ها در ایران دبیر ادبیات بوده و انشاهای دانش آموزانش را خوانده و نمره داده، چه سخت است نوشتن، آن هم از مادر!... از مادرم چه می‌‌توانم نوشت؟؟ او که مادر شهید است، یا بهتر بگویم «بود»! او‌ که فرزند هفده ساله‌اش را راهیِ‌ جنگ کرد...


ازخونین‌شهر تا خرمشهر چقدر راه است؟!

خرمشهر از گذشته دور استعداد خونین شهر شدن را داشته است. از همان دوره که عرب‌ها «محمره»اش خواندند. محمره یعنی شهر سرخ؛ در بیشتر روزهای سال در اثر جزر و مد دریا در دلتای حاصلخیز محل تلاقی رودخانه‌های اروندرود و کارون، قسمت عظیمی‌از سواحل شهر به رنگ خون در می‌آید.


خرمشهر: كو جهان‏آرا...

محمد مشغله زيادى در سپاه و سطح شهر داشت. من هم كارم را كه تدريس بود در دبيرستان ايراندخت شروع كردم. البته سه ماه بيشتر نتوانستم تدريس كنم، زيرا مسؤوليت كتابخانه ملى خرمشهر را به عهده گرفتم..


ديده‏بان خرمشهر

آن چه مى‏خوانيد ، بريده‏اى است از خاطرات سرگرد جانباز، رحمان ميرزاييان. مجموعه خاطرات او اخيرا در كتابى با عنوان «رستاخيز عاشقان»- و از ناحيه هيات معارف جنگ- كه پايه‏گذار آن شهيد سپهبد على صياد شيرازى بود- منتشر شده است. بخشى از اين نوشته مربوط است به عمليات بيت‏المقدس و آزادسازى خرمشهر. نوشته او درباره اين عمليات تاحدودى مفصل است كه در اين جا بخشى از مرحله سوم آن را آورده‏ايم.


جنت آباد خرمشهر

آن روز آخرين شهيدى را كه آوردند فكر مى‏كنم بيژن نورى بود. خواهرش خانم نورى معلم من در مدرسه سالور بود. خانواده شهيد نورى خصوصا خواهرهايش در جنت آباد غوغايى به پا كردند. تو سر و سينه مى‏زدند، جيغ مى‏كشيدند و گريه مى‏كردند. من چون اين‏ها را مى‏شناختم رفتم كنارشان. ديدن‏شان خيلى برايم ناراحت كننده بود. شهيد را كه دفن كردند غروب شده بود، اما خانواده سر قبر شهيدشان بودند.


نگاهى به كتاب «يادداشت‏هاى خرمشهر»

به يك معنا شهر خرمشهر را بايد «پايتخت جنگ در ايران» ناميد. زيرا سقوط و سپس آزادسازى آن بزرگترين اتفاق نظامى در صد و پنجاه سال تاريخ معاصر ايران به شمار مى‏رود. در اين »پايتخت«، سرداران، سربازان و گمنامان چندى بودند كه از همان اولين ساعات هجوم ارتش عراق به ايران، با سلاح‏هاى ساده‏اى چون تفنگ ژ سه، نارنجك و آرپى‏جى ، از كيان ايران دفاع كردند


ماهنامه «تجربه»

شماره اول دوره جدید ماهنامه تجربه در 256 صفحه، اردیبهشت 1390 منتشر شده است. این نشریه رویکرد ادبی، هنری، فرهنگی و اجتماعی دارد و پس از 8 سال سابقه، با طرحی تازه وارد عرصه مطبوعات شده است. مدیر مسئول این ماهنامه، خانم کتایون بناساز در یادداشت خود آورده است:


شاعر جنگ یا صلح؟

صلح و جنگ در اشعار قیصر از این‌رو قابل بررسی است که او نسبت به این مضامین بی‌تفاوت نبوده بلکه زاویه نگاه خاصی داشته است. در هنگامه‌ای که ایران درگیر جنگ، این بلای دست‌ساز بشر شده بود، قیصر که شاعر زمانه خود بود، نسبت به آن وقایع بی‌تفاوت نبود اما شعر او تقدیس جنگ هم نبود، به سفارش، نمی‌سرایید و به چهره کریه جنگ، لباس زیبا و منزه و مقدس نمی‌پوشانید؛ از این‌رو به جان می‌نشست. ابتدا نگاهی به اشعار او که با جنگ نسبت دارند انداخته و سپس اشعار مربوط به صلح او را مرور می‌کنیم.


نشست تخصصی در باره نقش مجلس در دوره رضا شاه

در این نشست علمی که چهارشنبه از ساعت 2 تا 6 بعد از ظهر برگزار خواهد شد محققان و پژوهشگران در باره نقش مجلس در دوره رضا شاه سخن خواهند گفت.


رونمایی از «مجلس دیروز و امروز» در همایش تاریخ مجلس

همزمان با برگزاری «نشست تخصصی تاریخ مجلس» در روز چهار‌شنبه، مورخ 4 خرداد 1390 از ساعت 2 تا 7 بعد از ظهر در صحن علنی ساختمان قدیمی و زیبای مجلس(ساختمان مشروطه) از کتاب مصور و رنگی «مجلس دیروز و امروز» نیز رونمایی می‌شود.


نیازمند شناخت بخش‌های مجهول تاریخ معاصر هستیم

حجت الاسلام رسول جعفریان: هدف اصلی ما از برگزاری این نشست ها مطرح کردن «مجلس» و «تاریخ» آن به عنوان یک گرایش مهم و قابل بحث در حوزه مطالعات مربوط به تاریخ معاصر است.


انتشار فراخوان پانزدهمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع‌مقدس

فراخوان پانزدهمين دوره انتخاب كتاب سال دفاع‌مقدس توسط بنياد حفظ آثار در سراسر كشور منتشر شد. پايان خرداد ماه امسال، آخرين مهلت ارسال آثار چاپ اول سال 1389 به اين جشنواره است.


مجموعه تقويم تاريخ دفاع مقدس نيروي دريايي ارتش منتشر شد

مجموعه تقويم تاريخ دفاع مقدس نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به همت انتشارات دفتر پژوهش هاي نظري و مطالعات راهبردي نيروي دريايي منتشر شد.


انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول

کتاب انگلیس و اشغال ایران در جنگ جهانی اول نوشته دکتر محمد قلی مجد، ترجمه مصطفی امیری که ناشر آن مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی است؛ ترجمه‌ای از اثر تحقیقی نویسنده و پژوهشگر ایرانی با نام Persia in World War I and Its Conquest by Great Britain است که در 2003 منتشر شد. کتاب یاد شده پنجمین کتاب از مجموعه آثار نویسنده است که توسط این مؤسسه ترجمه و منتشر شده است. پیش از این کتاب‌های قحطی بزرگ، تاراج بزرگ، رضا شاه و بریتانیا و از قاجار تا پهلوی از این نویسنده در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته بود.


شماره‌ی نخست «اسناد بهارستان» در دستان سندپژوهان

فصلنامه‌ی علمی-تخصصی «اسناد بهارستان» با ۲۸ مقاله در حوزه‌ی اسناد، سال اول، شماره‌ی اول، بهار 1390، به صاحب امتیازی کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، مدیر مسئولی و سردبیری رسول جعفریان و معاونت علی ططری منتشر گردید.


تاریخ شفاهی در جنوب شرق آسیا-4

تجزیه و تحلیل مشابه یک متن، آن‌چنان که Ronald Grele در مقالة مؤثرش در تجزیه و تحلیل کردن شالودة ساختار، زیر نفوذ آگاهی مطرح می‌کند، در مصاحبة تاریخ شفاهی نیز ممکن است ارزشمند باشد. برخی از مصاحبه‌ها هستند که ممکن است لازم باشد شما اطلاعاتشان را از حیث درست و نادرستی زمان (وقوع) راست و ریس کنید معیار دوم تدارک دیدن امکان بررسی اطلاعات با سایر منابع شفاهی مستند است.


فراخوان همایش بین‌المللی در موزه ملی تاریخ معاصر اسلوونی

لوبلیانا، اسلوونی، 28-29 مهر 1390 (21-20 اکتبر 2011) هدف از این همایش گردهم آوردن محققین و دیگر علاقمندانی است که در کشور خود روی موضوعاتی نظیر این واقعه کار می‌کنند.. از همگان دعوت می‌شود تا چکیده مقاله خود را در 250-300 کلمه، همراه با سابقه کاری و علمی به زبان انگلیسی حداکثر تا تاریخ 30 خرداد 1390 (20 ژوئن 2011) به آدرس زیر بفرستند:


انتشار مجله انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی

گفته‌ها و ناگفته‌ها (Words and Silences) مجله رسمی اینترنتی انجمن بین‌المللی تاریخ شفاهی است. این مجله فضایی با کیفیت بالا برای شفاهی‌کاران در حوزه‌های گسترده فراهم کرده تا در آن بتوانند پژوهش‌های خود و مطالب جدید تاریخ شفاهی را از سراسر جهان به اشتراک بگذارند.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'