شماره 12    |    20 بهمن 1389

   


تاریخ به دقیقه اکنون
(ضرورت تاریخ نگاری تاریخ شفاهی در ایران)
دنیای مجازی در اینترنت به چنان واقعیتی تبدیل شده که نادیده گرفتن آن یک خیال پردازی مضحک است. در ایران نیز این دنیای مجازی روز به روز دارد بیشتر در محافل علمی و آکادمیک و حتی زندگی روزمره قشر متوسط جا باز می کند.
حدود ده ـ پانزده سال است که مراکز دولتی و خصوصی در ایران کوشش می کنند تا در زمینه تاریخ شفاهی و شقوق مختلف آن سایت ها یا دست کم وبلاک هایی به وجود آورند. در حال حاضر چندین سایت و وبلاک در داخل و خارج از ایران به موضوع تاریخ شفاهی به زبان فارسی و زیر مجموعه های آن، مثل تاریخ شفاهی ادبیات، تاریخ شفاهی موسیقی، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تاریخ شفاهی جنگ هشت ساله ایران و عراق، تاریخ شفاهی معماری و ... می پردازند.
 اگر در گذشته مورخان برای یافتن اطلاعات تاریخی و اسناد و مدارک مورد نیازشان به کتابخانه ها و بایگانی ها مراجعه می کردند، امروز ناگزیرند علاوه بر آن ها، به اینترنت و سایت های مربوطه نیز رجوع کنند. همین امر یک تاریخ نگاری مجازی در زمینه سایت ها و وبلاک هایی که به تاریخ شفاهی در زبان فارسی می پردازند را به کاری مبرم و ضروری تبدیل کرده است.
مجله الکترونیکی تاریخ شفاهی وابسته به سایت تاریخ شفاهی حوزه هنری یکی از کارهای مهمی را که باید دستور کار خودش قرار داده و انجام دهد، همین تاریخ نگاری مجازی است. تا کار دشوار نشده و شمار سایت ها و وبلاک هایی که به تاریخ شفاهی در ایران می پردازند، زیادتر نشده، یک مورخ تاریخ مجازی، باید همت کند و تاریخ را به دقیقه اکنون بنویسد. یعنی در پژوهشی همه جانیه و کامل، پیدایش نخستین سایت ها و وبلاک ها در زمینه تاریخ شفاهی در ایران، بررسی محتوایی آن ها، مقاله نویسان برجسته هر کدام، مشی و خط سیاسی و فکری آن ها و تأثیرگزاریشان بر روند تاریخ شفاهی در ایران را به رشته تحریر در آورد.
با ورود اینترنت به فرهنگ بشریت و فرهنگ ایرانی، دیگر نمی توان صبر کرد تا فردایان بیایند و تاریخ برای ما بنویسند. ما باید خود دست به کار شویم و دست کم مواد خام تاریخ امروزمان را برای مورخان فردا تدارک ببینیم. تولید و رشد اطلاعات در اینترنت و جهان پُست مدرن امروز به چنان شتاب سرسام و فوق العاده ای رسیده که اگر «تاریخ به دقیقه اکنون» را ننویسیم، بسیاری چیزها از دستمان در خواهد رفت و زیر خروارها اطلاعات دیگر برای همیشه مدفون خواهد شد.
هشدار!
اگر «همین حالا» دست به کار نشویم، فردا دیر خواهد بود.

بندر بوشهرـ سیدقاسم یاحسینی


زیتون سرخ(۱۲)

خاطرات‌ناهید‌یوسفیان

گفت و گو و تدوین: سیدقاسم‌یاحسینی

انــتــشـارات‌سـوره‌مــهــر(وابسـته‌بـه‌حـوزه‌هنـری)

دفتـرادبیات و هنر مقـــاومت

نقل و چاپ نوشته‌ها منوط به اجازه رسمی از ناشر است.


با خودم عهد كردم كه از آن تاريخ شاگرد زرنگ و درس‌خواني شوم. به خودم گفتم: «ناهيد! تو بايد شاگرد زرنگي باشي. بايد به پدر نشان بدهي كه دربارة تو اشتباه كرده.»
همين اتفاق كوچك باعث شد حركت بزرگي در زمينه درسي بكنم. تصميم گرفتم بازيگوشي را كنار بگذارم و به طور جد‌ّي به درس بپردازم. همين‌طور هم شد و من از سال هشتم تا دوازده جزء نفرات برتر كلاس و مدرسه شدم. طوري شد كه سال هفتم در كلاس خودمان با معدل شانزده نفر اول شدم. سال سوم دبيرستان بين سه كلاس مدرسه با نمره هفده و هجده صدم شاگرد اول و ممتاز شدم. سال هشتم كه شاگرد اول كلاس شدم، پدرم گفت: «اگر سال ديگر هم شاگرد اول شوي، من برايت يك دوچرخه مي‌خرم!»
به دوچرخه‌سواري خيلي علاقه داشتم. روزهايي كه پدرم سر كار بود و در خانه نبود، پنج ريال به پسرهاي محله مي‌داديم و آن‌ها به شهر مي‌رفتند و دوچرخه كرايه مي‌كردند. از ساعت پنج عصر سوار دوچرخه مي‌شدم تا يازده شب! تنها دختر محله بودم كه در آن سن و سال دوچرخه‌سواري مي‌كردم. پسرها هم از من حساب مي‌بردند و نگاه چپ به من نمي‌كردند. ساعت يازده دوچرخه را به پسري كه رفته بود و آن را كرايه كرده بود مي‌دادم و او تا نيمه‌هاي شب سواري مي‌كرد و ساعت هفت صبح روز بعد آن را به مغازه‌دار تحويل مي‌داد.

***
در خردادماه سال 1345 كه نتايج امتحانات را اعلام كردند، من، درحالي‌كه خودم هم باورم نمي‌شد، در كلاس خودمان شاگرد اول شدم. از شوق در پوست خودم نمي‌گنجيدم. شادماني‌ام مضاعف بود زيرا هم شاگرد اول كلاس شده بودم و هم پدرم طبق قولي كه به من داده بود، بايد برايم دوچرخه مي‌خريد. ديگر لازم نبود منت پسرهاي محله را بكشم تا آن‌ها بروند و برايم دوچرخه كرايه كنند. خودم دوچرخه داشتم! با شور و شوق به خانه رفتم. مادرم تا مرا ديد گفت: «ها قبول شدي؟» كمي ناراحت شدم. گفتم: «قبول!؟ شاگرد اول كلاس شدم.»
ـ آفرين!
پدرم كه از سر كار برگشت، جلو دويدم و گفتم: «مژده!»
ـ بگو!
ـ شاگرد اول كلاس شدم.
ـ بارك‌الله دخترم!
ـ بايد به قولت وفا كني.
ـ چه قولي؟
ـ خريدن دوچرخه!
ـ ها يادم است!
اين را گفت و داخل اتاق رفت. منتظر بودم كه صدايم بزند تا با هم برويم و برايم دوچرخه بخرد. پدرم هيچگاه به من دروغ نگفته بود يا وعده سر خرمن نداده بود. صدايم زد. قلبم شروع كرد به تپيدن. رفتم. گفت: «دوچرخه چند تومان است!»
ـ بيست تومان آقا جون!
ـ اين بيست تومان. اما مي‌خواهم با اين پول بروي كلاس زبان انگليسي و انگليسي ياد بگيري.
ـ اما من دوچرخه مي‌خواهم.
ـ باشد! امسال تابستان با اين پول برو كلاس زبان انگليسي و اگر سال آينده هم شاگرد اول شدي برايت دوچرخه مي‌خرم.
ـ اما من امسال دوچرخه مي‌خواهم.
با كلمات شمرده و آرامي كه هنوز در خاطرم مانده به من گفت: «ببين دخترم! تو بايد در زندگي پيشرفت كني، درس بخواني، دانشگاه بروي، به خارج از كشور بروي. براي رسيدن به همه اين‌ها بايد زبان انگليسي را خيلي خوب بداني. دوچرخه‌سواري كه نشد كار.»
از آنجايي كه براي پدرم و حرف‌هاي او احترام خاصي قائل بودم، به‌رغم ميل باطني‌ام گفتم: «چشم! هرطور كه شما بفرماييد.»
ـ بارك‌الله دختر خوبم!
با آن بيست تومان در كلاس زبان انگليسي شركت كردم. پدرم با اين كار درس تربيتي خوبي به من داد و مرا متوجه اين نكته كرد كه لذت‌ها و تفريح‌هاي زودگذر را به نفع آينده زندگي‌ام كنار بگذارم و به كارهاي اساسي‌تري بپردازم.
در دوران دبيرستان اگرچه شاگرد اول بودم و از سال هشتم تا دوازده هر سال نمرة اول كلاس يا مدرسه و يا حتي شهر را مي‌گرفتم، اما شاگرد زبان‌دراز، حراف و شيطاني بودم و آني آرام و قرار نداشتم. براي همين مدير مدرسه از من خوشش نمي‌آمد. حتي يك بار چند تا از همكلاسي‌هايم را با خود به اداره آموزش و پرورش بردم و به اجحافي كه به ما مي‌‌شد اعتراض كرديم.
تازه شروع كرده بودم به خواندن كتاب‌هاي سياسي و انقلابي شده بودم. انشاهاي انقلابي مي‌نوشتم و به جاي مطالعه كتاب‌هاي جيمز باند و سيمنون كتاب‌هاي ماكسيم گوركي، صادق هدايت، صادق چوبك، جلال آل احمد و... مي‌خواندم. وقتي از ادارة آموزش و پرورش اراك به مدرسه برگشتم، مدير مرا احضار كرد، پروند‌ه‌ام را به دستم داد و گفت: «اخراج هستي!» با چشم گريان به خانه رفتم و به پدرم گفتم: «بايد مرا براي ادامه تحصيل به تهران بفرستي.»
ـ چرا؟
ـ چون از اينجا اخراجم كرده‌اند!
ـ تو غلط مي‌كني به تهران بروي. مي‌خواستي زبان‌درازي نكني. حقت است!
يكي، دو روز به مدرسه نرفتم. از طرف مدرسه پدرم را خواستند و به او گفتند: «دختر شما شاگرد اول مدرسه است. هيچ دوست نداريم بيرونش كنيم؛ اما كارهايي مي‌كند كه خطرناك است و به او هم مربوط نيست.» خلاصه رضايت دادند كه من باز به مدرسه بروم.
كلاس چهارم دبيرستان كه بودم هنوز خيلي شيطنت مي‌كردم. سر كلاس درس تا پنجره را باز مي‌ديدم، از كلاس فرار مي‌كردم. البته درسم خيلي خوب بود و شاگرد اول بودم و به همين خاطر هم مدير مدرسه مجبور بود نمره انضباطم را بيست بدهد؛ حال آنكه نمره واقعي من نصف آن مي‌شد! يك بار در كلاس درس چهارم دبيرستان از پنجره فرار كردم و رفتم پينگ‌پنك بازي كردم. وقتي به كلاس برگشتم، معلم عوض شده بود. معلوم شد بيش از يك ساعت پينگ‌پنك بازي كرده‌ام. معلم درس شيمي در كلاس بود. مرا كه ديد گفت: «يوسفيان باز هم از كلاس فرار كردي؟» خيلي به من علاقه داشت و نمره‌هاي درس شيمي من هميشه نوزده و بيست بود. گفتم: «آقاي شيوا من فكر كردم هنوز زنگ قبلي است!»
مسجدي در اراك داشتيم كه به آن مسجد سيدها مي‌گفتند. نذر مي‌كردم كه اگر شاگرد اول شوم، يك يا دو تومان شمع بخرم و در مسجد سيدها روشن كنم. در اين مسجد ستوني بود كه اگر سنگي به آن نزديك مي‌كردي به ستون مي‌چسبيد. هميشه اين ستون براي من جالب و حيرت‌انگيز بود. الان كه فكر مي‌كنم مي‌بينم بايد به لحاظ فيزيك آن ستون غيرعادي بوده باشد كه سنگ‌هاي معمولي را به خود جذب مي‌كرد. نيت مي‌كردم كه اگر فلان سنگ به ستون چسبيد، من امسال شاگرد اول مي‌شوم و اگر نچسبيد، نمي‌شوم. در همه موارد سنگ مي‌چسبيد و من هم شاگرد اول مي‌شدم! گاهي پس از امتحان ديوان حافظ را باز مي‌كردم و از روي شعر حافظ پيش‌بيني مي‌كردم كه نمره‌ام بيست خواهد شد يا نه! گاهي اوقات آن‌قدر به ديوان حافظ تفأل مي‌زدم كه لسان‌الغيب از من خسته مي‌شد و با شعرهايش به من تشر مي‌زد. آن موقع مي‌فهميدم كه زياد سر به سر حافظ گذاشته‌ام‏، طوري كه از من خسته شده است! قرآني داشتيم كه بالاي صفحه‌هاي آن «خوب» و «بد» نوشته بود. گاهي با آن نمره امتحانم را پيش‌بيني مي‌كردم. اگر بالاي صفحه «خوب» بود مي‌گفتم بيست مي‌گيرم و اگر «بد» بود، مي‌گفتم نمرة خوبي نمي‌گيرم.‌
در دبيرستان، در درس ورزش هميشه نمره بيست مي‌گرفتم. رشته ورزشي‌ام دو و پرش بود. هميشه در دو صد متر و دويست متر اول  بودم. البته واليبال و پينگ‌پنگ هم بازي مي‌كردم اما رشته دو برايم چيز ديگري بود. سال دهم در رشته دو ميداني آموزشگاه‌هاي اراك اول شدم.

پایان فصل پنجم

***
فصل ششم

پسرهاي محل از من مي‌ترسيدند. خاطرة جالبي در اين‌باره به يادم مانده است؛ مينا و ناديا از من كوچك‌تر بودند. يك روز كه براي بازي بيرون از خانه بودند، يكي از پسرهاي محل آن‌ها را كتك زده بود. هر دو گريان به خانه آمدند. پرسيدم: «چه شده؟»
ـ ما را كتك زدند.
ـ كي؟
ـ هاشم كچل!
فوراً رفتم و هاشم كچل را پيدا كردم و تا مي‌توانستم او را زدم. درحالي‌كه او را مي‌زدم فرياد مي‌زد: «به خدا من خواهرهايت را نزدم. من از آن‌ها حمايت كردم!»
معلوم شد فرد ديگري خواهرانم را كتك زده و هاشم از آن‌ها حمايت كرده است، اما خواهرهايم فقط نام هاشم را بلد بودند! هاشم كچل بعد از اين ماجرا كينه مرا به دل گرفت.
چند روز بعد يكي از پسرهاي محله كنارم آمد و آهسته گفت: «مواظب باش! هاشم كچل و دوستانش مي‌خواهند تو را بزنند!»
از اين حرف خيلي ترسيدم. زورم به تك‌تك آن‌ها مي‌رسيد؛ اما به همه آن‌ها نه! ماجرا را به پدرم گفتم. پدرم خيلي ناراحت شد. هاشم كچل را پيدا كرد و سيلي محكمي به او زد و گفت: «اگر دست روي دختر من بلند كني، ‌واي به حالت!» آن‌ها هم ترسيدند و ديگر كاري با من نداشتند.
در دوران دبيرستان، با پسرهاي محله فوتبال بازي مي‌كردم و مسابقه دو مي‌گذاشتم. در مسابقه دو هم هميشه اول مي‌شدم. از اينكه مي‌ديدند يك دختر، آن هم در مسابقه دو‏، از‌ آنان برنده مي‌شود، خيلي ناراحت مي‌شدند. البته اين كارها همه در غياب پدرم بود. روزهايي كه پدرم در خانه بود، جرئت نمي‌كردم پا به كوچه و خيابان بگذارم.
در كلاس پنجم دبيرستان (سال يازده) در مدرسه ايران‌دخت در رشته رياضي درس مي‌خواندم. ميان پسرها و دخترهاي سال يازدهم شهر اراك شاگرد اول شدم. از طرف فرح ديبا، همسر شاه، هزار تومان به من جايزه دادند. هزار تومان آن موقع پول هنگفتي بود. حقوق ماهيانه پدرم، همان سال، هزار تومان بود. اين هديه طي نامه‌اي به من داده شد. من اين هزار تومان را نگاه داشتم و وقتي در دانشگاه جندي‌شاپور قبول شدم، شهريه سال اولم را كه مبلغ يك هزار و پنجاه تومان بود، با آن هزار تومان پرداخت كردم.
اتفاق جالبي كه در سال دهم (1347) برايم رخ داد ماجراي «دختر شايسته» شدنم در شهر اراك بود. چند سالي بود كه به ابتكار مجله زن روز، وابسته به مؤسسه كيهان، هر سال از هر شهرستان يك نفر به عنوان دختر شايسته انتخاب و به تهران اعزام مي‌شد. در تهران از ميان دختران همة شهرستان‌ها يك نفر به عنوان دختر شايسته ايران برگزيده مي‌شد. چون من شاگرد اول بودم و دختر كتاب‌خوان و باسوادي بودم و در رشته‌هاي ورزشي دو، واليبال و پينگ‌پنگ هم فعال بودم، مسئولان آموزش و پرورش اراك مرا به عنوان دختر شايسته شهر اراك به تهران معرفي كردند. آن روزها اگر‌چه وضع لباسم مناسب بود، اما لباس چنداني نداشتم و حتي جوراب‌هايم وصله داشت. همه بچه‌هاي كلاس بسيج شدند؛ يكي كفش و پوتين آورد، ديگري بلوز، سومي كت و دامن و چهارمي شال گردن و... با همياري بچه‌هاي كلاس چند دست لباس تهيه كردم و عازم تهران شدم.
پدرم در اراک مرا سوار اتوبوس كرد و به راننده هم سپرد كه مواظبم باشد. من كنار پنجره نشستم. پشت سرم جواني نشست. اتوبوس راه افتاد. غرق در انديشه بودم؛ به تهران و حضور در جمع دختران شايسته ايران مي‌انديشيدم، در ضمن از شيشه بغل حركات جواني را كه در صندلي عقب نشسته بود، مي‌پاييدم. متوجه شدم دستش را از كنار صندلي به طرف من مي‌آورد. با خودم گفتم: «حالا درسي به تو مي‌دهم كه كيف كني!» هميشه داخل كيفم يك چاقو ضامن‌دار داشتم. فوراً آن را بيرون آوردم و باز كردم. تا دست آن جوان به من نزديك شد، محكم چاقو را كف دستش فرو كردم. جوان فرياد بلندي كشيد و دستش را عقب برد. كف دستش پاره شد، اما هيچ عكس‌العملي از خود نشان نداد. تا تهران ديگر دست از پا خطا نكرد.



 

توضیح و پوزش

به مناسبت رحلت حضرت رسول اکرم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) روز چهارشنبه هفته گذشته (13بهمن1389) در ایران تعطیل سراسری بود. لذا هفته نامه الکترونیکی تاریخ شفاهی منتشر نشد.


گزارشی از كارگاه آموزشي تاریخ شفاهی در شيراز

هفته نامه تاریخ شفاهی: در ششم بهمن ماه 1389 کارگاه آموزشی تاریخ شفاهی در شیراز یرگزار شد. هفته نامه، تلاش کرد تا با تماس با مسئولان و برگزار کنندگان این نشست گزارش توصیفی و تحلیلی برای خوانندگان فراهم آورد؛ اما موفق نشد. آنچه می خوانید، گزارش خبری است به قلم یکی از دست اندرکاران این نشست.


در كتاب ماه تاريخ و جغرافيا مكاتب تاريخ‌‌نگاري معاصر ايران بررسي شد

جديدترين شماره «كتاب ماه تاريخ و جغرافيا» با رويكرد «مكاتب تاريخ‌‌نگاري معاصر ايران» منتشر شد. اين ماهنامه تخصصي به جريان‌ها و مكاتب مهم تاريخ‌نگاري غرب مي‌پردازد و به كوشش موسسه خانه كتاب عرضه شده است.


تاریخ شفاهی سرزمین هفت آسمان هشت بهشت(2)

در شناسنامه نامش را رحیم ملاعباسیان ثبت کرده اند، اما در میان مردم ارومیه معروف است به رحیم خراباتی. برادران دیگرش نیز در میان مردم ملقب به خراباتی اند. علت را می پرسم، پاسخ می دهد: ما خانواده ساده زیست و بی تکلفی هستیم، از این رو در میان مردم به خراباتی معروف شده ایم.


تحریف برای تبرئه

کتاب خاطرات مادر فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی، با ‌عنوان «دخترم فرح» به طرز تناقض‌آلود و بسیار ساده‌لوحانه‌ای سعی دارد فرح و شوهرش محمدرضاشاه را از تقصیرات مبرا کند و علل فساد حکومت پهلوی و زمینه‌های سقوط آن را به دیگران نسبت دهد.


برگزاري كارگاه تدوين تاريخ شفاهي 2 لشكر

كارگاه آموزشيِ تدوين تاريخ شفاهي لشكرهاي 14 امام حسين (ع) و 8 نجف اشرف در سال‌هاي دفاع مقدس، در دانشگاه امام حسين (ع) اصفهان برگزار مي‌شود.


انقلاب ایران به روایت رادیو بی.بی.سی

رادیو بی.بی.سی یک بنگاه خبر پراکنی وابسته به وزارت امور خارجه‌ی انگلیس است. هدف از راه‌اندازی این رادیو جلب حمایت ملت‌ها از انگلیس. فراهم آوردن زمینه برای سرمایه‌گذاری در کشورها، جلب منافع انگلیس و تخریب چهره‌های مخالف استعمار است.


یکنواختی در خاطره‌نویسی از جذابیت دفاع مقدس می‌کاهد

جلیل امجدی گفت: مشکل عمده در ارائه و نشر تاریخ شفاهی و خاطرات دفاع مقدس، یکنواختی در نقل و تنظیم آثار است که این امر از جذابیت واقعی دفاع مقدس می‌کاهد.


نقدی کوتاه بر ساختار موزه عبرت ایران

موزه مکانی است برای حفظ آثاری از گذشته که بخشی از مسولیت حفظ هویت جوامع امروزی و آیندگان از طریق آن صورت می گیرد. بر همین اساس اعتبار موزه ها رابطه مستقیم با اصالت آثار موجود در آن دارد.


خاطرات جعفر شريف امامي

خاطرات آقاي جعفر شريف‌امامي به عنوان يك عنصر كليدي در عصر پهلوي، مي‌تواند روشنگر برخي زواياي تاريخ كشور باشد و از اين لحاظ بسيار ارزشمند است. البته همه تاريخ‌پژوهان بيان اطلاعاتي را به مراتب فراتر از آن‌ چه در قالب اين كتاب عرضه شده است انتظار داشتند؛


گنجينه اسناد، شماره 78

فصلنامه تحقيقات تاريخي و مطالعات آرشیوی «گنجينه اسناد، شماره 78 ، تابستان 1389»، منتشر شد. به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان اسناد و کتابخانه ملی، مدير مسئول و سردبير این فصلنامه، دکتر سعيد رضايي شريف آبادی و دبير اجرائي آن، سيد محمود سادات بيدگلي است.


زندانيان سياسي تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي هستند

كساني كه در جريان مبارزات انقلاب اسلامي در زندان‌هاي مخوف رژيم پهلوي شكنجه و اسير بوده‌اند تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي هستند كه بايد خاطرات و مطالب آنان ثبت و ضبط شود.


فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 29(تابستان 1389)

«مقوله تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی را باید پدیده‌ای رو به جلو ارزیابی کرد. بررسی کوشش‌های 32 ساله گذشته پژوهشگران و بعدها مراکز تاریخ‌پژوهی می‌گوید که تولید منابع درباره انقلاب اسلامی چه به لحاظ کیفی و چه از نظر کمی، همواره با پیشرفت، افزایش عناوین، و گسترش روبرو بوده است.»شماره جدید فصلنامه مطالعات تاریخی با این ارزیابی از تاریخ‌نگاری انقلاب شروع می‌شود.


نسل قديم جامعه زرتشتي، خاطرات انقلاب را بازگو مي‌كنند

هموطنان ايراني غير مسلمان با حضور محسوس خود در تمامي مراحل برگ تاريخ براي پاسداشت كشور و مرز نقش خود را به خوبي ايفا كرده‌اند. رييس انجمن زرتشتيان كشور گفت: نسل قديم جامعه زرتشتيان كه همواره حضوري فعال و چشمگير را در دوران انقلاب داشتند، خاطرات تلخ شيرين خود را براي نسل جوان امروزي بيان مي‌كنند.


جلوه‌های عاشورایی‌ دفاع‌مقدس(1)

اربعین حسینی، فرصتی شد تا آن ارادت و محبت بی پایان را که در چشم ها موج می زد مرور کنیم، خاطراتی جاودانه که تا همیشه سایه به سایه عاشورای حسینی دل ها را به کربلا پیوند می زنند. پس بیایید بخوانیم و تنها اندکی تفکر کنیم...


شأن والاي شهيد محلاتي...

غلام‌علي رجايي، خاطره اي از آيت الله شهيد محلاتي دارد كه به خوبي گوياي يكي از صفات ممتاز و برجسته آن يار شاخص حضرت امام خميني (ره) است. زماني كه شهيد در جايگاه يك شخصيت مهم و تاثير گذار در جنگ، به رزمنده اي در جايگاهي بسيار كوچكتر جواب منفي مي دهد..


برگزاری مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دوران اسارت

حکایت برگزاری مراسم جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در دوران اسارت برای آزادگان سرافراز ایران اسلامی شنیدنی است، آن هم از زبان فرزندان مقاوم و مومن ایران. با خاطرات آزادگان افتخارآفرین از مراسم جشن و سرور فجر پیروزی در اردوگاه های اسارت همراه می شویم:


بعد از خاطرات عزت‌شاهي، بهروز رضوي «احمد احمد» را در راديو روايت مي‌كند

«خاطرات احمد احمد» هر شب در «کتاب شب» صداي ارگ از ساعت 22 الي 22:30 روي موج اف ام فرکانس 95 قابل شنيدن خواهد بود.


هجرت سرنوشت ساز

حدود یک ساعت گذشت و امام تشریف آوردند، وضو گرفته بودند. وقتی نشستند به تهجد مشغول شدند و آرامش خاصی داشتند. اما همگی ما نگران بودیم که وقتی وارد مرز می شویم نکند هواپیمای ما را بزنند.


ارسال 111 مقاله به دومین همایش ایران و استعمار انگلیس

قاسم تبريزی عضو شورای پژوهشی مؤسسه مطالعات و پژوهش های سياسی و مدير كتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی مجلس شورای اسلامی از ارسال 111 عنوان مقاله به دومین همایش ایران و استعمار انگلیس که با گرایش اسنادی برگزار می‌شود، خبر داد.


بازگشت خمینی کبیر

یکی دو روز بعد از انقلاب بود که به همراه خانواده‌ام از پل سیدخندان می‌گذشتیم. مسجدی به نام مسجد امام جعفر صادق (ع) در آنجا هست که من گفتم برویم ببینیم به ما اسلحه می‌دهند. جلو رفتم و گفتم: «آقا به ما اسلحه می‌دهید؟»


«تاریخ سیاسی ایران معاصر بسترهای تاسیس سلطنت پهلوی»

کتاب حاضر کوششی است در نشان دادن حوادث، وقایع و رخدادهای دوران کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 تا بر کشیدن رضا خان به سلطنت و بازنگری به تاریخ معاصر ایران.


روایت نخبگان دیپلماتیک از جنگ ایران و عراق

اسناد و مدارک مربوط به جنگ ایران و عراق، بخش قابل توجهی از آرشیوهای خارجی را به خود اختصاص داده است. بخشی از صداها (مکالمات، گفت و گوها و مصاحبه ها) مربوط به جنگ ایران و عراق در پژوهشگاه بین المللی علوم اجتماعی نگهداری می گردد.


انتشار 5 عنوان كتاب تازه درباره تاريخ انقلاب

مركز اسناد انقلاب اسلامي به مناسبت فرارسيدن دهه فجر 5 عنوان كتاب تازه را درباره تاريخ سال‌هاي منجر به پيروزي انقلاب منتشر و در هر روز اين دهه، يك كتاب منتخب و يك شخصيت مبارز را در رسانه‌ها معرفي خواهد كرد.


زوایای پنهان زندگی شهید باقری (مصاحبه با سردار فتح اله جعفری)

اولین باری که سردار فتح‎الله جعفری، حسن باقری را دید در حسینیه و هنگام سخنرانی بود. حرف‌هایی که خیلی از جوانان آماده جنگ را مجذوب کرد. سردار جعفری امروز سخت مشغول تدوین آثار حسن باقری است و خیلی صریح درباره خودش و او حرف می‌زند.


كشف راز آن ورود تاريخي، همت تازه‌اي مي‌طلبد

گل‌هاي چيده شده بر روي خط كشي سپيد خيابان‌هاي تهران، دست‌هاي گرده كرده در هم با بازوبندهاي كميته استقبال از امام خميني(ره) و پخش شيريني، سرماي زمستاني دوازدهم بهمن ماه سال 1357 در تهران را به كام همه شيرين كرد.


تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-8 (كليشه و خلاقيت)

آنچه در اين مقاله، مجال مطالعه‌ موردي‌اش در روايت كارگزاران مقاومت و ارباب مشاغل فراهم آمده، همانا امكان‌سنجي خلاقيت در كارهاي تيمي و گروهي نظير مهندسي و بهداري رزمي نسبت به مسئوليت‌هاي قائم به فرد چون خبرنگاري و عكاسي در جنگ است؛


انقلاب اسلامي براي ماندگاري به دو بال ادبيات و تاريخ نيازمند است

به گزارش خبرنگار فارس نشست رسانه‌اي بررسي توليد و انتشار كتاب انقلاب در حوزه هنري و انتشارات سوره مهر صبح شنبه ۹/۱۱/۸۹ در محل اين انتشارات با حضور هدايت الله بهبودي مدير دفتر ادبيات انقلاب اسلامي حوزه هنري، محمد حمزه‌زاده مديرعامل انتشارات سوره مهر و اميرحسين فردي مدير مركز آفرينش‌هاي ادبي حوزه هنري برگزار شد.


انتشار 50 هزار سند از كنسولگري‌هاي آمريكا و انگليس در ايران

رييس مركز اسناد كتابخانه مجلس شوراي اسلامي با اشاره به طرح‌هاي اين مركز براي گردآوري اسناد آرشيوي مرتبط با ايران، از دست‌يابي به بيش از 50 هزار سند از آرشيوهاي ملي آمريكا و انگليس كه مرتبط با ايران اواخر قرن 19 ميلادي تا اوايل جنگ جهاني اول‌اند، خبر داد.


خاطرات بزرگان تئاتر تبريز از استاد فقيد «قبه زرين» مكتوب مي‌شود

سرپرست حوزه هنري آذربايجان شرقي، تدوين تاريخ شفاهي هنر را عامل مهمي در پويايي رشته‌هاي مهم هنري دانست و افزود: اميد است با ادامه اين نشست‌ها گام‌هاي استواري در زمينه معرفي بزرگان هنر به نسل جوان صورت گيرد.


صداي ماندگار

صداي ماندگار عنوان مجموعه‌اي است كه براي يادآوري يك مناسبت خاص در هر ماه، تهيه مي‌شود. اين مجموعه برگرفته از مصاحبه‌هاي تاريخ شفاهي با شخصيت‌هاي تأثيرگذار در تاريخ معاصر ايران است.


آن دیدار آخر

هدف عمليات والفجر هشت فتح شهر بندري فاو بود چرا که از لحاظ نفتي اهميت داشت و به مناسبت 22 بهمن در 21 بهمن شصت و چهار عمليات شروع شد كه گردان ها و تيپ هاي زيادي در اين عميات شركت كردند؛


زندگي نامه و خاطرات علی طاهری

ماه محرم بود و ما كماكان در زندان ساواك به سر مي‌برديم. در سلول‌هاي مختلف، زمزمه‌هايي از زنداني‌هاي مختلف شنيده مي‌شد كه زيارت نامه‌ي امام حسين(ع) را مي‌خواندند. از آنجا كه درب باز بود، اين صداها در هم مي‌طنيد و طنين زيبايي را در آن فضاي پرخفقان ايجاد مي‌كرد.


غسل شهادت

صبح روز سی‌ام تیر ماه سال 66 بار و بنه‌ام را بستم و از دسته یک گروهان 2 گردان 155 لشگر انصارالحسین ف که بر بلندی تپه (برده‌هوش) از ارتفاعات منطقه عمومی (ماووت) مستقر بود، به دسته دوم در سمت چپ برده‌هوش به نام تپه میانی، نقل مکان کردم.


وقتي براي ما مي‌نويسيد...
وقتي براي هفته‌نامه الکترونيکي تاريخ شفاهي مطلبي مي‌نويسيد، دوست داريم نکته‌هايي را در نظر بگيريد.
اين هفته‌نامه نوشته‌ها و دانسته‌هاي ما را درباره مباحث مهم؛ خاطره‌گويي، خاطره‌نگاري، يادداشت‌نويسي روزانه، سفرنامه‌نويسي، وقايع‌نگاري، روزشمار نويسي و... نشان مي‌دهد. حتي براي زيرشاخه‌هاي رشته تاريخ هم جا باز کرده‌ايم؛ و چشم به راه خبرها، گزارش‌ها، مصاحبه‌ها، مقاله‌ها، يادداشت‌ها و... شما هستيم.
خوب است نام و فاميل‌تان را کامل بنويسيد. سابقه علمي و نشاني الکترونيکي را هم حتماً بنويسيد، چکيده مقاله‌ها هم که جاي خود دارد!
به ما اجازه بدهيد دست‌مان براي ويرايش، اصلاح، چينش و ترجمه مطالب شما باز باشد. در اين‌باره با خودتان هم مشورت خواهيم کرد.
دل‌مان مي‌خواهد شأن علمي و ادبي تاريخ شفاهي و اين هفته‌نامه، با نوشته‌هاي متين و موقر شما حفظ شود. حيف است خداي نکرده قلم‌مان از دايره اخلاق بيرون برود.

 
 

       تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.
counter UPDATE error: 1054, Unknown column 'count' in 'field list'