شماره 55 | 21 دي 1390 | |
افزایش فعالیتهای دفاتر مطالعات و ادبیات پایداری خارج از پایتخت اتفاق خجستهای است که میتوان آن را به فال نیک گرفت اما به نظر میرسد جنبه تبلیغاتی این فعالیتها بر جنبه علمی و تاریخی آن غلبه بیشتری دارد. زیرا گاه به آثاری بر میخوریم که عنوان تاریخ شفاهی را با خود به یدک میکشند ولی کلیت آنها با تعاریفی که از تاریخ شفاهی عرضه شده، فاصله بسیاری دارد. جمع آوری و تدوین خاطرات رزمندگان، جانبازان و آزادگان دفاع مقدس اقدامی ارزشمند و قابل ستایش است که میتواند خمیرمایه و ماده خام مناسبی برای تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی فراهم کند و در عین حال چنانچه حرفهایی برای گفتن داشته باشد میتواند در قالب اثری داستانگونه و همراه با جذابیتهای دراماتیکی، تدوین شود. در غیر این صورت بازگویی خاطرات شخصی یک فرد، بدون در نظر گرفتن جنبههای تاریخی روایات و تأثیرگذاری محتوایی آن در خواننده، چندان ضروری به نظر نمیرسد. کتاب 133 نفر آخر به کوشش محسن سنچولی پردل، روایتی از خاطرات جانباز آزاده، شریف صابری است که فاقد هرگونه کشش دراماتیک و اطلاعات تاریخی درباره دفاع مقدس است. خاطرات وی در جبهه نیز شامل اتفاقات پراکندهای است که در طول دو سال خدمت شریف صابری رخ دادهاند و تمامی آنان جنبه شخصی داشته و متضمن هیچ گونه اطلاعات خواندنی درباره دفاع مقدس نیست. چراکه این گونه خاطرات را میتوان از هر رزمندهای که زمانی در جبهه سپری کرده به دست آورد. خاطراتی نظیر انفجار کاتیوشا نزدیک سنگر، درآوردن پوکه از داخل لوله توپ توسط همرزمی دیگر، شهادت سایر همرزمان، سلام کردن به نماینده امام در اتومبیل، شلیک اشتباهی به هواپیمای خودی، کندن سنگر و ... همگی اتفاقات عادی و پیش پا افتاده ای هستند که هیچ جذابیتی از لحاظ تاریخی یا موضوعی و محتوایی درباره دفاع مقدس به همراه ندارند. بخش پایانی نیمه نخست کتاب نیز با خاطرهای بیربط به جبهه یعنی ماجرای مرخصی رفتن شریف صابری به پایان میرسد. در نیمه دوم کتاب و درفصل آغازین اسارت، ماجرای چگونگی به اسارت درآمدن راوی به صورت مبهم و بدون تصویر پردازی دقیق بیان میشود. در خاطره بعدی که عنوان آن اولین روزهای اسارت است دنباله ماجرای لحظه اسارت است که در اصل میبایست در ادامه فصل قبلی گفته میشد؛ چرا که عنوان خاطره با وقایع بازگو شده همخوانی ندارد. در واقع 4 صفحه از این بخش 5 صفحهای به همان ساعات اولیه اسارت باز میگردد. نقل برخی از خاطرات نیز ناقص و بدون توضیحات تکمیلی است که معمولاً این مهم بر عهده تدوین کننده کتاب نهاده می شود تا توضیحاتی را که کامل کننده پازل های فراموش شده خاطرهگو است، در پاورقی بیاورد. مثلاً در خاطره «انفجار در اردوگاه 14» درباره شیء فلزی طلایی رنگ که انفجارش باعث قطع شدن 3 انگشت یکی از اسرا میشود، هیچ توضیحی داده نمیشود و امتناع اسرا از بازگویی ماجرای شیء ناشناخته برای عراقیها به منظور رهایی از پیامدهای ناگوار آن، بدون هیچ توجیهی رها میشود. در مقاطعی خاطرهگو به موضوعاتی اشاره میکند که روایت آن علاوه بر جذابیتهای محتوایی میتواند کمک بیشتری به درک خواننده از فضای حاکم بر اردوگاههای اسرای ایرانی کند ولی متأسفانه راوی از بازگویی آن سر باز میزند. گویی به طور خود خواسته، وقایع خواندنی را از کتاب خاطرات خود حذف کرده و به بیان موضوعاتی میپردازد که ارزش چندانی برای شنیدن ندارند؛ مانند داستان جاسوسی و خیانت اسرای ایرانی در اردوگاههای بعثی که بدون شرح و تعلیق رها میشود: "همه از حقوق مساوی برخوردار بودیم مگر کسانی که جاسوس بودند و خودشان را به هر نحو ممکن به عراقیها نزدیک میکردند و به نوعی خبرچینی میکردند. بهتر است هرگز از خیانتکاران و وطن فروشان نامی نبریم زیرا آنها بی آبروترین افراد نزد اسرا بودند." خاطرهگو به همین چند جمله از جاسوسی و خبرچینی اسرا اکتفا کرده و بلافاصله شروع به نقل ماجرای نمایشی کمدی در اردوگاه میکند! "هوا به شدت گرم بود. حدود سی ساعت بدون آب وغذا بودیم. به شدت تشنه بودیم... ما را زیر آفتاب داغ نشاندند. داشتیم هلاک می شدیم.... تصور می کردیم احتمال دارد غذا آلوده یا سمی باشد. از بس گرسنه بودیم، شروع به خوردن کردیم... ما را مثل حیوان به صورت بسیار فشرده با دستانی بسته به سوی شهر بعقوبه به حرکت درآوردند... احتمال داشت زیر دست و پای بچههای خودی له شویم." نظیر جملات بالا را در جای جای کتاب می توان یافت که نشان از برتری دغدغههای جسمی شریف صابری نسبت به حالات روحی وروانی است. گاه راوی برای پر کردن این خلاء، مجبور به پرداخت مضاعف سایر خاطرات شده و به عنوان مثال ماجرای آب خوردن از آفتابه را با آب و تاب فراوان تعریف میکند! تدوینگر کتاب نیز در این میان نقش شنوندهای را ایفا میکند که گویی تنها وظیفهاش مرتب کردن خاطرات شریف صابری و اصلاح روایات از لحاظ ویرایشی بوده. به طوری که حتی به خودش زحمت افزودن یک کلمه پاورقی هم در تمام کتاب نمیدهد. این مسأله باعث شده خوانندهای که هیچ ذهنیتی نسبت به مناطق عملیاتی یا اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق ندارد نتواند با خاطرات یا محیط و شرایطی که خاطرهگو در آن به سر برده احساس همذات پنداری کند. گویی تدوینگر بدون ارزشگذاری خاطرات و توجه به نوع نگاه خاطرهگو، به قصد تدوین کتابی درباره رزمندگان یا آزادگان سیستان و بلوچستان، صرفاً به دنبال کسی بوده که تنها مدتی در آن مناطق حضور فیزیکی داشته است. ناصر زاغری تفرشی
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=991 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |