الگویی برای همه
اشاره:
همگان عزتالله سحابی را به عنوان سیاستمداری اخلاقی میشناسند که در هر شرایط و موقعیتی خود را مقید به رعایت اصول اخلاقی میدانست و بسیاری صرفنظر از اختلافهای سیاسی از سلوک و منش رفتاری او به نیکی یاد میکنند. سیدمحمود دعایی از جمله این افراد است و در گفتوگویی که با او در روزنامه اطلاعات داشتیم به گونهای از سحابی حرف میزد که انگار از استاد و مراد خود سخن میگوید، این در حالی است که واضح است که او از نظر سیاسی اختلافهای زیادی با سحابی دارد ولی نمیتواند روایتگر انصاف، تقوا و عدالت او نباشد.
در ابتدا بفرمایید که چگونه با مهندس سحابی آشنا شدید؟
ابتدای ورود من به قم سال 1343 بود. در این زمان امام در زندان بودند. من در این مقطع به عنوان یک طلبه پرشور و علاقمند به مبارزه علیه رژیم و به نوعی درگیر در مبارزه سراغ شخصیتهای مبارزی را میگرفتم که زندگی، آراء و افکارشان مورد قبولم باشند. در همین دوران بود که جریان نهضت آزادی شکل گرفت و اعضای آن از جمله مرحوم آیتالله طالقانی، مرحوم مهندس بازرگان، مرحوم دکتر سحابی و... افرادی دانشگاهی و تحصیل کرده و در عین حال عمیقاً پایبند به آرمانهای اسلامی بودند. بنابراین سعی میکردم افکار و اندیشههای آنها را پیگیری کنم و به دلیل همسود و همخوانی تا جایی که امکان داشت مروج افکارشان هم باشم. در ایام دستگیری و محاکمه سران نهضت آزادی ما سعی میکردیم که از قم بیاییم و در جلسات محاکمه آنها شرکت کنیم و من اولین بار در این جلسات بود که با مرحوم دکتر سحابی و آقازاده ایشان (مهندس عزتالله سحابی) و دیگر اعضای نهضت آزادی آشنا شدم. البته حضور در آن دادگاه ساده نبود و با وجود اینکه ادعا میکردند که داد گاه علنی است به سختی حضور در آنها ممکن بود ولی ما همه مشکلات را تحمل میکردیم و به عنوان یک حرکت آزادیخواهانه و آرمانی در آن جلسات شرکت میکردیم.
شخصی میآمدید یا اینکه با طلبههای دیگر به صورت گروهی میآمدید؟
شخصی میآمدیم. البته چند نفری با هم همفکر بودیم و این افراد کسانی بودند که سعی میکردند همبستگی حوزه با دانشگاه و مبارزان را نشان بدهند. خلاصه اینکه من در جلسه محاکمه سران نهضت آزادی با آقای مهندس سحابی آشنا شدم، اما به دلیل اینکه ساواک شناساییام کرده بود و به شدت تحت تعقیب بودم، نمیتوانستم در مجامع حضور علنی داشته باشم و سرانجام سال 46 ناگزیر به عراق هجرت دائمی کردم و تا پیروزی انقلاب خارج از کشور بودم. در این سالها از راه دور با این دوستان ارتباط فکری داشتم و بعد هم شنیدم که شورای انقلاب اسلامی تشکیل شده و مهندس سحابی یکی از اعضای آن است.
در مقطعی که نهضت آزادی تشکیل شد حوزویان و به خصوص روحانیون معترض و مبارز چه نگاهی به این گروه داشتند؟
به نهضت نگاه همدلانه و سمپاتیک داشتند و فعالیتهای آن را دنبال میکردند و نسبت به اعضای آن علقههای فکری و عاطفی داشتند و در بین اعضای نهضت روحانیون بیشتر به مرحوم دکتر سحابی گرایش داشتند و این به دلیل سادهزیستی و بیتکلفی و بیآلایشی زندگی ایشان بود. سایر وابستگان ایشان از جمله آقازاده (مهندس سحابی) و عروسشان نیز دارای همین خصائل بودند. بنابراین به اعتقاد ما زندگی آقای دکتر سحابی و خانوادهشان تفاوتهای ویژهای نسبت به زندگی مرحوم مهندس بازرگان داشت. البته برای هر دوی این بزرگواران احترام قائل بودیم. اما به دکتر سحابی سمپاتی و علاقه بیشتری داشتیم. تصورم این است که در درون خود اعضای نهضت آزادی هم حرمت و احترامی که برای آقای دکتر سحابی قائل بودند نسبت به بقیه شاخصتر بود و ایشان از یک ویژگی معنوی و کاریزماتیک خاصی برخوردار بودند. ایشان شخصیت زلالی بود که هیچ پیرایهای پیرامونش نبود. من خاطرم هست گاهی که به دبیرستان کمال آمد و رفت داشتم آن علاقه و احترام ویژهای که همه نسبت به شخصیت ایشان داشتند به خوبی ملموس بود. همین شاخصه درون زندگی و خانوده مرحوم دکتر سحابی باعث شده بود که فرزندان ایشان و به خصوص آقا عزت که فرزند ارشد ایشان بود، از یک سری تمایزات و امتیازات معنوی و روحی بیشتری برخوردار باشند.
بعد از پیروزی انقلاب چه ارتباطاتی با ایشان داشتید؟
بعد از انقلاب که توفیق پیدا کردم و از نزدیک ارتباط بیشتری با مهندس سحابی داشتم. حرمتی که نسبت به ایشان قائل بودم حرمتی بود ناشی از درک شخصیت ویژه معنوی و اخلاقی این بزرگوار. انسان فوقالعاده بیتکلف و بیادعا و اهل مطالعه و تحقیق و درک بود. و بیمطالعه اظهارنظر نمیکرد و اظهارنظراتش این گونه نبود که همراه غرور و خودپسندی باشد، بلکه نظراتش همواره توأم با فروتنی و بزرگواری بود و همیشه این احتمال را میداد که رأی و نظرش مقرون به صحت نباشد. در شورای انقلاب و مجلس اول ارتباط بیشتری با ایشان داشتم و از نزدیک شاهد تعهد و تقوای او در مسوولیتهایش بودم. ایشان در دولت موقت رئیس سازمان برنامه و بودجه بودند و من مطمئن هستم که سازمان برنامه و بودجه در تمام دوران خود ـ از زمان تأسیس تا به الان ـ رئیسی به این پاک دستی، تعهد، اشراف به مسائل و تسلط به آمار و ارقام و مسائل مربوط به بودجه، سراغ نداشته است. طلاییترین دوران سازمان برنامه و بودجه دورانی است که آقای سحابی سرپرستی این سازمان را بر عهده داشت و این یکی از افتخاراتی است که ایشان و همکارانش میتوانند به آن ببالند. بعد از آن هم ایشان مسوولیت سازمان صنایع ملی را به عهده داشت. این سازمان شامل صنایعی بود که مصادره شده و در اختیار دولت بودند و نگهداری و اداره آنها نیازند فردی امین، کاردان و مسلط به اطلاعات دقیق کارشناسی بود و مهندس سحابی تمام این ویژگیها را داشت و بعد از مجلس اول حتی تا دولت آقای هاشمی ایشان عهدهدار این مسوولیت بود. در کنار این تصدی ادارهکننده شرکت سهامی انتشار به عنوان بزرگترین میراث فرهنگی جریان نهضت آزادی بود و انصافاً این شرکت منشاء خدمات بزرگی در کشور و مجامع دینی بوده است.
مجلس اول یک مجلس خاصی بود. در این مجلس نسبت به اعضای نهضت آزادی و وابستگان این حزب جبههگیری خاصی وجود داشت و در مجلس به طور علنی با آنها درگیر میشدند و علیهشان شعار میدادند. مهندس سحابی نسبت به این برخوردها و درگیریها چه رفتاری داشتند؟
اگرچه بعد از درگیریهای مسلحانه منافقین با اعضای دولت موقت که به مجلس آمده بودند گاهی برخوردهای تندی صورت میگرفت، اما من خاطرم هست که نسبت به آقای سحابی هم در کمیسیونی که حضور داشت و هم در صحن علنی احترام خاصی قائل بودند و ایشان هم سعی میکرد که صرفنظر از وابستگی حزبی و جناحی نسبت به آنچه در مجلس میگذرد مسوولانه و متعهدانه برخورد کند. یکی از تاریخیترین مواضعی که ایشان گرفت موضعی بود که نسبت به عدم کفایت بنیصدر داشت. ایشان جزء کسانی بود که به عنوان موافق عزل بنیصدر سخنرانی کرد، اما در ابراز عقیده شجاعانه خودش یک جمله زیبایی هم به طرف مقابل گفت و عنوان کرد: آن چیزی که نسبت به بنیصدر میگویید درست است و من هم قبول دارم که او دیگر صلاحیت ریاست جمهوری ندارد، اما آیا همه کسانی که در مقابل او ایستادهاند در آنچه که میگویند صادق هستند؟ ایشان ضمن ابراز نظر صریح و قاطع خود مبنی بر عدم صلاحیت بنیصدر این ابراز دردمندی را هم کرد که طرف مقابل هم باید از برخی ناهنجاریها، تندرویها و بداخلاقیهایی که وجود دارد خودش را مبرا کند.
از دوره مجلس اول و آن سالها آیا خاطره دیگری از رفتار و عملکرد ایشان دارید که در شما تأثیر گذاشته باشد؟
سال 61 یا 62 گزارشهایی خدمت مرحوم امام رسیده بود مبنی بر اینکه درون زندان بد رفتاری صورت میگیرد و زندانها شرایط مناسبی ندارند. ایشان احساس مسوولیت کردند و گروه سه نفرهای (آقای سیدهادی خامنهای، دکتر محمدعلی هادی و من) را تعیین کردند که به زندانها برویم و اطلاعات میدانی دقیقی برایشان بیاوریم. به یکی از سلولها که سر زدم تصادفاً آقازاده مهندس سحابی (آقا حامد) را دیدم. رفتم و گفتم که من پدرتان را میبینم و اگر پیغامی دارید بگویید تا به ایشان برسانم. ایشان هم چیز خاصی نگفت. بعد که به مجلس رفتم به آقای سحابی گفتم: من این توفیق را داشتم که آقا حامد را ببینم و حالش هم خوب بود. ایشان تشکر کرد و گفت: اگر باز او را دیدید، بگویید مقاومت نکند و اگر اطلاعاتی دارد به دوستان بدهد. من بار دیگر آقازاده ایشان را دیدم، اما پیغام مهندس را کامل نگفتم چون فکر کردم باور نمیکند و اگر پیغام پدر را عیناً نقل کنم شاید تصور کند که ادعای بیجایی میکنم برای اینکه او در زندان موضع دیگری داشته است.
در دوران اصلاحات آقای سحابی و دوستان و همفکران ایشان به عنوان اصلاحطلب خارج از حکومت در راستای توسعه سیاسی و گسترش آزادیهای سیاسی و اجتماعی تلاش میکردند. شما آیا در این دوران با ایشان رابطه خاصی داشتید؟
خاطرم هست که وقتی انتخابات سال 76 به انجام رسید و آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند، یک روز آقای خاتمی مرا خواست و گفت: من رهین احساس و محبت عدهای هستم که مایل هستم به صورت رسمی از آنها تقدیر و تشکر کنم و میخواهم شما از طرف من بروی و از این بزرگان تشکر کنی. یکی از این افراد آقای مهندس سحابی بود. من دنبال آقای مهندس سحابی بودم که از طرف آقای خاتمی بروم منزلشان و مراتب سپاسگزاری و تشکر آقای خاتمی را به عرضشان برسانم؛ گفتند که آقای سحابی الان وقت کشیکشان است در نگهداری از پدر. مرحوم دکتر سحابی در دورانی بودند که بستری بودند و برای نگهداری ایشان فرزندان ایام هفته را بین خودشان تقسیم کرده بودند و روزی که نوبت آقای سحابی بود، من صبح زود وقت گرفتم و به منزل دکتر سحابی در پشت سفارت شوروی رفتم. توفیقی بود که با دکتر سحابی هم ملاقاتی داشته باشم دست ایشان را هم بوسیدم و عرض ادبی کردم و بعد خدمت آقای مهندس رسیدم. در این مأموریتی که داشتم و پیش بعضی شخصیتها رفتم و سپاس آقای خاتمی را ابلاغ کردم زیباترین پاسخ و برخورد را آقای مهندس سحابی داشت. هیچ ادعا و مطالبهای نداشت و عنوان کرد: بهترین خدمت ما به آقای خاتمی این است که بگذاریم ایشان راحت فکر کند و مزاحمش نشویم و هرآنچه را که ایشان مطالبه و درخواست کرد در اختیارش قرار دهیم. با یک صمیمیت و صفایی اعلام کرد که اگر کاری در توانش باشد به راحتی انجام خواهد داد و معتقد بود که بهترین خدمت به آقای خاتمی این است که دیگران خودشان را به ایشان نچسبانند و برای ایشان محذوریت و مشکل ایجاد نکنند. در سالهای اخیر اگر دوستان اصلاحطلب نیازی به مشورت داشتند ایشان با کمال اخلاص نظر مشورتی خود را اعلام میکرد و حتی اگر جریان اصولگرا هم از ایشان مشورت میخواست، صادقانه نظر مشورتی خود را میداد و از هیچ کمکی دریغ نمیکرد. اگر ضرورتی وجود داشت که انتقادی مطرح کند، آنقدر منصفانه انتقاد میکرد که همه تحسین میکردند و به دلیل انصافی که در نظراتش رعایت میکرد طبیعتاً انتقادهایش تأثیرگذار بود. همچنین در سالهای اخیر مصاحبههای ایشان با نشریات مختلف یا رسانههای خارج از کشور سرشار از انصاف، تقوا و پاکی بود و انتقادهایش را بسیار زیبا بیان میکرد و در کنار انتقادها راهحل ارائه میداد. پایبندی خودش را به آرمانها، انقلاب، اصول قانون اساسی، روحانیت و حتی رهبری به زیبایی اعلام میکرد. من شنیدم که زمانی در سفری به حج، ایشان با مقام معظم رهبری تصادفاً همسفر بودند. به قدری زیبا همدیگر را درک کرده بودند و از هم به زیبایی تعریف میکردند. آقای سحابی از معنویت و تقوای آقا تمجید میکرد و آقا هم به همین صورت از ایشان به نیکی و زیبایی یاد میکرد.
برخی افراد معمولاً تا زمانی که در قدرت هستند یا مقامی دارند سعی میکنند برخی اصول و موازین را رعایت کنند، اما زمانی که کنار گذاشته میشود نوع برخورد ور فتارش متفاوت میشود. آیا رفتار و عملکرد آقای سحابی در زمانی که در دولت و مجلس بود با زمانی که از هیچ پست و قدرتی برخوردار نبود تفاوت داشت یا نه؟
ایشان از این قبیل افراد نبود و در هر حال براساس موازین و اصول اسلامی و اخلاقی رفتار میکرد و اگر مسوولیتی را هم میپذیرفت ناشی از تعهد و احساس مسوولیتش بود و زمانی که مسوولیت از دوشش برداشته میشد احساس آرامش و راحتی میکرد. یک زمانی افراد از نظر تاکتیکی سعی میکنند خوش برخورد و متواضع باشند و جاذبه داشته باشند، اما در نهان اعتقاداتی خلاف رفتارشان دارند. به نظر من آنچه را که مهندس سحابی و مرحوم پدرش بیان میکردند ناشی از اعتقادشان بود و به همین دلیل از نظر صداقت رفتاری میتوانند حتی برای من طلبه هم الگو باشند.
صرفنظر از این سجایای اخلاقی و شخصیتی به رفتار و کنش سیاسی و اجتماعی و سیاسی ایشان چه نقدهایی را وارد میدانید؟
به نظرم چیزی نمیرسد و خودم را کمتر از آن میدانم که در این زمینهها راجع به شخصیت ارجمند، متدین، خلیق، باصفا و باگذشتی چون ایشان نقدی داشته باشم. نقد عملکرد ایشان را باید از کسانی بخواهید که با ایشان ارتباط بیشتری داشتهاند.
آخرین دیداری که با آقای سحابی داشتید چه زمانی بود؟
چند وقت پیش خواستم که به صورت سرزده خدمتشان بروم. آدرس دفترشان را گرفتم و زنگ زدم که ببینم چه روزی دفتر هستند که گفتند در بیمارستان پارس بستری هست. رفتم بیمارستان پارس و گفتند که 3 روز قبل مرخص شده و بعداً متوجه شدم که ایشان را به بیمارستان پارسیان بردند. به آنجا رفتم و ایشان را زیارت کردم. لحظات خوشی بود. البته گاهی به کما میرفت و گاهی به هوش میآمد و در حالت هوشیاری از من تفقد کرد و احوالی پرسید و حدود 10 دقیقه پیششان ماندم. این آخرین برخوردم با ایشان بود. آخرین اظهارنظری هم که دررابطه با ایشان خواندم یادداشتی بود که آقای انصاریراد اخیراً نوشته بود. آقای انصاریراد در یادداشت خود نوشته بود بعد از فروردین 90 که به دیدن ایشان رفته و ایشان جزوه آماده چاپی را داده و گفته این را بخوانید و نظر بدهید. آقای انصاریراد عنوان کرده که این جزوه مسائل عمیق و بنیادی اعتقادی و اسلامی را مطرح کرده و وقتی آن را خوانده متوجه شده که ایشان چقدر به مسائل مسلط و محیط است و در عین حال با وجود این احاطه و دقت مایل است که اگر دیگران هم نظری دارند مورد توجه قرار دهند تا وقتی ارائه میشود یک مطلب جامع و پختهای باشد.
من مهندس سحابی را به عنوان یک شخصیت ارجمند اخلاقی و الگوی اخلاقی و کسی که از عدالت لازم برخوردار است، میشناسم و معتقدم که مهندس سحابی یکی از ذخیرههای ارزشمند و ارجمند مبارزاتی و اسلامی است و برای ایشان آرزوی سلامتی و بهبودی دارم و امیدوارم که امثال ایشان در جامعه ما فراوان باشد.
دبیرستان کمال به روایت مهندس سحابی
بعد از 28 مرداد و تشکیل نهضت مقاومت ملی، پدرم دنبال تأسیس دبیرستانی بود که مطابق با میل و علاقه خودش اداره شود. در آن مقطع زمینی واقع در نارمک که تازه ساخته شده بود، خریداری کرد و برای تربیت دبیران مدارس و به خصوص دبیر تعلیمات دینی به فکر تأسیس دانشسرای مقدماتی تعلیمات دینی افتاد. پدر اصرار داشت که آییننامه آن از طرف شورای عالی فرهنگ تصویب شود، اما بودجه آن را دولت ندهد. به همین دلیل بودجه دانشسرا را مرحوم حاج عباسقلی بازرگان (پدر مهندس بازرگان) از طریق جامعه اسلامی بازار تأمین کرد. در اساسنامه آن آمده بود که دانشآموزان از کلاس نهم متوسط میتوانند در امتحان ورودی شرکت کنند و بعد از قبولی، دو سال درس بخوانند و سپس با رتبه یک آموزگاری استخدام خواهند شد. بنابراین فارغالتحصیلان دانشسرا همه کار داشتند. بسیاری از مبارزان سالهای بعد فارغالتحصیل این دانشسرا بودند. پدر رئیس آن بود و تعدادی از روحانیان و غیرروحانیان نیز آنجا درس میدادند. به عنوان مثال آیتالله طالقانی، تفسیر درس میداد و مهندس بازرگان نیز درسی با عنوان «دینداری» تدریس میکرد. دانشسرای تعلیمات دینی اولین اقدام پدر در زمینه نهادسازی فرهنگی بود. بعد از آن هم از سال 35 برای تأسیس دبیرستان کمال اقدام کرد. هیأت امنای دبیرستان نیز شامل پدر، مهندس بازرگان، احمد آرام و... بود که اسم این هیأت «گروه فرهنگی اخلاق» بود. پدر آنقدر به ساختن این مدرسه علاقمند بود که مثل یک بنا برای ساختن آن کار میکرد. در واقع نسل انقلابی را در این مدرسه تربیت کردند. مرحوم اسدی، محمدجواد رجاییان، مرحوم رجایی، آقای صاحبالزمانی و... همه شاگردان دبیرستان کمال بودند. سطح این دبیرستان به اندازهای بالا بود که همیشه در بین مدارس شرق تهران اول بود و دانشآموزان آن هم قبولی چشمگیری در کنکور داشتند. بعدها که در سال 54 که دولت تصمیم گرفت همه مدارس خصوصی را دولتی کند، دبیرستان کمال را وزارت آموزش و پرورش از گروه فرهنگی اخلاق خرید بعد از انقلاب نیز گروه فرهنگی احمدیه آن را از آموزش و پرورش گرفتند. مرحوم پدر برای شکلگیری این نهادهای ماندگار بسیار زحمت کشید؛ هم زحمت اجرایی و عملی و هم استفاده از ارتباطات برای گرفتن امکانات. به عنوان مثال آیتالله بروجردی عنوان کرده بود که مقلدان ایشان میتوانند وجوهات شرعیشان را در اختیار دبیرستان کمال قرار دهند. پدر بیش از آنکه سیاسی باشد دنبال نهادسازی بود. حتی در سالهای آخر عمرش دنبال تأسیس یک دبیرستان دخترانه بود و با تلاش فراوان موفق شد ساختمان مدرسه کوثر را بخرد.
بیژن مومیوند
منبع: مهرنامه، ش 12، خرداد 1390، ص 44