شماره 50    |    16 آذر 1390



تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا ـ29

فرايند روايت در مصاحبه

برخي از اين افراد موقعي كه ما با بچه‌هايشان مصاحبه مي‌كرديم، در خانه نبودند، با اين همه اين طور نبود كه در اين واگذاشتگي آنان خيلي آزاد باشند و به سئوالات خصوصي ـ محرمانه ما جواب بدهند.

خاموش بودن ضبط‌صوت، در عمل ـ عكس‌العمل اجتماعي علاوه بر جنبه طبيعي‌دادن به حرف زدن تا حدود زيادي باعث اطمينان خاطر است، از اين حيث ما بخش مهم مصاحبه را در نظر مي‌گرفتيم. از طرفي اعضا خانواده [موقع مصاحبه درخانه] با دخالت گوناگون بالقوه در كار خبررسان موجب طفره رفتن او از پاسخ به ما مي‌شوند. براي مثال، مادر بزرگ‌ها آن چنان به كار نگهداري نوه‌ها اشتغال دارند كه نمي‌شود فكري را كه در سر دارند، با بهم زدن آرامش‌شان، استخراج و ضبط كرد. و بالاخره اين كه با وجود در اختيار خبررسان بودن انتخاب زمان مصاحبه ما نمي‌توانيم آنان را حتي در پاره‌اي از اوقات روز كه وقت آزاد دارند، به سوي خود سوق دهيم. صرف نظر از اين كه چنين اوقاتي عموماً مقارن مي‌شد با زماني كه براي زندگي خصوصي[تنهايي و خلوت با خود ] وجود داشت. به عنوان نمونه خانه خالي از همسر زناني كه شوهرانشان براي حضور در محل كار آن را ترك كرده‌اند و آنان مايلند، در حالي كه بچه‌ها در مدرسه هستند و يا بيرون ازخانه مشغول بازي آزاد باشند، و پس از آن شرايط دوباره طبيعي است؛ مدرسه تمام شده، وقت غذا و استراحت و نظاير آن رسيده كه اصرار در آن جايي ندارد.

روايت در مصاحبه

ما نمي‌توانستيم هماهنگ با تكنيك مصاحبه طرح پرسش كنيم. همه كاري كه ما مي‌توانستيم انجام دهيم اين بود كه از خبررسان بخواهيم، يك روز راجع به شرح حال خود با ما حرف بزند. اين تقاضاي معمولي در لحن و نحوه روايت هنگام مصاحبــــه كردن خيلي مهم است هر موقعيت و موضع مصاحبه‌اي، چنان كه برخي از ما آن را تجربه كرده‌ايم، نوعي مواجــــهه اجتماعي است. ـ از اين جنبه كه تصريح مي‌كند «من دارم مصاحبه مي‌كنم» ـ خبررسان را وادار مي‌كند به ادامه يـــك زندگي اجتماعي متناسب آن. موقعيت مصاحبه نمي‌تواند از اين ارتباط كلامي همين طور توليد آن، به طور كامل اجتناب كند.

و اين آميزه‌اي از پرسش است كه محقق بهرحال بايد بپرسد. آن چنان كه حتي با كتمان كردن، خبررسان از خود مي‌پرسد، اين است آن چيز كه تو واقعاً مي‌خواستي درباره‌اش بداني؟ پرسش‌هاي واقعي، اطلاعات فراموش شده را از جنبه‌اي كه مهم‌اند در نظر مي‌گيرند. و اين در جايي است كه روايت مصاحبه مي‌رود به سمت دور افتادن از سئوالات پي در پي كه براي مصاحبه آماده شده‌اند، اعم از اين كه با حد و مرز و باز پاسخ باشند يا نباشند. اما حكم به اين كه «شرح زندگي‌ات را براي من بگو» و اين كه مصاحبه‌كننده به طور صريح آن چه مدنظر دارد گردن اين يا آن شخص بگذارد، من بايد يادآوري كنم كه اقدام به اين روند اصلاً كار آساني نيست، هرچند ممكن است چنين به نظر برسد. بدين ترتيب ما بدون معطلي مي‌پرسيديم و از آن جايي كه آنها بايد به سئوال ما راجع به تاريخچه زندگي خود پاسخ مي‌دادند، به نظر مي‌رسيد با بردباري شروع كنند به صحبت كردن و واكنش نشان دادن. و ما چون مايل بوديم بدانيم چه چيز مورد توجه آنهاست. چه چيز فكر مي‌كنند ارزشمند است و چه چيزهايي مربوط به موضوع صحبت است، آنان را راهنمايي نمي‌كرديم.

معمولاً پاسخ خبررسانان به اين نحو بيان مي‌شود كه: مي‌توانم با مادربزرگم شروع كنم؟ يا: مي‌توانم راجع به چگونگي ازدواجم و اين كه چطور با هم قرار مدار گذاشتيم حرف بزنم؟ ما بايد با هر چه آنان مي‌گفتند موافقت مي‌كرديم،‌چون همه‌اش خوب بود. اما گاهي از ما راه چاره مي‌خواستند: من از كجا بايد شروع كنم؟ در اين موارد هم ما پاسخي غلط‌انـــداز مي‌داديم: از هر كجا. خوشبختانه عبارت: «داستان زندگـــي‌ات را براي من بازگو كن»، نزد عقل سليم ـ متعــارف، قابل فهم است. پس ما مشكلي براي شروع روايت با اشخاص نداشتيم.

و گاهي پيش مي‌آمد كه يك خبررسان نقطه شروعي براي سرگذشت‌اش در نظر مي‌گرفت، در اين صورت ما بايد دست روي دست مي‌گذاشتيم و به حرفهاي او گوش مي‌كرديم. هدف روايت مصاحبه بيرون كشيدن حكايت بود. در هر برخورد اجتماعي و ارتباط با شخصي كه با او گفت‌وگو داشتيم. بايد به هر اندازه ممكن، و بطور همزمان قطعاً راجع به فرم حرف زدن، تذكر مي‌داديم. بخش بزرگ كار ما در طول زمان گفت و گو و در حد توان حفظ جريان ـ روند وقايع بود، در حالي كه واقعاً از پرسيدن هر سئوالي خودداري مي‌كرديم. و اين ساختار ]و حفظ آن[ به مقدار وسيع و بيش از حد به ساختار روايت استحكام مي‌بخشيد.

تكنيك روايت آفريني از طريق كاربست ساختار روايت

چنان كه پيشتر اشاره شد، گشاده‌نظري در روايت مصاحبه، بخصوص به گونه‌اي ديگر جلوه دادن ساختارهاي روايي، پراهميت است. از اين رو كه مقداري از قدرت روايت را، البته نه به طور كامل، اين يا آن راوي در اختيار دارد، موقع ارائه آن را كنترل مي‌كند. اين محدوديت‌ها بخصوص در سه روايت: دنا يليرنگ، زوانگ، كاندند تابـل، و جستالسچي، سانگ وانگ، دست يافتني است.

و اين نياز دارد كه جزئياتش در اختيار قرار بگيرد و نياز دارد كه اين جزئيات تلخيص بشوند و نياز دارد كه حكايت به شكل كامل آن گويا و قابل فهم شود.

به اين ترتيب ما اغلب عليرغم شناخت تئوريك‌مان دچار تعجب مي‌شديم، از اين خبررسان بدون مقدمه شروع مي‌كرد به روايت كردن يك مقدار قابل توجه‌اي از مطالب كه برخي از آنها ماهيت بسيار خصوصي داشت. در حقيقت براي يك روايتگر غيرعادي نبود كه اين حرفها را كه برخي از آنها را تاكنون براي كسي نگفته بود، براي ما بگويد؛ فقط به اين خاطر كه ما از او پرسيده بوديم. موارد ديگري هم بود كه وقتي ما آنان را با اوقات تلخي مورد بازخواست قرار مي‌داديم كه بعضي چيزها را [بدون مضايقه]بگويند، تعادل ارتباطي شخص بهم مي‌ريخت، اما دوباره روايت با قدرت آشكار مي‌شد. براي درك دقيق‌تر اين عصبانيت و اذيت و آزاري كه بدنبال داشت ]بايد توجه داشت[ كه اين اتفاق مربوط به پايان روايت راوي بود؛ وقتي كه مطالب به سلامت روي كاست ضبط شده بود.

با وجود اين در نشان دادن ساير نقايص روايت آنان، بايد در نظر داشت كه آنها چطور اين يا آن حرف را پيش از اين هرگز مطرح نكرده‌اند. و اين بحث توانايي گرفتن روايت به روش استنطاق را مورد تاكيدقرار مي‌دهد كه من يكي از اندوه‌بارترين آن را در ميدان عمل تجربه كردم. و آن ضمن مصاحبه با دانش‌آموزي بود از كالج كه آن موقع 18 سال سن داشت. 30 دقيقه اول مصاحبه روايت او تمامي اختصاص به رخدادي داشت كه او را دگرگون كرده بود. سرانجام وقتي او احساسش تحت فشار جزئيات حادثه منقلب شد، خوشبختانه يا بدبختانه، در آن لحظه سرنوشت‌ساز، نوار كاست تمام شد. من هنوز مي‌توانم آن صدايي را كه در‌ آن هنگام شنيده شد، صداي «كليك» دستگاه را كه شبيه صداي شليك بوده بشنوم.

اطاق لبريز از تنشي شده بود كه مي‌توانست بوسيله دوربيني ضبط شود. و در آن هنگام، چهره رنجور و ناراحت يك دختر جوان بود كه هنوز به روشني مي‌توانم اور ا ببينم. او را در حالي كه بواسطه «كليك» از جا پريد و به اطراف نگاه كرد و چقدر جاي شرح و بسط دارد. با اين صداگويي او بيدار شـــد، با آن كه بيدار بود. از آن پس روال مصاحبه او وضع عادي به خود گرفت، پرسش‌ها زياد بود اما پاسخ او در همان حيطه روايت دنبال مي‌شد.

بخشي از محدوديت ذاتي روايت نتيجه اطمينان خاطري است كه خبررسان تحميل مي‌كند؛ ما با استفاده از روش مكث‌هاي مستعد تغيير، [در كلام] اغلب از طريقه طولاني شدن روايت جلوگيري مي‌كرديم. از اين حيث ما در يك درنگ كوتـــاه به سرعت دو منظور مهم را مدنظر قرار مي‌داديم، نخست علم و اطلاعي را كه مورد نظر ما در گفت‌وگو راجع به زندگي معمولي روزانه بود. از اين رو برخي از مكث‌ها صرفاً عكس‌العملي بود نسبت به خارج شدن روند روايتي كه شخص درگيرش بود.

در چنين مواردي سكوت يك نوع پشتوانه براي مكث كوتاه بود، به اين معني كه با ادامه يافتن آن، به پايان روايت رضايت مي‌داد. اما مكث‌هـــاي ديگر شروع واقعي و پايان بالقوه يك روايت را در بر داشت. ما ياد گرفته بوديم كه خيلي سريع باشيــم، كه اگر خيلي آرام بوديم، راوي از همان جا كه معمولاً مكث پيش آمده بود، روايت را ادامه مي‌داد. هرچند ما بايـــد نسبت به اين كه يك مكث چقدر مي‌تواند طول بكشد واقعاً حساس بوديم.

با اطلاعاتي كه ما داشتيم مشكل بود بشود دقيقاً مشخص كرد، اما ما بلد بوديم كجا با اطمينان توقف كنيم كه براي گفتن برخي چيزها بهتر باشد. ولي مگر ما چه مي‌گفتيم؟ هيچ چيز، جز تكرار آن چه روايتگر در آخرين عبارت خودگفته بود. واين پاداش اغلب براي از سرگيري دوباره روايت بود. اگر اين وضع پيش نمي‌آمد، ما با به حال خود واگذاشتن «مكث» و گسترش بدون مزاحمت آن، در واقع ريسك كرده بوديم. اما اداره كردن اين موقعيت كار آساني بود. از يك جهت مثل ساير محققين ما انگاره‌اي داشتيم كه بايد آن را حفظ مي‌كرديم؛ به اين معني كه بايد پرسش‌هاي هوشمندانه‌اي براي سئوال كردن مي‌داشتيم يا نقد و نظري را بر مي‌تابيديم. نه، گفتن آن چنان چيزهايي كه بهرحال مايه شرمندگي من است؛ بخصوص قبل از مصاحبه و پيش از آن كه پوست من شروع به كلفت شدن بكند!

ما در رونـــــد مصاحبه اغلب با اخذ چنين مكث‌هاي آزاردهنده‌اي كه مايه فقــــدان سراسيمگي نيز بود، قادر به ارزيابي مصاحبه بوديم. از اين رو اين خطر‌پذيري عموماً باعث تداوم استنطاق و جاري شدن روايت بود.

نوشته: نيرمايا ـ ترجمه: مهدي فهيمي

منبع: روزنامه اطلاعات، یکشنبه 15 فروردین 1389- شماره 24715


http://www.ohwm.ir/show.php?id=921
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.