شماره 50 | 16 آذر 1390 | |
مصاحبه و تدوين: غلامرضا خاركوهي يكي از ياران راستين امام و نهضت اسلامي مرحوم آيتالله طاهري گرگاني ميباشد كه با داشتن سوابق درخشان علمي و معنوي، در راه دفاع از دين اسلام و مكتب تشيع و مبارزه با طاغوت و خط نفاق تا آخر عمر شريفش تلاش نمود و پيش از پيروزي انقلاب، زندان، تبعيد و ضرب و شتم عوامل طاغوت را متحمل شد و پس از پيروزي در مبارزه با نفاق پيچيده منطقه به درجه رفيع جانبازي رسيد و تا مرز شهادت پيش رفت و فرزند برومند و فرزانهاش، سردار حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمد طاهري، را نيز در دفاع مقدس تقديم اين انقلاب نمود.
بيت مرحوم آيتالله طاهري گرگاني در مقدمه كتاب حاضر آوردهاند «مجموعه حاضر كه «خاطرات آيتالله طاهري گرگاني» نام دارد حاصل تلاش شبانهروزي تاريخنگار محترم جناب آقاي مهندس غلامرضا خاركوهي است. اين كتاب هر چند گوشهاي از خاطرات آن مرحوم را ارائه ميدهد وليكن با توجه به اينكه خاطرات گفتاري و نوشتاري آن مرحوم بسيار اندك و پراكنده ميباشد و نيز با عنايت به اينكه اين اولين كاري است كه در اين زمينه صورت گرفته و نويسنده محترم فرصت كمي را در اختيار داشته است، معذلك جامعيت و استحكام خوبي دارد.»
اين مجموعه خاطرات در شش فصل تهيه و تنظيم شده است كه فصل پاياني آن به ارائه اسناد و تصاوير مرتبط با اين خاطرات اختصاص يافته است.
در فصل اول اثر حاضر به زندگي آيتالله طاهري به شكلي كلي و در يك نگاه پرداخته شده است.
مرحوم آيتالله سيدحبيبالله طاهري فرزند مرحوم سيدكاظم سال 1309 شمسي، در گرگان متولد شد و روز شنبه هشتم ديماه سال 1386 همزمان با روز عيد غدير به رحمت ايزدي پيوست بررسي سوابق علمي ظاهري نشان ميدهد كه ايشان تحصيلات حوزوي خود را در نجف گذراند. اين دوره قريب هفده سال طول كشيد و او از مراجع عظام و اساتيد برجسته وقت نظير آيتالله شاهرويد، آيتالله آقا ميرزا باقر زنجاني و آيتالله ميرزا هاشم آملي درجه اجتهادي را اخذ كرد و سپس به ايران مراجعه نمود و در منطقه گرگان اقامت گزيد.
گفتني است از فعاليتهاي سياسي وي بعد از پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي، تأسيس و مسئوليت يكي از چهار كميته موقت گرگان در سال 1357 بود. وي مبارز سرسخت عليه منافقين و خط نفاق، مليگراها، ليبرالها، بنيصدر و ساير عوامل ضدانقلاب و سلطنتطلبان در منطقه بود.
در قسمتي از خاطرات ايشان در اين فصل آمده است «بيش از ده سفر پيده از گرگان براي زيارت حضرت عليبن موسي (ع) به مشهد مشرف شدم. پياده روي به مشهد در اينجا ناشناخته بود و چون ما با لباس روحاني هم نبوديم و لباسهاي بلند به تن داشتيم بعضيها فكر ميكردن ما سياح يا ورزشكار هستيم.
وي ميگويد: «وقتي مردم ميفهميدند ما زوار امام رضا (ع) هستيم و پياده مشرف ميشويم، سؤالاتي در مورد اين نحوه زيارت مطرح ميكردند به آنها ميگفتيم كه راهپيمايي براي زيارت، چه زيارت بيتالله و چه زيارت پيامبر گرامي اسلام و ائمه «هداه مهديين سلامالله عليهم اجمعين» فضيلت خيلي بالايي دارد و يكي از بهترين عبادتها در روايات ماست. علي كل اين مسئله پيادهروي ديگر الان رايج شده است و شايد زوار پياده به هزاران نفر در سال برسد.»
عنوان فصل دوم از مشروطه تا رضاخان ميباشد كه در اين فصل به مواردي از قبيل مشروطيت بازي انگليسيها و دفاع از سيدطاهر، موقوفه محمدتقي خان و اجتناب وي از امور مادي و عدم وابستگي خانواده طاهري به خاندان پهلوي پرداخته شده است.
به نقل از كتاب حاضر، قدر مسلم خانوادههاي طاهري به هيچ شكل ارتباط رفاقتي با رضاخان و خاندان پهلوي نداشتند. مرحوم سيدطاهر و شايد بعد از او هم پسرش آقا ميرزا مهدي بود كه اينها با قاجاريان ارتباط داشتند نه با خانواده پهلوي، آنها درست مقابل هم بودند.
تحصيلات علمي، تدين، تقوا و محبوبيت آنها در ميان مردم و ديگر جهات اجتماعياشان كه بر اساس ديانت واقعيشان بود، چنان بود كه هرگز با كشف حجاب رضاخان كمترين موافقتي نشان ندادند بلكه درست برعكس مخالف آن هم بودند.
فصل سوم اين مجموعه خاطرات اختصاص به دورهاي دارد كه از حوزه گرگان تا حوزه نجف را شامل ميشود.
از دبستان تا طلبگي، آغاز تحولات سياسي در حوزه قم و نقش مرحوم نواب صفوي، ماجراي جنازه رضاخان، تلاش آيتالله كاشاني براي به قدرت رساندن مصدق، شهادت مظلومانه نواب، قضاياي زنجان كه مربوط به اولين تجربه سياسي آيتالله گرگاني ميشود.
كودتاي آمريكايي و جنايت بيشمار، در محضر اساتيد نجف و... موضوعاتي است كه در اين فصل از خاطرات گنجانده شده است.
در بخشي از خاطرات آن مرحوم در خصوص كودتاي آمريكايي ميخوانيم: «شاه به عنوان يك نوكر حلقه به گوش آمريكا، سلطنت خودش را مديون كودتاي آمريكايي سرلشگر زاهدي در 28 مرداد سال 1332 ميدانست و تحت سيطره آنها هر جنايتي را خود و درباريانش مرتكب ميشدند. جنايات برادران و خواهران شاه را ميتوانيد در اسناد و مدارك مطالعه كنيد تا ببنيد چه فسادي در دربار حاكم بود و چه جنايتهايي اينها مرتكب ميشدند و هيچكس قدرت نفس كشيدن در برابرشان را نداشت.»
بازگشت و اقدامات تازه فرهنگي، سياسي، موضوع فصل سوم اين مجموعه است كه بازگشت به گرگان، احياي مدرسه امام صادق گرگان، ارتباط با دانشگاه دانشجويان، تهديد ساواك گرگان، از شهادت حاج آقا مصطفي خميني تا چهلم تبريز، از جمله خاطراتي است كه در اين فصل بازگو ميشود.
در اين فصل آمده است: «واقعه رحلت آقا مصطفي خميني و برگزاري مجالس ترحيم ايشان، جرقه نهضت را شعلهور ساخت. آيتالله طاهري نيز مصمم شد تا مجلس ترحيمي برپا كند. اما عليرغم اينكه اعلاميه فراخوان عمومي براي حضور مردم در اين مراسم نيز صادر شده بود. دستگاه امنيتي مانع برگزاري جلسه شد. همين ماجرا براي مجلسي ترحيم چهلم شهداي قيام 19 دي قم نيز تكرار شد بعد از بستن مسجد از سوي نيروهاي امنيتي، مردم در مدرسه علميه تجمع نموده و ايشان با ايراد سخنراني مختصر و خواندن فاتحه مراسم را برگزار كرد. وقايع انقلاب با شدت تمام ادامه داشت. چندي بعد چهلم شهداي تبريز پيش آمد و اين بار مراسم ترحيم آنان در مسجد گل خم برگزار شد و آيتالله طاهري يكي از سه سخنران اين مراسم بود. موفقيت در برپايي اين مراسم باعث شد مجالس بعدي از جمله اربعين شهداي يزد و... نيز هر چه باشكوهتر برگزار گردد و دامنه انقلاب روز به روز گسترش يابد.»
خاطرات تبعيد اين بزرگ مرد انقلاب در فصل پنجم از كتاب حاضر گردآوري شده است. عناوين اين فصل: در شهرباني گرگان، خاطرات تبعيدگاه ياسوج، خاطرات تبعيدگاه انارك، از انارك تا سقز، در منزل شيخ علي تهراني، انقلاب در كردستان اعلاميه نامناسب علماي گرگان، بازگشت از تبعيد و استقبال مردم، ميباشد.
وي در يكي ديگر از خاطراتش ميگويد: «يادم هست، همان موقع كه ما در سقز بوديم يك راهپيمايي در گرگان برگزار شده بود كه مردم به خاطر تبعيت از امام، آن را برگزار كرده بودند، ولي عدهاي از عوامل ساواك با لباس شخصي در آن نفوذ كرده و به آتش زدن مراكز مختلف پرداخته بودند. حتي دوستان انقلابي ما ميگفتند كه يكي از عوامل ساواك در خانهاي بود و با لباس مبدل، بيسيمي داشت و مثلاً ميگفت: آتش زدن فلان جا الان تمام شد. به دنبال اين قضايا عدهاي از روحانيون گرگان اعلاميهاي براي محكوم كردن اين آتشسوزيها صادر كردند...»
مؤلف آورده است: «در مورد دست داشتن مأموران امنيتي و انتظامي رژيم شاه در آتشسوزيها و خرابكاريها، سالها بعد نيز اعترافاتي از طرف رجال وابسته به سلطنت پهلوي منتشر شد.» در جاي ديگري از اين فصل آمده است: طبيعتاً در همه جاي كشور با آمدن تبعيديها و روحانيون و آزاد شدن زندانيها، حركت انقلابي شكل بهتري پيدا كرد و با شتاب بيشتري رو به جلو رفت و مردم روز به روز در راهپيماييها گستردهتر و فشردهتر شركت ميكردند.
آيتالله گرگاني در ادامه خاطراتش ميگويد: در منطقه ما بخشي از منافقين كه در زندانها بودند آزاد شدند و آنها چه در زندان و چه در ماقبل زندان سازمان يافته بودند و شكل متشكل و خوبي بين خودشان داشتند و كوشش ميكردند همه مراكز را به دست بگيرند براي آينده بعد از پيروزي انقلاب.
تشديد مبارزات و ارمغان پيروزي، خاطرات فصل ششم را تشكيل ميدهد اين فصل مشتمل بر موضوعاتي از قبيل: تحصن مقابل دادگستري و مخالفت با دولت نظامي، حوادث پنجم آذر سال 1357 گرگان، اهانت به مسجد و حمله به آيتالله طاهري، عاشوراي سال 1357 در گرگان، شركت در مراسم استقبال از امام، پليسي برادر، عصر 21 بهمن سال 1357 و انتقال مردم گرگان، پيروزي انقلاب اسلامي، تشكيلات كميته گرگان و نقش منافقين، حزب جمهوري اسلامي گرگان و تأسيس جهاد سازندگي، پخش اخباري به نيت توهين به آيتالله خوئي، مخالفت من با انتخاب آقاي منتظري به عنوان قائم مقام رهبري، در خدمت جبهه و جنگ، شهادت دكتر بهشتي و جريان ترور آيتالله گرگاني، شهادت فرزندم در سال 1363 ميباشد.
در بخشي از خاطرات وي در رابطه با عصر 21 بهمن سال 1357 و انتقام مردم گرگان ميخوانيم: «پليس در اين شهر به خشونت معروف بود شايد كمتر شهري پليسهاي خشن شهرباني گرگان را داشت آنها خيلي عجيب بودند و از گفتن بدترين فحشها به مردم ابا نداشتند و بدترين بد و بيراها را به خصوص به روحانيون ميگفتند، يكي از خشونتهاي مأموران شهرباني دزدي از مغازههاي گرگان بود.
وي در ادامه ميگويد: شب 22 بهمن يك شب پرمخاطره براي تمام كشور و براي شهر ما كه از جمله شهرهاي استثنايي بود، مردم گرگان تحت عنوان همبستگي توي شهرباني ريختند. سرگرد قيامي را كه از سرگردهاي خود شهر و شناخته شده بود و خشونتي هم از او ديده نشده بود، روي دوش گرفتند و به عنوان اعلام همبستگي با پليس، وارد شهرباني شدند.
البته يكي از منافقين ميگفت كه اين بازي را من سر پليسها درآوردم براي اينكه بتوانيم اينها را بگيريم كه فرار نكنند حال كار او بود يا كار ديگري يا اساساً همان جريان سرگرد قيامي، بالاخره مأموران شهرباني هم آمدند و با مردم اظهار همبستگي كردند. شب بسيار پرحادثهاي بود و من رفته بودم نماز بخوانم كه به من تلفن زدند و...»
مطالعه خاطرات و زندگينامههاي بزرگان و نخبگان يك جامعه ميتواند فوايد زيادي را براي خوانندگان به همراه داشته باشد، از جمله آشنايي با تاريخ، شناخت هويت و فرهنگ جامعه، شيوه صحيح تكامل و ترقي فردي. در اين ميان خاطرات علماي پرهيزگار و مبارز كه داراي سه ويژگي: علم، تقوا و مجاهدت ميباشند فوايد خاص خود را نيز دارد عظمت انقلاب اسلامي با همه ابعاد گسترده و بركات فراوانش بر اهميت اين گونه كتابها ميافزايد. انقلابي كه با رهبري بينظير قائد عظيمالشأن حضرت آيتالله العظمي امام خميني (ره) شكل گرفت و به پيروزي رسيد.
يقيناً آشنايي با خاطرات و مجاهدتهاي ياران راستين آن رهبر كبير، ميتواند به آشنايي با اين نهضت عظيم كمك شاياني نمايد، عليالخصوص آنان كه علاوه بر سوابق درخشان پيش از انقلاب، در نگهداري انقلاب نيز كوشيدند و با دشمنان بيروني و دروني اين نهال نوپا به مجاهدت پرداختند.
در ابتداي كتاب حاضر پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت درگذشت مرحوم آيتالله طاهري گرگاني درج گرديده كه نشاندهنده علاقه رهبر بزرگوار انقلاب اسلامي به شخصيت اين بزرگوار ميباشد. در بخشي از اين پيام آمده است: «اين عالم بزرگوار از دوران مبارزات اسلامي تا زمان رحلت همواره در خدمت انقلاب و هدفهاي آرماني آن بودند. حضور ايشان در مسئوليتهاي گوناگون، به ويژه در مجلس خبرگان در دورههاي متعدد در شمار ذخاير معنوي اين عالم خدوم و موجب اجر و پاداش الهي است. انشاءالله.»
منبع: پایگاه سازمان تبلیغات اسلامی | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=918 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |