نوشتة جاناتان مارکس (Jonathan Marks)
بِرکلی: انتشارات دانشگاه کالیفرنیا، 2009
325 صفحه
WHY I AM NOT A SCIENTIST
By Jonathan Marks. Berkeley: University of California Press, 2009. 325 pp. Hardbound, $55.00; Softbound, $22.95
در نگاه اول عنوان چرا دانشمند نیستم؟ با رشته تاریخ شفاهی مرتبط به نظر نمیرسد. با این حال جاناتان مارکس به عنوان یک انسانشناس با بهره گیری از چارچوبی که اغلب مورخین شفاهی در کارشان مورد استفاده قرار میدهند، به تحقیق علمی میپردازد. اینکه چگونه حقایق علمی به عنوان شبکه پیچیده ای از معنی متأثر از زمینه های اجتماعی، تاریخی و فرهنگی هستند، مورد بررسی او قرار دارد. علاوه بر این، او استدلال میکند که علم به لحاظ سنتی به عنوان روشی برای اثبات حقایقی خاص درباره جهان پذیرفته شده و از این رو «ندای قدرت و ... جایگاه اصلی قدرت فرهنگی» (صxi) است. با در نظر گرفتن آنچه گفته شد یکی از محورهای مهم این اثر، بررسی چگونگی تأثیر فرهنگ بر روش کار دانشمندان در خصوص گردآوری، تفسیر و استفاده از دادههایشان است که علم را به یک فعالیت ذهنی تبدیل میکند. گاهی اوقات، کار مورخین شفاهی توسط افراد درگیر در علوم سخت [نظیر علوم طبیعی] به عنوان یک مرجع نامعتبر یا غیرقابل اطمینان به چالش کشیده میشود. با این وجود مارکس به روشنی بیان میدارد که چگونه روایتهای با منشأ زمینه علمی نیز نوعی فعالیت فرهنگی با ریشه های عمیق در جایی است که برداشت از تخیل به عنوان واقعیت اغلب میتواند تار و مبهم باشد.
مارکس تحلیل خود را با تعریف علم به عنوان «... تولید دانش متقاعد کننده در جامعه مدرن» آغاز میکند (ص2). دانش علمی در رابطه با محیط اجتماعی، ایده های گذشته و شیوههای تکنولوژیکی برای انجام اکتشاف تولید میشود. همچنین دانشمندان باید کل جامعه را درباره اعتبار کشفیاتشان متقاعد کنند. همانطور که مارکس اشاره میکند در تاریخ کشفیات علمی دوره های زیادی وجود داشته که مردم تمایلی به پذیرفتن ایدههایی که اکنون درست به شمار میروند نداشتند و در عین حال عقایدی را که ثابت شده غلط هستند، بسیار راحت میپذیرفتند. این تناقض به هنگام بررسی نظرات پیشگامان تفکر علمی نظیر کوپرنیک و وزالیوس که اندیشههایشان نظامهای سنتی دانش را به چالش کشید، بیشتر قابل تفسیر و توجیه است. به باور مارکس ارتباط این آثار زمینهای را فراهم میکند که در آن اندیشه ها نمود یافته و پذیرفته میشوند. به عنوان مثال در این زمان، شخصیتهایی چون مارتین لوتر قدرت را به چالش میکشیدند. اگرچه علم کماکان وابسته به دین به شمار میرفت اما این وضعیت خیلی زود تغییر پیدا کرد یعنی در زمانی که دانش و فرهنگ به سمت اندیشههای خردورزانه و آزمایشگرا سوق یافتند که این خود منجر به آن چیزی شد که از آن به عنوان عصر جنبش روشنفکری یاد میشود. همزمان نوآوریهای تکنولوژیکی از نوع سیار آن موجبات انتشار سریع اندیشهها را فراهم ساخت و رسیدن اطلاعات به افراد بیشتری را امکانپذیر نمود.
مارکس چگونگی تغییر تعریف چیستی دانش و دگرگونی روشهای تحلیل آن را در دوران مختلف و از رشتهای به رشته دیگر مورد بررسی دقیق قرار میدهد. بنابراین مسئله بغرنج این است که آیا تعریف یکدست و نابی در مورد اینکه چه چیزی اِعمال دانش یا روشهای تحلیل مربوطه آن را تشکیل میدهد، قابل شناسایی است یا خیر. در نتیجه وی مینویسد: «... واقعاً چه تفاوتی بین دانشمندی که مشغول مطالعه نسخه چاپی اطلاعات به دست آمده از دستگاه اسپکتروفتومتر است با جادوگر قبیلهای که امعا و احشای یک مرغ را بررسی میکند وجود دارد؟» (ص62). با وجود این، هم دانشمند و هم جادوگر قبیله هر دو در صدد درک معنای جهان از دریچه فرهنگ هستند؛ فرهنگی که مجموعه مشخصی از ارزشها و پنداشتها را انتقال میدهد.
مسئله فوق نکته مهمی است به ویژه زمانی که علم در مسند قدرت قرار میگیرد و اطلاعاتی را تولید میکند که اغلب به عنوان حقیقت، کورکورانه پذیرفته میشود. در گذشته این موضوع به خصوص با توجه به اندیشههای داروینگرایی اجتماعی و علم اصلاح نژاد مشکلساز بوده است.
در سراسر این کتاب، قدرت درونمایه اصلی به شمار میرود. برای مثال، مارکس با آوردن نمونه های متعدد نشان میدهد که چگونه سوءرفتار یا کلاهبرداری علمی بسیار متداول تر از آن چیزی است که میتوان تصور کرد. شگفتانگیزتر اینکه بنا به استدلال مارکس بسیاری از مقالات علمی بدون هرگونه بازبینی دقیق خطاهای موجود در آنها توسط هم صنفان نویسنده آن منتشر میشوند. بنابراین از آنجایی که دانشمندان در جایگاه رفیع قدرت قرار دارند و همزمان تحت تأثیر انواعی از اثرات اجتماعی و فرهنگی هستند که میتواند بر کارشان اثرگذار باشد، نظریهها و دادههای علمی نیز باید «در معرض همان محدودیتها و پرسشهایی باشند که در مورد سایر ابزارهای قدرت وجود دارد» (ص278).
این کتاب ضمن ایجاد انگیزش، شرح تاریخی در مورد چگونگی تکامل علم به عنوان یک نظام تولید دانش میباشد که مورد توجه بسیاری از اهل علم نظیر دانشمندان، مورخین و انسان شناسان قرار خواهد گرفت. هرچند مارکس در بیان روایت گاه و بیگاه از نکته اصلی فصل مربوطه منحرف میشود اما نوشتار او قابل فهم برای همه و لبریز از شور و درست اندیشی است. اگرچه تحقیق مارکس حاکی از این است که روش تحلیل علمی اغلب به عنوان امری عینی تر و در نتیجه دقیق تر برای درک حقیقت اشیاء بیان میشود اما در عین حال تحلیل وی نشان میدهد که چگونه دانشمندان به عنوان عوامل انسانی متأثر از روایتها و اثرات فرهنگی هستند که رفتارها، ادراکات و نیز تفاسیر آنها از دادهها را شکل میدهد. شاید یکی از مهمترین کمکهای این کتاب نقش آن به عنوان پلی بین علوم سخت و علوم اجتماعی باشد ضمن اینکه باب گفتگو بر مبنای تشابه به جای تفاوت را باز میکند.
به قلم: مری ای. کهلر (Mary E. Kohler)
دانشگاه ایالتی نیویورک- بوفالو
ترجمه: مرتضی یاوری نیا
منبع:
The Oral History Review, Volume37, Issue2, Pp. 283-285