گفتوگو با علیاصغر سعیدی و فریدون شیرینکام
نویسندگان مجموعه «موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی»
از مجموعه کتابهای موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی تاکنون سه کتاب منتشر شده است. کتابهایی که در ردهبندی تاریخ شفاهی اقتصاد دستهبندی میشوند و اما آنقدر خواندنی و مستند هستند که انتظار کشیدن برای انتشار کتاب بعدی آن بیارزد. این مجموعه تاریخی ـ اقتصادی که نگاهی تازه به زندگی صنعتگران نسل اول ایران میاندازد، محصول کار مشترک علیاصغر سعیدی و فریدون شیرینکام است و در گفتوگوی پیش رو هر دو نویسنده از شکلگیری ایده نگارش کتاب میگویند و مشکلاتی که در فرآیند کار با آن مواجه شدند.
پروژه تاریخنگاری اقتصادی شما که در نهایت نیز با عنوان «موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران» به صورت کتاب منتشر شد از کجا آغاز شد؟ آیا کلیت این پروژه طرحی بود که برای نهاد خاصی تعریف شده بود یا ایدهای شخصی بود و از همان ابتدا اقرار بود به صورت کتاب منتشر شود؟
علیاصغر سعیدی: سالها قبل برای پایاننامه دکترا درباره موانع جامعه شناختی اقتصاد بازار کار میکردم و معمولاً هم نوشتههایم را برای برخی اساتید میفرستادم و نظرات آنها را جویا میشدم. شخصاً به آقای دکتر احمد اشرف و دکتر شیروانی بسیار مدیون هستم. آن دو بزرگوار وقتی نسخه اولیه پژوهش را دیدند، پیشنهاد کردند که چند گفتوگو با صنعتگران نیز ضمیمه کار کنم. آقای دکتر اشرف چند گفتوگو با صنعتگران از جمله اکبر لاجوردی انجام داده و معتقد بود پروسهای که صنعتگران نسل اول ایرانی در آن رشد کردند، برخلاف آن چیزی است که در تئوریها و تحلیلهای کلی بیان میشود. دوره دکترای من اما کوتاه بود و لذا در دوره پست دکترا طرحی تحت عنوان «تاریخ شفاهی اقتصاد ایران» را به دانشگاه لندن پیشنهاد کردم و توسط «British Academi» تأمین اعتبار شد. سال 1998 طرح آغاز شد و با مذاکراتی که با آقای حبیب لاجوردی انجام داده بودم، کلیت کار بسیار شبیه به پروژه تاریخ شفاهی هاروارد پیش میرفت. در میانه راه اما هم مشکل تأمین اعتبار وجود داشت و هم اینکه صنعتگران تراز اول کمتر حاضر به گفتوگو میشدند با اینهمه به اطلاعات دست اولی دست یافتم. بعد از بازگشت به ایران با آقای شیرینکام که برای مرکز پژوهشهای مجلس در حال انجام پژوهشی درباره خاندان لاجوردی بود آشنا شدم. بعد از آشنایی، قرار بر این شد که پروژهها ترکیبی از گفتوگوهای شفاهی و اسناد و مدارکی باشد که در کشور موجود بود. بدینترتیب پروژه کلید خورد و بخشی از آن توسط دانشگاه تهران حمایت شد.
آقای شیرینکام انگیزه پژوهش در تاریخ اقتصادی و مشخصاً تحقیق درباره خاندان لاجوردی در شما چگونه ایجاد شده بود؟
فریدون شیرینکام: سال 76 یا 77 با آقای دکتر احمد میدری در مطالعه اسناد مربوط به خاندان امینالضرب و حاج معینالتجار بوشهری در مؤسسه تاریخ معاصر ایران، همکاری میکردم. در همین اثنا ایشان به نمایندگی مجلس انتخاب شد و طرحی را به مرکز پژوهشهای مجلس پیشنهاد کرد تا مطالعهای درباره تحول از سرمایهداری تجاری به سرمایهداری صنعتی در ایران انجام پذیرد. نمونه برجستهای مطالعه نیز خاندان لاجوردی انتخاب شد. انجام این مطالعه اما مشمول مرور زمان شد و نهایتاً هم با تغییر دولت و مجلس، با فرآیند جمعبندی و چاپ آن موافقت نشد و پس از آشنایی با دکتر سعیدی بود که پروژه شکل و شمایل تازهای پیدا کرد.
شما از ابتدا آیا مدل تاریخنگاری خاصی برای بررسی خاندانها و چهرههای اقتصادی در نظر داشتید؟ آیا قرار بود این کار در ذیل تاریخ صنعتگران قرار گیرد یا در نظر داشتید که این پروژه تلفیقی میان تاریخ صنعت و تاریخ اجتماعی باشد؟ آیا نظریهای خاص برای این کار داشتید یا اینکه رویکردتان در مسیر انجام پروژه تغییر کرد؟
علیاصغر سعیدی: پیشنهادی که من و آقای شیرینکام بر سر آن به توافق رسیدیم این بود که در تاریخنگاری خود باید بهرغم تمامی پیشفرضهایی که درباره صحت روایات وجود دارد، روایتهایی در اختیار داشته باشیم. به طور کلی دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد. مثلاً در مدل آقای دکتر توکلی طرقی مدرک متقن اصل است و روایتها به گونهای به کمک تأیید آن مدرک میآیند.
یعنی در شیوه آقای توکلی طرقی در ابتدا نظریهای وجود دارد و روایت قرار است آن نظریه را تقویت کند؟
علیاصغر سعیدی: بله. ایشان از روایتها خیلی استفاده میکنند اما سرمایهگذاری خود را روی مدرک متقن انجام میدهند. مثلاً اگر قرار است رابطه بهداشت و تجدد بررسی شود، آن را از زاویه یک مدرک و سند تاریخی بررسی میکند و کمتر به روایت شفاهی توجه میکند. در پروژه ما اما هم مدارک و هم روایات شفاهی اصل و هم پایه بود. گاهی هیچ مدرکی وجود نداشت و ما مجبور بودیم برای بازسازی یک حادثه تاریخی از روایت استفاده کنیم. از زاویه دیگر من و آقای شیرین کام هیچ کدام اقتصاددان نیستیم و لذا تصویری که این کتاب ارائه میکند، نه تصویری اقتصادی که تصویری اجتماعی ـ سیاسی است. مسأله دیگر این که بعضی مواقع دست خود را میبستیم. به عنوان نمونه شاید لازم بود که برای هر عضو خاندان لاجوردی یک کتاب نوشته شود ولی ما تصمیم گرفتیم که کمتر دایره بحث را باز کنیم و این پژوهش را تنها به عنوان سند در اختیار پژوهشگران دیگر قرار دهیم.
اما به نظر میرسد آنچه که کتاب سوم یعنی زندگی و کارنامه ایروانی را از دو کتاب اول جذابتر میکند، گسترش دادن دایره بحث و وارد شدن به حوزه اجتماعی وب از نمود کردن نگاه فرهنگی و اجتماعی بعد از تأسیس کفش ملی در ایران است. آیا در روند کار به این نتیجه رسیدید که میتوان مشی را تغییر داد؟
علیاصغر سعیدی: اینکه کتاب آقای ایروانی بعد از دو کتاب خاندان لاجوردی و برخوردار نوشته شده، قطعاً ایدههای تازهای را در خود دارد. اما هدف اصلی ما ساختن یک تیپ درباره نسل اول صنعتگران ایرانی است. قطعاً اگر فرصت به دست آید میتوان به زوایای دیگر بحث پرداخت و دامنه آن را بسط داد.
فریدون شیرین کام: شاید تأثیری که شما از آن سخن میگویید بیشتر از آنکه به آقای ایروانی مربوط شود به ساختار فعالیت کفش ملی و تأسیس فروشگاههای اختصاصی کفش ملی در سطح ایران مربوط میشود چرا که به نظر میرسد در تحول و تأثیر بر زندگی ایرانیان هر کدام از صنعتگران به سه خود موجبات زندگی آسانتر و تغییر سبک زندگی را برای جامعه ایران فراهم کردند.
آقای شیرین کام آیا از ابتدا برای پیش بردن این پروژه چارچوب نظری خاصی در نظر داشتید یا هدف شما تنها معرفی افراد تأثیرگذار در تحول از سرمایهداری تجاری به سرمایهداری صنعتی بود؟
فریدون شیرین کام: تصور اولیهای که برای ما وجود داشت این بود که در جامعه الگوهای رایجی وجود دارد که مبنای صدور برخی احکام میشود و در نتیجه پیشفرضهایی که هیچ مطالعهای درباره آنها صورت نگرفته، پایه مطالعات بعدی قرار میگیرد. به عنوان مثال تصور رایج این بود که سرمایهدار صنعتی ایران، معلول رابطه با قدرت سیاسی است. شاید اصلیترین سوال ما این بود که آیا سرمایهداران صنعتی ایران معلول رابطه با قدرت سیاسی بودند؟ و آیا سرمایهداری صنعتی ایران معلول اصلاحات ارضی بود؟ و اینکه آیا سرمایهدار صنعتی ایران عامل سرمایهداری خارجی بود؟ مسأله جدی برای ما این بود که دهها گزاره تأیید و اثبات نشده مفروض گرفته شده و بناهای بعدی روی آن ساخته شده بود هدف کلی ما اما پاسخیابی برای چنین پرسشهایی بود و آنزمان به نتایج و ابعادی که پروژه بعد از عرصه عمومی میتواند داشته باشد، نمیتوانستیم بیاندیشیم. مسأله اساسی برای ما فهم این واقعیت بود که پروسه صنعتی شدن در ایران چگونه شکل گرفت و از فضای محلی و ملی چگونه وارد فضای بینالمللی شد. ما در پی توضیح و کالبدشکافی این گذار بودیم و لذا وارد مطالعه عمیق شدیم.
علیاصغر سعیدی: سوالاتی که در ابتدای کار برای ما مطرح بود، سوالاتی کلی و پایهای بود. در بحث وابستگی صنعتگران ایران به رژیم پهلوی جالب این بود که هرچه جلوتر میرفتیم، عدم وابستگی آنها بیشتر نمایان میشد. متأسفانه هنوز هم برخی مسوولین اتاق بازرگاین میگویند که به غیر از امینالضرب، صنعتگران و تجار ایران عموماً به دولت وابسته بودند اما ما در دو کتاب برخوردار و ایروانی توضیح دادهایم که به رغم برخوداری صنعتگران از شم سیاسی اما از نزدیکی به قدرت سیاسی اکراه داشتند.
فریدون شیرین کام: درباره شیوه کار هم ذکر این نکته ضروری است که گفتوگوها تنها یک بخش کار و در واقع تکمیلکننده کار بود. بخش مهم همان گزارهها و تصورهای رایج اثبات نشده بود. ما در ابتدا اسناد سازمان ثبت، سازمان بورس، اتاق بازرگانی و بایگانی کارخانهها و اسناد خصوصی را بررسی کردیم چرا که برای ما به دست آوردن دادههای مستند و متقن بسیار حیاتی بود. در مرحله بعد برای پر کردن خلاءهای پژوهش مجبور به انجام گفتوگو شدیم.
یکی از نگات مهم و البته جالب در روند کار شما احتمالاً نحوه اعتمادسازی و نزدیکی به صنعتگران از جمله ایروانی و برخوردار و نیز بازماندگان و نزدیکان آنها بود. اگر امکان دارد از تجربیات شخصی و حاشیههای جالبی که در روند کار با آن مواجه بودید نیز بگویید؟
علیاصغر سعیدی: اگر دقت کنید دو کتاب برخوردار و ایروانی با فاصله بسیار کمی منتشر شدند اما زمانی که سال 2001 من با آقای ایروانی در لندن مصاحبه کردم، آقای شیرین کام تقریباً تمامی اسناد ثبت 52 شرکت کفش ملی را آماده کرده بود. ما هیچ چیز به جز اسناد ثبت نداشتیم و وقتی من برای اعتمادسازی با آقای ایروانی ملاقات کردم همان جمله معروفش را بر زبان آورد که «من چوبپنبه بودم و اگر آب بالا میرفت کارهای نبودم». واقعیت این بود که آقایان ایروانی و برخوردار و احمد لاجوردی چون خود را وابسته به رژیم پهلوی نمیدانشتند همواره امید داشتند که اموال خود را پس بگیرند.شاید به دلیل همین امید بود که علاقهای به صحبت نداشتند. بعد از فوت آقای ایروانی با دوستان و نزدیکان ایشان گفتوگو کردیم اما نیاز داشتیم تا به اسناد کارخانه کفش ملی نیز دسترسی پیدا کنیم. وقتی به شرکتها مراجعه میکردیم، جواب مشخصی نمیگرفتیم و علاقهای برای تدوین یک تاریخچه در هیچ کدام از مدیران کفش ملی نمیدیدیم. در آخرین لحظه و با تغییر مدیریت کفش ملی و اهتمام و همراهی مدیر جدید توانستیم به برخی اسناد شرکتها دسترسی پیدا کنیم و به یکباره روند تدوین کتاب سرعت گرفت. جالب است بدانید که روال کار آقای ایروانی تا قبل از فوت این بود که با تغییر مدیران کفش ملی آقای ایروانی با دستخط خود نامه تبریکی برای مدیر جدید میفرستاد و برای همکاری با مدیریت کفش ملی اعلام آمادگی میکرد. اما مهمترین پیشرفتی که ما در کارهایمان داشتیم، درباره کتاب خاندان لاجوردی بود. در جریان نگارش کتاب به آقای علی لاجوردی که در ایران فعالیت میکند نزدیک شدیم و ایشان بخشهای کتاب را برای دیگر اعضای خانواده به خارج از کشور میفرستاد و تکتک اعضا نکتهها و نظرات شخصی خود را ارائه میدادند.
با انتشار کتاب اول توانستیم تا حدودی اعتمادسازی کنیم و آخرین نامهای که آقای ایروانی قبل از مرگ نوشت نیز خطاب به ما دو نفر بود با این مضمون که از ارسال کتاب لاجوردی تشکر کرده و نوشته بود: «من در مقابل آنها هیچچیز نیستم.»
اما بعد از فوت ایشان خانواده براساس اعتمادی که کتاب اول ایجاد کرده بود با ما همراهی کردند.
خواننده این سه مجلد علاوه بر اینکه شناخت جامعی از زندگی و کارنامه صنعتگران مدرن ایران به دست میآورد، نوعی احساس همدلی با آنها پیدا میکند و البته ایجاد شدن این حس همدلی شاید چندان خوشایند مدیران اقتصادی و سیاسی امروز ایران نباشد. آیا از این زاویه با مشکلی در ادامه کار مواجه نشدید؟
علیاصغر سعیدی: ما به عنوان محقق تمام تلاشمان این است که قضاوت شخصی را در کار وارد نکنیم. مسأله این است که روایتها و اسناد خلاف آن چیزی را نشان میدهد که تاکنون درباره این صنعتگران گفته میشد.
فریدون شیرین کام: این مجموعه بازخوردهای مثبت داشته و مثلاً اتاق بازرگانی پیشنهاد تدوین و تهیه یک تاریخ شفاهی برای اتاق را به ما داده اما شرط این است که خط قرمزهای اتاق بازرگانی رعایت شود. مسأله اصلی اما این است که پیش از هر چیز باید تکلیف خودمان را روشن کنیم.
آقای شیرین کام شما در فرآیند کار با چه حاشیه و یا چه خاطرهای همراه شدید؟
فریدون شیرین کام: حواشی که زیاد بود. به عنوان نمونه من برای دسترسی به اسناد خاندان لاجوردی به یکی از نهادها مراجعه میکردم. در نامههایی که از مجلس برای آن نهاد میبردم نام خانواده لاجوردی درج شده بود و با توجه به اینکه پدر این خانواده و یکی از پسران با نام لاجوردیان شناخته میشد مشکلاتی ایجاد شده بود و من باید ثابت میکردم که لاجوردیان و لاجوردی هر دو یک خانواده هستند. چند ماه به آن نهاد مراجعه میکردم تا بتوانم یک ملاقات حضوری با معاونت حقوقی آن بگیرم اما پاسخی نمیگرفتم تا اینکه یک روز خواستم به زور وارد اتاق معاون شوم که چهار ـ پنج نفر دست و پای مرا گرفتند و به مأمور زنگ زدند. میخواهم بگویم که حتی این امکان کوچک وجود نداشت که برای آن مقام توضیح دهم که لاجوردی و لاجوریان برادر هستند. خلاصه حتی با در اختیار داشتن نامه از یک نهاد پژوهشی و مثلاً دانشگاه هیچ گرهی از کار گشوده نمیشد. البته از حق هم نباید گذشت که در برخی نهادها افراد علاقمندی بودند که همکاری میکردند به عنوان مثال تمامی عکسهای آقای برخوردار و نشریاتی که در شرکتهای برخوردار و لاجوردی و ایروانی منتشر میشد را از کارکنان شرکتهایشان گرفتم.
علیاصغر سعیدی: میتوانم بگویم که بسیاری از مدیران کنونی صنایع، علاقمند به مطالعه تجربیات صنعتگران نسل اول ایران هستند و در واقع بررسی شیوه مدیریت افراد همچون برخوردار و ایروانی میتواند به تدوین ساختار مدیریت بومی کمک شایانی کند.
فریدون شیرین کام: در دوره دولت اصلاحات تمایل به انجام چنین پروژههایی در نهادهای پژوهشی دولتی وجود داشت اما اکنون متأسفانه کمتر امکان انجام تاریخنگاری اقتصادی و صنعتی در نهادهای پژوهشی دولتی وجود ندارد.
این پروژه قرار است ادامه پیدا کند یا با همین سه کتاب تمام میشود؟
علیاصغر سعیدی: به تازگی دو پروژه خانواده خسروشاهیها و خانواده خیامی را در دانشگاه تهران تصویب کردهایم. پروژه خسروشاهی بسیار گسترده است و هم خسروشاهیهای تولیددارو و هم خسروشاهیهای شرکت مینو را دربرمیگیرد و شاید آن را در دو پروژه بررسی کنیم. البته به تدوین تاریخ شفاهی اتاق بازرگانی هم علاقمندیم چرا که از درون تحولات اتاق بازرگانی است که میتوان پی برد که آیا صنعتگران اولیه ایران قدرت تأثیرگذاری در سیاست را داشتند یا خیر؟ به نظر من مطالعه این صنعتگران به عنوان یک نهاد بسیار ارزشمند است اما مسؤولین اتاق بازرگانی این سوال را مطرح میکنند که این مطالعه، چقدر به رفع مشکلات فعلی اتاق بازرگانی کمک میکند.
آیا نمونه صنعتگرانی که شما مورد مطالعه قرار دادهاید را میتوان در میان صنعتگران کنونی جمهوری اسلامی نیز مشاهده کرد؟
فریدون شیرین کام: مطالعات ما به نمونههایی معطوف بوده که حدوداً از سال 1300 وارد کسب و کار شدند. آنها همه نسل دوم خانوادههای تاجری بودند که وارد بخش صنعت شدند. نسل اول این خانوادهها فاقد آموزشهای مدرن بود و نسل دوم عموماً در حد دیپلم تحصیل کردند و نسل سوم عمدتاً در دانشگاههای خارج از ایران آموزش دیدند و به راحتی توانستند وارد فرآیند مذاکره و گفتوگو با شرکتهایی همچون جنرال موتورز و توشیبا و... شوند. سخن اینجاست که باید میان صنعتگران قبل و بعد از انقلاب اسلامی تفکیک قایل شویم. ببینید بعد از سال 58 که مصادرهها صورت گرفت و شعار «کوچک زیباست» سرلوحه شد، بنگاههای بزرگ همه تفکیک و از اختیار یک فرد خارج شد، و در واقع شرایط تغییر کرد. در این میان نباید شرایط دهه 60 یعنی تأثیر جنگ و کمبود منابع ارزی و رویکرد کلان اقتصادی دولت را نیز نادیده گرفت.
علیاصغر سعیدی: اگر خاطره مصادرهها از ذهن تاریخی کارآفرینان و صنعتگران پاک نشود آنها در مورد میزان سرمایهگذاری همیشه با ابهام روبهرو هستند. اگر پذیرفته شود که آنها افرادی سیاسی نبودند و خاطره پیشین با حمایت از سرمایهگذاری خصوصی رفع شود میتوان باز هم امید به ظهور و فعالیت صنعتگرانی از آن جنس بود.
فریدون شیرین کام: صنعتگری مدرن ما تداوم تاریخی نداشته و با انقطاع تاریخی مواجه شده است. مثلاً در دوره ناصرالدین شاه حاج امینالضرب و حاج معینالتجار بوشهری حضور داشتند که در دوره رضاشاه دیگر اثری از تجاری از آن دست نیست و همینطور نمونه صنعتگران دوران رضاشاه نیز با انقلاب 57 از صحنه خارج شدند.
با احتساب نقاط گسست، دوران سرمایهداری صنعتی در ایران را به چند دوره تقسیمبندی میکنید؟
فریدون شیرین کام: صنعت مدرن در ایران پدیده تازهای است. تجربههای کوچکی از دوران ناصرالدین شاه آغاز شد اما همان ابتدا ناکام ماند. بعد از شکلگیری دولت مدرن و تأسیس بانک و تحول در خطوط حمل و نقل و شکل گرفتن پول ملی و... صنعت رشد کرد چرا که در زمینههای اولیه برای فعالیت صنعتگران در بازار ملی ایجاد شده بود. در دوره پهلوی اول عمده تمرکز صنعت بر تولید مواد مصرفی و صنعت نساجی بود و از دهه 30 به بعد، نسلی که به فعالیت تجاری مشغول بودند، توانایی فعالیت صنعتی پیدا کردند. به قطعیت میگویم که 95 درصد از صنعتگران موفق ایرانی از دل فعالیتهای تجار بیرون آمدند. آنها همگی مناسبات بازار را میشناختند و برای اولینبار به تولید کالاهایی پرداختند که محصول فرآیند تولید کشاورزی نبود بلکه کالاهای مدرنی بود که سابقهای در ایران نداشت. از طرف دیگر نباید از نقش بزرگ صاحبان صنایع در فرآیند آموزش در ایران غافل شد. صنعتگران مدرن ایران فرآیند آموزش و تربیت نیروی انسانی را در ایران فراهم کردند. به علاوه سیاست هدفمند دولت برای صنعتی شدن باعث شد که صنعتگران پله به پله و به صورت تجربی رشد کنند.
علیاصغر سعیدی: به نظر میرسد که صنعتگران نسل اول ایران کسانی بودند که از دل مشروطه بیرون آمده و ترقیخواه بودند و جهاندیدگی آنها در نتیجه کارشان بسیار مهم بود.
نسل صنعتگران جدید ایران از لحاظ شخصیتی چه تفاوتی با نسل قدیمی دارند؟
علیاصغر سعیدی: مهمترین تفاوت همان وجود اندیشه ترقی در نسل اول صنعتگران ایران بود. به عنوان نمونه در آرشیو ملی انگلستان سندی دیدم که از قدرت فوقالعاده صنعتگران ایرانی در مقابل سفرای خارجی حکایت میکند. براساس آن سند، صنعتگران به راحتی و با اعتماد به نفس بالا میتوانستند از سفرا انتقاد کنند و یا به تنهایی با یک کشور خارجی قرارداد ببندند. به نظر من مشکل امروز عدم وجود یک بخش خصوصی قدرتمند است.
فریدون شیرینکام: در فضای رمانتیسم دهه 40 ایران که روشنفکران مصرفگرایی را تقبیح میکردند، ایدههای صنعتگران ایران عمیقاً رئالیستی بود. برای آنان تئوری امپریالیسم اصلاً وجود نداشت. آنان به ناتوانیهای جامعه ایران آگاهی داشتند و به درستی میدانستند که این ناتوانیها را هیچ تخیلی نمیتواند پر کند. آنها در فکر این بودند که اگر قرار است با صنعتگر خارجی همراه و شریک شوند باید با بهترینها همراه شوند و اینچنین است که آقای برخوردار با توشیبا و جنرال موتورز همراه میشود و دیگران نیز همچنین.
از همین منظر میتوان گفت که مطالعه درباره صنعتگران حلقه مفقوده شناخت تاریخ معصار ایران است. چرا که در دهه 40 و 50 روشنفکران ایرانی در ذهنیت ضدامپریالیستی خود غرق بودند و به تأسی از روشنفکران، حکومت نیز ایدههای سوسیالیستی داشت و در پی تشکیل حزب تراز نوین بود. در این میان چون ذات سرمایه، ذات واقعگرایانهای است و از تخیل به دور، تنها صنعتگران بودند که درک درستی از شرایط داشتند.
فریدون شیرین کام: همینطور است. آنچه در نهایت به صدور احکام مصادره رسید، ذهنیتی بود که از گذشته شکل گرفته بود و صنعتگران چون تصویری رئالیستی از ناتوانیهای تاریخی ایران داشتند ضربه خوردند. چالش اصلی، چالش میان رئالیسم و ایدهآلیسم بود.
کتاب اول: لاجوردی:
خاندان لاجوردی اولین مجلد از مجموعه موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی است که در سال 1384 منتشر شد. این کتاب برخلاف دو کتاب بعدی از این مجموعه نه درباره یک شخص مشخص که درباره یک خانواده بزرگ است؛ خاندان لاجوردی و لاجوردیان که همگی دست در تجارت و صنعت داشتند و البته نیز دارند. نویسندگان در فصل های متعدد کتاب ابتدا اعضای مؤثر خاندان لاجوردی را معرفی کردند. جد بزرگ خاندان که در کاشان میزیست و دو پسرش حاج سیدمحمود لاجوردی و اکبر لاجوردیان و نیز فرزندان آنها و به خصوص فرزندان حاج سیدمحمود لاجوردی، یعنی احمد، قاسم و حبیب لاجوردی از جمله چهرههایی هستند که کتاب به صورت ویژه به زندگی و کارنامه اقتصادی آنها پرداخته است.
نویسندگان ردپای تمامی اعضای خاندان لاجوردی را از اتاق بازرگانی گرفته تا تأسیس شرکتها و کارخانههای متعدد گرفته و حتی با بازماندگان جوان این خاندان نیز همراه شدهاند. خاندان لاجوردی را بیشتر با صنایع بهشهر و محصولات شوینده میشناسند اما رهاورد این کتاب دانستن حوزههای متعدد سرمایهگذاری و کارآفرینی اعضای این خاندان تجارتپیشه است. از مدرن کردن صنعت نساجی گرفته تا ساخت کارخانه سیمان و فعالیتهای ساختمانی و نهایتاً نیز تأسیس بانک تخصصی سرمایهگذاری در بخش خصوصی. البته خواننده کتاب در پایان با فعالیتهای بنیاد خیریه لاجوردی آشنا میشود و اینکه تمامی اعضای خانواده موظف بودند بخشی از سود سهام خود را در به صورت سالانه به بنیاد خیریه اهدا کنند تا به مصارفی همچون مدرسهسازی، ساخت خوابگاه دانشجویی، آزاد کردن زندانی و... برسد.
کتاب دوم: حاج محمدتقی برخوردار
زندگی و زمانه حاج محمدتقی برخوردار دومین کتاب از مجموعه موقعیت تجار و صاحبان صنایع در ایران عصر پهلوی است که همزمان با نمایشگاه کتاب منتشر و عرضه شد. نویسندگان در این مجلد فعالیتهای تجاری و صنعتی محمدتقی برخوردار را شرح داده وضمن آن گریزی تاریخی نیز به خاستگاه او یعنی شهر یزد و تجارتخانه پدرش، حاج محمدحسین برخوردار زدهاند. نویسندگان البته به شبکه روابط فامیلی سه خاندان معروف از تجار یزد با خاندان برخوردار سرک کشیده تا گستره و شیوه فعالیتهای تجاری این خانواده و به خصوص محمدتقی برخوردار را راحتتر برای خواننده ترسیم کنند. محمدتقی برخوردار را به عنوان پدر صنایع الکتریک ایران میشناسند. تاجری که از صنعتی شدن نترسید و با تأسیس چندین شرکت صنعتی تحولی در زندگی شهری ایران ایجاد کرد. شرکتهای پارس الکتریک، پارس توشیبا، لوازم خانگی پارس و صنایع الکتریکی البرز شرکتهایی نام آشنا هستند که محمدتقی برخوردار سالها قبل و در دهه 40 و 50 با همراهی سرمایهگذار خارجی در ایران تأسیس کرد و برای اولین بار محصولاتی همچون تلویزیون، یخچال فریزر و سایر وسایل الکتریکی منزل را برای عموم قابل دسترسی ساخت. با همه اینها اما خواننده کتاب در صفحات پایانی با دلهرهها و تشویشهای حاج محمدتقی برخوردار بعد از مصادره اموالش به دستور شورای انقلاب همراه میشود و امیدی که به بازپس گرفتن اموالش داشت.
مریم شبانی
منبع: ضمیمه مهرنامه، ش 4، مرداد 1389، ص 32