شماره 40    |    6 مهر 1390



کارنامه سیاسی و فرهنگی دبیرستان‌های کمال نارمک، رفاه و علوی

نویسنده کتاب «کارنامه سیاسی و فرهنگی دبیرستان‌های کمال نارمک، رفاه و علوی» در اثر خود موضوع مهمی را مورد توجه قرار داد که جای خالی آن در مطالعات موجود کاملاً حس می‌شود. کلان‌نگری در فقدان مطالعات میدانی، یکی از آسیب‌های بنیادی اندیشه‌ورزی و سیاست‌گذاری در جامعه ایران است،‌ مسأله‌ای که دکتر کرمی‌پور به آن توجه کرد. امر آموزش، اهمیت و تأثیر آن بر سایر حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی یکی از نکات بنیادی در درک سکون و تحرک تحولات پنج دهه اخیر جهان است. وضعیت کشور ما نیز خارج از مجموعه جهان نیست. به نظر می‌رسد توجه عمیق‌تر به ساختار آموزشی در تاریخ ایران و مواجهه نوگرایان دینی با آن، دریچه تازه‌ای برای برون رفت از وضعیت موجود را به مردم نشان دهد. جامعه ایران قریب هشت قرن ـ 5 تا 13 هـ. ق ـ الگوهای خاص آموزشی را بازتولید می‌کرد که در کلیت خود با سایر عرصه‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، فاقد نوآوری و پویایی در بهزیستی شرایط زندگی ایرانیان شد. پژواک تکرار سنت با تفاوت‌های اندک در درازای زمان قریب هشت قرن تداوم داشت. مدرسان و نوآموزان حوزه آموزش در بهترین حالت به تقلید پیشینیان، به تدریس کتاب‌های نوشته شده چند قرن پیش و تولید تکرار گونه آن، سرگرم و شاد بودند، هر یک یا دو قرن، اثری با تفاوت اندک در شعر، فقه، حساب و معماری نوشته یا ساخته می‌شد اما همین اثر نیز به تداومی در پیروی روشی در تغییر و اصلاح نگاه به حوزه‌های مختلف زندگی منجر نشد و خود اثر و متفکر، به مانعی برای زایش نوآورانه نسل بعدی تبدیل شدند.
قدرت توپ دوربرد و آتشین پرتغالی‌ها و انگلیسی‌ها در تسلط بر بخشی از مرزهای دریایی‌شان، مهر خاتمیت بر ناکارایی روش جنگیدن با شمشیر و تیر و کمان و روش‌های کهن آموزشی و اداری را فریاد می‌کرد. اما قریب 400 سال طول کشید تا بخش بسیار کوچکی از نخبگان مختلف درباری، روحانی،‌ اقتصادی و روشنفکر جامعه ایران، تحول بزرگ سیاسی و اجتماعی باشکوه مشروطه را در سال 1285 شمسی شکل دهند. با وجود همراهی بخش کوچکی از نخبگان مذهبی با جریان مشروطه‌خواهی، تغییر نگرشی در الگوی تربیت نیرو و محتوای کتاب‌های تدریسی در مدارس مذهبی صورت نگرفت. در درازای تاریخ کهن ایران، نهاد آموزش،‌ نهاد قضایی و حتی بخش بزرگی از آموزش نخبگان اداری و سیاسی، ‌در اختیار مراکز مذهبی بود. این در حالی بود که تحولات بزرگی طی پنج قرن در حوزه‌های متعدد آموزشی، گسترش و بسط رشته‌های مختلف علوم تجربی و انسانی در کشورهای اروپایی اتفاق افتاده و بخشی از اثرات این تغییر به ایران و کشورهای همسایه ایران مثل امپراتوری روسیه تزاری و عثمانی نفوذ کرده بود. شرایط عینی و حضور کارشناسان قدرت‌های اروپایی برای اداره امور نظامی، مالیه، پست، تلگراف، آموزش و... به حدی ضروری تشخیص داده شده بود که جز خفتگان و اسیران اوراد کهن در ناتوانی مدارس سنتی در تربیت و آموزش نیروی انسانی تردیدی به خود راه نمی‌دادند.
در این میان دین‌گرایان کاتولیک و پروتستان از اروپا و آمریکا برای ترویج آیین‌شان از اواسط 1850 به تأسیس مدارس در رخی از شهرهای ایران اقدام کردند و اولین دریچه‌های آموزشی دنیای جدید را با روش‌ها و محتوای تازه در برابر نوباوگان ایرانی گشودند. همین مسأله و آشنایی برخی از نوگرایان سیاسی و مذهبی با تحولات اروپا بستر لازم برای تأسیس برخی از مدارس عرفی و مدرن مثل دارالفنون، مدرسه سیاسی و بعدها مدارس رشدیه را فراهم کرد. جانفشانی و تلاش‌های پیگیر رشدیه در تثبیت این مدارس و کارکردهای فارغ‌التحصیلان مدارس نوین در حل بسیاری از مشکلات درمانی،‌ ارتباطات،‌ نوسازی و کاهش عقب‌ماندگی، نقش مؤثری در پذیرش روش‌های جدید آموزشی ایفا کرد. ضرورت‌های جدید و ناتوانی مدارس سنت‌گرایان به تفکیک آموزش دینی و تقسیم کار در تربیت نیرو ودر دو حوزه دینی و عرفی منجر شد. آموزگاران کهن به پاسداری سنت‌های کهن در روش و محتوای آموزشی کتب مذهبی همچنان مشغول شدند و مجموعه حوادث بیچیده جهان در حال تحول،‌ کمتر تغییری در هستی شناختی، ‌انسان‌شناسی و نگرش اجتماعی آنان پدید آورد؛ در این دوره دیگر به نفی ابزار و تکنولوژی نوین نپرداختند. بلکه اختراعات تازه، در خدمت اندیشه‌های کهنه و پدرسالاری کهن قرار گرفت. اما برخی از تک‌ستاره‌های روحانی به فراگیری برخی از آموزش‌های نوین مثل زبان و تا حدی فلسفه خصوصاً برای نقد اندیشه‌های غرب اقدام کردند اگرچه فعالیت‌هایشان هرگز انعکاسی در جریان غالب و حاکم آموزشی نهادهای سنتی دینی نداشت. به تدریج برخی از روحانیان نوگرا، ‌تأسیس و مدیریت مدارس عرفی تازه را به عهده گرفتند بی‌شک تعداد مدارس نوگرایان مذهبی در برابر مدارس عرفی ناچیز بود اما با این وجود مدارسی منسجم و هماهنگ در جهت نیروسازی برای اهداف سیاسی تربیت کردند. تعداد زیادی از مؤسسان، معلمان و دانش‌آموزان این مدارس پس از انقلاب 1357 بر مدیریت نهادهای دولتی را برعهده گرفتند و به بازتولید نظام اندیشه‌ای خود در سطح نهادهای اقتصادی و اجتماعی کشور پرداختند. در مدت بیش از 50 سال گروه‌های اجتماعی مدارس مختلف فنی، هنری‌ و تجربی و ریاضی فیزیک و... مثل مدرسه هدف، ایران زمین، مکتب پارس،‌ نیکان جعفری،‌کمال، رفاه و علوی را در کنار مدارس قدیمی البرز و... تأسیس کردند. برخی از نوگرایان و اصلاح‌گران دینی به طور هدفمند از اواسط دهه 30 به تأسیس و اداره مدارس عرفی ابتدایی تا دبیرستان در سطوح متعدد دخترانه و پسرانه اقدام کردند. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد. بخش بزرگی از آموزش و مدیریت مدارسی که از مشروطه به بعد در ایران تأسیس شد توسط کسانی اداره می‌شد که از مؤسسات آموزش دینی، دروس دینی را فراگرفتند و آنان بودند که عمدتاً نسل اول نخبگان و کارکنان آموزشی، اداری و حقوقی ایران را تشکیل می‌دادند و با پوشیدن لباس عرفی به پذیرش مشاغل جدید روی آوردند اما به تدریج با افزایش فارغ‌التحصیلان مراکز دانشگاهی، تعداد معلمان دانش‌آموخته مراکز دینی در مدارس عرفی کاهش یافت. با وجود تربیت گسترده معلمان در مراکز جدید عرفی، به نظر می‌رسد سیاسی شدن مذهب و رویکرد ایدئولوژیک به آن، ‌نقش مؤثری در حضور مجدد آنها به عنوان مدعیان نوین قرائت‌ نوگرا از دین (به عنوان نقادان شیوه اداره جامعه) در تأسیس مدارس جدید داشت. آنان کار فرهنگی را مقدمه آگاه‌سازی مردم از جهل و عقب‌ماندگی می‌دانستند و بدون کار فرهنگی، هیچ کاری از نظرشان انجام شدنی نبود. برقراری سیستم گزینش معلمان و دانش‌آموزان براساس تقید به رفتارهای دینی، نمونه‌ای از الگوی مدیریت مؤسسان آن است. آنچنانکه یکی از املاک‌های دکتر یدالله سحابی برای گزینش معلمان، التزام علمی آنها به مبانی شرع به خصوص خواندن نماز بود (کرمی‌پور، 37)؛ هدف تربیت انسان‌های متعهد، متدین و جامعه‌پذیر بود. بچه‌ها مجبور بودند موی خود را بتراشند تا حواس‌شان صرف آراستن ظاهرشان نشود. به نظر یکی از شاگردان، مدیریت خشک مدرسه علوی به انحراف فارغ‌التحصیلان آن در محیط آزاد دانشگاه منجر شد (کرمی‌پور، 136) ایمان به باورهای سنتی،‌ ابزاری در برابر تغییرات تندباد محیط دانشگاه بود. روحانیون و روشنفکران مذهبی از انفعال و بی‌معیاری در سبک زندگی و نظام ارزشی نوین از غرب هراسان بودند و به پیوند تربیت دینی و اخلاق تأکید داشتند. دکتر سحابی درباره رفتار مذهبی و اثر آن بر دیگران تأکید می‌کرد: «عمل ما معرف تفکر ماست لازم نیست به آنها بگویید نماز بخوانند تا آنها نماز بخوانند شما خوب درس بدهید و خوش‌رفتار باشید بچه درس‌خوان و خوش‌رفتار می‌شود.» (همان، 48) آنان فساد غرب را ناشی از همین بی‌اعتنایی به دین می‌دانستند و بر پیوند دین و علم اصرار داشتند. همچنانکه پیشتر اشاره شد، تحول و توسعه این نظام فکری بعدها به کل نظام اداری، اقتصادی و اجتماعی و اداره کشور پس از پیروزی 1357 تسری یافت.
بنابراین مطالعه الگوی مدیریت و نگرش آنان در این مدارس،‌ بیانگر اندیشه‌ها و سبک مدیریتی آنان در حوزه کوچکی از جامعه بود که بعدها در ابعاد وسیعی در سطح کشور، عملیاتی و تکثیر شد. سه مدرسه شاخص این دوران، علوی، رفاه و کمال با رویکرد منتقد و مخالف فرهنگی نسبت به اندیشه‌های مدرنیته غرب حائز اهمیت است. آنان فساد غرب را ناشی از بی‌توجهی به رابطه دین و علم و برای حل مشکل و توسط به اسلام را به عنوان دین علمی ضروری می‌دانستند. (کرمی‌پور، 26) همچنین شکل‌گیری این مدارس قدرت و امکانات مالی نیروهای مذهبی مخالف حکومت در عرصه جامعه را نمایش می‌دهد. مدرسه علوی توسط علامه کرباسچیان در سال 1335 در خیابان فخرالدوله با یک کلاس تأسیس شد و به تدریج توسعه وسیعی یافت (کرمی‌پور، 112). همزمان مؤسسات مختلف دینی نیز برای گسترش فرهنگ دینی شکل گرفت. آنچنانکه مؤسسه تعلیمات اسلامی توسط شیخ عباسعلی اسلامی به هدف تأسیس دانش‌سرای تعلیمات دینی برای آموزش معلمان دینی درست شد و در آنجا فارغ‌التحصیلان دیپلمه پس از گزینش علمی و اخلاقی پذیرفته و در دوره یک ساله ـ ساعت 17 تا 20 عصر ـ آموزش می‌دیدند. شخصیت اصلی این مرکز دکتر یدالله سحابی استاد زمین‌شناسی بود این مؤسسه با وجود زندانی شدن مکرر مؤسس و مدیران آن توسط حکومت پهلوی در سال‌های 1329 ـ 1346، همچنان به فعالیت خود ادامه داد. سه مدرسه دیگر نیز توسط سه مؤسسه دینی تأسیس شد که بانیان و کارگزاران آنها ترکیبی از روشفکران، بازاریان و روحانیون بودند. همه این مؤسسات در برخی از آرمان‌های مشترک، با همدیگر مرتبط بوده و همکاری داشتند. تأسیس جامعه اسلامی توسط عباسقلی بازرگان نمونه‌ای از آنها است. مؤسسه فرهنگی اخلاق در مرداد 1335 توسط حسن مزینی، کاظم حاجی طرخانی، یدالله سحابی،‌ مهدی و احمد بازرگان تأسیس شد که مزینی و حاج طرخانی ارتباط نزدیکی با جامعه تعلیمات اسلامی داشتند. عباسعلی اسلامی با پیشنهاد دکتر سحابی 5500 متر زمین برای مؤسسه فرهنگی اخلاق به منظور تأسیس مدرسه کمال (1353 ـ 1337) در نارمک خریداری کرد. از نظر سحابی بهترین مقطع تأثیرگذاری بر دانش‌آموزان، مقطع دبیرستان بود زیرا در دبستان بچه‌ها اسیر بازی و در دانشگاه سراغ کار و فعالیت هستند اما دبیرستان پلی است که به آینده متصل است و از این طریق می‌توان نسلی را تربیت کرد. (همان، ‌32)
بنیاد رفاه تعاون اسلامی هم توسط حسین اخوان فرشچی، شفیق، جواد و محسن رفیق‌دوست، محمدصادق اسلامی، علی درخشان،‌ ابوالفضل توکلی‌نیا با همکاری محمدعلی رجائی و روحانیونی مثل محمدحسین بهشتی، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی و محمدجواد باهنر و مرتضی مطهری تأسیس شد. آنان در سال 1346 مدرسه دخترانه رفاه (از ابتدایی تا دبیرستان) را هم با هزینه اولیه 900 هزار تومان تأسیس کردند. هیأت امنا مدرسه سیدعلاءالدین میرمحمد صادقی، عباس آسیم (رفوگران) حسین مهدیان، یوسف زمردیان، محمد درویش‌ دماوندی و مهدی غیوران بودند. تعداد زیادی از اعضای آن وابستگان به گروه هیأت مؤتلفه اسلامی به عنوان بنیانگذار و پشتیبان این مدرسه بودند. تعداد زیادی از کادر آموزشی مدرسه مثل محبوبه (دانشجوی پزشکی)، رفعت (دانشجوی حقوق) و بهجت افزار، پوران و حوری بازرگان، محبوبه متحدین، سیمین تاج حریری، رابعه و منیژه بوستان و سرور آلادپوش از هواداران و اعضای سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی هم جزو معلمان مدرسه بودند. (همان، 77 تا 83) به نظر می‌رسد فقدان زنان تحصیل‌کرده در میان خانواده‌های سنتی، نقش مؤثری در جذب زنان وابسته به گروه‌های سیاسی در کادر این مدارس داشت. رویکرد اجتماعی به دانش‌آموزان محروم توانا و ثبت‌نام و حمایت از آنان بدون هزینه، در کنار رفتار غیرتبعیض‌آمیز با دانش‌آموزان از نکات مثبت این مدارس بود. بر همین اساس برادرزاده استاد روزبه، مدیر مدرسه علوی به علت ناتوانی درسی و عدم تطابق با چارچوب علمی از مدرسه اخراج شد. (همان، 130) آموزش کاربردی فنون و علوم مثل جوشکاری، بنایی، و نجاری، حتی پرورش باغچه حیاط مدرسه و آشپزی کردن در مدرسه توسط دانش‌آموزان نیز از دیگر مزایای مدرسه کمال بود (همان، 46) آیت‌الله طالقانی، احمد و مهندس مهدی بازرگان از طریق بازار به مدرسه کمال کمک مالی می‌کردند اگرچه عمده هزینه مدرسه از طریق شهریه دانش‌آموزان تأمین می‌شد. همچنین لازم به ذکر است که سخنرانی‌های مختلف توسط آیت‌الله محمود طالقانی، مرتضی مطهری و سیدحسین نصر به مناسبت سنت‌های دینی در مدرسه برقرار بود. بدین‌ترتیب نکته کلیدی همانا پیوند سه گروه روحانیان،‌ تحصیل‌کردگان دانشگاهی و بازاریان سیاسی در تأسیس و اداره این مدارس بود.
با وجود اینکه در گزارش ساواک در آغاز دهه 40، مسجد هدایت،‌ انجمن اسلامی مهندسین و دبیرستان کمال،‌ کانون مبارزه با رژیم بودند. (همان، 49) اما ساواک آنها را به مدت 15 سال تعطیل نکرد تا اینکه گسترش فعالیت‌های چریکی و نظامی مخالف حکومت و حساسیت نهادهای امنیتی در سال 1353 و مشارکت برخی از معلمان این مدارس در گروه‌های نظامی بهانه لازم برای تعطیلی آنها را پس از 16 تا 17 سال فعالیت فراهم کرد. البته درباره گرایش و مشارکت مدیریت سه مدرسه کمال،‌ رفاه و علوی در مسائل سیاسی، روایت‌های مختلفی وجود دارد. به نظر نویسنده این کتاب،‌ مدرسه علوی به خاطر غیرسیاسی بودن کرباسچیان کمتر گرایش سیاسی و عمدتاً گرایش مذهبی داشت. مدرسه کمال به صورت غیرمستقیم‌تر به فعالیت سیاسی توجه داشت و در آنجا مراسم رسمی دولتی کمتر برگزارمی‌شد یا حتی کمتر دانش‌آموزان را به این گونه مراسم می‌بردند. اما شگفتی در سرنوشت دانش‌آموزان این مدرسه پس از انقلاب آنجا بود که به روایت یکی از مصاحبه‌شوندگان در این کتاب، 100 تا 150 نفر از دانش‌آموزان مدرسه علوی پس از انقلاب اعدام شدند امری که در تخیل مؤسسان این مدارس در دهه چهل و پنجاه هم خطور نمی‌کرد.
در یک ارزیابی کلی می‌توان گفت با وجود تبلیغ رویکرد ترکیب دین و علم بر مدارس کشور و صرف چندین هزار میلیارد تومان در زمینه نهادهای آموزشی دینی و فرهنگی، از جهت تولید نظریه تربیتی و آموزشی، تربیت متفکرانی در مقایسه با کشور مشابهی همچون هندوستان یا تأسیس نهاد خاصی از کودکستان تا دانشگاه نتیجه‌ای متفاوت‌تر از نهادهای عرفی سایر کشورها به دست نیامد و مؤسسان و مدیران در نهایت نتوانستند دیدگاه و اندیشه‌ای تازه در زمینه علم اخلاق، فلسفه، علوم تربیتی، روان‌شناسی، اقتصاد و جامعه‌شناسی طرح کنند.

انتشار چنین کتابی با تأکید بر نکات پیش گفته ضرورتی است برای توجه بیشتر به راه طی شده وشناخت آن. در شرایطی که به علت برخی نگاه‌ها نسبت به مؤسسه اسناد و اعمال نظرهای سازمانی، نویسنده این کتاب با برخی مشکلات و عدم همکاری‌ها روبه‌رو بوده است، مطالعه و کار انجام شده توسط نویسنده، در حد خود قابل تقدیر است. با این حال ناگفته نباید گذاشت که کتاب از کاستی‌هایی نیز رنج می‌برد. زبان ایدئولوژیک کتاب و سوگیری غیرعلمی و پیشینی درباره اشخاص و نهادها خصوصاً گروه‌های سیاسی پیش از انقلاب، که ناشی از موضع‌گیری مؤسسه منتشر کننده کتاب است به شدت خواننده را می‌آزارد. گویی مؤسسه تنها به تلقین و گزینش تاریخ توجه دارد. همچنین برخی پرسش‌های خواننده تا آخر کتاب بی‌پاسخ می‌ماند: خواننده تا آخر کتاب متوجه نمی‌شود که هر مدرسه چند کلاس، دانش‌آموز یا رشته تحصیلی و چه تعداد معلم و پرسنل داشته است و فعالیت فوق برنامه مدرسه شامل چه چیزی بود. تعداد دانش‌آموزان ورودی آن به دانشگاه، یا زندانی شدن و فعالیت سیاسی مشخص نیست. حتی مشخص نیست چه تعدادی و چه کسانی پس از انقلاب بر کرسی قدرت تکیه کردند جز به صورت کلی، گزاره‌ای بیان نمی‌شود. تفاوت مدارس کمال،‌ علوی و رفاه از جهت کیفیت آموزشی با یکدیگر و مدارس خصوصی دیگر مشخص نیست. همچنین جای این انتقاد نیز هست که مصاحبه‌ها برای روشن شدن موضوع با عمق کمی صورت گرفته و در این پژوهش، گفت‌وگو عمدتاً نقش خاطره‌گویی را به جای مصاحبه به یاد می‌آورد.

فریدون شیرین‌کام، پژوهشگر تاریخ

منبع: ضمیمه مهرنامه ش 9، اسفند 89، ص 8


http://www.ohwm.ir/show.php?id=784
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.