ایران انقلابی و قذافی
|
اشاره: پس از ملی شدن نفت در ایران موج دگرگونی و استقلال طلبی در شرق، به ویژه خاور میانه افزایش یافت. این تحولات در منطقه آفریقا نیز بروز نمود. انقلاب مردم الجزایر، ظهور و افول جمال عبدالناصر در مصر، سوریه، لبنان، و طلوع و غروب قذافی در لیبی. در طول 5 دهه گذشته گروههای مختلفی از نیروهای فعال انقلابی با یکدیگر تعاملات و معاشرتهای متنوعی داشتند. یکی از قطب هایی که گروههای مبارز و انقلابی همواره با آن تعامل و ارتباط داشتند، شخص سرهنگ قذافی رهبر لیبی است. قذافی در نیم قرن گذشته خود را میزبان گروههای مخالف حکومتهای استبدادی و اسرائیل معرفی نموده است. پس از ورود بهار عرب به لیبی، مناسب آمد نگاهی به روابط مبارزین پیش از انقلاب و مدیران سالهای نخست پس از انقلاب ایران با لیبی بیاندازیم.
معمر قذافی در سال 1942 میلادی در خانوادهای چادرنشین در لیبی به دنیا آمد. وی بعد از تحصیلات ابتدایی به ارتش پیوست و به سازماندهی جنبش افسر آزاد پرداخت. در سال 1969 شاه لیبی (شاه آدریس) را سرنگون کرد و خود فرماندهی شورای انقلاب را بر عهده گرفت. وی بعد از به قدرت رسیدن، خارجیان را از لیبی اخراج و پایگاههای انگلیس و امریکا را تعطیل کرد و به این خاطر دشمنی دولتهای فوق را برای خود خرید. انقلاب لیبی علیه رژیم سلطنتی به سبک انقلاب 23 ژوئیه 1952 مصر به رهبری عبدالناصر و یک کودتای نظامی بود. انگیزه و هدفهایش نیز همانند آن بود با این تفاوت که سرهنگ معمر قذاقی بیش از عبدالناصر احساسات تند مذهبی و اطلاعات دینی داشت. همه امکانات و ثروت سرشار نفتی کشورش را در اختیار کشورهایی قرار داد که میخواستند فلسطین را آزاد کنند و با اسرائیل بجنگند. با فرا گرفتن معارف اسلامی و سیاسی از دانشمندانی که مخفیانه در کنار خود جای داد، به صورت یک سیاست پرداز اسلامی ظاهر شد. با برگزاری کنفرانسهای مطبوعاتی پر سر و صدا به تبلیع افکار و نظریاتش پرداخت و یک جهان بینی و راه سومی را مطرح ساخت. ضمن رد نظام کمونیستی شرق روابطش را با شوروی به گونهای درآورد که عبدالناصر برقرار کرده بود با این تفاوت که مصر کشوری فقیر بود که میبایست پول سلاحهای شرقی را با محصول پنبه خود بپردازد ولی لیبی آن را از دریای نفت زیر بیابآنهای وسیعش به دست میآورد. قذاقی بی پرده و بلکه خودستایانه به کمکهای مالی و تسلیحاتی به جنبشهای آزادی خواهانه و ضد استعماری به ویژه در جهان عرب کمر بست. یک صندوق جهاد برای این منظور در طرابلس به وجود آورد و پول سرشاری به آن ریخت. ریشه فحشا را که منحصر به محافل اداری و دولتی بود و ریشه رشوه و اختلاس و شرابخواری و سرقت را کند. قوانین کیفری اسلام و حدود آن را به اجرا در آورد. موسسهای برای استخراج احکام شرع با استفاده از همه مذاهب و فرق اسلامی از جمله شیعه امامیه اثنی عشریه و شیعه زیدیه برپا کرد. در اجرای احکام اسلامی چندان پیش رفت که دیگر هیچ غیر مسلمانی را به لیبی راه نداد. دولت لیبی از همان ابتدا و پیش از جنگ داخلی لبنان به تمام سازمآنهای اسلامی، خواه سیاسی و فرهنگی، خواه خیریه، کمک مالی کرد. بعدها در اثنای جنگ داخلی بخش اعظم بودجه جنگ و تدارکات فلسطینیها و مسلمانان را تامین کرد که این کمک رقم بزرگی را تشکیل میداد. در زمان شروع کار دولت انقلابی، لیبی با وسعتی به اندازه ایران، جز در منطقه ساحلی مدیترانه قابل کشت و زرع نبود مگر در جنوب صحرای مرکزی که با زدن چاههای بسیار زیر کشت رفت. معمر قذافی به رنگ سبز بسيار علاقهمند بود. از این رو در بیشتر خانهها رنگ سبز به کار برده شد. وسط ميدان، سبز رنگ و حتي كف آسفالت نیز سبز گردید. آنها كتاب سبزي هم داشتند که در آن نوشته بودند: «انقلاب سبز ليبي را به همهجا صادر خواهيم كرد.»(2) اداره بسیاری از امور کشور مستقیم و یا غیر مستقیم توسط کارشناسان و مدیران کشورهای بلوک شرق بود.(3) جلال الدین فارسی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی چندین بار به طرابلس سفر کردند که در این سفرها طرح مشروحی برای بسیج مجاهدین ایرانی از داخل و خارج و تمرکز آنان در لیبی و راههای انتقال ناگهانی و سریع آنان به داخل ایران و سایر لوازم آن را تهیه و ارائه دادند که مورد پسند و استقبال مسئولان لیبیایی واقع شد اما دولت لیبی هنگامی تصمیم خود را اطلاع داد که دیگر دیر شده بود و انقلاب اسلامی آخرین ضربات را بر پیکر رژیم شاه وارد میساخت.(4) در همان دوران چون به طور معمول ویزای فرانسه سه ماهه بود با توجه به روابط تجاری و اقتصادی فرانسه با ایران احتمال داده میشد فرانسه بر اثر فشار رژیم شاه بعد از اتمام سه ماه اقامت امام با ماندن ایشان در فرانسه موافقت نکند. بر همین اساس مبارزان به فکر افتادند که با بعضی از سران کشورهای انقلابی مذاکره نمایند تا اگر فرانسه برای خروج امام فشار آورد امام به یکی از آن کشورها مهاجرت کنند. (۵) دلیل آقایان علی جنتی و غرضی تصمیم گرفتند به لیبی بروند و در این باره با قذافی وارد مذاکره شوند. با سفارت لیبی در پاریس و وزیر خارجه لیبی احمد شحاطه تماس گرفته و با هماهنگی قبلی به لیبی رفتند. در آنجا ابتدا با وزیر خارجه ملاقات کرده و پس از آن قرار شد با قذافی ملاقات داشته باشند اما با گذشت حدود هشت روز نتوانستند با او ملاقاتی داشته باشند لذا تصمیم به بازگشت گرفتند. در فرودگاه بودند که به آنها اطلاع دادند که آقای قذافی وقت ملاقات دادهاند. آنها که از گذشته به دلیل مفقود شدن امام موسی صدر به دولت لیبی مظنون بودند، ترسیدند که در بازگشت از فرودگاه آنها را سر به نیست کنند. به هر حال به کاخ قذافی رفتند. کاخ در داخل یک پادگان قرار داشت. قذافی به ظاهر خیلی سعی داشت ساده زندگی کند. جلوی کاخ ماشین پژویی پارک شده که گفتند این ماشین متعلق به ایشان است. نمره آن هم عادی و با همین ماشین در سطح شهر تردد میکند. در این ملاقات آقایان جنتی و غرضی توضیح دادند که امام از شخصیتهای برجسته اسلامی بوده و علیه شاه مبارزه میکنند و چون احتمال دارد که دولت فرانسه در پایان سه ماه اقامت فشار بیاورد که ایشان آن جا را ترک کنند اگر شما موافقت کنید ایشان به لیبی بیایند و در اینجا اقامت نمایند. آقای قذافی با بیان سخنانی نسبت به امام ابراز علاقه کرد و گفت: «برای انجام هر گونه کمکی آمادگی دارم. اکنون حاضرم هر مقدار کمک مالی بخواهید بکنم، همچنین اگر سلاح نیاز داشته باشید در هر نقطهای حتی روی آبهای خلیج فارس به شما تحویل میدهم.» آنها جواب دادند: «نه به حمدالهم ملت ما غنی است و احتیاج به کمک مالی نداریم.» قذافی از این که امام به لیبی بیایند ابراز خرسندی نمود حتی تاکید کرد که ضرورت ندارد بعد از پایان سه ماه به لیبی بیایند پیشنهاد میکنم همین الان تشریف بیاورند ما از ایشان استقبال میکنیم و میتوانند تا هر زمان که بخواهند در اینجا بمانند. این جا کشور خودشان است. آقایان جنتی و غرضی با خوشحالی بلافاصله به پاریس برگشتند. خدمت امام رسیده و گزارش سفر و گفتوگوهایی را که با قذافی داشته به عرض ایشان رساندند برخلاف انتظار که فکر میکردند امام خوشحال شوند، تاملی کردند و فرمودند: «قذافی شایسته اعتماد نیست!»(6) پس از پیروزی انقلاب صحبتهای سرهنگ قذافی در محافل و جراید افزایش چشم گیری یافت در همین راستا یکی از خبرنگاران ایرانی به نام دکتر منصور تاراجی برای مصاحبه با سرهنگ قذافی به آن کشور سفر نمود و در بنغازی با قذافی گفتگو داشت.(7) قذافی در جواب سوال چه رابطهای بین انقلاب ایران و انقلاب لیبی وجود دارد، گفت: «رابطه بین انقلاب ایران و انقلاب الفاتح (انقلاب اول سپتامبر 1969 لیبی) روابط راهبردی است. روابطهای براساس قرآن کریم. هر دو انقلاب یعنی انقلاب ایران و انقلاب لیبی مستمر است و هر یک تکمیل کننده دیگری است. با انقلاب ایران و انقلاب لیبی میتوان دین تازهای خلق کرد. دنیایی کاملاً متفاوت با آنچه تاکنون بوده است. دو انقلاب ایران و لیبی کلید خلق این دنیای جدید است. یعنی دنیای توده ها، انقلاب ایران بر پایه انقلاب تودهای اسلامی بنا شده است.» تاراجی پرسید: «برادر قذافی شما نیک میدانید که استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی و صنعتی ممکن نیست و هنوز بسیاری از کشورها در جهان سوم و بویژه جهان اسلام زیر سلطه امیریالیسم و استثمار آنها بسر میبرند.» به نظر شما دنیای اسلام چه باید بکند که پیش از پایان گرفتن ذخائر طبیعیاش از جمله نفت موفق به کسب استقلال اقتصادی و صنعتی گردد تا بتواند استقلال سیاسی خود را به مفهوم واقعی کلمه بدست آورد.» قذافی جواب داد: «دنیای اسلام ثروت عظیمی در جهان دارد. کافیست مشاهده کنیم که اکثریت کشورهای تولید کننده نفت مسلمان هستند، پس ثروت در دستهای ماست یعنی ما مسلمانان! این کاملاً طبیعی است که ما آنرا عاقلانه استخراج کنیم. این در امکان ماست که از طریق این ثروت که باز تایید میکنم در دستهای ماست جهان را اداره کنیم. این کاملاً امکان پذیر است که با تلاش بعضی دولتهای مسلمان، صنعتی مشترک در جهان اسلام بوجود آورد. همچنین طرحهای مشترک عمران و توسعه برای همه کشورهای اسلامی اجرا کنیم. اگر کشورهای اسلامی به ندای ما پاسخ دهند و ما امکانات خود را هماهنگ سازیم بزودی میتوان از زیر یوغ همه نوع اشکال اقتصادی که انحصارطلبان بین المللی به ما تحمیل کردهاند رهائی یافت لیبی همیشه در این فکر بوده است و طرحهای اجرائی در این زمینه تهیه کرده که بزودی اعلام میکند ظرفیت و قدرت هایی که در جهان اسلام آزاد و مستقل شدهاند مانند ایران، لیبی، الجزایر و نیجریه و بعضی دیگر قادرند خواست خود را بر جهان تحمیل کنند و باید نفت خود را در ازای دریافت فناوری و صنعت مدرن بفروشند. این کشورها به علت قدرت اقتصادی مالی و جمعیتی که در جهان اسلام دارند، قادرند نظریات خود را به جهان بقبولانند، بشرط آنکه وحدت عمل و نظر داشته باشند.» قذافی در پاسخ به پیکار علیه عوامل ضد انقلاب داخل ایران و راه موثر ریشه کن ساختن آنها گفت: «بگذارید صریح با شما سخن بگویم. هنوز وضعی که باید تمام تضادها را در قلب انقلاب ایران درهم بکوبد و آنرا ریشه کن سازد، عملی نشدهاست. زمانی کلیه این تضادها در انقلاب ایران محو و از بین خواهد رفت که توده مردم به قدرت برسند و قدرت خلق را استوار سازند و این قدرت را در جهت منافع ملت بکار گیرند. اگر تلاش شود که مجلس بوجود آید و دولت تشکیل شود و همه سازمآنهای سنتی برقرار گردند، به آنجا میرسید که ملت مجزا، تنها و محاصره شود. در آن زمان این دیگران خواهند بود که قدرت را در دست دارند و آنرا اجرا میکنند نه توده مردم. انقلاب را نمیتوان با قانون اداره و هدایت کرد. این انقلاب است که خود، قانون خلق میکند. این قانون نیست که باید خود را به انقلاب تحمیل کند. اشتباه کمیتههای انقلابی در ایران این بود که خواستند خود قدرت را اجرا کنند. در حالیکه وظیفه تاریخی کمیتههای انقلابی اجرای قدرت نبود. بلکه تحریص و تحریک تودهها در عملی ساختن این قدرت و بدست گرفتن آن بود. بهتر بگویم، یعنی ملت خود باید قدرت را اجرا میکرد نه مثلا فلان کمیته، میدانیم که بدون کنگرههای پایهای خلق (موتمرات الشعبیه العام) دموکراسی وجود ندارد. در کنگرههای پایهای خلق همه مردم در هر سطحی که باشند دور هم جمع میشوند و نظریاتشان را درباره هر قانون یا پدیده اجتماعی ابراز میکنند. بدین ترتیب بدون آنکه نمایندهای انتخاب کنند که به میل خود و بر خلاف نظر موکلشان نظر بدهند، همه درباره همه مسائل بحث میکنند. یعنی دموکراسی مستقیم، نه دموکراسی براساس واسطهها و کارگزاران.» قذافی که لحنی جدی داشت با قاطعیت در زمینه محکوم کردن دموکراسی پارلمانی و کلاسیک گفت: قدرت مدرن هرگز بدون استقرار کنگرههای پایه خلق استوار نخواهد شد. ضد انقلاب زمانی نابود میگردد که تودههای مردم مستقیما قدرت را در دست گیرند و آنرا بدون واسطه اجرا کنند. با ایجاد کمیتههای خلق جایی برای ضد انقلاب باقی نخواهد ماند. رئیس جمهوری، احزاب و دولتها باید محو شوند. زیرا وقتی قدرت مردم برقرار گردد جایی برای این واسطهها که بین مردم و قدرت قرار گرفتهاند باقی نخواهد ماند.» تاراجی گفت: «مایل بودم کمی درباره (کتاب الاخضر، کتاب سبز)که حاوی اندیشههای شما درباره نظام جدید جماهیریه است صحبت کنیم. زیرا برای من عقایدی را که شما در این سه جلد کتاب سبز بیان داشته اید، کاملاً تازه است.» قذافی گفت: «نتیجه گیری نخستین جلد کتاب سبز، راهحل قطعی دموکراسی است. این راهحل نمیتواند تحقق یابد مگر با استقرار قدرت خلق. این خلق است که کمیته خلق وکنگره خلق را بوجود میآورد و قدرت را مستقر میسازد. بدین طریق دولت برای همیشه حذف و محو خواهد شد. قسمت دوم کتاب الاخضر مربوط به حل مسئله اقتصادی برای عملی ساختن عدالت و برابری بین مردم است. برای اجرای عدالت و برابری بین مردم در قسمت دوم کتاب سبز راهحل قطعی مسئله اقتصادی ارائه شده است. بویژه راهحل چگونه پایان دادن به سیستم کارگر و کارفرما عرضه شده است. یک فرد نباید فرد دیگری را به خدمت بگیرد. جامعه در مجموع باید خدمتگذار خود باشد. دستمزد و حقوق بگیری باید از بین برود. در نظام جدید اسلامی لیبی کارگران مبدل به شرکا در تولید خواهند شد (شرکا لااجراء). یعنی کارگر در تولید و درآمد و نفع آن شریک است، نه آنکه اجرت و دستمزد بگیرد. دیگر در خانهها مستخدمی وجود نخواهد داشت. هرکس باید خودش خانهاش را تمیز و اداره کند. هر فردی باید صاحب خانه باشد و قطعه زمینی برای رفع نیازهای شخصی خود داشته باشد. یعنی ارضای کامل نیازهای مادی انسانی بازرگانی و کسب به عنوان پدیده استثماری باید حذف گردد و به جای آن فروشگاههای خلقی دایر شود.کارگران باید کارخانهها را کنترل کنند و شخصاً آنها را اداره نمایند و منافع حاصل از تولید را بین خود تقسیم کنند و این خطوط اساسی کتاب سبز است.» قذافی در پاسخ به اینکه آیا سخنی مستقیماً برای ملت ایران دارید، گفت: «آرزومندم که ملت انقلابی ایران روزی سرانجام بتواند قدرت خلق را در ایران مستقر سازد. من آرزومندم که کمیتههای انقلابی و تودههای مردم ایران قدرت خلق را برقرار سازند. من آرزومندم که ملت ایران با تلاش خود موفق شود انقلاب را از محاصره شدن به دور نگهدارد و زندانی انقلاب خود نگردد. من همه کارگران ایرانی را فرا میخوانم که کارخانه هائی را که در آن کار میکنند، کنترل کنند و خود این کارخانهها را اداره کنند و از نقش کارگر به درآمده و نقش شریک را اجرا کنند. انقلاب به کارگران ایران یک فرصت تاریخی داده است وکارگران باید از این فرصت بهره گیرند. من همچنین کلیه دانشجویان ایرانی را فرا میخوانم که یک انقلاب تودهای در دانشگاهها و مدارس بوجود آورند تا قدرت خلق مستقر و پایدار گردد. آنها باید تمام عناصر ضد انقلاب را تصفیه کنند چه در دانشگاهها و چه در مدارس. من همچنین دهقانان را فرا میخوانم که زمینهایی را که روی آن کار میکنند، به مالکیت خود درآورند و برای خود و نه دیگری به زیر کشت بگیرند. این تنها راهحل آزاد شدن از بند امپریالیسم و فئودالیسم است. من همچنین خانوادههای فقیر و مستضعف ایرانی را که مستاجر هستند فرا میخوانم که خانه و آپارتمآنها را به مالکیت خود درآورند تا برای ابد از یوغ موجر آزاد شوند و این تنها راهحل آزاد شدن قطعی از شکل تسلط موجر بر مستاجر و پایان دادن به این نوع رابطه است. من همچنین کمیتههای انقلابی ایران را فرا میخوانم که به وظایف خود عمل کنند و تودههای مردم را به استقرار قدرت خلق ترغیب کنند وتودهها، رهبری انقلاب را بدست گیرند.» قذافی آنگاه گفت: «سلامهای گرم من برای آیتالله العظمی امام خمینی(ره) وکلیه روحانیون که نقشی قاطع داشتند درسرنگون ساختن رژیم فاسد دیکتاتوری شاه. ما بار دیگر آشکارا اعلام میکنیم که همیشه در کنار ملت ایران درکنار انقلاب ایران بوده و هستیم و خواهیم بود.» در 4/2/1358 سرگرد عبدالسلام جلود، نخست وزیر و عضو شواری انقلاب و دومین شخصیت لیبی همراه با 55 تن از همراهان خود به ایران آمد و در فرودگاه مهرآباد جواد منصوری به عنوان فرمانده سپاه پاسداران از وی استقبال کرد و با هم به هتل آزادی محل اقامت سرگرد عبدالسلام جلود رفتند. این هیئت در قم به حضور امام خمینی رسید و پیام کتبی معمر قذافی را به حضور ایشان تقدیم کرد. در دیدار یک ساعته جلود و امام خمینی(ره) مهمترین مسألهای که مطرح شد، مربوط به سرنوشت امام موسی صدر بود. در این دیدار، امام خطاب به جلود فرمودند: «قضیهای که برای ما و علمای ایران و سایر اقشار به طور معما در آمده، این فاجعه آقای صدر است. من و علمای ایران برای این فاجعه بسیار متأثر هستیم و این برای ما یک معمایی است که حل نمیشود الا به دست دولت لیبی. ما این معما را میخواهیم که برادر ما معمر و دولت حل کنند و ناراحتیهای ما را به اتمام برسانند. من مرتب به وسائطی این معنا را تذکر دادم، لکن الان نیز تذکر میدهم که این معنا در شعب ما و در بین علمای ما انعکاس سوئی دارد و من میل ندارم که بین ملت ما و دولت شما یک سوء تفاهمی باشد. من از شما میخواهم که این معما را حل کنید و موجب راحتی ما را فراهم کنید.» سرگرد جلود در پاسخ امام عرض کرد: «من میخواهم تأکید کنم که تمام مدارک را به دولت لبنان تسلیم نمودهایم. این مدارک بیانگر این موضوع است که آقای موسی صدر از لیبی خارج و وارد رم شده و در هتلی اقامت نموده است. دولت ایتالیا به ما ابلاغ نموده که ایشان وارد کشورش شده است. بد اقبالی ما این است که این حادثه قبل از انقلاب ایران اتفاق افتاده. کشور ما کشور امنی است، کشور خیانت نیست...... ما از امام موسی صدر دعوت کردیم و بارها بعد از انقلاب ما، ایشان به دیدار ما آمد. ایشان در کنار ما بود و هیچ دلیلی در کار نبود تا کسی این تهمت را به ما بزند. خبرگزاریها گزارش دادند که آقای صدر به فرودگاه رم وارد شده و ما بیانیهای در این باره صادر کردیم. به عقیده من، امام خمینی(ره) آخرین کسی است که این موضوع را به ما نسبت میدهد. ما میخواهیم که شما به ما کمک کنید. از تمام بیانیهها این موضوع روشن میشود که آقای صدر از لیبی خارج شدهاند. ما هم اکنون در این قضیه از مستضعفان هستیم. تمام دنیا کوشش میکنند که این حادثه را به ما بچسبانند. فاجعه برای ما این بود که ایشان پیش ما بود و این مشکلی برای ما شده است. ما به دولت ایتالیا فشار آوردیم تا به طور رسمی در این مورد دخالت کند. آیا ممکن است کسی به یک کشور اروپایی با گذرنامه وارد شود و خود صاحب گذرنامه نباشد؟ من میگویم که در این موضوع ما جزو مستضعفان هستیم.»(8) امام(ره) فرمودند: «مقصود من این نبود که به شما یا به دولت شما تهمت بزنم، مقصود من این بود که شما قدرت دارید در این ممالکی که نزدیک شماست و به قول شما ایشان در آنجا رفتهاند، فعالیت کنید و این معما را برای ما حل کنید. ما هیچ گاه به برادران خودمان تهمت نمیزنیم و خلاف اسلام نمیکنیم، لکن از شما میخواهیم که مسئله را حل کنید و از دولتهایی که ایشان آنجا رفتهاند، تحقیقاتی بکنید.» سرگرد جلود گفت: «ما به اعتباری که آقای موسی صدر مهمان ما بود، ملتزم هستیم. دولتهای بزرگ کوشش میکنند تا از مسئله آقای صدر برای جلوگیری از دیدار سرهنگ قذافی با امام سوء استفاده کنند. آنان نزدیکی این دو انقلاب را خطری بزرگ برای ابر قدرتها و مستکبران میدانند و لذا دیدار امام و برادر قذافی را به صلاح خود نمیدانند. برای قدرتهای دشمن، ملت ایران و آقای موسی صدر اهمیت ندارد. حادثه آقای صدر مسئله حقی است که از آن باطل بهره برداری میکند. آنان نزدیک شدن ما را با یکدیگر نمیخواهند، این دیدار راهبردی را نمیخواهند. تکرار میکنم که قدرتهای دشمن در ایران برایشان امام موسی صدر اهمیت ندارد، برای آنان حکومت به فرم غربی اهمیت دارد، آنان این انقلاب را نمیخواهند. در این هنگام که حضرت امام از جنبه حق در این موضوع سخن میگویند، افراد زیادی هستند که دشمن انقلاب اسلامی هستند و جریان آقای صدر را مستمسکی جهت پیشبرد اهداف شیطانی خود قرار میدهند.» امام فرمودند: «بله، من هم این معنا را میدانم، لکن مهم این است که یک سوء تفاهمی بین ملتها و دولتهای اسلامی نباشد و وحدت اسلامی همیشه محفوظ باشد و همه مسلمین با هم برادر باشند و و بین دولتین و ملتین تفاهم صحیح بشود و این تهمتها و تبلیغات را که اجانب با دستاویز به آنها میخواهند بین دولتها و ملتها تفرقه بیاندازند، خنثی کنید.» هدف جلود از سفر به تهران بررسی شرایط ایران، اعلام همبستگی با انقلاب اسلامی و برقراری ارتباط با مقامات و مسئولین جمهوری اسلامی بود. مذاکرات زیادی پیرامون ویژگیهای انقلاب اسلامی روابط و همکاریهای دو کشور و به تعبیر دائمی او دو انقلاب و چگونگی همکاری برای پیشبرد آرمانهای انقلاب صورت گرفت. جلود پیشنهاد تشکیل جبهه مشترک برای مبارزه با امپریالیسم و اسرائیل، تشکیل نیروی مرکب از انقلابیون جهان اسلام، ایجاد صندوق مشترک برای کمک به نهضتهای آزادیبخش و تاسیس رادیو تلویزیون مشترک برای گسترش امواج انقلاب اسلامی را مطرح کرد. جواد منصوری با شناخت از قذافی مطالب جلود را خیلی جدی تلقی نکرده و تصورش این بود که او میخواهد از رابطه با جمهوری اسلامی ایران به نفع موقعیت و منافع خود بهره گیری کند. به علاوه در آن زمان با توجه به شرایط ایران امکان ارایه پاسخ روشن به اینگونه مطالب نبود. گرچه بعضی افراد این سخنان را جدی میدانستند و تاکید داشتند که خوب است بیانیه مشترکی داده شود و کمیتهای برای پیگیری این پیشنهادها از دو طرف تعیین شوند.(9) در همان روزها افرادی مانند محمد منتظری نسبت به دولت موقت نارضایتی هایی داشتند و به همین دلیل گروهی به نام «نهضتهای آزادیبخش» تشکیل داده و در کشورهای اسلامی از جمله لیبی، الجزایر و فلسطین به فعالیت پرداختند. منتظری معتقد بود که نهضت آزادی ریشهاش خط مستقیم امام و مبارزه نیست. او دید خوبی هم نسبت به بازرگان نداشت و در 21 خرداد به همراه گروه زیادی از اعضای حزب جمهوری به فرودگاه رفتند تا به لیبی سفر کنند. آنها عنوان میکردند که قذاقی از آنها برای شرکت در جشن برچیده شدن پاسگاههای آمریکایی دعوت کرده و رفتن آنها هیچ ربطی به مسئله امام موسی صدر ندارد. دولت از خروج این عده از ایران جلوگیری کرد. به همین دلیل این گروه در فرودگاه تحصن کردند و نماز ظهر را به جماعت در فرودگاه برگزار کردند. پس از چند روز این تحصن بی نتیجه پایان یافت.(10) در خرداد ماه 1359 دولت لیبی برای شرکت در جشن سالگرد انقلاب سوسیالیستی عربی خلق لیبی از حزب جمهوری اسلامی دعوت کردو با موافقت شورای مرکزی حزب، جواد منصوری به اتفاق هاشمی نژاد و چند نفر دیگر عازم سفر شدند. آنها در فرودگاه طرابلس مورد استقبال قرار گرفته و در یکی از هتلهای نو ساز مستقر شدند. روز بعد با یک هواپیمای اختصاصی به شهری که برنامه جشن در آنجا بود رفتند. در منطقهای بیابانی برای پذیرایی مهمانان چادر زده بودند. هیأت ایرانی، زمانی که معمر قذافی آمد، به محل اجتماع مردم رفتند و در جایگاه مهمانان جشن نشستند. قذافی سخنرانی خود را شروع کرد و مردم ابراز احساسات میکردند. او از آثار انقلاب کبیر خلق لیبی و استمرار انقلاب و نقش خودش در ایجاد انقلابهای دیگر سخن گفت. قذافی در ضمن سخنانش گفت: «من از دو دولت برادر، مسلمان و ضد امپریایست ایران و عراق تقاضا میکنم به درگیریهای خودشان خاتمه دهند و اجازه ندهند امپریالیستها از اختلافات دو دولت انقلابی و همسایه سوء استفاده کنند.» پس از پایان برنامه و بازگشت به هتل محل اقامت، هاشمی نژاد به منصوری گفت: «خوب است دیداری با قذافی داشته باشیم و به او بگوییم که ما آغاز کننده تشنج در مرزها و درگیری نبودهایم.»(11) او نیز این پیشنهاد را تایید کرد. لذا موضوع ملاقات با قذافی را مطرح کردند. روز بعد مامور تشریفات گفت: «قائد با در خواست ملاقات شما موافقت کرده، آماده شوید تا برویم.» پس از عبور از چند خیابان، به یک چادر بزرگ رسیده و وارد شدند. پس از مصافحه و احوال پرسی با قذافی هاشمی نژاد گفت: «میخواستیم مطلبی را با شما بگوییم تا شما در مورد وقایع درگیری ایران و عراق اطلاع بیشتر داشته باشید. سخنان دیروز شما، ما را به فکر ملاقات با شما و بیان این مطالب کرد. جنابعالی تصور میکنید که ما خواهان تشنج و درگیری هستیم.» قذافي حرفي تاريخي زد و گفت: «من قضايا را مي دانم. صلاح شما در اين است كه با عراق كنار بياييد. شما نباید با صدام بجنگيد زيرا صدام يك صهيونيست است و تا اين منطقه را به آتش نكشد از منطقه بيرون نمي رود. خودتان را با صدام درگير نكنيد. هم شما و هم ملت عراق از بين مي رويد.» در دوران جنگ ایران و عراق، لیبی از کشورهای دوست ایران بود و کمکهای بسیاری به ما عرضه داشت. سفر وزیر امور خارجه، دکتر ولایتی به لیبی در اواخر سال 60 شائبه نزدیکی لیبی به عراق را که برای قذافی مهم بود نفی کرد(12) و روابط دوستانه خوبی برقرار شد. در این سفر قذافی در ملاقات با دکتر ولایتی گفت: «ما به شما به عنوان یک وزیر امور خارجه نگاه نمیکنیم. ملاقات با شما به عنوان یک انقلابی بود. جنگ فقط علیه صدام نیست. بلکه علیه ارتجاع و امپریالیسم است. همه آنها وابستگان به امریکا و اسرائیل هستند. لذا از ابتدای امر تصمیم گرفتیم پشتیبان ایران باشیم، زیرا ما معتقدیم جنگ باید علیه ارتجاع و امپریالیسم باشد که میلیونها دلار در اختیار عراق قرار دادهاند که جنگ را تمام کند. ما گمان میکنیم ایستادن در مقابل عراق مثل ایستادن در مقابل انقلاب اسلامی ایران است و ما برخی کشورهای عربی را به خاطر کمک به ایران از دست دادهایم. ما متهم شده ایم که اساسنامه اتحادیه عب را نقض کردیه ایم زیرا ایران غیر عرب است و ما عرب. این درست نیست که ما با از دست دادن برخی از کشورهای عربی با مخالفت شیعیان هم رو به رو شویم. اگر بر فرض امام موسی صدر را کشته باشیم لزومی ندارد او را در لیبی نگهداریم و بکشیم. در هر حال امام موسی صدر دوست ما بود و برایش متاسف هستیم و حاضریم در مورد او حداکثر تلاش را انجام دهیم. ما همانند علی(ع) ضد معاویه هستیم و ما از نسل آنها هستیم که دولت فاطمی را به وجود آورند. ما به مسئله شیعیان پایبندی داریم. مسئله قتل امام حسین(ع) و عاشورا و ولادت حضرت علی(ع) برای ما مهم است. ما از پیروان شیعه هستیم و اگر کسی خدا و پیغمبر و ائمهاش را اطاعت کند لازم است ما را هم اطاعت کند و مخالفت با ما لازمهاش خروج است. ما از شما در مقابل صدام پشتیبانی میکنیم و باید نقشه دقیقی در این خصوص طراحی کنیم و پیروزی ما در این مورد حتمی است.»(13) قذافی در اخراج ایاد سعید ثابت (معارض کرد عراقی مرتبط با لیبی) از ایران گفت: «ترتیبی اتخاذ نمایید که او به ایران باز گردد و از ایران به عراق حمله کند. فرصت را حتی برای حزب کمونیست عراق هم فراهم کنید که اگر ما برای آنها سلاح فرستادیم بتوانند از طریق ایران به عراق حمله کنند. هر چند ایاد سعید ثابت و گروههای معارض کرد با ما اختلاف مکتبی دارند، اما باید بتوانند از ایران استفاده کنند و با عراق بجنگند. جبهه اسلامی ضد ارتجاع باید خودش را نشان دهد و یمن جنوبی هم مستعد است به این جبهه بپیوندد.» در همان روزها در نتیجه اختلافات بسیار آمریکا و لیبی، كليه حسابهاي ليبي به وسيله آمريكا در سازمان ملل بسته شد. در همین راستا رجایی خراسانی نماینده دائم ایران در سازمان ملل نامهای به سفیر لیبی نوشته و به ایشان اعلام داشت «به اطلاع جنابعالي مي رسانم كليه امكانات مالي جمهوري اسلامي در اختيار جنابعالي است و هر مبلغ كه علاقه منديد و احتياج داريد دستور بفرمائيد كه پرداخت شود.» هنگامی كه نماينده¬ ايران اين نامه را به دست سران كشور ليبي رساند آنها بسيار خوشحال شدند زيرا هيچكدام از كشورها و اعضاي برجسته اتحاديه عرب به اين فكر نيفتاده بودند كه در چنين موقعيتي چه عكس العملي بايد نشان بدهند. اين كار بلافاصله به قذافي منعكس شده و سفير ايشان در تهران نزد معاون وزارت خارجه رفته و خيلي تشكر كرد.(14) در دوران جنگ، دکتر ولایتی در سازمان ملل با علی طریقی، سفیر لیبی، نیز دیدارهایی داشت و مذاکرات با او نقش مهمی در جلوگیری از یکپارچگی اعراب علیه ایران داشت.(15) در اسفند 1363 امام به طور شفاهی به رهبران شوروی پیام داده و از دادن امکانات موشکی به عراق انتقاد کردند و از طرف ایران هم به سفیر شوروی گفته شد که به ما هم موشک بدهند. همچنین قرار شد که آقای دکتر ولایتی برای آوردن موشک اسکاد بی بیشتر به لیبی بروند. ایشان شبانه این موضوع را با آقای هاشمی رفسنجانی اطلاع داده و همراه با آقای رفیق دوست برای ادامه مقابله به مثل با موشکهای عراقی راهی لیبی شدند که در دیدار با معمر قذافی درباره پیشرفتهای جدید در جبهههای جنگ با عراق گفتوگو کردند. آقای رفسنجانی هم با ایشان تماس گرفت و آنها از توفیق در دریافت موشکهای بیشتر خبر دادند.(16) در این سفر قذافی خواستار ملاقات با آقای هاشمی رفسنجانی شد که 30 خرداد 1364 آقای هاشمی رفسنجانی همراه با نمایندگان مجلس و گروهی از ارتش و سپاه و اعضای وزارت خارجه راهی سفر به لیبی و سوریه شدند. برای دیدار با قذافی به منطقهای در اطراف بنغازی رفتند. قذافی زیر همان چادر بزرگ عشایر صحرایی مستقر بود و چند شتر و اسب هم کنار چادر بودند. هوای چادر گرم بود. با حالت یک رهبر تا دم چادر به استقبال آمد و مذاکراتی انجام شد. قذافی از سفر سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان بدون اطلاع لیبی به ایران گله کرد و از اینکه تا کنون یک موشک به عربستان نزده ایم، گله مند بود و گفت ما انتظار داشتیم که بیشتر به عربستان موشک بزنید. آقای هاشمی توضیحات قانع کنندهای دادند و قرار شد امور اجرایی آماده سازی متن توافقات را همراهان آقای هاشمی با جلود انجام بدهند. در این سفر مذاکراتی در مورد جنگ با عراق و آینده این کشور و قیمت نفت و مخالفان نظام عراق و مسئله لبنان و فلسطین و سوریه و جنبش امل و نبیه برّی و مسئله امام موسی صدر صورت گرفت.(17)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۲ حسین روحانی صدر گفتگو با محمد عرب. 3. حسین روحانی صدر گفتگو با جواد منصوری. 4. جلال الدین فارسی، زوایای تاریک، انتشارات حدیث، بهار 1370، ص348. 5. سعید فخرزاده، خاطرات علی جنتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، زمستان1381،ص156. 6. پیشین، ص156. 7. مصاحبه دکتر تاراجی با سرهنگ قذافی سال 1979 میلادی 8. حسین روحانی صدر گفتگو با جواد منصوری. 9. همان. 10. سفیر هفت هزار روزه خاطرات سید تقی موسوی درچهای به کوشش حسین روحانی صدر، انتشارات سوره مهر، چاپ اول 1390، ص652. 11. این سخنان مربوط به سه ما قبل از آغاز جنگ همه جانبه عراق بر ضد ایران بود. 12. دکتر علیاکبر ولایتی، روزگاری که شد، یادداشتهای دوره وزارت خارجه، دفتر نخست، آذر 1360 تا آبان 1364، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی تهران، بهار 1388، ص103. 13. پیشین، ص123 و 124. 14. حسین روحانی صدر گفتگو با سعید رجایی خراسانی. 15. دکتر علیاکبر ولایتی، روزگاری که شد، یادداشتهای دوره وزارت خارجه، دفتر نخست، آذر 1360 تا آبان 1364، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، تهران، بهار 1388 ص196. 16. پیشین، ص308. 17. پیشین، صص325-326-327.
حسین روحانی صدر کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی پژوهشگر پژوهشکده اسناد
|