شماره 38 | 23 شهريور 1390 | |
ردپای قدیمیترین كتابفروشی تهران را میتوان از بازار پرپیچ و خم شلوغی گرفت كه اكنون عنوان «بازار بزرگ تهران» را دارد. «تیمچهی حاجبالدوله» راستهای است نزدیك مسجد بازار كه الآن پر از مغازههای لوازمالتحریرفروشی است. حدود صد سال پیش، مغازههایی كه اكنون پر از دفتر و خودكارند، مغازههای كتابفروشی بودهاند كه حالا دیگر از آنها خبری نیست. برخی از كتابفروشیها به باب همایون و ناصرخسرو رفتهاند. از مغازهداری قدیمی سراغ كتابفروشیهای حاجبالدوله را میگیرم. میگوید: «از كتابفروشیهای این راسته چیزی نمانده است. تنها كتابفروشی بازار، مغازهی آخوندیها توی بازار سلطانی است». از میان شلوغی بازاری كه پر از جواهرات بدلی است، میگذرم و سریع چشمم كتابفروشیای را با عنوان «مكتبه الاسلامیه» مییابد. صاحب كنونی كتابفروشی، حاج مرتضی آخوندی است كه دربارهی كتابفروشیاش میگوید: «این كتابفروشی در سال 1327 توسط پدرم حاج شیخ محمد آخوندی تأسیس شده است. او كه روحانی بود و اجتهادش را از آیتالله سیدحسن اصفهانی گرفته بود، از همان ابتدا كتابهای مذهبی میفروخت و اكنون نیز این كتابفروشی محل عرضهی كتابهای مذهبی است». او دربارهی قدیمیترین كتابفروشی تهران نیز عنوان میكند: «كتابفروشی اسلامیه در خیابان پانزده خرداد از كتابفروشی ما قدیمیتر است». از میان شلوغیهای بازار به خیابان پانزده خرداد نرسیده، به چهارراه سیروس میروم تا در بازار آهنگران، كتابفروشی اسلامیه را پیدا كنم. پیدا كردن كتابفروشی اسلامیه كار سختی نیست. كتابفروشی اسلامیه، مغازهی متفاوتی است با در چوبی سفید و قدیمی كه پر است از اطلاعیههایی دربارهی كتابها و تابلویی قدیمی با عنوان «كتابفروشی اسلامیه». وارد كتابفروشی كه میشوم، گویی رفته باشی به تاریخ، كتابفروشی هنوز شكل اولیهی خودش را حفظ كرده است. قفسههای چوبی با كتابهای جلد چرمی نفیس. بوی چوب و كاغذ در هوا پیچیده است. فروشندهی مغازه میگوید، آقای كتابچی در چاپخانه است. چاپخانهی اسلامیه را در كوچهی كناری پیدا میكنم. سیدجلال كتابچی كه بعد از پدر و پدربزرگش، الآن كتابفروشی و چاپخانه را اداره میكند، دربارهی پیشینهی كتابفروشی اسلامیه میگوید: «كتابفروشی اسلامیه را پدربزرگم سیدمحمدعلی كتابچی در سال 1280 در تیمچهی حاجبالدولهی بازار راه انداخت؛ اما بعد از اینكه كتابفروشیهای تیمچهی حاجبالدوله آنجا را ترك كردند، پدرم كتابفروشی را در مكان وزارت دارایی سابق در ناصرخسرو، راه انداخت. اما در زمان رضاشاه كه میخواستند آنجا وزرات دارایی را تأسیس كنند، او كتابفروشی را به باب همایون منتقل كرد. بعد از مدتی، پدرم سیداحمد كتابچی كتابفروشی كنونی را در خیابان پانزده خرداد خریداری كرد و كتابفروشی اسلامیه تا كنون در اینجا پابرجاست. در ابتدا عنوان كتابفروشی ما «كتابفروشی علمی اسلامیه» بود؛ اما چون عمویم با پدرم شریك بود، بعد از جدا شدنشان از یكدیگر، عنوان «علمی اسلامیه» برای عمویم ماند و ما نیز «اسلامیه» را انتخاب كردیم. سال 1300 نیز در كنار كتابفروشی، انتشارات اسلامیه را راهاندازی كردیم. كتابها اوایل از بمبئی و پاكستان وارد میشد؛ اما بعد با ظهور چاپ سنگی، قرآن و ادعیه را در چاپخانهی خودمان، منتشر میكردیم تا این كه حالا كتابها با دستگاههای افست منتشر میشوند». از او میپرسم این درست است كه كتابفروشی شما قدیمیترین كتابفروشی تهران است، میگوید: «قبل از پدربزرگم، كسان دیگری نیز كتابفروشی داشتند. اما كتابفروشی ما قدیمیترین كتابفروشی است كه از آن زمان تا كنون به فعالیت خودش ادامه داده است». سیدجلال كتابچی دربارهی بهترین كتابهایی كه در طی این سالها به چاپ رسانده است، میگوید: «تاكنون حدود 700 كتاب چاپ كردهایم كه بهترین آنها به نظرم، كتاب «شرح اصول كافی» است؛ اما چاپ «وسائل الشیعه» در 20 جلد 700صفحهیی نیز روزهای خاطرهانگیزی برایمان داشت. اما یكی از كتابهایی كه 27 بار توسط تجدید چاپ شد، كتاب ششجلدی یكی از اساتید اهل فقه و استاد دانشگاه و زعیم مسجد امام خمینی (ره)، سیدحسن امامی، بود. مضمون كتاب دربرگیرندهی حقوق مدنی و فقهی بود كه هنوز در دانشگاههای حقوق و قضا تدریس میشود و جزو بهترین كتابها دربارهی قانون اسلامی و فقه مدنی است». او از بهترین خاطرهی خود از كتاب و كتابفروشی نیز یاد میكند و میگوید: «در زمان شاه كتابی را به نام «الام علی (ع)» نوشتهی «جورج جورداق» و با ترجمهی «آیتالله شعرانی» چاپ كردیم كه همزمان با چاپ این كتاب، سیدصدرالدین بلاغی نیز ترجمهای از این كتاب منتشر كرد و از آنجا كه وی وابسته به جبههی ملی بود، در زمان شاه توسط تیمسار بختیار تحت تعقیب قرار گرفت و ساواك نسخههای چاپشدهی او را ضبط كرد. از ترس اینكه كتابی را كه ما نیز منتشر كرده بودیم، توقیف كنند، از میرزا عبدالله سعید تهرانی معروف به چهلستونی (مسجدی كه ایشان درش نماز میخواندند، 40 ستون داشت) كمك گرفتیم. برادر بزرگم مرحوم سیداسماعیل خدمت حاج میرزا عبدالله رفت و جریان را به او گفت، او نیز در تماسی تلفنی از بختیار خواست كه او را ببیند و به وی گفت كه من گفتهام این كتاب را سیداسماعیل منتشر كند و كتاب زیر نظر من ترجمه شده است و مطالبی برخلاف مسائل حكومتی ندارد؛ در نتیجه، بختیار هم دستور رفع توقیف كتاب را داد. میرزا عبدالله هم تعریضی اول كتاب نوشت و هنوز امضای او را در اول كتاب داریم». سیدجلال كتابچی دربارهی كتابفروشیهای تیمچهی حاجبالدوله میگوید: «این مكان حالا دیگر تجاری شده، كتابفروشیها به باب همایون رفتهاند. من حاجبالدوله را یادم نمیآید؛ اما شاگرد پیری داشتیم كه با پدربزرگم در تیمچه كار میكرد، او میگفت كتابفروشیها تا ظهر هیچ فروشی نمیكردند، دم ظهر میآمدند پیش پدربزرگم، او هم به شاگردش پولی میداد تا غذایی تهیه كند و بعد همگی با هم میخوردند». او دربارهی مخاطبان كنونی كتاب میگوید: «كتابخوانها حالا بیشتر از گذشتهاند. شاید یكی از دلایل آن، كم بودن جمعیت در آن زمان و بیسواد بودن بیشتر جمعیت تهران بود؛ چون آن وقتها بیشتر طبقهی روحانی مخاطب كتابهای كتابفروشی اسلامیه بودند». گردانندگان این كتابفروشی از روز اول خانوادهی كتابچیها یا به قول نوشتهی بالای سردر انتشارات اسلامیه، اخوان كتابچیها بودهاند؛ اما حالا سیدجلال كتابچی امیدوار است كه با همكاری بردار و برادرزادههایش، همچنان بتواند یكی از قدیمیترین كتابفروشیهای تهران را در آینده نیز به همین روش حفظ كند تا این ریشهی فرهنگی قطع نشود. الآن هركسی بورس كتاب را كتابفروشیهای راستهی خیابان انقلاب میداند. اما برای یافتن قدیمیترین كتابفروشی میدان انقلاب به سراغ قدیمیهای این راسته رفتم. بعضیها قدیمیتر از «نیل» و «علمی» و «طهوری» سراغ نداشتند؛ اما بعضیها با اطمینان، «چهر» را قدیمیترین كتابفروشی این خیابان شلوغ و پرطرفدار میدانستند. حسین فریور، مؤسس این كتابفروشی، تأسیس آن را مربوط به 1321 عنوان میكند و میگوید: «وقتی تازه ساختمان دانشكدهی طب از دانشگاه تهران را در انتهای باغ دانشگاه ساخته بودند، یعنی حدود سال 1321، مغازهی خود را قدری جلوتر از مغازهی كنونی باز كردیم، بعد از چند سال به خیابان فخررازی منتقل شدیم، و بالأخره روبهروی دانشگاه تهران مستقر شدیم و حالا حدود 50 سال است كه در اینجا فعالیت میكنیم. «چهر» مخفف «چاپخانهی همراهان روزنامه» از همان زمان افتتاح بر روی كتابفروشی نقش بست؛ اما از ابتدا كتابهای طب و پزشكی را منتشر میكردیم و حتا با پیشنهاد یكی از اساتید دانشگاه تهران برای اولینبار جزوههای دانشگاهیان را به صورت كتاب منتشر كردیم.» گشت و گذار در پی یافتن قدیمیترین كتابفروشی تهران تمام شد؛ اما نوستالژی كتابهای جلدچرمی و بوی كاغذهای قدیمی و كاهی همچنان پابرجاست. گزارش از: خبرنگار ایسنا، آزاده شمس | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=756 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |