شماره 33 | 29 تير 1390 | |
دستمان چندان پر نيست ياحسيني چندی پيش آخرين اثر خود با عنوان «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» را كه درباره چند جانباز جنگ تحميلي است به پايان رساند و قرار است به زودي منتشر و وارد بازار كند. در اين اثر خاطرات 5 نفر از جانبازان شيميايي 75 درصد مانند عبدالحسين بنادري، مختار اعمايي و عبدالكريم مظفري، ساكن بوشهر، آبادان و اهواز تدوين شدهاند. حدود 25 صفحه از كتاب «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» به خاطرات هر يك از اين جانبازان پرداخته و وضعيت زندگي پس از مجروحيت و دردها و رنجهايشان را به تصوير كشيده.
با توجه به شهادت مختار اعمايي، يكي از اين جانبازان در جريان انجام مصاحبه،تنظيم كتاب «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» به 2 شيوه، پرسش و پاسخ و روايت اول شخص صورت گرفته است و هدف از اين 2 روش تدوين، آموزش و بيان شيوههاي تدوين تاريخ شفاهي جانبازان است كه در مقدمه اين اثر در اينباره توضيح داده شده است.
ياحسيني يكي از پركارترين مورخان بوشهري به شمار ميرود و از سال ١٣٧٠ تا كنون نزديك به هفتاد جلد كتاب در زمينههاي خاطره نويسي و تاريخ شفاهي جنگ تحميلي و تاريخ روشنفكري در ايران منتشر كرده است.
از اين مورخ بوشهري رسالهها و كتابهاي چندي به زبانهاي انگليسي و فرانسه ترجمه گرديده است. از جمله آثار وي در زمينه دفاع مقدس ميتوان به «پنهان زير باران»، «يك دريا ستاره»، «مهمان فشنگهاي جنگي»، «شليك آخر»، «زيتون سرخ»، «دنيا عليه ايران؛ توهم يا واقعيت» و «كمان زنانه» اشاره كرد. جايگاه جانبازان را در آثار دفاع مقدس چگونه ارزيابي ميكنيد؟
درباره رزمندگان سالهاي دفاع مقدس كتابهاي زيادي در قالب خاطرات شفاهي يا خاطرات خودنوشت نگاشته و منتشر شده است كه در لابهلاي اين آثار ميتوان به لحظاتي كه رزمنده مجروح شده و به بيمارستان منتقل شده است اشاره كرد، اما درباره رنجها و مصائب جانبازان پس از جنگ و مشكلاتي كه گريبانگير خودشان و خانوادهشان ميباشد به دلايل عاطفي و اجتماعي كمتر پرداخته شده است.
به باور من يكي از شاخهها و زيرمجموعههاي ادبيات دفاع مقدس در كنار انواع ادبي چون جبهه و رزم، ادبيات شهدا، ادبيات اردوگاهي و آزادگان ادبيات جانبازان نيز ميتواند باشد. ما در اين ژانر ادبي و خاطرهنگاري دستمان چندان پر نيست و جز يكي دو كتاب قابل توجه ميتوانم بگويم يك خلأ شگفتآوري در اين حوزه وجود دارد.
سالهاست جنگ 8 ساله عراق عليه ايران به پايان رسيده است و صلح بين دو كشور برقرار شده است اما تنها رزمندگاني كه اين جنگ تا آخر عمرشان ادامه دارد جانبازها هستند. كابوس جنگ هيچگاه براي آنان پايان نميپذيرد و تنها وقتي از مصائب جنگ را حت ميشوند كه در گور خفته باشند.
به نظر شما منشا اين خلأ چيست و چرا به جانبازان در آثار دفاع مقدس به آن شكلي كه شايسته است پرداخته نشده است؟
جامعه ما پس از جنگ نياز به آرامش و تقريبا فراموش كردن مصائب جنگ داشت به همين دليل جامعه به طور اتوماتيك در آثار فرهنگي خود از جمله آثار سينمايي و ادبي خود كوشيد تا با روي آوردن به طنز سالهاي درد و خون و مصيبت و آتش را به ضمير ناخودآگاه جمعي خود بفرستد و در اين ميان زندگي و روزمرگي جانبازان قصه دلخراش و تلخي است كه كمتر نويسندهاي طاقت و توان خلق آن را دارد.
تصور كنيد جانباز شيميايي را كه 80 درصد ريهاش شيميايي شده و بزرگترين آرزويش يك نفس راحت است و به تصوير كشيدن اين دردها در قالب رمان يا فيلم و پخش آن در ميان مردم خودبه خود نوعي افسردگي روحي ايجاد ميكند، علاوه بر اينها جانبازان به دليل مصائب وحشتناكي كه متحمل شدهاند و همينطور بيمهريهايي كه ديدهاند به نوعي دچار سرخوردگي شدهاند و كمتر حاضر به بازگو كردن تجربيات جانبازي خود هستند.
من خودم در سال 86 زماني كه در باب 60 جانباز 70 درصد بوشهري مشغول تدوين يك تاريخ شفاهي بودم عميقا دريافتم كه جانبازان كمتر رغبت دارند قصه پرغصهشان را روايت كنند حتي بعضيها ترجيح ميدادند آن را فراموش كنند. مجموع اين عوامل (عاطفي- اجتماعي) و كملطفي نويسندگان به جانبازان باعث شده كمتر شاهد آثار فاخري در اين زمينه باشيم. البته من داستانهاي كوتاه زيبايي از دوستاني چون (اكبر صحرايي- احمد دهقان- مجيد قيصري) سراغ دارم كه به جانبازان پرداختهاند اما هرچه به ذهنم فشار ميآورم يك رمان فاخر و درخشان در اين زمينه به ذهنم نميرسد.
نويسندگان ادبيات دفاعمقدس و سازمانهاي مربوطه چقدر در اين زمينه نقش داشتند؟
اجازه بدهيد بنا به ملاحظات فراواني كه همگي ميدانيم به اين سوال پاسخي ندهم!
باتوجه به اين كمبود شما نياز جامعه و مردم را به چنين آثاري چگونه ميبينيد؟
من جامعهشناس نيستم كه بتوانم نسخه صادر كنم اما وقتي به كوچه و خيابان ميروم و رفتارهاي عصبي و پرخاشگرانه شهروندان و همميهنانم را با يكديگر ميبينم و همچنين ميبينم كه خنده از لبان عابران پياده محو شده است ناخودآگاه به اين فكر ميافتم كه جامعه ما جامعهاي افسرده و رخوتزده است و شادي و طراوت در آن حكم كيميا را دارد، مصائب زندگي در آن به نوعي شديد است كه گمان نميكنم كسي به دنبال نوع داستاني و فانتزي آن باشد.
در ادبيات ديگر كشورهايي كه درگير جنگ بودهاند جانبازان و معلولين جنگي چه جايگاهي دارند؟
تا آنجايي كه من با ادبيات كشورهايي چون آلمان، فرانسه، آمريكا، ايتاليا، استراليا و ويتنام آشنا هستم رمانها و فيلمهاي بسيار بزرگي درباره معلولين پس از جنگ نوشته يا ساختهاند. پس از پايان جنگجهاني دوم گروه ادبي 48 آثار ادبي خوبي در اين باب خلق كردهاند و در اين ميان ميتوانم به پارهاي از آثار «گونترگراس» و «توماس مان» اشاره كنم كه به فارسي نيز ترجمه شدهاند.
راهكار خود شما براي پر كردن اين خلأ و توجه به اين افراد در آثار دفاع مقدس چيست؟
من فكر ميكنم در دو زمينه ميتوان كار كرد، در مرحله اول بايد مراكز دولتي كه مشغول توليد آثاري در باب دفاع مقدس هستند در زير مجموعه كارهاي خود فصل و جايگاه مستقلي به جانبازان جنگ اختصاص دهند و در قالب خاطرات شفاهي به سراغ اين يادگارهاي دفاع مقدس رفته و به دور از هرگونه مصلحتانديشي مسائل سياسي روز و پردهپوشي، دردها و رنجهاي آنها را براي تاريخ ثبت و ضبط كنند.
يكي از در دسترسترين مراكزي كه ميتوان كار را از آن شروع كرد آسايشگاه جانبازان و معلولين است.در مرحله دوم نويسندگان و رماننويسان هستند كه ميتوانند با تكيه بر خاطرات جانبازان جنگ دست به كار شده و رمانهاي فاخر و جذابي خلق كنند. البته فراموش نكنيم كه رمان با ارزش نوشتن با بخشنامه و حكم ماموريت قابل نوشتن نيست، بايد چيزي در دل نويسنده روشن شود و او را شعلهور سازد تا برونرفت آن رمان و داستاني با ارزش و فاخر باشد.
همچنين دانشجويان مقاطع كارشناسي ارشد و دكتراي رشتههايي همچون انسانشناسي، جامعهشناسي، روانشناسي، ادبيات و در راس آنها دانشجويان رشتههاي سينما ميتوانند پاياننامههاي خود را به امور مختلف جانبازان اختصاص دهند.
آيا خود شما تلاشي براي پررنگ كردن نقش اين افراد در ادبيات دفاع مقدس كردهايد؟
آخرين اثر من كه هفته پيش كار نگارش آن به پايان رسيده با عنوان «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» خاطرات و زندگي پنج جانباز جنگ تحميلي را به صورت تاريخشفاهي به تصوير ميكشد. اين اثر به سفارش خانم نسترن پورصالح نوشته شده است و به زودي براي انتشار آن راهي تهران ميشوم.
در اين اثر خاطرات 5 نفر از جانبازان شيميايي 75 درصد مانند عبدالحسين بنادري، مختار اعمايي و عبدالكريم مظفري، ساكن بوشهر، آبادان و اهواز تدوين شدهاند. حدود 25 صفحه از كتاب «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» به خاطرات هر يك از اين جانبازان پرداخته و وضعيت زندگي پس از مجروحيت و دردها و رنجهايشان را به تصوير كشيده.
با توجه به شهادت مختار اعمايي، يكي از اين جانبازان در جريان انجام مصاحبه، تنظيم كتاب «اي كاش ميتوانستم نفس بكشم» به 2 شيوه، پرسش و پاسخ و روايت اول شخص صورت گرفته است و هدف از اين 2 روش تدوين، آموزش و بيان شيوههاي تدوين تاريخ شفاهي جانبازان است كه در مقدمه اين اثر در اينباره توضيح داده شده است.
نسترن سليماني
منبع: روزنامه تهران امروز، 15 تیر 1390، صفحه فرهنگی | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=665 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |