شماره 32 | 22 تير 1390 | |
ايدهلوژي و نهادهاي تاريخ شفاهي در جنوب شرق آسيا ساماندهي كنفرانس 1978 در Penang بود كه آرشيويستها و فعالان تاريخ شفاهي منطقه را براي تبادل تجربياتشان در خلال گفتوگو راجع به تلاشها و سمت و سوي كارشان، تا آن روز، گردهم آورد.
در بخش گزارشهاي مؤسسه و كشور در كنفرانس، آرشيويستهاي تاريخ شفاهي فيليپين و اندونزي طرحهاي قابل توجهاي ارائه كردند كه ميتواند در نوع خود مرحله جديد و بالقوه عظيمي باشد، در حالي كه مالزي، سنگاپور و تايلند، پس از آن و تاكنون، برنامههاي آرشيوي خاصي در تاريخ شفاهي مليشان داير نكردهاند.
نسبت نوزاد دادن به اين كوششها، دلمشغولي عمده شركتكنندگان را قابل درك ميكند. و اينكه آنان بلافاصله شروع به ترسيم چارچوب براي اجرايي كردن برنامه تاريخ شفاهي و پروژههاي آرشيوي نمودند.
از اينرو گفتوگو درباره اين كه چطور انتخاب داده و اجراي مصاحبه شود و نيز تحرير آن و فهرست و تعميم دادهها، كاري كه با «منوئل تاريخ شفاهي» WilliamMoss بر پايه گفتوگو شكل گرفت.
با تعريف كاركردي كه او از تاريخ شفاهي، اختيار كرده بود: تاريخ شفاهي نوار ضبط صوتاي از خاطرات راجع به راوي است. كسي كه ميتواند از معلومات دست اول حرف بزند.
و اين بهطور كلي با دو نقشي كه تاريخ شفاهي به عهده داشت، موافق بود: اطلاعات معتبر تاريخي كه بوسيله شخصيتي كليدي كه خود مستقيماً درگير آنها بوده روايت ميشود؛ و آوردن مردم معمولي به تاريخ آنچنان كه تاريخشان باعث دوام حيات ايشان شود . در اين دو شاهد مثال، روايت تاريخ شفاهي اطلاعاتي را حفظ ميكند كه تاريخ عرفي قادر به انجام آن نيست .شركتكنندگان در كنفرانس، درگير پرسشهايي كه بوسيله R.Grele در كتاب Envelopes of soud در سال 1975 مطرح شده بود و بيانگر طبيعت بغرنج (و غيرقابل پيشبيني) تاريخ شفاهي بود، نشدند؛ يعني تنش بين مطالب مندرج در پرسشهاي مصاحبه كننده و آن چه در روايات مصاحبه شونده است.
شخصيت برجسته ديگري كه در مقالات كنفرانس اطلاعي از او نيست (به احتمال زياد در آن زمان در دسترس نبود) مورخ سوسياليست انگليسي Paul Thompson نويسنده Voices of Past در سال 1978 است؛ كه بحث ميكند از اينكه: «فضيلت تاريخ شفاهي به اين نيست كه ملزم به اتخاذ اين يا آن موضع سياسي باشد؛ مورخان بايد اين نكته را در نظر بگيرند كه فعاليت آنان به نحو اجتنابناپذير در چارچوب تعقيب يك زمينه اجتماعي با مفهوم ضمني سياسي است.»
او وقتي خودش ديد كه غنيترين امكانات در طرفداري تاريخ شفاهي به مثابه فريبي در چارچوب توسعه بيشتر به لحاظ آگاهي اجتماعي و تاريخ دموكراتيك است، به اين تشخيص و نتيجه رسيد كه فقط، موضع محافظهكارانه است كه ميتواند كاربرد تاريخ شفاهي را اعتلاء ببخشد و همچنين از ارزش و غناي سرشار سنّت محافظت كند.
اين فصل حاوي آن دست گفتوگوهايي است كه فهمشان بطور خاص وابسته به نوع شركتكنندگانشان، در اقدام مهم كنفرانس Penang هستند، كه بطور گسترده از منتخبان دانشگاهها، محققان مراكز تاريخي و آرشيوها بــودند كه براي جمعآوري اطلاعات شفاهي كه آنان احساس ميكردند در برخورد با تعدادي پژوهش بدست ميآورند و ممكن است مورد استفاده كاربران باشد، مسئوليت داشتند.
بدون دركي از خود آگاهي انتقادي، و تا آنجا كه به خودشان مربوط است، داشتن شانس بيشتر در كاربرد محدود اطلاعاتي كه بوسيله مؤسسات توليد شده است و آن چيزي كه Grele در نوشته خود، نسبت به تلاشهاي بدون مقصود و يا بيمعني آمريكائيان نخستين بدان اشاره ميكند: «...يك جنبش بدون هدف.»
مبناي تعريف و نقشي كه آنان براي تاريخ شفاهي مشخص كردند و برخي مشكلات كه شركتكنندگان در كنفرانس پيش كشيدند، بيشتر در چارچوب عملي، فني و اجرايي بود تا جنبه تئوري يا روششناسي. از آن جمله بحث گذر بالقوه و تلويحي مصاحبه شوندگان در تعقيب زندگي گذشته، بود و نقص خاطره از وقايعي كه راويان از آنجان سالم بدر برده [شاهد آن نبودهاند]اند.
دوم كمبود مصاحبهكنندگان بود، كساني كه نه فقط در حرف از زير زبان مصاحبه شوندگان بيرون كشيدن خبره باشند بلكه در جوامع چند زبانه مثل مالزي و سنگاپور متخصص بيش از يك زبان (يا گويش محلي) و در برخورد با مردم از نژاد و مذهب مختلف و پيشينه اجتماعي و اقتصادي متفاوت، دقيق و حساس باشند.هر دو اينها در قالب مشكلات اوليه بودند. با گذشت زمان هرسال، مورخان شفاهي، درخواست انجام تحقيق، جمعآوري تجربيات داشتهاند و باضافه آموزش زبان كه انتظار ميرود اين امر بتواند موجب تشخيص و برخورد مناسبي با مصاحبه شوندهها و حساسيت و دقتنظر در اجراي جلسات مصاحبه شود.
از مشكلات ديگري كه مورد شناسايي قرار گرفت، سوءظن اشخاص راوي در نزديك شدن به طرح و مشاركت آنان در پروژههاي تاريخ شفاهي بود.
اما اگر آنان ميترسيدند از اينكه ممكن است از كلماتشان برعليه خودشان استفاده شود، ميتوانستند از اين كه مورد مصاحبه قرار گيرند، ابراز بيميلي كنند!
از اينرو آرشيوكاران اصرار داشتند، عمليات تبليغي جدّي در تشريح كليه رشتههاي تاريخ شفاهي راهاندازي شود؛ و از آن مهمتر اين كه روي نقش مهمي كه بالقوه راويان در توسعه تاريخنگاري كشورشان دارند، تأكيد شود:
«در حــالي كه شناختشناسي نگران اين موضوع است كه در گواهي دادنها بيطرف باشد؛ جديترين مسئلهاي كه تاريخ شفاهي با آن روبروست، ارتباط ماهيت موضوع با خودش است.
از آنجا كه واقعيت وجود (عينيت) مشخصه اساسي تاريخ است، و وجود اين خصلت در تاريخ شفاهي ترديد بسيار دارد. و بهطور مثال خاطرنشان ميشود كه راويان تاريخ شفاهي با برشمردن وقايع چندين سال بعد، در واقع شانس دومي در صحت پيام و نقششان در روايت خواهند داشت.»
در برابر اين اصل بديهي، بحث ميشود از اين كه گزارشهاي مكتوب نيز همينطورند و تماماً قابل اعتماد نيستند. مورخ بايد به همان درجة نوارهاي ضبط شده تاريخ شفاهي، اسناد مقاله معمول اين يا آن شخص را تجزيه و تحليل انتقادي ميكند.
ميتوان پي برد كه زمينه اصلي تمامي گفتوگوهاي كنفرانس 1978 اين باور بود كه تاريخ شفاهي يك وسيلهاي است كه قابليت حفظ اطلاعاتي را دارد كه ما را قادر ميسازد رخنههاي معرفتمان پيرامون آن چه درگذشته اتفاق افتاده است را، پركند و به اين ترتيب است كه آن چهره واقعي ميتواند خود را نشان دهد.
تاريخ شفاهي ميتواند نوعي طرز نگريستن، كه به معني رنگزدن يا تغيير رنگ دادن است باشد و اين اقدام وقــتي صورت ميگيرد كه به نظر ميرسد سطوح، رنگ و رو باختهاند و فراتر از آن بايد از اين وضع نجات يابند. يا به سادگي متن نانوشته، رها شوند؛ و حتي ممكن است پوشش دادن با رنگ براي پنهان كردن رنگ و بافت اصلي فرشينه تاريخ باشد.
بويژه از لحاظ اقناع كنندگي، مصاحبه با نخبگان بايد مورد بررسي قرار گيرد.
از اينرو شخصيتهاي اصلي كه در داستان آنان روايت ميشود بايد قادر باشند با قرار دادن گزارش مستقيم در جاي خود، پشت پرده افكار و عملشان را، چنان كه شكلدهنده وقايع تاريخي هستند و مضمون داستان را چنان كه اتفاق افتاده است، آشكار كرده و به ما ارائه كنند.
ايـــن شواهد كه بخشي از ميراث ملي جوامع است وقتي با قصد درست در پــايان دوره ممنوعيتشان روي نوار ضبط ميشوند، به نسل آينده فهمي از تاريخ خود را ارائه ميكنند كه متحمل است نسل حاضر را با دست يافتن به آن چنان كه مورد قضاوت قرار گرفته، حساس كند.اشاعه نوارهاي ضبط شده، ايجاد يك رابطة نزديك به واسطه پل زمان است كه به مــورخ آينده اجازه ميدهد خاطرات و واكنشهاي سازندة تاريخ گذشته را با سايرين قسمت كند و مايه اعتماد بنفس آنان شود . يك ارتباط اغلب مستقيم بين گذشته و آينده، راوي و شنونده برقرار ميشود، كه زندگينامه خود نوشت نميتواند در استقبال از نشر بهمثابه پاسخها ـ عكسالعملهاي عمومي، چنان كه مصاحبهها و گفتوگوها با شايستگي و خطاهايشان ميتوانند، با آن رقابت كند.
نوشته: هُنگلايزا
منبع: روزنامه اطلاعات سه شنبه 22دی 1388، شماره 24662 | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=655 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |