خاطرات هفت رفیق
|
در باب کتاب «آن سوی خاطرهها» به همت حسین شاه حسینی آن سوی خاطرهها،محصول همنشینیهای حسین شاه حسینی است با هفت تن از رفقا و همرزمان سیاسی دوران نهضت ملی و اکنون در حالی که برخی از آن رفقا نیز از این دنیا عزیمت کردهاند، حسین شاه حسینی خاطرات ضبط شده آنها در آن جلسات همنشینی را پیاده و منتشر کرده و مجموعهای خواندنی و پر نکته و درسآموز را پیش روی ما قرار داده است. منوچهر اطمینانی: منوچهر اطمینانی که از اعضای حزب ایران، حزب وحدت ایران، حزب زحمتکشان، نیروی سوم و جبهه ملی بوده یکی از راویان این مجموعه است که در بخشی از خاطرات خود به شرح حوادث انتخابات مجلس شانزدهم و تقلب در آن انتخابات میپردازد و توضیح میدهد که چگونه آنروز صندوقهای تقلبی با صندوقهای اصلی جابجا شد و یکی از طلاب مدرسه سپهسالار که ناظر این اقدام دولتیها بود از پشتبام مسجد سپهسالار ندای اللهاکبر سر داد و مردم را از تقلب آگاه کرد. اطمینانی همچنین برای ماجرای حمله اوباش به روزنامه شاهد را بازگو میکند و اینکه او و دوستانش در مقام دفاع آب جوش مهیا کرده بودند تا از پشتبام بر سر مهاجمان بریزند. او همچنین شرح میدهد که چگونه به همراه امیر موبور به دفتر هفتهنامه زلزله که به مصدق ناسزا مینوشت حمله بردند و دو سنگ همراه خود برده بودد تا دستان مدیر مجله را لای آن سنگها له کنند و در غیاب مدیر مجله تمام اسباب و وسایل دفتر را شکستند و از بین بردند. عبدالحسین دانشپور: عبدالحسین دانشپور که در جریان مذاکرات نفت، مشاور مصدق بود و بعد از کودتا نیز به همکاری با نهضت مقاومت ملی پرداخت، در خاطراتی از خود در این مجموععه شرح میدهد که چرا پس از یکسال و نیم شرکت در جلسات نهضت مقاومت ملی بدون مقدمه حضور در جلسات را رها میکند: «علت ترک جلسات و خودداری از عضویت در نهضت مقاومت نامههایی بود که از طرف نهضت بدون آنکه مندرجات آن در جلسات مطرح و تصویب شود نزد من آورده میشد تا به زبان انگلیسی ترجمه شود.» او توضیح میدهد که آورنده نامهها جوانی بود که چهار سال پس از انقلاب فهمید ابراهیم یزدی بوده و فرستاده مهدی بازرگان. دانشپور مدعی است که «مضمون نامهها گلایهآمیز و گاهی اوقات با التماس بود به نظر من جنبه دریوزگی و درددل دوستانه و خصوصی با بیگانگان داشت» و البته شاه حسینی در پانوشت این خاطرات ذکر میکند که این نامهها شخصی بوده و ربطی به نهضت ملی نداشتهاند. جمال درودی: جمال درودی که فعالیت خود را با حضور در بیت آیتالله کاشانی آغاز کرده و سپس به زحمت زحمتکشان و جبهه ملی پیوسته است، از دیگر راویان این مجموعه تاریخ شفاهی است. درودی خاطرات زیادی از جلسات منزل آیتالله کاشانی و شخص ایشان دارد و به یاد میآورد که آقای فلسفی در منزل آقای بهبهانی منبر میرفت و علیه آقای کاشانی سخن میگفت و آقای کاشانی نیز «همیشه خطاب به اطرافیان میگفت من عمامه سر او گذاشتم آن وقت علیه من منبر میرود.» او همچنین با شرح اختلافات خلیل ملکی و دکتر خنجی از جلسهای یاد میکند که برای وساطت صبح یک روز جمعه در خانه آنها برگزار شده بود: «جلسه تا ساعت 3 بعدازظهر به طول انجامید ولی نتیجهای از آن عاید نشد. اینقدر طرفین داد و بیداد کردند که پدر و مادر من که در منزل بودند به شدت ناراحت شدند.» حسین سکاکی: سکاکی از اعضای حزب زحمتکشان بود که به همراه جلال آل احمد و خلیل ملکی از این حزب جدا شد و به نیروی سوم پیوست و پس از 28 مرداد نیز از طریق شاه حسینی با نهضت مقاومت همراه شد او در خلال خاطرات خود در این کتاب تعریف میکند که صبح 27 مرداد 32 خبری برای چاپ به دست او رسید. مبنی بر اینکه «به اعضای حزب نیروی سوم دستور داده شده که چون تودهایها در خیابانها تظاهرات میکنند و فضای شهر را شلوغ و متشنج کردهاند، لذا اعضای حزب نباید با آنها برخورد کرده و درگیری پیش بیاورند.» این خبر تعجب سکاکی را به همراه داشته چرا که آنها همیشه در مقابل تودهایها ایستاده بودند. او پس از آنکه متوجه میشود دستور از ناحیه خلیل ملکی بوده با او بحث و گفتگو میکند و این بحث آنچنان که نقل میکند به درگیری لفظی نیز میکشد ملکی اما میگوید که دستور از مصدق بوده و بدینترتیب سکاکی میگوید: «به عقیده من خیلی مفت همه چیز از دست رفت.» علینقی شایانفر: سرتیپ شایانفر که گرایشات ملی داشته است مسؤول پیگری پرونده قتل افشار طوس و وکیل بسیاری از چهرههای ملی در دادگاههای رژیم پهلوی بوده و یکی دیگر از راویان این مجموعه تاریخ شفاهی. او که بعد از قتل افشار طوس جنازه او را به پزشکی قانونی منتقل کرده بود مشاهدات خود را چنین شرح میدهد: «جنازه او را دقیق دیدم. ناخنهای او را نکنده بودند ولی تمام بدنش اعم از دستها و پاهایش سوراخ سوراخ شده بود. بدن او را با وسیلهای نظیر گزن کفاشی یا جوالدوز سوراخ کرده بودند و آثار این عمل در تمامی بدن او مشهود بود.» او سپسی توضیح میدهد که اگرچه رئیس پزشکی قانونی چنین تغییراتی در جسد پس از 48 سالعت را طبیعی دانست اما سخن او دروغ بود و آنها آثار شکنجه بودند. شایانفر از پخش بازپرسیها از رادیو به عنوان یکی از اشتباهات در حکومت مصدق یاد میکند که باعث انتقاد عدهای از دولت شد چرا که آنها سری بود و پیش از صدور حکم نباید به صورت متن بازجویی منتشر میشدند. او سپس از اطاله دادرسی سخن میگوید و اینکه عدهای میخواستند این پرونده تا 28 مرداد و موعد کودتا بررسی نشود. داریوش فروهر: فروهر احتیاجی به معرفی ندارد. او یک مصدقی تمامعیار و عضو حزب پانایرانیسم بود که پس از جدایی از آن، حزب ملت ایران را تأسیس کرد و از فعالان جبهه ملی به شمار میآمد او نیز در این مجموعه شرح میدهد که چگونه توسط آیتالله زنجانی به همکاری با نهضت مقاومت ملی دعوت شد و سپس تصویر نسبتاً روشنی از مسؤولیتها و مقامهای مختلف نهضت که صورتی مخفی در آن زمان داشت ارائه میکند و توضیح میدهد که چگونه برخی انحصارطلبیها نگذاشت تشکیلات نهضت، تمام نیروهای ملی را دربر بگیرد و در نهایت خود نیز از آنها جدا شد. محمود مانیان: مانیان از علاقمندان آیتالله طالقانی و چهرهای است که در روز سیام تیر کفن پوشیده و بر تن در مقابل منزل آیتالله کاشانی حاضر شد و خطاب به حسین علاء که برای منصرف کردن کاشانی در آنجا حاضر شده بود فریاد برآورد: تا آخرین قطره خون خود برای به دست آوردن آزادی خواهیم جنگید. مانیان به عنوان آخرین راوی این کتاب از جلسهای سخن میگوید که برای رفع اختلاف میان مصدق و کاشانی با حضور آنها در منزل حاج علی سعید شالچی برگزار شد: «من به همراه مرحوم حاج محمدحسین راسخ افشار و آقای کاشانی و صاحبخانه در منزل نشسته بودیم که یک وقت در باز شد و آقای سیدمحمد کاشانی وارد شد و نقشه ما را به پدر خود گفت و آقای کاشانی هم نسبت به ما پرخاش کردند و قدری هم نسبت به آقای دکتر مصدق تندی نمودند.» او همچنین با شرح وقایع 28 مرداد توضیح میدهد که چگونه به اشتباه برخی نیروهای ملی و مصدق صبح آن روز گمان میبردند که هیاهوهای آن روز به نفع دکتر مصدق است.
رضا پارسا
منبع: ضمیمه مهرنامه، شماره 3، خرداد 1389، ص 6
|