بازخوانی کتاب «همگام با آزادی» خاطرات سیدمحمدمهدی جعفری در پنج اپیزود
اختلاف مطهری و شریعتی و نجاست مجاهدین
اپیزود سوم: آزادی از زندان
3
سرگه بارسقیان: سیدمحمدمهدی جعفری اردیبهشت سال 1346 از زندان قصر آزاد شد و تصمیم گرفت در تهران بماند؛ فروردین سال بعد با تماس تراب (مرتضی) حقشناس با سازمان مجاهدین خلق ارتباط پیدا کرد؛ البته چنانکه گفته این سازمان در آغاز به «سازمان آزادیبخش» معروف بود و گویا آیتالله طالقانی عنوان «سازمان مجاهدین خلق ایران» را از میان چند اسم پیشنهادی، تأیید کرده بود. با این وجود، جعفری که پس از زندان تماسهای زیادی با طالقانی داشت، در «همگام با آزادی» نقل میکند که: «ایشان (آیتالله طالقانی) از همان بدو آزادی توسط سران خود سازمان (مجاهدین خلق) ـ فکر میکنم از طریق حنیفنژاد ـ در جریان تشکیل سازمان قرار گرفته بودند و رسماً رابطه سازمانی و تشکیلاتی با آن پیدا کرده بودند.» جلد دوم کتاب خاطرات جعفری «همگام با آزادی» شرح شکلگیری و تحولات سالهای آغازین فعالیت سازمان مجاهدین خلق و ماجرای التقاط آنهاست. جعفری عضو رسمی سازمان نبود ولی در حوزههای سازمانی آن شرکت میکرد و در ابتدا با پیشنهاد رضا رئیسی طوسی، کتابها و جزواتی برای سازمان از عربی به فارسی ترجمه کرد، از جمله جزوات سیاست استراتژیک سازمان الفتح، انقلاب در انقلاب اثر رژی دبره، شرح حال جمال عبدالناصر و الجزایر؛ سرزمین آتش و خون. اهمیت روایت جعفری از رخدادهای سازمان مجاهدین خلق این است که او علاوه بر بازگویی خاطراتش، نقلقولهایی را از دیگران درباره سازمان بیان میکند یا شرح پرسش و پاسخهای خود را میگوید که پاسخها، بیانگر مواضع چهرههایی چون آیتالله طالقانی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و... درباره سیر تکوین و تحول مجاهدین خلق است. آخرین رابط جعفری با سازمان، محمدعلی رجایی بود که با بازداشتش، رابطه وی با سازمان هم قطع شد و تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق در سال 1354 بطور کلی به تماسها پایان داد. اما در خاطرات آمده که جعفری درباره تحریم اعضای سازمان در زندان توسط مذهبیها که شرحش را از معادیخواه شنیده بود، کنجکاو شده و از خود طالقانی در این باره میپرسد: «از مفاد سخنانش چنین استنباط کردم که آیتالله طالقانی معتقد بود که مارکسیستها در ایران همیشه به ما مسلمانان از پشت خنجر زدهاند. بنابراین مارکسیست معاندی که کارش از پشت خنجر زدن و خیانت کردن باشد «نجس» است و نباید با او اصلاً معاشرت داشت، نه نجاست در حد مس و تماس.»
کتاب اشارات جالبی به دیدگاه مطهری درباره سازمان مجاهدین خلق، شریعتی و طالقانی دارد. به گفته جعفری، «در اواسط دهه 50، برخی از دوستان مبارز نسبت به عضویت احتمالی آقای مطهری در انجمن شاهنشاهی فلسفه مشکوک شدند. من صحت و سقم این عضویت را از شخص ایشان پرسیدم. گفت: نه. به هیچوجه من عضو نیستم. من با دکتر سیدحسین نصر دوست و همکار هستم و ارتباط بسیار نزدیک دارم، نشریات آنجا را برایم میآورند و حتی گاهی مقالاتی به آنان میدهم، اما به هیچوجه عضو انجمن نیستم. من اصلاً خودم پرهیز دارم از اینکه در انجمنی که اسم شاه روی آن هست، عضو شوم.» البته مطهری در سال 1353 از دوستیاش با حسین نصر ـ رئیس دفتر فرح دیبا ـ استفاده کرده و از او خواسته بود مانع از تعطیلی شرکت انتشار شود که موفق نشده بود. جعفری روایت کرده که، «دکتر نصر به آقای مطهری گفته بود: فرح گفته به من گزارش دادهاند که این شرکت برای چریکها غذای فکری تهیه میکند.» خاطره دیگر جعفری مربوط به اختلاف مطهری با شریعتی است؛ حاج احمد صادق (پدر شهید ناصر صادق) از متولیان مسجد هدایت برای جعفری تعریف کرده که از مطهری پرسیدند، در این جریان روشنفکری و گرایش جوانان به دین، شما بیشتر سهم دارید یا دکتر شریعتی؟ مطهری پاسخ میدهد: «هم من پیرو این جریان هستم و هم دکتر شریعتی. پیشگام این جریان روشنفکری مذهبی، آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان هستند. ما هر دو از پیروان آنها هستیم.» البته در جریان اختلاف آیتالله مطهری با دکتر شریعتی، طالقانی طرف شریعتی را میگیرد و مهندس بازرگان جانب مطهری را. اینجاست که مطهری روزی در دانشکده الهیات به جعفری میگوید: «انصافاً انصاف مهندس بازرگان از آیتالله طالقانی بیشتر است.»
منبع: ضمیمه مهرنامه، شماره 5، مهر 1389، ص 29