درک تاریخ
|
من یک سفر بیشتر با مرحوم ایرج افشار نبودم، چند روزی در لیدن در هلند با هم بودیم و خاطرهای از ایشان دارم که با موضوع صحبتم تناسب دارد. ما در سمیناری شرکت داشتیم و برای ناهار به رستورانی رفته بودیم. حالا یادم نیست که قبل از غذا بود یا بعد از غذا، آقای افشار کاغذ سفیدی را که معمولاً روی میز میگذارند و اسم و آدرس رستوران و گاهی هم طرحی روی آن هست برداشت و با آن خط زیبایش پشت آن نوشت که ما در تاریخ فلان برای شرکت در سمیناری راجع به سفینه تبریز به لیدن آمده بودیم و به اتفاق فلانی و فلانی و فلانی به این رستوران آمدیم و غذا خوردیم. بعد این کاغذ را داد به همه ما امضاء کردیم و تا کرد و توی پوشهاش گذاشت و گفت من از این کاغذها بسیار دارم، جاهایی غذا خوردهام و اسم شرکتکنندگان در ضیافت یا دعوت را این طوری ثبت کردهام. من گمان میکنم این حکایت یکی از خصوصیات مهم روحیه علمی مرحوم افشار را نشان میدهد و من میخواهم با یک سؤال فرضی این روحیه را مطرح کنم. سؤال این است اگر یک روز برای شما خبر بیاورند که بخش گمشده تاریخ بیهقی پیدا شده و یا خبر بیاورند که صورت مخارج سالانه یک آدمی در شهر غزنهی زمان مثلاً سلطان مسعود پیدا شده، در کدام یک از این دو حالت خوشحالتر میشوید؟ جواب بسیاری از ما به این سؤال روشن است و طبعاً میگوییم که خوشحالی ما از پیدا شدن بخش گمشده تاریخ بیهقی اصلاً قابل مقایسه با خوشحالی ما از پیدا شدن دفترچه دخل و خرج یک آدم ناشناس در آن دوره نیست. اما من گمان میکنم که مرحوم اشار به راحتی نمیتوانست جواب بدهد و اینکه نمیتوانست جواب بدهد دلیلش این بود که او یک نوع تلقی از تاریخ داشت که منحصر به وقایع بزرگ و کلان، جنگها، فتوحات، شکستها و اینگونه چیزها نمیشد. بلکه آنچه برای او مهم بود تاریخ حیات مادی و معنوی مردم ایران بود در طول این دورانهای طولانی. البته مرحوم افشار اسناد بسیار زیادی در مورد وقایع مهم تاریخی ایران از جمله مثلاً مشروطه چاپ کرده است. درباره زندگی رجال سیاسی بسیاری چیزها را چاپ کرده است. اما بخش مهم دیگری از آثاری که چاپ کرده است آثاری است که کسی که با دید متعارف به تاریخ نگاه کند شاید خیلی قابل توجه نداند. ممکن است بگویید که من اغراق میکنم که میگویم برای مرحوم افشار دشوار بود بگوید بخش گمشده تاریخ بزرگ بیهقی برای او مهمتر است و یا دفتر مخارج روزانه یک خانواده ایرانی در زمان نوشته شدن این تاریخ. اما اخیراً در همین شماره مجله بخارا در همان پارههای ایرانشناسی یادداشتی دیدم که در واقع نشان میدهد او چه نگاهی به تاریخ داشتند و بنا بر این شاید نظر من، که تأمل میکرد در جواب دادن به این سؤال، زیاد بیربط نباشد.
آقای افشار نوشته است: «یکی از خردهگیران بر من ایراد گرفت که از چاپ رسالههایی با نثرهای شلخته و بیطراوت ادبی که در زمینههای آشپزیها، بازنامهها، تیر و کمان، کشاورزی، مهمانداری و معمولاً نوشته گمنامان و کمنامان است چه منظوری دارید؟ باز به تندی گفت آن همه متون عرفانی، شعری و کلامی چاپ نشده مانده و بسیاری از متون ادبی هست که میبایست براساس نسخههای موجه و مضبوط چاپ تازه برسد حیف وقت و کاغذ و پول نیست که مصرف نشر چنان رسالههای کممایه شود؟ چون بحثمان درگرفت ناچار گفتم گذشته زندگی فردی، فرهنگی، اجتماعی و صنعتی مردم این سرزمین را باید از راه بازیابی و بازشناسی همین گونه رسالههای کوتاهی که به تیراندازی، اسبداری، بازداری، فتوت، کبوتربازی، دفاتر تجاری، اوراق مبایعاتی و معاملاتی اختصاص دارد آشکار ساخت. به یک کلام از میان آنها زندگی روزمره بهتر شناخته میشود تا میان کتب ادبی و منظومهها و حتی در متون تاریخی آن نوع مطالبی که در این رسالهها خفته است به دست آمدنی نیست.
مسلم است که ادبیات و تاریخ اهم متون است و همه شیرین است و برای لذت بردن معنوی و آموزشی خواندنیهای خوبی است ولی برای دست یافتن به جریانهای مدنی تا آنجا که من لابلای متون گردشی کردهام چاره را در این دیدهام که دست به دامن رسالهها بشویم.» این متن کوتاه تفاوت نگاه او را به تاریخ با نگاهی که ما از قدیم داشتهایم و در دوران جدید هم تغییر بنیادی نکرده است نشان میدهد، افشار به تاریخ در وهله اول به عنوان تاریخ اجتماعی نگاه میکرد. البته او در این زمینه اثر مستقلی تألیف نکرده است، اما این نگاه در گزینش آثار و اسنادی که چاپ کرده است آشکار است. نه تنها در آن نوع آثاری که نمونههایی از آنها را در نوشتهای که نقل کردم ذکر کرده است، بلکه حتی در انتخاب متون عرفانی و علمی هم او بیشتر به فواید آنها از لحاظ تاریخ اجتماعی نظر داشت. این نگاه به تاریخ توأم بود با این احساس که در تحولات سریعی که در جامعه ما رخ میدهد خطر آن هست که بسیاری از اسناد و مدارک حیات اجتماعی ما در گذشتههای دور و حتی نزدیک از بین برود شتاب او در انتشار به همین دلیل بود. اما اگر این شتاب نبود، آیا این انبوه اسناد و مدارک در اختیار ما قرار میگرفت؟
مورخان و فیلسوفان تاریخ در این باره بسیار بحث کردهاند که چه رویدادهایی رویداد تاریخی میگوییم و چه نوع اسنادی اسناد تاریخی محسوب میشوند. ایرج افشار با مجموعه کارهایش پاسخی ضمنی به این پرسش داده است. کسان دیگری باید این پاسخ ضمنی را از انبوه آثار او استخراج کنند. اما به اعتقاد من مجموع کارهای ایرج افشار دو تأثیر مهم در تاریخنویسی ما داشته است و هرچه پیشتر برویم این دو تأثیر محسوستر خواهد شد. یکی اینکه کمکم داریم درمییابیم که تاریخ را از روی کتابهای تاریخ نمینویسند و کتابهای تاریخ حداکثر یکی از منابع کار مورخاند دیگر اینکه دریافتهایم که تاریخ یک معنی ندارد و منحصر به تاریخ سیاسی نیست، بلکه در ورای رویدادهای بزرگ و نمایان تاریخی حرکتی کند و درازمدت هست که در تحولات جمعیتی، روابط بازرگانی، تغییر هنجارهای اجتماعی و اخلاقی و شیوه زیست روزانه جلوه میکند و فهم رویدادهایی که معمولاً رویداد تاریخی خوانده میشوند بدون توجه به این تحولات ممکن نیست و این تحولات را هم جز از راه بررسی اسناد پراکندهای که به دست ما رسیده است نمیتوان شناخت. این است که ما امروزه در زمینه تاریخنگاری محتاطتر شدهایم یا امیدوارم شده باشیم.
من گمان میکنم اگر امروزه دیگر کسی جرأت نمیکند، یا هیچ آدم جدی جرأت نمیکند کتابی تحت عنوان کلی تاریخ مشروطه بنویسد یا تاریخ ایران را از آغاز تا انجام بنویسد تا اندازه زیادی به این دلیل است که کسانی چون مرحوم افشار با کارهای خود این تلقی را در ایران مطرح کردهاند که تاریخ یک معنای واحد ندارد و تاریخنویسی کار آسانی نیست. من کارم در حوزه دیگری از تاریخ است ولی فکر میکنم سالها طول کشیده تا این درس را آموختهام و امیدوارم جوانها هم بیاموزند.
حسین معصومی همدانی
منبع: مهرنامه، شماره 11، اردیبهشت 1390، ص 208
|