مقایسه سبک مبارزه سیاسی امام خمینی (ره) و مهاتما گاندی
|
خشونت نه، شجاعت آری یکی از راههای شناخت بیشتر شخصیتهای بزرگ سیاسی و مذهبی، مقایسه شیوه زندگی سیاسی و به ویژه سبک مبارزه آنها با دشمن و خدماتشان به نوسازی سیاسی کشور است. اینکه آنها در چه زمان و تحت چه شرایطی ظهور کردند، با چه کسی یا کسانی به مبارزه برخاستند و چرا و چگونه، بعضی از مهمترین محورهای این مقایسهاند. دو نمونه از این شخصیتهای بزرگ، امام خمینی (ره) و گاندی بودند. به رغم پارهای تفاوتهای مهم میان این دو شخصیت برجسته، شباهتهای زیادی بین سبک سیاسی آن دو و خدمتشان به نوسازی سیاسی ایران و هند وجود دارند. امام خمینی برای بسیج و اتحاد مردم بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی از دو اصل «انتظار» و «شهادت» که جزیی از سنت تشیع محسوب میشوند، بهره گرفت. گاندی نیز برای نبرد با استعمار بریتانیا از سنتهای هند و بهرهبرداری کرد و از دل آن اصل «آهیمسا» یا «عدم خشونت» را بیرون کشید و از نو تفسیر کرد. از نظر گاندی، «عدم خشونت» و «نیروی حقیقت» چنان به هم پیوند دارند که عملاً تجزیه و تفکیک آنها غیرممکن است. آنها مثل دوروی یک سکهاند. با این همه، از نظر او عدم خشونت وسیله است و حقیقت هدف. او در جستجوی حقیقت بود که عدم خشونت را کشف کرد. به باور گاندی، برای کشف حقیقت، هیچ راهی جز عدم خشونت نیست. به عبارت دیگر، گاندی معتقد بود که هدف از عدم خشونت، استقرار نیروی حقیقت است علیه بیعدالتی این روش نوعی سرپیچی علنی از قوانینی است که به نظر گاندی و پیروانش ظالمانه بودند. این عدم همکاری یا مخالفت مدنی، برخلاف روش متداول در غرب، از طریق مقابله رودررو، سازماندهی مخالفتها و پیدایش شکاف میان مخالفان و پیروزی یکی بر دیگری صورت نمیگیرد، بلکه از نظر گاندی باید بر پایه سازش و مصالحه و عدم نفرت از دشمن و حتی دوست داشتن وی استوار باشد. این نگرش، از عقاید سنتی هندیها نسبت به مدیریت منازعه در سیاست و حقوق که معطوف بر داوری و مصالحه اجتماع است، تغذیه میشد. از نظر امام خمینی نیز «انتظار» و «شهادت» یا «قیام کربلا» دو تاکتیک مهم برای مبارزه با متجاوز و ستمگری در هر عصر و زمانی است. انتظار در مبارزه مسلمان امید و حرکت و جنبش میآفریند و شهادت، او را آماده فداکاری و از جانگذشتگی میکند و مرگ را در چشمش خوار و کوچک میسازد. همانطور که اصل عدم خشونت گاندی ریشه در مذهب و سنت دارد، تاکتیکهای مورد نظر امام (انتظار و شهادت) نیز از مذهب و سنت نشأت میگیرد و به عقاید مذهبی مسلمانان در مورد چگونگی مقابله با ظلم و ستم و بیعدالتی مربوط میشوند. مهمترین هدف مشترک امام خمینی و گاندی از این سبک مبارزه با متجاوز، زدودن آثار ترس و ضعف در پیروان خود و بازگرداندن «شجاعت و جرأت» به آنها بود. زیرا که سیاستهای استعماری در هندوستان و ایران حس اعتماد به نفس و خودباوری فرهنگی را در میان مردم دو کشور از بین برده، آنها را در حد افراد ذلیل و زبون و مقلد و ترسو تنزل داده بودند. بنابراین هم گاندی و هم امام خمینی به خوبی دریافتند که شرط بسیج و متحد کردن ملت بر ضد متجاوز، بازگرداندن جرأت به آنهاست. با این همه، برداشت آن دو رهبر نسبت به جرأت تا حدودی متفاوت بود، هرچند که در نهایت، بنابر پارهای دلایل که به زودی توضیح داده خواهند شد، در عمل به هم نزدیک میشوند. از نظر گاندی، جرأت که مستلزم نوع خاصی از فداکاری و خودکنترلی است. از عدم خشونت ریشه میگیرد. عدم خشونت اوج شهامت و قله دلیری است و زور و خشونت نشانه مسلم ترس. از نظر گاندی عدم خشونت حاصل پیکار درونی است نه ترس. شجاعت و جرأت در نیروی روحانی و درونی نهفته است و نه در نیروی جسمی و مادی. جرأت به معنای به دست آوردن حقوق از راه تحمل رنج شخصی است که درست صورت مخالف مقابله و مقاومت با اسلحه است. جرأت یعنی خودکنترلی و خودرنجی محض، توسل به نیروی حقیقت و نه نیروی جسمی، مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز و نه ناتوانی و شکست اراده یا تسلیم شدن در برابر سرنوشت، مقاومت منفی و عدم همکاری بدون مبادرت به اقدام تلافیجویانه و قربانی ساختن خود و نه قربانی کردن دیگران. گاندی در توضیح شیوه عدم خشونت خود میگوید وقتی که من از انجام کاری که وجدانم نمیپذیرد خودداری میکنم، نیروی روحی خد را به کار میبرم. آنگاه برای روشنتر شدن مسأله اظهار میدارد: «مثلاً حکومت کنونی قانونی وضع کرده است که شامل من هم میشود اما من آن را دوست نمیدارم. اگر با زور و خشونت، حکومت را مجبور به لغو این قانون سازد، که برای این سرپیچی تعیین شده بپذیرم، نیروی روحی خود را به کار بردهام که شامل قربانی ساختن خویش میشود. بنابراین از نظر گاندی، اگر فردی که به لحاظ امکانات ظاهری و جسمی ضعیف و ناتوان است در مقابل حریف تسلیم شود یا فرار کند، این نشانه بزدلی است؛ اگر قدرت خود را برای وارد کردن ضربتی بر حریف خویش به کار برد و در این راه جان دهد این کار دلیری و دلاوری خواهد بود اما عدم خشونت نیست ولی اگر گریختن را موجب شرمساری بداند و بدون وارد کردن ضربتی بر دشمن به مقاومت بپردازد و در سر جای خود بمیرد، این مفهوم درست مقاومت با عدم خشونت و همراه با دلاوری و دلیری است. به همان اندازه گاندی، بلکه بیشتر، امام خمینی نیز بر جرأت و شجاعت تأکید کرد. او نیز مثل گاندی معتقد بود که تحمل درد و رنج بر خویش به انسان قدرت روحانی و در نتیجه جرأت میبخشد. او نیز اعتقاد داشت که کسی که از خدا بترسد از هیچکس و هیچچیز نمیترسد امام نیز چون گاندی بر آن بود که هر کس در مقابل دشمن از خود ضعف نشان دهد و فرار را بر قرار ترجیح دهد یا تسلیم او شود، بزدل و ترسو است. با این همه، امام، برخلاف گاندی، جرأت و شجاعت را در عدم خشونت منحصر کرد. از نظر وی، گرچه عدم خشونت و بخشایش بهتر است از خشونت اما در شرایط اجبار و اضطرار توسل به خشونت مجاز است، مشروط بر اینکه به قصد و نیت الهی و به منظور انجام وظیفه باشد و نه پیروی از هواهای نفسانی، به عبارت دیگر، از نظر امام دفاع از خویش در مقابل دشمن امری عقلانی و منطقی است. همین نیت و قصد خالص است که در مکتب امام، جنگ از حالت مبارزه محض یا جنگ عریان دور میشود و به صورت «جهاد» یا «جنگ مقدس» درمیآید. بدینترتیب برداشت امام خمینی از جرأت و شجاعت نه به طور کامل با طرز تلقی غربیها منطبق است (زیرا از نگاه آنها جرأت و شجاعت صرفاً در خودنمایی و پیروزی ظاهری و جسمی بر خصم خلاصه میشود بیآنکه مسأله نیت و انگیزه یا خود رنجی و خودکنترلی و خداترسی مطرح باشد) و نه با نگرش گاندی، بلکه تلفیق و ترکیبی از آن دو دیدگاه یا به عبارت دقیقتر هیچ یک از آن دو دیدگاه نیست. امام گرچه اساس نظر گاندی را مبتنی بر اینکه در مواجهه با دشمن باید خویشتندار و خودکنترل بود پذیرفت، لیکن بر آن بود که هرگونه تلاش و اقدامی برای خودکنترلی نباید از حدود عقل و منطق تجاوز کند. دوست داشتن متجاوز و عدم نفرت از وی و بخشایش او تحت هر شرایطی و به طور مطلق از سادهاندیشی است و ممکن است عوارض و خساراتی جبرانناپذیر درپی داشته باشد. با این حساب، پرخاشگری و قاطعیت و سازیناپذیری و حتی استفاده از زور و خشونت در صورت لزوم و تحت شرایط خاص مجاز است و منطقی و معقول. در یک کلام، از نظر امام نه جرأت ناشی از عدم خشونت محض قابل قبول است و نه جرأت ناشی از خشونت محض، بلکه جرأت قابل قبول ایشان ترکیب و تلفیقی است از هر دو، هرچند که در شرایط عادی تا حد امکان عدم خشونت بر خشونت برتری دارد. یا به عبارت دیگر، عدم خشونت اصل است و خشونت فرع و استثنا. سیره عملی امام در مقابله با متجاوز، مؤید مطلب فوق است. در مبارزه با رژیم شاه، تأکید اصلی وی بر روش مسالمتجویانه و اعتراض و مقاومت منفی بود تا توسل به خشونت و دست بردن به سلاح، همانطور که مبارزه گاندی نیز به همین پایه استوار بود. امام بیداری حس هویت و بازگرداندن جرأت و اعتماد به نفس به ایرانیان، تنها مردم را تشویق و تحریک به راهپیمایی و تظاهرات آرام کرد و حداکثر از آنان خواست، از قوانین حکومت سرپیچی نمایند، مثلاً سربازان از پادگانهای نظامی فرار کنند و مردم به دولت مالیات نپردازند. هرچند که در صورت لزوم توسل به قدرت نظامی و مقابله خشونتآمیز با رژیم را نفی نکرد. بعد از پیروزی انقلاب نیز همین شیوه توسط امام دنبال شد، یعنی اصل بر عدم خشونت بود لیکن در پاسخ به توطئههای داخلی و خارجی مثل بحران کردستان یا حادثه آمل و بویژه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، امام مجبور به صدور دستور دفاع عمل متقابل توسط کسانی شد که مورد هجوم متجاوز قرار گرفته بودند. به رغم تفاوت برداشت گاندی و امام از جرأت، آنچه که گاندی را به امام در این مورد نزدیک میکند، آن است که گاندی هم تحت شرایطی خشونت را مجاز دانسته است. یکی از این موارد «نامردی» است: «من خشونت را هزاران بار بر نامرد ساختن تمامی یک ملت و یک نژاد مرجح میشمارم» مورد دیگر «بزدلی» است: «من معتقدم که وقتی تنها راه انتخاب میان بزدلی یا خشونت باشد مسلماً من اعمال زور و خشونت را توصیه میکنم. «به همین دلیل، وقتی که پسر ارشدش از وی پرسید که اگر در سال 1908 (موقعی که گاندی به قصد کشت مورد حمله و هجوم واقع شد) حضور داشتم وظیفهام چه میبود؟ آیا میبایست بگریزم که کشته شوی؟ یا میبایست با نیروی جسمی و بدنی خود تا آنجا که میتوانستم به دفاع از تو بپردازم؟» گاندی پاسخ داد: «در چنین موردی وظیفهات پرداختن به دفاع از من بود حتی اگر توسل به زور و خشونت را ایجاب میکرد.» با همین نگرش بود که در جنگ بوئر و شورش رولو و جنگ جهانی اول شرکت کرد و آموختن فنون به کار بردن سلاح را به کسانی که به روشهای خشونتآمیز اعتقاد دارند، توصیه کرد. حتی او به هندیها توصیه کرد که بهتر است برای دفاع از شرف و حیثیت خود به اسلحه متوسل شوند تا به شکلی خفتبار زبون و ذلیل باقی نمانند و شاهد هتک حرمت و حیثیت خود نباشند یا وقتی شنید که اهالی قریهای در نزدیکی «بتیا» به محض هجوم پلیس به آنجا و غارت خانههایشان و مزاحمت برای زنانشان، آنجا را با بهانه پیروی از اصل عدم خشونت رها کردند و گریختند، از شرمساری سرش را پایین افکند و به آنها تذکر داد که مفهوم عدم خشونت او چنین نیست. سپس گفت که من از آنها انتظار داشتم که با نیرومندترین صورت به دفاع از کسانی که زیر حمایتشان هستند، برخیزند و بسیار طبیعی و مردانه میبود اگر با شمشیر از مال و شرف و مذهب خود دفاع میکردند و البته خیلی مردانه و نجیبانهتر میبود که بدون فکر آزار رساندن به مزاحمان و متجاوزان به دفاع میپرداختند. ملاحظات فوق بیانگر آنست که روش عدم خشونت گاندی به جای اینکه خشونت را حذف کند جهت آن را تغییر میدهد یعنی «خشونت روحانی» را جایگزین «خشونت فیزیکی» میکند و خشونت روحانی گرچه مثل خشونت فیزیکی کاملاً تهاجمی است ولی بیسر و صدا است. بدینترتیب، به رغم برخی تفاوتها در برداشت آن دو رهبر از شجاعت و جرأت، در مجموع سبک مبارزه هر دو برای مقابله با متجاوز بسیار به هم نزدیک و شبیه بود. هر دو رهبر، روش سیاسی و مسالمتآمیز را بر روش نظامی و خشونتآمیز ترجیح دادند. هر دو، به کمک بهرهبرداری از عقاید سنتی و باورهای فرهنگی و مذهبی مردم، آنها را دعوت به شرکت در اعتراضات و راهپیماییها و تظاهرات کردند، هر دو معتقد به بسیج و اتحاد مردم بر ضد دشمن از طریق فراخوانی آنها به سرپیچی و عدم اطاعت و مقاومت منفی و عدم همکاری و نافرمانی مدنی بودند و دعوت به تعطیلی عمومی کردند. هر دو به شدت مخالف با نامردی و خیانت و بزدلی بودند و گریختن از مقابله با خطرات و بلایا را با توجیه دفاع کردن از عزیزان خود را مذموم میدانستند. هر دو از مرگ استقبال میکردند و پیروان خود را نیز به آن فرامیخواندند. فقط امام، برخلاف گاندی، حق دفاع و مقابله به مثل را در صورت اجبار و اضطرار و به نیت خالص و خیر نه تنها نشانه ترس و بزدلی نمیدانست بلکه آن را عین جرأت و شجاعت میشمرد و اقدامی منطقی و معقول تلقی میکرد. پینوشتها در دفتر نشریه موجود است. این مقاله بخشی از یک مقاله مفصلتر است.
محمد عابدی اردکانی عضو هیأت علمی دانشگاه یزد
منبع: مهرنامه، شماره سوم، خرداد 1389، ص 130
|