شماره 23    |    21 ارديبهشت 1390



گفت‌وگو با آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی

متشرح بود اما متعصب نبود

اشاره:
آیت‌الله عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی از دوستان دوران جوانی امام موسی صدر است. او که اکنون نزدیک به 88 سال سن دارد، نه تنها در تحصیلات حوزوی، بلکه در دانشگاه هم همدرس آقا موسی بوده است: در قم، نجف و تهران. او همان زمان که صدر به لبنان می‌رود. از سوی آیت‌الله العظمی بروجردی وکیل می‌شود و به امور شرعی مردم کرمانشاه می‌پردازد البته وکیل آیات عظام حکیم و خوئی هم بوده است. بخش تاریخ شفاهی مؤسسه فرهنگی امام موسی صدر با او شش ساعت به گفت‌وگو نشسته است که در قالب کتابی در آینده منتشر می‌شود. گفت‌وگوی پیش‌رو چکیده‌ای از این‌ گفت‌وگوی تاریخی است که با تلخیص و تنظیم مجدد منتشر می‌شود.

رفاقت شما و آقا موسی از چه سال‌هایی آغاز شد؟
از سال 1325 شمسی که من برای ادامه تحصیل به قم رفتم،‌ کم‌کم در کوچه حرم که خانه آیت‌الله صدر (پدرشان) بود، آمدورفت داشتیم و با یکدیگر آشنا شدیم. در مدرسة فیضیه هم که درس می‌رفتیم، ایشان می‌آمدند کم‌کم خیلی نزدیک و دوست شدیم. بعد از مدتی چون محل مشترکی هم داشتیم (دانشکدة حقوق دانشگاه تهران) صمیمیت بیشتر شد و همیشه با هم پنجشنبه و جمععه به تهران می‌رفتیم و جزوات را می‌گرفتیم و برمی‌گشتیم.

شما دو نفر،‌ تنها روحانیونی بودید که در دانشگاه حضور داشتید؟
آن زمان تنها آیت‌الله موسی صدر، بنده و یک سید اصفهانی (گویا خلدی‌نسب) در دانشکدة حقوق بودیم.

آیا در فضای حوزه، انتقادی هم نسبت به تحصیلتان در دانشگاه می‌شد؟
آن موقع رفتن به دانشگاه برای طلبه عیب بود و ما هر دو به این حرف‌ها پشت پا زده بودیم و می‌رفتیم. می‌گفتند اینها متجدد هستند و از این حرف‌ها. مثلاً یکی از اشکالاتی که می‌گرفتند این بود که زن‌ها در دانشگاه هستند و این یک مقدار برای روحانی مسأله‌دار بود.

معمم سر کلاس می‌رفتید؟
بله البته کلاس کمتر بود، فقط استاد می‌آمد تدریس می‌کرد، جزوه برمی‌داشتند و ما پنجشنبه و جمعه می‌رفتیم جزوات را می‌گرفتیم.
یکی سیدشهاب‌الدین شاهرودی بود، یکی سیدمحمد سنگلجی، یکی آسیدحسن امام جمعه، دکتر سنجابی کرمانشاهی و... اینها همه از اساتیدی بودند که ما در امتحاناتشان شرکت کردیم. زبان فرانسه هم می‌خواندیم.

چطور شد که تصمیم گرفتید به دانشگاه بروید؟
در کلاس ادبی شرکت کرده بودیم و موفق شدیم. دلمان می‌خواست تکمیلش کنیم دورة‌ دبیرستان را که خواندیم حیف بود که دنبال نکنیم. کنکور در خود دانشکده حقوق برگزار شد و هردویمان قبول شدیم.

در تهران به اتفاق آقا موسی صدر با کدام یک از روحانیون مرتبط بودید؟
آقا سیدمحمدحسین علوی داماد آقای بروجردی، آقای ملایری، داماد حاج آقا حسن قمی، آقای مناقبی، داماد علامه طباطبایی، آقای آسیدمرتضی واعظ، آقا سیدمرتضی جزایری، پسر آقا سیداحمد خوانساری و...

نظرات و موضع‌گیری سیاسی هم میان‌تان ردوبدل می‌شد؟
یادم است که در مجلسی درباره موقعیت روحانیت در مملکت به حاضران خطاب کرد که قانون اساسی به شما حق داده است که چند نفر روحانی این کارها را انجام بدهند، روحانیت چرا باید ساکت باشد؟ چرا نباید دنبال اجرای قانون اساسی باشد؟!

فضل علمی آقا موسی قبل از اینکه به لبنان بروند، چگونه بود؟
مجتهد و آیت‌الله بحق بود. البته هیچ‌گاه مرجع تقلید نمی‌شدند؛ چون دنبال مرجعیت و این حرف‌ها نبود.

چگونه شد که با ایشان به نجف رفتید؟
این اواخر مرحوم آقای بروجردی مریض بودند و مرتب به درس نمی‌آمدند و در هفته سه روزش را تعطیل می‌کردند. از این رو، با آقا موسی صدر تصمیم گرفتیم به نجف برویم. در حوزة نجف خیلی نضج داشت. آیت‌الله حکیم در رأس بودند و آیت‌الله خوئی هم بودند خلاصه چند سالی آنجا بودیم. آقا موسی صدر درس فقه و اصول آقای خوئی می‌رفت و من در فقه شرکت می‌کردم. البته درس فقه آقای حکیم هم می‌رفتیم.

در آن دوران، جایگاه علمی آقا سیدمحمدباقر صدر چگونه بود؟
معروف به فضیلت و با فهمی بود. از شاگردان مرحوم آقا سیدمحمد روحانی بودند و بعد هم در درس مرحوم آیت‌الله خوئی شرکت داشتند. جوانی بود که واقعاً نبوغ و افکار بلندی داشت. البته آن موقع آقاسید محمدباقر جوان بود، سنی نداشت و آقا موسی از نظر علمی بالاتر بود. البته بعدها آقا سیدمحمدباقر رشد کرد.

دیدگاه‌های آقا موسی صدر نسبت به نظام حوزه را به یاد دارید؟
او معتقد به تحول در حوزه بود و بر آن تأکید می‌کرد و با روشنفکران هم مرتبط بود آقا موسی متجدد مسلک بود و می‌گفت حوزه باید به سبک جدید اداره شود، یعنی یک طلبه، هم‌ زبان خارجی بداند و هم فقه. معتقد بود طلبه باید از علوم جدید هم مطلع باشد. از این‌رو، عقیده داشت طلاب باید فرانسه بدانند. انگلیسی بدانند. تاریخ بدانند و فقط فقه و اصول نباشد و حرفش هم درست بود. البته تا حدودی که اخلالی در وضع حوزه نباشد.

در لبنان هم با امام موسی صدر برخوردی داشتید؟
بله، در همان روزها که در لبنان بودم، در «جمعیت البر والاحسان» در بیروت سخنرانی داشتند که مرا هم بردند وقتی وارد محوطه شدیم، مردم، از زن و مرد پیر و جوان دور و برش ریختند و صدایش می‌زدند. برخی از زنان هم مکشفه بودند. هرچه می‌خواستم از جمعیت فاصله بگیرم. آقا موسی نمی‌گذاشت، عکاس‌ها مرتب عکس می‌گرفتند من هم بین جمعیت می‌افتادم. بعد همان‌جا سخنرانی کرد که شما چرا به فکر فقرا نیستید؟ مفصل سخنرانی کرد. اصلاً مردم بیروت را به محاکمه کشید که چرا به فقرا کمک نمی‌کنید؟ چرا به داد بینوایان نمی‌رسید؟ از اینکه عکس او با خانم‌هایی که به دیدنش آمده بودند انداخته شود، ابا نداشت. اما انصافاً‌با زن‌ها دست نمی‌داد بلکه می‌آمدند ابراز ارادت می‌کردند اما من ندیدم آقا موسی صدر با زنی دست بدهد حرف می‌زد، صحبت می‌کرد ولی دست نمی‌داد.

آیا در لبنان مخالفانی هم داشت؟
افرادی بودند؛ یکی مرحوم مغنیه بود که روی همین مذاق تجددی با آقای موسی مخالف بود و می‌خواست علیه آقا موسی اعلامیه بدهد که آقا سیدمحمدباقر صدر نگذاشت؛ زمانی که آقای مغنیه در نجف بود، به ملاقاتش رفت و با او صحبت کرد.

ریشه‌ انتقادات از کجا ناشی می‌شد؟
مشی و رفتار آقا موسی در امور دینی غیر از بعضی‌ها بود؛ روی موازین عقلی کار می‌کرد. زحمت کشیده بود و پر بود. هر کس که اشکال می‌کرد، ‌همان‌جا بلافاصله جوابش را می‌داد. مثلاً راجع به موسیقی هم نظر داشت. یادم است که می‌گفت موسیقی‌ای که در تلویزیون است، حرام نیست. البته اخباری بر رد موسیقی هست، اما آقای صدر می‌گفت آن چیزی که در روایت است و حرام است؛ اختلاط مرد و زن هنگام موسیقی است. وگرنه اگر آواز یا شعر بخواند که حرام نیست. متعصب نبود آنچه که مُرّ شرع بود، عمل می‌کرد.

منبع: ماهنامه علوم انسانی مهرنامه، شماره 11، صفحه 98


http://www.ohwm.ir/show.php?id=508
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.