هرچند خود عنوان سخن را می رساند که موضوع سخن، فقط گوشه ای از زندگی و قسمتی از اقدامات فقید معظم است، ولی چون ممکن است برای بعضی افراد این تصور پیدا شود که عنوان بالا بهانه ای است برای توصیف کامل از زندگی و روحیات و صفات شخصی و اخلاقی معظم له، و یا بهانه ای است برای تشریح و بررسی اقداماتی که ایشان در دورۀ زعامت خودشان فرموده اند، لهذا باید صریحاً بگویم که چنین منظور وسیعی در کار نیست، بلکه آنچه منظور نظر است تشریح و توصیف شود، حتی از عنوان بالا هم محدودتر و جزئی تر است.
توصیف و تشریح کامل روحیۀ یک فرد و ترسیم جامع صفات و خصوصیات معنوی او، که در اصطلاح امروز بیوگرافی نامیده می شود، به درجاتی از نقاشی چهره و صورت و ترسیم قیافه وی مشکل تر است و علم و مهارت بیشتری می خواهد. این بنده خودم واقفم که توانائی چنین کاری ندلرم و فرضاً توانائی میداشتم میل نداشتم که چنین کاری بکنم.
و اما بررسی و تحلیل اقدامات معظم له که سالها به صورت یک وزنه و یک قدرت اجتماعی زیسته، جریان هائی به وجود آورده و جلو جریان هائی را گرفته، در یک جا دم زده و در یک جا سکوت کرده، ارزش هائی را بالا برده و ارزش هائی را پائین آورده، وجودش در تقویت و تصعیف بعضی جریان ها مؤثر بوده، صدها میلیون تومان با مسئولیت و رأی شخصی – چنان که عادت جاری بر این است - به مصرف رسانده، بالاخره چندین سال به صورت یک عامل نیرومند اجتماعی زندگی کرده اساساً از عهدۀ یک فرد خارج است.
اگر بنا شود بررسی ها، از روی دقت و واقع بینی به منظور هدایت و ارشاد و روشن کردن جامعه صورت بگیرد، (چنانکه در میان ملت های رشد یافته معمول است) لازم است هیئتی از مفکرین بنشینند و با فرصت تمام به محاسبه و تجزیه و تحلیل بپردازند و همه سود و زیان ها را در نظر بگیرند و در دسترس جامعه قرار دهند.
به علاوه جامعۀ ما هنوز به آن پایه از رشد نرسیده که اجتماع را فوق فرد بشناسد و حب و بغض ها را کناری بگذارد و از این توصیف و تشریح ها فقط ارشاد و هدایت و سعادت جامعه را منظور داشته باشد، همانطوری که علماء تشریح کالبدی را تشریح می کنند و منظوری جز علم واطلاع و کمک گرفتن برای معالجۀ بیماران در نظر ندارند.
گذشته از همۀ این ها من الان نمی دانم که اگر بنا بشود هیئتی از مفکرین ذی صلاحیت بنشینند و قضاوت کنند، ایا در حال حاضر جنین افراد صلاحیت داری در اجتماع ما وجود دارند یا نه؟ زیرا ما چنین تمرینی نداریم و همچو عادتی در میان ما تاکنون جاری نبوده است. آنچه در میان ما معمول و متداول بوده و هست یک خوی قدیمی و یک بیماری نوظهور است، خوی قدیمی ما مداحی و ستایشگری و تملق است، بیماری جدید ما که علامت روشنفکری بشمار می رود لکه دار کردن و لجن مال کردن افراد است و به غلط نامش را «انتقاد» گذاشته ایم، در عین اینکه آن خوی قدیم و این بیماری جدید به ظاهر معکوس یکدیگر می باشند، از یک اصل و یک ریشه سرچشمه می گیرند و آن «گزافه گویی» و هوائی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است.
شاید بتوان گفت در مقام هدایت و ارشاد جامعه نورافکنی بهتر از این گونه بررسی ها و تجزیه و تحلیل ها – اگر محققانه و منصفانه صورت بگیرد – وجود ندارد، روح آن تعلیم عالی که در قرآن کریم راجه به تدبر در سرگذشت های امم و افراد است چیزی جز استفاده کردن از این نورافکن نیست.
به هر حال موضوعی که در نظر است حتی از عنوان بالا محدودتر و جزئی تر است، یعنی حتی در مقام بیان همه مزایای روحی و خدمات اجتماعی معظم له نیستم، فقط آن قسمت از مزایا مورد نظر است که ایشان از آن جهت که فقیه و مفتی بودند واجد آنهخا بودند و آن قسمت از خدمات، منظور است، که ایشان از آن نظر که زعیم روحانی بودند، انجام دادند.
این مزایا و خدمات همان هاست که از امتیازات ایشان است و مجموعاً در اقران و اسلاف ایشان وجود نداشته است و به اصطلاح گامی به جلو بوده و شایسته زنده نگه داشتن و پیروی است و به همین مناسبت لازم است یادآوری بشود، زیرا اگر به موجبی گامی به جلو برداشتیم شایسته نیست دو مرتبه به عقب برگردیم و مصداق آیۀ کریمۀ قرآن بشویم که می فرماید: «افأن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم؟»
اکنون وارد اصل مطلب می شویم:
روش فقهی
یکی از مزایای برجستۀ معظم له سبک و روش فقهی ایشان بود که شایسته است پیروی شود و فراموش نگردد. این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم که مصادف بود با سال های اول ورود معظم له به آن شهر از درس های ایشان بهره مند می شدم، و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود. آنچه در این گفتار می شود خلاصه کرد، مقایسه مختصری است بین روش فقهی ایشان و روش فقهی متأخرین در قرون اخیر ، و برای این مقصود یک مقدمۀ کوچک ذکر می کنم:
باید دانست که روش فقهی فقهاء همه یکسان نبوده، اسلوب هائی متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پدید آمده است، هم در میان اهل سنت جماعت روش ها و اسلوب های مختلف به وجود آمده و هم در میان خود ما، اسلوب فقهی ما تدریجاً تنوع پیدا کرده و مختلف شده به طوری که به دوره های مختلف تقسیم می گردد، خود معظم له که به تاریخ فقه آشنا بودند و اسلوب های مختلف فقهی را مس شناختند و یکی از مزایا و امتیازاتشان همین آشنائی با روش های مختلف فقهی شیعه و سنی بود، فقه را تقریباً به چهار دوره تقسیم می کردند به این ترتیب:
1- دورۀ ماقبل شیخ طوسی.
2- از زمان شیخ طوسی تا قرن دهم که تقریباً مقارن با زمان شهید ثانی است.
3- از مان شهید ثانی تا یک قرن اخیر.
4- یک قرن اخیر.
بحث در این دوره ها و بیان تغییراتی که در هر دوره نسبت به دورۀ قبل پیدا شده خود موضوع کتاب مستقلی است. در اینجا مقایسۀ مختصری بین روش معظم له و روشی که در یک قرن اخیر معمول شده به عمل می آوریم.
فقهاء و اصولیین در مبحث اجتهاد و تقلید یا در مبحث قضا و شهادات چندین علم را نام می برند که مقدمۀ اجتهاد شمرده می شوند. می گویند شخص مجتهد باید این علوم را طی کرده باشد، این علوم عبارت است از نحو، منطق، کلام، اصول، تفسیر، حدیث، رجال (یعنی معرفت به احوال رواة احادیث).
متأخرین یعنی از یک قرن پیش به این طرف این چنین معتقد شده و در کتب خود تصریح کرده اند که آن چیزی که عمده و مهم اساس است علم اصول است، و لهذا عملاً چندان توجهی به سایر علوم نمی کنند، و بلکه بعضی از آن علوم یعنی تفسیر و حدیث و معرفت رجال حتی به طور مختصر هم تدریس نمی شود. زیرا به عقیدۀ متأخرین دانستن مقداری ادبیات عرب کافی است که در موقع لزوم به تفسیر آیۀ قرآن رجوع شود، لزومی ندارد که مجتهد قبلاً با تفسیر قرآن آشنا باشد. همچنین حدیث و معرفت رجال اسناد احادیث، زیرا به عقیدۀ متأخرین، در علم اصول حجیت خبر واحد صحیح، ثابت شده؛ و از طرفی بعضی از علماء حدیث گذشته مانند شیخ حرّ عاملی مؤلف وسائل الشیعه این زحمت و رنج را متحمل شده اند و احادیث صحیح را از غیر صحیح جدا کرده اند و در دسترس قرار داده اند پس لزومی ندارد برای شناختن حدیث صحیح از غیر صحیح صرف وقت بشود. روی این جهات عادت جاری فعلی این است که طلاب بعد از مختصری ادبیات عرب و منطق، به خواندن اصول فقه می پردازند و ثقل کار خود را روی این علم می اندازند و ضمناً به خواندن خود فقه مشغول می گردند تا آنکه به عقیدۀ خودشان به مقام اجتهاد نائل می گردند.
و چون اخیراً کتاب های فقهی مفصل و جامعی نوشته شده که بعضی از نظر اقوال فقها جامعیت دارند، مثل مفتاح الکرامۀ سید جواد عاملی و بعضی از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعیت دارند مثل جواهرالکلام شیخ محمدحسن نجفی و مصباح الفقیه حاج آقا رضا همدانی؛ به عقیدۀ متأخرین این کتب ما را از سایر کتب فقهیه بی نیاز می سازد، پس چندان لزومی ندارد که به سایر کتب فقهیۀ هزار سال پیش مراجعه کنیم، پس برای یک فقیه بعد از تسلط کامل بر علم اصول، با در نظر گرفتن کتاب حدیث جامعی مانند وسائل الشیعه و کتاب های فقهی جامعی مانند جواهر و مفتاح الکرامه کافی است که این چند کتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احکام الهی بپردازد.
البته این روش عمومی و نوعی است ولی همیشه افراد استثنائی پیدا می شوند که تمایلی به تفسیر یا حدیث یا معرفت رجال و یا فقه عامه و یا تاریخ نشان می دهند ولی معمولاً این امور کارهای لازمی شمرده نمی شوند.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که علم اصول فقه به وسیلۀ علامۀ محقق حاج شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه الشریف که حقاً لقب خاتم المجتهدین درباره اش اغراق و مبالغه نیست، مخصوصاً در قسمتهایی مانند آنچه به نام اصول عملیه نامیده می شود، پیشرفت و ترقی شایانی کرده و تقریباً آن را به صورت یک علم نیمه معقول در آورده است، مباحثی جذّاب و سرگرم کننده پیدا کرده است. میدان مسابقه و زورآزمایی و تمرین هوش و استعداد شده، هر چند از زمان شیخ به این طرف این علم جلو نرفته – با این که زمینۀ جلو رفتنش هست – ولی شاخ و برگ زیادتری پیدا کرده، روی هم رفته ترقی و کمالی در این علم پیدا شده و وسعت پیدا کرده و فضلاء طلاب را به خود مشغول ساخته، و به همین جهت موجب شده که فضلاء طلاب از سایر شعب علوم اسلامی باز بمانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب گردند:
الهت بنی تغلب عن کل مکرمه قصیدة قالها عمروبن کلثوم
انصراف از سایر شعب علوم اسلامی از یک طرف و جذابیت و سرگرم کنندگی علم اصول از یک طرف دیگر، منشاء پیدایش عادتی در میان فضلا و اهل نظر شده که می توان نام او را عادت «مسئله سازی» گذاشت، به این معنا که مسائلی را فرض و تخیل می کنند و در اطراف آن مسائل فرضی به بحث و مناظره می پردازند، و البته ممکن است در همۀ عمر بشر چنین فرضی واقع نشود، اما از نظر اعمال قواعد اصولی جالب است که ببینیم جای کدام یک از اصول چهار گانه: یعنی برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب یا برخی قواعد و اصول دیگر از قبیل اصالة الطهارة یا قاعده فراغ و تجاوز است.
و چون این اصول علمی در جائی جاری است که شکی در کار باشد، و از طرفی موقعی معماآمیز می گردد که یک علم اجمالی و مبهم در کار باشد، لهذا در این مسائل فرضی و ساخته شده، «شک» و «علم اجمالی» زیاد به گوش می خورد و گاهی در میان این مسائل فرضی مسائل خوشمزه ای فرض می شود که جالب توجه است، مثلاً فرض می کنیم شخصی وضو گرفت و بعد رفت داخل اطاق شد، بعد که بیرون آمد علم اجمالی دارد که در وقتی که داخل اطاق شد یا نماز فریضه اش را خواند پس تکلیفش ساقط و یا با زوجه خودش مقاربت کرد پس نه تنها تکلیف و فریضه اش ساقط نشده بلکه طهارتش (وضو) نیز باطل شده و باید برود غسل کند و نماز بخواند، حالا تکلیف این شخص چیست، برود احتیاطاً غسل کند و بعد هم فریضۀ نماز را ادا کند و یا بنا بگذارد که نماز خوانده و غسل هم نکند یا تنها غسل کند؟
حالا آیا چنین فرضی برای کسی اتفاق می افتد یا اتفاق نمی افتد، مطلب دیگری است.
یک بار دیگر هم در تاریخ اسلامی روحیۀ «مسئله سازی» و دنبال مسائل فرضی رفتن پدید آمده و آن قرن دوم هجری یعنی هنگامی است که در عراق مکتب رأی و قیاس به وسیلۀ ابو حنفیه پیشوای معروف یکی از فرقه های اهل تسنن پایه گذاری شد، و برای قبول و سندیت حدیث شرایط زیادی قائل شدند و میدان فعالیت رأی و قیاس افتاد.
در حجاز، گذشته از ائمه اهل بیت علیهم السلام که عمل به قیاس را باطل می دانستند، فقها< عامه از قبیل مالک بن انس و شاگردانش نیز با قیاس میانۀ خوبی نداشتند، و چون فقهاء عراقی یعنی ابو حنفیه و اتباعش در مسائل فرضی خویش با کلمۀ «أرأیت» شروع می کردند، فقهاء حجاز آنها را «أرأیتیون» می خواندند. در بعضی از احادیث ما نیز اشاره به این جریان هست و بعضی از ائمه فرموده اند: «ما اهل أرأیت نیستیم».
البته بحث در این مطلب از جنبۀ نظری که آیا روش متأخرین صحیح است یا نه از حدود این مقاله خارج است، آنچه گفته شد فقط به منظور مقایسه بین روش فقهی شخصیت بزرگی است که موضوع مقالۀ ماست با روش فقهی که غالب متأخرین دارند، معظم له عملاً این چنین نبود.
اولاً همانطوری که اشاره کردم به تاریخ فقه آشنا بود و سبک فکر های مختلف قدما و متأخرین را می شناخت و بعضی را تأیید و نسبت به بعضی انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه می دانست.
ثانیاً بر حدیث و رجال حدیث تسلط کامل داشت، طبقات روات و محدثین را کاملاً می شناخت و خود یک طبقه بندی مخصوصی کرده بود که بی سابقه بود، با یک نگاه به سند حدیث اگر خللی در سند آن حدیث وجود داشت در ک می کرد.
ثالثاً بر فقه سایر فرق مسلمین و روش مسلک آنها تا اندازه ای محیط بود. کتب حدیث و رجال حدیث را می شناخت.
معرفت رجال حدیث شیعه و سنی از یک طرف، و اطلاع بر فتاوی و فقه سایر فرق اسلامی از طرف دیگر، موجب می شد که گاه اتفاق می افتاد حدیثی طرح می شد و ابتدا یک معنا و مفهوم از آن به نظر می رسید ولی بعد معظم له تشریح می کرد که این شخصی که این سؤال را از امام کرده اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتوای فلان فقیه از فقهای عامه بوده اند و فتوای آن فقیه این بوده است، و چپون آن شخص در آن محیط بوده و آن فتوا در آن محیط شایع بوده پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقه ای بوده. پس مقصود وی از سؤال این بوده که سؤال کرده و جواب شنیده. وقتی که معظم له این جهات را تشریح می کرد و به اصطلاح روحیۀ راوی را تحلیل می کرد، می دیدیم که معنی و مفهوم سؤال و جواب عوض می شود و شکل دیگری به خود می گیرد.
و یا کلمه ای درحدیث بود که در عرف عام امروز یک معنای معین داشت ولی با اظهارات معظم له معلوم می شد که این کلمه در محیط خاصی که در آن وقت محل پرورش سؤال کنندۀ حدیث بوده معنی دیگری داشته.
با همۀ تبحری که در اصول فقه داشت کمتر مسائل فقهی را بر مسائل شکی اصولی مبتنی می کرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمی رفت، گاه به طعنه می گفت که آقایان طلاب منتظرند که یک «اصل» را گیر بیاورند و دست آویز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.
با قرآن و تفاسیر آشنائی کامل داشت، قرآن را هرچند به تمامه حافظ نبود اما نیمه حفظ داشت، تاریخ اسلامی را دیده و خوانده و آشنا بود.
در نتیجۀ همۀ این جوّ و محیطی را که آیات قرآن در آن نازل شده و همچنین جوّ و محیطی را که اخبار و احادیث در آن صدور یافته و محیط هائی که فقه در آن جاها تدریجاً رشد کرده و پرورش یافته کاملاً می شناخت، و بدیهی است که این جهات، به وی روشن بینی خاصی داده بود.
سبک و سلیقۀ معظم له در فکر و سلیقۀ حوزۀ علمیه قم زیاد اثر کرد؛ تا حد زیادی روش ها را عوض کرد و امیدواریم هرچه بیشتر سبک و روش ایشان پیروی شود و تعقیب بلکه تکمیل گردد.
این نکته را هم اضافه کنم که معظم له مکرر در ضمن اعتراف به پاره ای از محاسن کتاب حدیث معروف وسائل الشیعه تألیف شیخ حرّ عاملی نواقص این کتاب را تذکر می داد و آروز می کرد که کتابی در حدیث نوشته شود که محاسن وسائل الشیعه را داشته باشد و اما نواقص آن کتاب را نداشته باشد، بالاخره این آرزو جامه عمل پوشید و تحت نظر و مراقبت خود معظم له عده ای از فضلاء طلاب به این کار مشغول شدند و در حدود ده سال طول کشید تا بالاخره در دوسه سال قبل به اتمام رسید و از سال گذشته طبع آن کتاب آغاز شد.
این کتاب موسوم است به تهذیب الوسائل، خیلی موجب تأسف خواهد بود اگر خدای نخواسته طبع این کتاب موقوف شود. من شخصاً هنوز موفق به زیارت آن کتاب نشده ام ولی از قراری که از اهل اطلاع شنیده ام همان طوری است که معظم له آرزو می کرد.
وحدت اسلامی
یکی از مزایای معظم له توجه و علاقۀ فراوانی بود که به مسئلۀ وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه داشت. این مرد چون به تاریخ اسلام و مذاهب اسلامی آشنا بود، می دانست که سیاست حکام گذشته در تفرقه و دامن زدن آتش اختلاف، چه اندازه تأثیر داشته است، و هم توجه داشت که در عصر حاضر نیز سیاست های استعماری از این تفرقه حداکثر استفاده را می کنند و بلکه آن راه دامن می زنند، و هم توجه داشت که بعد و دوری شیعه از سایر فرق سبب شده که آنها شیعه را نشناسند و دربارۀ آن ها تصوراتی دور از حقیقت بنمایند. به این جهات بسیار علاقمند بود که حسن تفاهمی بین شیعه و سنی برقرار شود که از طرفی وحدت اسلامی که منظور بزرگ این دین مقدس است تأمین گردد و از طرف دیگر شیعه و فقه شیعه و معارف شیعه آن طور که هست به جامعۀ تسنن که اکثریت مسلمانان را تشکیل می دهند معرفی شود.
از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت و ریاست معظم له که هنوز ایشان در بروجرد بودند «دارلتقریب بین المذاهب الاسلامیه» به همت جمعی از روشنفکران سنی و شیعه تأسیس شد. معظم له در دورۀ زعامت خود تا حد ممکن با این فکر و با این مؤسسه کمک و همکاری کرد، برای اولین بار بعد از چندین صد سال بین زعیم روحانی شیعه، و زعیم روحانی سنی شیخ عبدالمجید سلیم و بعد از فوت او به فاصلۀ دو سه سال شیخ محمود شلتوت مفتی حاضر مصر و رئیس جامع ازهر، روابط دوستانه برقرار شد و نامه ها مبادله گردید.
قطعاً طرز تفکر معظم له و حسن تفاهمی که بین ایشان و شیخ شلتوت بود مؤثر بود در اینکه آن فتوای تاریخی معروف را در مورد به رسمیت شناختن مذهب شیعه بدهد.
معظم له را نباید گفت نسبت به این مسئله علاقمند بود، بلکه باید گفت عاشق و دلباخته این موضوع بود و مرغ دلش برای این موضوع پر می زد.
عجیب این است که از دو منبع موثق شنیدم که در حادثۀ قلبی اخیر که منجر به فوت ایشان شد، بعد از حمله قلبی اولی که عارض شد و مدتی بیهوش بوده اند و بعد به هوش آمدند قبل از آن که توجهی به حال خود بکنند و در این موضوع حرفی بزنند موضوع تقریب و وحدت اسلامی را طرح می کنند و می گویند من آرزوها در این زمینه داشتم.
اسلام در دنیای خارج
از گام های برجسته ای که در زمان معظم له و به وسیلۀ ایشان برداشته شد اعزام مبلغ و نماینده مذهبی به کشورهای خارجی بود. معرفی اسلام به کشورهای خارجی هر اندازه تا کنون صورت گرفته یا به وسیلۀ بهضی از دانشجویان با استعداد مسلمان که تا حدودی موفق شده اند فعالیت هائی در مدت اقامت خود در کشورهای خارجی متمدن بنمایند از قبیل دکتر محمد اقبال پاکستانی در مدتی که در اروپا میزیسته، و یا به وسیلۀ دانشمندان مصری و هندی بوده که بعضی کتاب های جالب دربارۀ اسلام نوشته اند و به زبان های خارجی ترجمه شده، و یا به وسیلۀ فرقه های منسوب به اسلام مانند قادیانی ها بوده که در اروپا یا آمریکا فعالیت هائی کرده اند، و شاید فعالیت دستۀ اخیر از همه بیشتر بوده است، الآن نمی دانم که تا کنون از طرف دانشگاه مذهبی «ازهر» نمایندگانی به طور رسمی به کشورهای متمدن فرستاده شده یا نه؟ قدر مسلم این است که تا کنون از اسلام یک معرفی صحیحی به دنیای خارج نشده و باز قدر مسلم این است که از طرف جامعه شیعه تا چند سال پیش هیچ گونه اقدامی به هیچ شکلی نشده بود.
معظم له که علاوه بر جنبه فقاهت مطالعاتی در متن اسلام و معتقدات اسلامی داشت و اسلام را خیلی بی پیرایه و عریان از توهمات عوامانه پذیرفته بود و از طرفی بر خلاف اقران و اسلاف خود از تاریخ قرون جدید و اوضاع عصر حاضر تا حدود نسبتاً خوبی آگاه بود، معتقد بود که اگر حقایق فطری اسلامی بر افکار حقیقتجو و کاوشگر و کم تعصب اروپایی عرضه داشته بشود این دین حنیف را تدریجاً خواهند پذیرفت و روی همین جهت نماینده به آلمان و آمریکا اعزام کرد و در کار اعزام نماینده به لندن و بعضی جاهای دیگر بود که اجل فرا رسید.
البته آنچه تا کنون انجام شده آغاز کار است و نسبت به آنچه باید انجام گیرد طرف مقایسه نیست. اگر فعالیت های مذهبی مسیحی ها را در نظر بگیریم که چه اندازه توسعه پیدا کرده و از مرحلۀ خطابه و مقاله گذشته به مرحلۀ عمل و احسان و تبلیغ عمل رسیده و حتی از تعصب و تخریب سایر مذاهب و برگرداندن به مذهب مسیح کاسته شده و جنبه خدمت به بشریت و انسانیت پیدا کرده خواهیم دید که «ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم» ولی اگر نسبت به گذشتۀ خودمان بسنجیم که فکر این کارها در دماغ ها راه نداشت، خواهیم دید که چه اقدام برجسته ای به وسیلۀ معظم له صورت گرفته است، فریضۀ ذمۀ همۀ ما شیعیان است که این برنامه را تقویت و تکمیل کنیم و توسعه دهیم.
همکاری دین و علم
یکی از مزایای برجستۀ معظم له که نمایندۀ طرز تفکر روشن وی بود علاقمندی وی به تأسیس دبستان ها و دبیرستان های جدید تحت نظر سرپرستان متدین بود که دانش آموزان را هم علم بیاموزند و هم دین، معظم له دیانت مردم را در بی خبری و بی اطلاعی و بی سوادی آن ها جستجو نمی کرد؛ معتقد بود که اگر مردم عالم شوند و دین هم به طور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین. آن مقداری که من اطلاع دارم مبالغ زیادی از وجوه و سهم امام را اجازه داد که صرف تأسیس بعضی از دبستان ها و دبیرستان ها بشود.
در بیلان چاپی دبیرستان کمال نارمک خواندم که مبلغی در حدود هشتصد هزار ریال با اجازۀ ایشان بابت سهم امام به دفتر آن مدرسه پرداخته شده است، هرچند دربارۀ مدارس جامعه تعلیمات اسلامی اطلاع دقیقی ندارم اما می دانم کمکهای شایانی کرده است، و حتماً موارد دیگر هم هست که من فعلاً بی خبرم.
این اقدام معظم له بسیار قابل تحسین است، هرچند این اقدام نیز نسبت به آنچه باید بشود ناچیز است اما با توجه به اینکه در گذشته افرادی بودند و الآن هم وجود دارند که آبادی دین را در خرابی این مدارس و معدوم شدن علوم جدید می دانسته و می دانند معلوم می شود که عمل معظم له بسیار ارزشمند بوده است.
دفتر و حساب
یکی از اقدامات معظم له این بود که برخی از امور مرجعیت را تحت نظام دفتر و حساب در آورند.
همه می دانند که معمولاً در هر شهری و هر نقطه ای که عده ای شیعه علاقمند به امور دیانت باشند یک نفر یا چند نفر وکالت نامه ای از طرف مرجع تقلید می گیرند برای گرفتن وجوهات از مردم و فرستادن به مرکز، و ممکن است اجاز ای هم برای شخص خود بگیرند که فلان مبلغ حق مصرف کردن داشته باشند.
در گذشته معمول نبود که اگر کسی اجازه و وکالتی بگیرد آن اجازه ووکالت در دفتری یادداشت شود، در نتیجه ممکن بود در طول چند سال مرجعیت یک نفر چند هزار وکالت و اجازه گرفته شود، و چون دفتر و ثبت و ضبطی نبود عدد این ها و اسماء این ها غیر مشخص بود و کسی درست نمی دانست آیا فلان نقطه وکیل برای وجوهات دارد یا ندارد، ممکن بود برای یک نقطه کوچک چند نفر وکالت گرفته باشند و برای یک نقطه دیگر کسی وکالت نگرفته باشد.
در این بین شیادانی پیدا می شدند که مهر و امضاء مرجع را جعل می کردند و اگر از مرکز سؤال می شد که شخصی به این اسم مدعی وکالت است آیا راست است می گوید یا جعل کرده؟ مرکز نمی توانست جواب بدهد، و یا اگر کسی می آمد و وکالتی برای یک نقطه معین می خواست اگر آن نقطه مشهور و معروف نبود مرکز نمی توانست بداند که آیا در آنجا کسی دارد یا ندارد. ولی معظم له از همان روزهای اول زعامت دستور دادند دفتری تنظیم گردد.
در آن دفتر نام آن شخص، و حدود وکالت، و مضمون وکالت نامه، و محل سکونت آن شخص، و نام کسانی که به معرفی و توثیق آن ها این وکالت داده شده درج می شد، و در مواردی که تخلفی دیده می شد آن وکالت نامه استرداد می شد، این اقدام معظم له امروکالت ها را از هرج و مرج خارج ساخت.
ضمناً دفتر دیگری برای مراسلات تنظیم شد، نامه ها با نمره وارد دفتر می شد و با نمره جواب داده می شد، همیشه مشخص بود که راجع به فلان موضوع چه جوابی داده شده است.
ممکن است کسانی این اقدام معظم له را مهم نشمارند و بگویند این کاری است که در همۀ مؤسسات معمول است، یک تجارتخانه همۀ این ها و بیشتر از این ها را دارد.
البته این درست است، ولی نباید فراموش کرد که این اقدام معظم له در محیطی انجام گرفته که شعار قافله سالاران این بود که نظم در بی نظمی، و نقشه در بی نقشگی، و برنامه در بی برنامگی است، و رمز بقاء روحانیت را حساب و کتاب نداشتن و برنامه نداشتن می دانند، بنابراین این عمل به منزلۀ یک مجاهدۀ عظیم و یک قدم بزرگ باید محسوب گردد. و ما امیدواریم که هرچه بیشتر و زیادتر حساب و دفتر و بیلان دخل و خرج، وارد زندگی روحانیت بشود، روحانیت دارای صندوق مالی مرتب بشود؛ امر وجوهات از تفرق و تشتت بیرون رود و در نتیجه از بزرگترین ثروت و منبعی که در اختیار دارد یعنی یک عده افراد زبده و خالص و مخلص که در میان طلاب وجود دارند و مغناطیس دین آن ها را از میان جامعه برگزیده است حداکثر استفاده بنماید.
بهتر این است که در قسمت اخیر، عملیات دو رهبر بزرگ دینی شیعی مذهب که از مفاخر بزرگ عالم اسلام می باشند یعنی علامۀ جلیل سید شرف الدین عاملی و علامۀ جلیل سید محسن امین عاملی سرمشق قرار گیرد، این دو رهبر بزرگ در بسیاری از کارها باید سرمشق قرار گیرند.
شایسته است دبیرخانه انجمن های اسلامی ایران خدمات و مزایای این دو مرد بزرگ را نیز در اختیار جامعه مسلمانان قرار دهد.
آنچه در این مقاله گفته شد به منظور ثنا و تجلیل و به اصطلاح «تأبین» نبود، زیرا اولاً معظم له بالاتر از این است که احتیاجی به این تجلیل ها داشته باشد و ثانیاً این جانب در همۀ عمر هرگز گرد مدّاحی و ستایشگری افراد و اشخاص مخصوصاً مادامی زنده هستند و وجودشان مطمح است نرفته است. اینکه گفته شد، فقط در بیان درسی بود برای اجتماع و تذکری بود برای کسانی که میل دارند بار گران زعامت روحانی را به دوش بکشند.
همانطوری که اول اشاره شد این مقاله در مقام بیان همۀ خدمات و مزایای زندگی معظم له نیست، فقط قسمتی از خدمات و مزایا که از اختصاصات ایشان بود و نسبت به گذشته گامی به جلو بود در این مقاله تا آنجا که در حین نوشتن در نظر داشتم یادآوری شد، خدمات دیگر ایشان از تأسیس مدارس قدیمه و مساجد و حوزه های علمیه روحانی در شهرستان ها زیاد است و از موضوع مقالۀ ما خارج است.
به قلم آیت الله مرتضی مطهری
تهران – مدرسۀ مروی – 14 اردیبهشت 1340
منبع: مجموعه مقاله بحثی دربارۀ مرجعیت و روحانیت، شرکت سهامی انتشار، 1341ش، صص:249-233