افجهای:اتحادیه ناشران پیش از انقلاب جنبه صله رحم داشت!/ سرپا ماندن صنعت نشر منوط به حمایت ارشاد است
احمد افجهای، مدیر انتشارات و کتابفروشی «سیروس» در بیست و دومین نشست از سلسله نشستهای تاریخ شفاهی کتاب، با بیان خاطراتی به فراز و نشیبهای فعالیت 60 ساله خود در حوزه کتاب پرداخت. وی در این نشست گفت که اتحادیه ناشران در پیش از انقلاب صرفا جنبه صله رحم داشت.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- سلسله نشستهای تاریخ شفاهی کتاب به همت مرکز کتاب پژوهی موسسه خانه کتاب دوشنبهها با دبیری نصرالله حدادی در سرای اهل قلم برگزار میشود و هر هفته به تاریخچه فعالیتهای یکی از ناشران، کتابفروشان و یا موزعان با سابقه و قدیمی در طول سالهای متمادی و قدردانی از مدیر آن انتشارات اختصاص دارد.
مهمان بیست و دومین نشست از این سلسله نشستها احمد افجهای، مدیر انتشارات و کتابفروشی «سیروس» بود که دوشنبه یکم تیر 1394 در سرای اهل قلم حاضر شد و در گفتوگویی صمیمانه به بیان خاطرات و پاسخگویی به سؤالات نصرالله حدادی پرداخت.
لطفا خودتان را معرفی کنید و بگویید که از چه زمانی وارد کار کتاب شدید؟
من احمد افجهای هستم، متولد 15 بهمن سال 1316 در محله سرچشمه تهران و از آنجا که پدر من پیش از تولد من در کار کتاب بودند، بنده هم در ادامه راه ایشان به کار کتابفروشی روی آوردم. من تحصیلاتم را تا ششم ابتدایی در مدرسه خیام ادامه دادم و بعد از آن 2 سال در دبیرستان مروی درس خواندم. در سال 1334 بود که پدر از من خواست تا به مغازه کتابفروشی نزد او بروم و از آنجا که دیدم پدرم دست تنهاست، درس را رها کردم و به مغازه کتابفروشی رفتم.
پدر شما از چه زمانی و چگونه وارد کار کتابفروشی شدند؟
پدر من مرحوم حاج ابوالفضل افجهای در سال 1311 با شراکت آقای سرپولکی که بعداً به سیروس تغییر نام داد، یک کتابفروشی به نام «سیروس» در ناصرخسرو افتتاح کردند که بعداً آن را به خیابان شاه آباد انتقال دادند. این کتابفروشی یک مغازه دو دهنه بود که پدرم میگفت به دلیل آنکه در آن زمان کتابفروشی زیاد رونق نداشت، آن را به یک دهنه تقلیل دادند.
از چه زمانی کتابفروشی سیروس بهطور مستقل به پدرتان واگذار شد؟
همکاری پدرم و آقای سیروس بیش از 10 سال ادامه داشت که با فوت آقای سیروس در سال 1325، مغازه به پدر من واگذار شد و مدریت امورات آن را به تنهایی بر عهده گرفتند.
در آن زمان کتابفروشیهای بسیاری در خیابان شاه آباد حضور داشتند...
بله، از سر خیابان رمضانی به سمت بهارستان کتابفروشی «سیروس» بود و افرادی مثل برادرم مرحوم سعید افجهای، آقای جعفری، محمد جعفر ادب، علی اکبر علمی، مرحوم محمود عظیمی و دیگر بزرگان به کار کتابفروشی و انتشارات مشغول بودند. بهطور کلی در آن زمان بیش از 23 کتابفروشی در خیابان شاهآباد حضور فعال داشتند که الآن متأسفانه حدود 2 یا 3 کتابفروشی در این خیابان ماندهاند.
به نظر شما شاخصترین افرادی که در آن زمان در کار کتاب بودند و در تحول کار در حوزه کتاب تأثیرگذار بودند، چه کسانی بودند؟
افراد زیادی در این حوزه مشغول به فعالیت بودند که تأثیرات بسیاری در حوزه کتاب داشتند، مانند مرحوم رمضانی و برادرشان؛ اما به جرات میگویم که آقای جعفری (موسس انتشارات امیرکبیر) با عشق و علاقهای که به کتاب داشت و شهامت بسیاری که در این راه به خرج داد، تأثیر بسیاری در حوزه کتاب داشت. در آن زمان مهدی سهیلی که دست راست آقای جعفری بود، در صدا و سیما برنامه مشاعره داشت و از این طریق شاعران بسیاری را با آقای جعفری آشنا کرد.
از مرحوم محمد رمضانی بگویید.
ایشان هم در خیابان شاهآباد به کار فروش و انتشار کتاب مشغول بودند؛ مرحوم محمد رمضانی به واقع عاشق کتاب، ادبیات و بهطور کلی فرهنگ بود و با اینکه معمولاً لباس مندرس و کهنهای به تن داشت، اما همیشه او را با عینکی که بر چشم داشت، در حال مطالعه و تحقیق میدیدم. بعد از ایشان هم مرحوم ابراهیم رمضانی آن مغازه را در شاه آباد خریدند و که البته همواره مشکلاتی برای ایشان پیش میآمد، بهطوریکه حتی یک بار ساواک ایشان را گرفت، مغازهاش را بست و او را بی دلیل 2 سال به زندان انداخت. بعد از آن هم با خودکشی دختر جوانش دیگر افسرده و دلزده از کار شده بود. البته باید بگویم که این دو برادر به لحاظ عقیدتی تفاوتهای بسیاری با هم داشتند.
چرا شما بیش از اینکه ناشر باشید، کتابفروش بودهاید؟
من علاقه بسیاری به کتاب داشته و دارم، به طوری که کتابخانه شخصی من در خانه بیش از 500 جلد کتاب دارد. میتوانم بگویم که علاقه به خواندن کتاب باعث شد که من بیشتر در حوزه فروش کتاب کار کنم و کمتر وارد کار انتشارات شوم؛ بهطوریکه در سال 1335 تنها 2 کتاب منتشر کردم.
شما کتابهایتان را چگونه تهیه میکردید؟
در آن زمان هم افرادی بودند که کتابهایی را که ما میخواستیم برای ما جمعآوری و تهیه میکردند، به این صورت که ما فهرست کتابهای مورد نیاز خودمان را میدادیم. در آن زمان ما برخی از کتابهایمان را از کتابفروشی رمضانی با 20 درصد تخفیف و از کتابفروشی معرفت با 10 درصد تخفیف به صورت نقدی تهیه میکردیم.
آیا شما در کتابفروشی خود کتابهای ممنوعه را هم میفروختید؟
در سال 55 کتاب «فراماسونری در ایران» در 2 جلد به چاپ رسید که جلوی چاپ سوم آن گرفته شد؛ همان زمان 50 نسخه از جلد سوم این کتاب را مخفیانه برای من آوردند تا با قیمت جلدی 100 تومان بفروشم، اما پدر به محض اینکه متوجه این موضوع شد من را از فروش این کتابها منصرف کرد. این موضوع برای کتاب «اسرار مگو» هم اتفاق افتاد. از آنجا که پدر من انسان محتاطی بود، هر کتاب ممنوعهای را که برای ما میآوردند، قبول نمیکرد و بلافاصله پس میفرستاد و میگفت «من میخواهم شب راحت سرم را روی زمین بگذارم و بخوابم».
کتاب «اسرار مگو» را چه کسی چاپ میکرد؟
علی رغم اینکه بسیاری مطرح میکنند که این کتاب را انتشارات امیرکبیر منتشر کرده بود، من این موضوع را رد میکنم تا جایی که میدانم کتاب 3 جلدی «اسرار مگو» را آقای چارچی منتشر میکرد.
شما در کتابفروشی «سیروس» کتاب درسی هم میفروختید؟
بله ما 37 سال کتاب درسی میفروختیم، در آن زمان شرکت یا مرکز منسجمی برای جمعآوری و پخش این کتابها وجود نداشت و ما خودمان بهصورت مجزا از ناشران مختلف این کتابها را جمعآوری میکردیم. اما در ادامه با تشکیل یک تعاونی منسجم این کتابها را راحتتر دریافت میکردیم و با وجود در مدارس و دبیرستانهایی در محدوده کتابفروشی آنها را به فروش میرساندیم.
الان رقابت زیادی برای فروش کتاب کمک درسی وجود دارد، در آن زمان کتاب کمک درسی در چه وضعیتی بود؟
در آن زمان کتابهای کمک درسی و حلالمسائل وجود نداشت و به ندرت به چشم میخورد؛ بعدها ناشرانی چون جاویدان و دهخدا کتابهایی چاپ کردند، اما در مجموع تعداد آنها به 20 جلد هم نمیرسید؛ بنابر این رقابتی هم بیت کتابفروشیها در این زمینه وجود نداشت.
در آن زمان فعالیت اتحادیه ناشران و کتابفروشان چگونه بود و چه نفعی برای شما داشت؟
اتحادیه در آن زمان برای بیشتر جنبه صله رحم داشت و در این جمع که هرچند وقت یکبار تشکیل میشد، دوستان خودمان را ملاقات میکردیم.
در دوران انقلاب پدیدهای به نام کتابهای پشت جلد سفید در بازار کتاب رواج پیدا کرد، آیا شما این کتابها را در کتابفروشی میفروختید؟
نه، ما به هیچ وجه کتابهای پشت جلد سفید را در کتابفروشی خودمان نمیفروختیم، چرا که میترسیدیم. البته همه میدانستند که مرکز فروش این کتابها در میدان انقلاب و پاساژ ایران بود. در آن زمان افرادی میآمدند و با لیستی در دست، مطمئن میشدند که ما کتاب ممنوعه در کتابفروشی نداریم.
در گذشته همه همکاران در حوزه کتاب، شما را به عنوان قیمت گذار کتاب هم میشناختند؛ دلیل آن چه بود؟
بله از قدیم دوستان لطف داشتند و به قول خودشان میگفتند که برای قیمتگذاری فلان کتاب پیش آقای افجهای برویم. این موضوع فقط به این دلیل نبود که من یک کتاب فروش بودم، بلکه به این دلیل بود که کتابشناس هم بودم. مثلاً میدانستم که کدام ترجمه از کدام کتاب بهتر است و سایرین هم با شناخت و اعتمادی که به من داشتند از من این موضوعات را پیگیر میشدند.
رابطه خوبی بین شما و مرتضی عظیمی وجود داشت. دلیل آن چه بود؟
دلیل آن علاقهای بود که به آثار دکتر شریعتی داشتم و دارم و آشنایی و همکاری من با مرتضی عظیمی هم از کتابهای دکتر شریعتی آغاز شد. من همچنین به کتابهای مهندس بازرگان هم علاقه داشتم و معمولاً در منبرهای آیتالله طالقانی در مسجد هم حضور پیدا میکردم.
در حال حاضر کتابفروشی سیروس در چه وضعیتی است؟
بعد از پدر، من و برادر مرحومم کتابفروشی سیروس را اداره میکردیم؛ اما وقتی برادرم پس از 35 سال کار مشترک به رحمت خدا رفت، من هم دیگر انگیزه و کشش سابق برای فعالیت را نداشتم و تصمیم گرفتم که کتابفروشی را جمع کنم. الآن هم در دفتری که در خیابان شهدای ژاندارمری داریم مشغول هستیم.
وقتی کتابفروشی «سیروس» در شاه آباد را فروختید چه احساسی داشتید؟
طبیعتاً احساس خیلی بدی داشتم، ولی هنوز هم به خیابان شاه آباد میروم و از دور آنجا را نگاه میکنم؛ چراکه سالیان درازی در این مکان زندگی کردهام و خاطرات بسیاری از پدر، برادر و سایر عزیزانم دارم. اما چون دیگر کشش این کار را ندارم چاره دیگری نداشتم.
پدر شما کتابفروش بود، شما هم کار کتاب را ادامه دادید؛ آیا فرزند شما هم کار کتاب و فروش کتاب را ادامه میدهد؟
خیر، پسر من پزشک است و در کار خودش هم موفق است.
آینده کتابفروشی «سیروس» چه میشود؟
نمیدانم.
شما آینده کتاب را چطور میبینید؟
در شرایط فعلی اگر وزارت ارشاد کمکهای مالی به حوزه کتاب ــ به ویژه برای خرید کاغذ ــ اختصاص دهد، این صنعت میتواند سروپا بایستد. این کمک در روزگاری که امکانات دیجیتال و دنیای اینترنتی گسترش پیدا کرده ضرورت ویژه پیدا کرده است.
منبع: ایبنا