شماره 206    |    6 خرداد 1394



هرودوت و تاریخ شفاهی - 2

اشاره: بی‏گمان دانش تاریخ را نمی‏توان از برخی نام‏ها جدا دانست. هرودوت یکی از آن نام‏هاست. در مقاله‏ای* که پیش رو دارید آزوین ماری به بررسی شیوه تاریخ‏نگری و تاریخ‏نگاری هرودوت و نسبت آن با تاریخ شفاهی می‏پردازد. درباره هرودوت سخن بسیار است و بسیار نیز گفته و نوشته شده است. از پرداختن به او می‏گذریم و علاقمندان را به منابع موجود درباره او رهنمون می‌شویم. اما نویسنده این مقاله آزوین ماری( -1937) استاد بازنشسته بالیول کالج دانشگاه آکسفورد و از متخصصین تاریخ هلنی و یونانی است. او این مقاله را در 1987 منتشر ساخته و حدود دو دهه بعد در یک بازنگری مقاله دیگری درباره همین موضوع نگاشته است که این دو مقاله در هفته‏نامه تاریخ شفاهی ایران در چند هفته آينده منتشر می‏شوند. هفته گذشته بخش نخست این مقاله از نظرتان گذشت، اینک بخش دوم از مقاله 6 قسمتي نخست ماری، «تاریخ شفاهی و هرودوت»، پیش روی شماست. ترجمه این دو مقاله ابداً کار ساده‏ای نبود و جا دارد از مترجم توانمند علی فتحعلی آشتیانی که برای انتخاب هر واژه، عبارت و جمله دقت و وسواسی عالمانه دارد بسیار تشکر و قدردانی کنیم. همچنین لازم است از پژوهشگر ارجمند علیرضا کمری و نیز دکتر رضا میرمبین مدرس دانشگاه و از کارشناسان سازمان ميراث فرهنگي که در رفع پاره‌ای اشکالاتِ متن به ما یاری رساندند، تشکر و قدردانی شود.

 

سنت‌های شفاهی یونان که هرودوت بر آنها تکیه داشت ظاهراً در همان محدودة زمان‌شناختی که سنت‌های سایر جوامع جاری بودند، عمل می‌شدند، لذا ابتدا می‌باید دربارة حاکمیت یک سنت شفاهی قدرتمند حماسی در یونان باستان، که قطعاً ریشه‌هایش بسیار قدیمی‌تر از عصر تاریکی است، توضیحاتی بدهیم. شاید تصور شود که این کار شرایط ویژه‌ای را پدید می‌آورد که بحث یونان باستان را به پروندة ویژه‌ای تبدیل می‌سازد. به اعتقاد من موضوع مذکور به یک خصوصیت عمومی دیگرِ سنت‌های مضبوط در کتاب هرودوت پیوند می‌خورَد که آن نیز مستلزم بحث مستقلی است؛ اطلاعات هرودوت دربارة نخستین سال‌ها یا دهه‌های دوران خود از جهات بسیار مهمی صرفاً از لحاظ کمیت با اطلاعاتش دربارة سال‌ها یا دهه‌های آخر آن دوران متفاوت است و تفاوتی از لحاظ کیفیت ندارند؛ منظور ما از خصوصیت عمومی دیگر آن سنت‌ها نیز همین است. می‌توان چنین پنداشت که با نزدیک شدن وی به وقایع دوران خودش، اطلاعاتش نیز طبیعتاً بهتر و واقعی‌تر می‌شد؛ اما به رغم مشروح‌تر شدن آنها نمی‌توان مدعی شد که واقعی‌تر و بهتر شده‌اند. پس هرودوت بخش عمده‌ای از سال‌های جوانی خود را در جزیرة ساموس(1) 60 سال بعد از مرگ پولیکرات(2) گذرانده که یقیناً با افراد زیادی که این جبار تاریخ را می‌شناختند نیز گفت‌وگو کرده است؛ با این وجود، روایت او از رفتار و کردار پولیکرات با تکیه بر دانشی که کسب کرده بود، ذاتاً ماهیت تاریخی بیشتر یا کمتری در قیاس با داستان سیپسِلوس(3) و پریاندِر(4) ندارد(51) و بسیاری از خصوصیات نخستین بخش‌های تاریخ او در جایی مثل روایت او از شورش ایونی‌ها(6) و حتی نبردهای پارس تکرار می‌شوند.(7)
در توضیح علت یکدستی نسبی روایت هرودوت معمولاً آن را منبعث از شخصیت ادبی او می‌دانند؛(8) این سخن تا حدودی درست است، اما در صفحات بعد خواهم گفت که سنت شفاهی یونان در ساخته شدن شخصیت ادبی او تأثیر زیادی داشته است. البته نباید از یاد ببریم که یکدستی و تجانس مذکور به نوبة خود از خصوصیات سنت‌های شفاهی محسوب می‌شود. همان‌گونه که یان وانسینا مختصراً بیان می‌کند، سنت شفاهی متشکل از یک «رشته اقرار»(9) است، که اعتبار آنها نه از طول رشته بلکه متأثر از شیوة انتقال است: «در باب مسئلة اعتبار اقاریر باید گفت که بی‌شک شیوة انتقال یک سنت به مراتب مهم‌تر از طول مدت دوام و پایداری آن است»(ص 53). این شیوة انتقال طبعاً به سبک و سیاق مشابهی ماهیت داستان یا ماجرا را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، خواه از عمر آن سنت پنجاه سال گذشته باشد یا صد و پنجاه سال.
همین تأکید وانسینا و جمعی دیگر بر شیوة انتقال سنت است که توجه من را بسیار جلب نموده؛ خصوصاً از جنبة تأثیراتی که بر مطالعة تاریخ یونان باستان و تاریخ هرودوت داشته است. البته این عبارت به دو حوزة مجزا اما مرتبط اشاره دارد که عبارتند از قالب‌های ادبی و زبان‌شناختیِ مورد استفاده برای صیانت از سنت‌ها، و بستر اجتماعی تحقق این صیانت.
یک فرق یا وجه ممتاز نظری که وانسینا بدان تکیه کرده و روت فینِگان نیز در بحث‌هایش مسلم فرض نموده است صرفاً به این دلیل دغدغة ماست که بعضی از خلأهای سال‌ها یا دهه‌های اول یونان باستان را برای ما روشن می‌سازد. خصوصیات سنت‌های کلامیِ لایتغیر مسلماً تفاوت زیادی دارد با سنت‌های تغییرپذیر و سیالی که عبارت‌پردازی‌های دقیق در آنها از گفتاری به گفتار دیگر دچار تغییر می‌شود؛ وانسینا نظم (شعر)، سایر متون عروضی، دینی، حقوقی، فهرست‌ها، شجره‌نامه‌ها و موارد دیگری از این دست را در مقولة متون لایتغیر می‌گنجانَد. یونانیان صاحب نوعی سنت زبانی ثابت در حوزة ادبیات حماسی پهلوانی بودند (هر چند این سنت در عین تکراری بودن از خلاقیت نیز بهره‌مند بود)؛ اما سنت مذکور، سنتی غیرتاریخی محسوب می‌شد، زیرا برای یونانیان باستان بستر و موقعیت زمانی نداشت. چرخة هومری بر یک نسل متمرکز بود و فقط اشاره‌ای ضمنی به طلایه‌داران و جانشینان آنها می‌کرد و آنها را در یک چارچوب تاریخی بزرگ قرار نمی‌داد؛ درست بر خلاف سنت یهودی یا حماسه‌های پهلوانیِ بخش‌های بزرگ مناطق شمال اروپا. آفرینندگان و محافظان چنین اشعاری از ارتباط تاریخی و زمان‌شناختی خود با عصر پهلوانان آگاه نبودند مگر در این حد که آن را زمانه‌ای متعلق به گذشته و کاملاً جدای از «عصر آهن» خودشان قلمداد می‌کردند؛ تا زمان هکاته(10) ایجاد ارتباط و پیوند بین این اعصار شکل نگرفته بود. حماسه‌سراییِ تاریخی حقیقی و مدیحه‌سرایی از جنس ادبیات رایج در آفریقا که به مدح و ثنای وقایع همان عصر یا گذشتة نزدیک بپردازد، وجود نداشت؛ جامعه‌ای که برای تکریم و پاسداشت پهلوانان دست به ابداع ظفرنامه(11) زده بود تا پیش از قرن چهارم، ادبیات مشابهی برای معرفی شخصیت‌های سیاسی نداشت (12) و مثلاً در قیاس با رومیان نیز سنت‌های قاعده‌مند ثابتی در حوزه حقوق یا آئین‌های مذهبی اصلاً وجود نداشتند و یا اهمیتی برای آنها قائل نبودند.
به خاطر فقدان کتاب نسب‌شناسی(13) هکاته، اکنون قضاوت دربارة اینکه آثار چند نفر دیگر را می‌توان با شاهکار او برابر دانست، یا وجه اشتراک طبقات اجتماعی یونان باستان به لحاظ علایق نسب‌شناختی با فرهنگ‌هایی مانند یهود یا روم تا چه میزان بوده، دشوار است. (14) اما هرودوت به جز موارد خاصِ مرتبط با پادشاهان(15) راه دیگری برای دستیابی به چنین اطلاعاتی نداشت. (16) فقدان نسبی شجره‌نامه‌ها یکی از خصوصیات سنت یونانی است که تحقیقاً به موضوع سنت‌های اشرافی ارتباط دارد. از میان سایر فهرست‌‌ها، جز چند شجره‌نامه‌ای که در بایگانی‌های شهرها (مانند فهرست فرمانروایان آتنی) (17) و معابد (فهرست خدایان پیروز المپ،(18) کاهنه‌های معبد هِرا (همسر زئوس) در شهر آرگوس،(19) یا معبد آپولو آرکیگِتِس(20) (ایزد محافظ و حامی) در شهر ناکسوسِ جزیرة سیسیل که به عقیدة من توسیدید تاریخ‌های بنیان‌گذاری سیسیل را نهایتاً از آنجا اقتباس نموده است) باقی ماندند، همگی بعد از ترویج نگارش به وجود آمده‌اند، و طبعاً تا یک نسل بعد از هرودوت به طور گسترده اشاعه نیافته بودند. (21)
شکی نیست که سنت شفاهی هرودوت از مقولة متون سیال و تغییرپذیر است نه متون لایتغیر زیرا به غیر از پیشگویان(22) و چند اشارة گذرا به اشعار، هیچ سرنخی که ثابت کندکتابش را با تکیه بر فرمول‌های کلامی ثابت یا مبتنی بر حافظه نوشته باشد، پیدا نشده است. چند نمونه از داستان‌هایی که علل و اسباب(23) پدید آمدن ضرب‌المثل‌ها و رواج آنها را بیان می‌کند (مانند ضرب‌المثل «هیپوکلید اهمیتی نمی‌دهد»،(24) جلد 6، ص 9-127) مورد استفاده قرار گرفته‌اند؛ و میبِل لانگ(25) به درستی بر توسل هردودت به جملات و عبارات عامیانة رایج در میان مردم به عنوان یک فن روایی تأکید می‌کند.(26) اما به نظر نمی‌آید که هرودوت در میان سنت‌های مورد استفادة خود، سنت‌هایی مبتنی بر ضرب‌المثل یا مجموعة کلمات قصار را نیز به کار برده باشد، هر چند به هر حال چنین سنت‌هایی نیز وجود داشته‌اند.(27) مثلاً ما در اینجا می‌توانیم سنت‌‌های مضبوط در اناجیل(28) را مورد مقایسه قرار دهیم.(29) می‌توان حدس زد که توجه هرودوت بیش از آنکه به داستان‌هایی از نوع عامیانه و رایج آن در میان مردم باشد، به سنت‌های ریشه‌دارتر و معتبرتر بوده است.
به اعتقاد وانسینا و روت فینِگان بهتر است مقولة متون سیال و تغییرپذیر (یعنی اساساً نثر) را فقط تا زمانی که خود جامعه آن را به مقوله‌های فرعی‌تری تقسیم می‌کند، به مقوله‌های فرعی تقسیم نماییم؛ تحمیل چنین وجوه افتراقی که مثلاً بین داستان‌های راست و دروغ یا بین اسطوره، افسانه و روایت‌های تاریخی وجود دارند، خواه هدف‌مان بررسی اعتبار سنت‌های شفاهی و یا شخصیت و ماهیت ادبی آنها باشد، موجب انحراف ما از مسیر می‌شود. تصوری که در ذهن ما از نوع سنت شکل می‌گیرد فهم ما از نیروهای شکل‌دهندة آن و هدفی که اجتماع با حفظ و اجرای آن سنت دنبال می‌کند را با مانع و مشکل مواجه می‌سازد. نیروهای شکل‌دهندة سنت در واقع همان نوعی هستند که جامعة مورد نظر ما سنت را متعلق به آنها می‌داند. از این روست که وانسینا روایت‌های منثور را تحت عنوان کلی و محافظه‌کارانة «حکایات»(30) مورد بحث قرار می‌دهد و آنها را اساساً مستعد تغییرات مشابهی می‌داند، در حالی که به عقیدة روت فینِگان امکان تشخیص تشابه شیوة عملکرد یک داستان یا سنت در هر جامعه‌ای با مقوله‌های ما از اسطوره، تاریخ یا افسانه تنها زمانی فراهم است که متن وقوع و روح حاکم بر آن داستان یا سنت را بشناسیم. در بسیاری از جوامع، تفاوت آشکاری بین انواع و اقسام حکایت قائل نشده‌اند؛ جوامع دیگری هم هستند که بین مطالب «ثقیل»(31) (مانند اسطوره‌های مذهبی و روایت‌های شبهِ تاریخی(32)) و مطالب «سهل»(33) (روایت‌های سرگرم‌کننده) تفاوت‌هایی قائل شده‌اند. تفاوت‌های پیچیده‌تری هم وجود دارند، مثل تفاوت‌های رایج در قبیلة آفریقایی دوگون(34) در کشور مالی که با عنوان «حقیقی»، «حقیقی محال»،(35) و «دروغ محال»(36) شناخته می‌شوند؛ بدین معنا که یک داستان یا حکایت واحد، بسته به موقعیت یا مناسبت نقل آن، ممکن است در مقولات مختلفی طبقه‌بندی شود. در زبان کیمبوندو(37) کشور آنگولا، داستان‌ها یا حکایات به سه مقولة کاملاً تخیلی، آموزنده(38) و روایت‌های تاریخی طبقه‌بندی می‌شوند. مقولة آخر در واقع اسرار حاکمان هستند که از زبان سران قبایل و ریش‌سفیدان به نسل‌های بعدی انتقال می‌یابند.(39) مسلماً روایت‌هایی که برای یک جامعه یا قشر خاصی از آن جامعه اهمیت ویژه‌ای دارد صرفنظر از حقیقی بودن یا نبودن آنها، با دقت و ظرافت بیشتری حفظ می‌شوند. به عبارت دیگر، راست و دروغ عینی یک سنت هنگام قضاوت دربارة صحت انتقال آن در مقایسه با مقولة خاصی که داستان به آن تعلق دارد و همچنین قضاوت دربارة عواملی مانند رابطة بین اصول هنری، دقت در حفاظت، نگاه جدی به آن سنت و شیوه و هدف صیانت از آن هیچ اهمیتی ندارد.
یونانیان سنت‌های خود را ذیل چه مقولاتی طبقه‌بندی می‌کردند؟ به رغم مبحث عالمانه‌ای که حول مسئلة حرکت از «اسطوره تا قصه»(40) جریان داشته و تلاش‌هایی که برای تمایز این دو مفهوم در اندیشة یونان باستان صورت گرفته است، به عقیدة من شکاکیتِ(41) برخاسته از این مصادیقِ نسبی همچنان به قوت خود باقی است. با وجودی که هرودوت تفاوت ظریف معانی داستان (logos)، تاریخ (historie) و اسطوره (mythos) را به روشنی می‌شناخت، اما فرق آشکاری بین آنها نمی‌گذارد زیرا او با مشکلات زمانة ما روبه‌رو نبود. علاقة او بیش و پیش از هر چیز معطوف به ثبت قصه‌هاست (logoi) که اطلاق واژه (جدید؟) تاریخ بر محصول تلاش‌های او نیز معقول می‌نماید. زیرا با شنیدن کلمة تاریخ به وجود نوعی نظم و نسق پی می‌بریم. او کل اثر خود (95. 5. 1 و غیره) یا بخش اعظم یا بخش‌های کوچکی از آن (36. 5؛ 38. 2) و همچنین داستان‌های منفرد روایت‌شده در آن را با لفظ logos به ما معرفی می‌نماید. نمی‌توان به این نتیجه نرسید که او نیز مانند هکاته (125، 36. 5؛ 143. 2) و ایزوپ(42) (134. 2) خود را قصه‌گو (logopoios) توصیف می‌کند. از این دو نمونه می‌توان فهمید که داستان‌های خیالی و روایت‌‌های واقعیت‌بنیاد نیز در ذیل معانی ضمنی logos جای می‌گیرند. واقعاً نمی‌توان تفاوت روشنی بین استفادة هرودوت از لفظ logos و استفادة او از سایر مفاهیم استنباط نمود. لفظ اسطوره را فقط دو بار به کار برده است و در هر دو مورد قصه (logoi) را که به اعتقاد او مضحک و دروغ است، مشخص می‌نماید (45، 23. 2)؛ اما این مقوله‌ای است که وی معمولاً اعتنای چندانی به آن نشان نمی‌دهد. ظاهراً سنت‌های شفاهیِ بازتاب ‌یافته در کتاب هرودوت در واقع بین گزارش‌های مختلف، خواه مربوط به خدایان باشد یا رویدادهای تاریخی و یا وقایع دنیای پیرامون‌شان، هیچ وجه افتراق قاطعی قائل نبودند. البته از این سخن نباید چنین فهمید که هرودوت و رویتگرانش علاقه‌ای به حقیقی بودن یا نبودن وقوع تاریخی این گزارش‌ها نداشتند. ادعاهایِ خودِ هرودوت، پیشگفتار کتاب هکاته، و محکومیت توسیدید (21. 1) همگی ثابت می‌کنند که بازنمایی صحیح سنت و مسئلة حقیقت آن در زمرة خصوصیات مهمِ مرتبط با فعالیت نوپای توصیف گذشته قلمداد می‌شده است. با این حال،‌ شاید هرودوت لفظ logoi (قصه‌ها) را نه برای مشخص کردن راست و دروغ بودن گزارش، بلکه به نیت متمایز کردن قصه‌های جدی و معتبر از قصه‌های سطحی انتخاب کرده باشد. هدف او در وهلة نخست ثبت چیزی است که به اعتقاد خودش اهمیت زیادی در میان قصه‌های جوامع مختلف داشته یا برای آنها جالب محسوب می‌شود و به قصه‌هایی که به نظر او حقیقی بوده‌اند یا به رویدادهایی که از جنس مقوله‌هایی خاص مربوط می‌شوند، توجهی نمی‌کند.


ادامه دارد...




*[مقالة حاضر نخستین بار در جلد دوم کتاب Achaemenid History صفحة 115-93 فصل The Greek Sources به قلم هلین سانسیسی- ویردنبورگ و اِی کورت (LeidenU 1987) منتشر شد و اکنون با مجوز Nederlands Instituut voor het Nabije Oosten  مجدداً به چاپ می‌رسد. مطالبی که در این نسخه اضافه شده است را در کروشه [-]  قرار داده‌ایم. نخستین نسخة بخش اول این مقاله را خودم و پروفسور آرنالدو مومیلیانو برای سمیناری که هر دو در آکسفور در سال 1977 در هیلاری ترم برگزار کردیم، نوشتیم؛ که بعدها در مناسبت‌های متعددی پیش از ارائه به کارگاه گرونینگِن نیز دربارة آن با علمای علم مردم‌شناسی و ادبیات کلاسیک بحث و مناظره کردیم. از آنجایی که این مقاله زیربنای نظری کتاب Early Greece  است، (Brighton, 1980) ببینید: (briefly pp. 27-32=22-8 of the 2nd edn., 1993)، شاید وقت انتشارش فرا رسیده بود. بخش دوم را با تکیه بر مباحثات کارگاه گرونینگِن نوشتم. در اینجا لازم است از همکارانم دیوید اَشِری و هلین سانسیسی-ویردنبورگ که در آخرین مراحل نگارش این مقاله نظرات ارزشمندی به من دادند، تشکر نمایم. (نویسنده)]

 

1. Samos
2. Polycrates
3. Cypselus
4. Periander
5. This problem is not considered in B. M. Mitchell, ‘Herodotus and Samos’, JHS 95 (1975), 75-91. For an analysis of Herodotus’ Samian information as three separate logoi see H. R. Immerwahr, ‘The Samian Stories of Herodotus’, CJ 52 (1957), 312-22.
6. Ionian revolt
7. For the Ionian revolt see O. Murray, ‘The Ionian Revolt’, CAH IV2 (1988), 461-90.
8. This is the assumption behind most of the works cited in n. 4.
9. chain of testimonies
10. Hecataeus-پژوهشگر و جغرافیدان یونانی و مبدع نقشه‌ای از دنیا و نویسندة کتابی به نام «توصیف زمین»
11. Epinikion

12. [بخش نخست این کلام همچنان درست است؛ اما کشف پاره‌های جدیدی از اشعار سیمونیدز (Simonides) دربارة نبرد پلاتیا (Plataea) حاکی از این است که در یونانِ قرن پنجم گونه‌ای از «شعر ستایشگرانه» یا مدیحه‌سرایی (praise poetry) دست کم در ارتباط با جنگ‌ با پارسیان به ظهور رسیده بود.] ببینید: کار اوین بووی در کتاب حاوی همین مقاله و بحثی که من در ذیل آن داشته‌ام. صص 2-321.

13. Genealogies


14. استفادة گستردة یونانیان از شمارش نسل‌ها برای سنجش زمان به معنای وجود علایق نسب‌شناختی نیست.


15. Sparta, 7. 204, 8. 131; Macedon, 8. 139, and the eastern monarchies.


16. برای آشنایی با امپراتوری‌های شرقی نگاه کنید به ص 40. البته فهرست دومین پادشاه اسپارت یک استثناء کوچک است و این استثناء بستگی به این دارد که متن دستنوشتة هرودوت را ملاک خود قرار دهیم یا با رفع اشکالاتش، آن را با متن جهانگرد و جغرافی‌دان یونانی قرن دوم بعد از میلاد به نام پائوس آنیاس Paus Anias2. 7. 3 منطبق سازیم.

 
17. Athenian archon list
18. the Olympic victor list
19. priestesses of Hera at Argos
20. Apollo Archagetas


21. ببینید:


D.H. Thuc. 5; I shall argue for the Naxian source of Thucydides’ Sicilian dates in a forthcoming article “Thucydides and Local History’.


22. oracles-غیبگو-کاهن
23. etiology
24. Hippoclides doesn’t care


هیپوکلید فرزند خانواده‌ای ثروتمند و اشرافی در آتن بود که مدتی فرمانروایی این شهر را برعهده داشت. در جوانی‌اش وقتی برای خواستگاری آگاریسته، دختر کلیستنه، مجبور به مسابقه با چند رقیب خود شد، در نهایت وقتی به مرحلة نهایی رسید، وی را با دارویی مسموم کردند که تحت تأثیر آن دارو دست به اعمال و رفتارهای احمقانه‌ای دور از شأن یک اشراف‌زاده زد. وقتی روی سرش ایستاده بود و پاهایش را در هوا تاب می‌داد، کلیستنه او را عتاب کرد و گفت که تو خواستگار دختر من هستی و با این کارها دخترم را از دست دادی». هیپوکلید که بر رفتارش مسلط نبود به او گفت که «به هیپوکلید اهمیتی نمی‌دهد». این جمله به مرور زمان تبدیل به ضرب‌المثل شد. [م.]


25. Mabel Lang
26. Herodotean Narrative and Discourse [n. 4], 58-67.


27. چشمگیرترین ضرب‌المثلی که مستقیماً به حفظ اطلاعات تاریخی یاری رسانده و در این زمینه می‌توان مثال زد ضرب‌المثل «سواره‌نظام دور شده است-the cavalry are away»» ( Suda s.v. Χωрìs ìππєîs, X 444 Adler) می‌باشد. البته سنت اندرزگویانه در فلسفة پیشاسقراطی به خوبی متجلی است و رد و نشان وجود مجموعه‌هایی از جملات حکیمانه و پندآموز را می‌توان در افسانة حکمای هفت‌گانه (the Seven Wise Men) نیز پیدا کرد. برای آشنایی با سنت‌های پیشگویانه نگاه کنید به صص 2-31.


28. Gospels


29. خصوصاً ببینید آثار نقدهای فرم، مشخصاً موارد زیر را:
H. Dibelius and R. Butlmann: a brief exposition in English is in R. Bultmann and K. Kundsin, Form Criticism (Oxford, 1934), 39-63.


30. tales
31. heavy
32. quasi-historical
33. light
34. Dogon
35. impossible true
36. impossible false
37. Kimbundu
38. didactic
39. Ruth Finnegan, Oral Literature in Africa (Oxford, 1970), 363-4.
40. vom Mythos zum Logos
41. From Wilhelm Nestle’s book of this title (1940) to the modern discussion of the consequences of literacy in early Greece. Excellent remarks in F. Hampl, ‘ “Mythos”—“Sage”—Marchen”’, in id., Geschichte als kristische Wissenschaft, ii. (Darmstadt, 1975), 1-50.
42. Aesop


غلامی زرخرید از اهالی سارد که به دست دلفی‌ها کشته شد.

 

آزوین ماری
Oswyn Murray
ترجمه: علی فتحعلی آشتیانی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2692
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.