شماره 206    |    6 خرداد 1394



انتشار تاریخ شفاهی یک مرکز آسایشگاهی

مصاحبه‏هاي نادر با ساکنان و کارکنان پيشين مؤسسه رد دير

رئيس گروه جامعه شناسی دانشگاه لتبریجLethbridge  از سرگذشت اهالی استان آلبرتاي کانادا می‏گوید که در مرکز میچنرMichener  زندگی کردند و در همان جا درگذشتند.
کتاب دوزخ ویژه: زندگی آسایشگاهی طی سال‏های اصلاح نژادی در آلبرتا A Special Hell: Institutional Life in Alberta's Eugenic Years ، حاوی چند مصاحبه با ساکنان آسایشگاه منطقه رد دیر  Red Deer در استان آلبرتاي کاناداست که بین سال‏های 1980-1950 در آن ساکن بودند.
کلودیا مالاکریدا Claudia Malacrida نویسندة‏ اثر يادشده که برای کارکنان پیشین این مرکز سخنرانی می‏کرد گفت: «ساکنان این مرکز تعداد زیادی از مهاجران تازه وارد و نیز افرادی بودند که به دلیل فقر نادیده گرفته شده بودند و به آنها قول تحصیل داده شده بود، اما آنها بعد از وارد شدن به این مرکز که بیشتر شبیه به یک انباری بود متوجه شدند که تحصیلی در کار نیست.»


مرکز میچنر در سال 1923 افتتاح شد و در سال 2013 در شرف تعطیلی قرار گرفت اما نخست وزیر وقت کانادا، جیم پرنتیس Jim Prentice مدت کوتاهی بعد از روی کار آمدن این تصمیم را لغو کرد. مالاکریدا در ادامه گفت:

«این مکان در ابتدا مدرسة دخترانه بود و سپس محلي براي نگهداري سربازان موجی شد. زمانی که قانون عقیم‏سازی جنسی در سال 1928 در آلبرتا وضع شد، این مرکز محل اقامت افرادی شد که ظاهراً روان‏پریش بودند. بعدها این اقدام عقیم‏سازی اجباری شد.»
 

دايان اسلينگر همراه با برادرش لري که پنجاه سال است در اين آسايشگاه زندگي مي‏کند. (عکس از سي بي سي)

 

به منظور پیشگیری از بچه‏دار شدن افرادی که مشکل روانی داشتند و یا دچار ناتوانی‏های پیشرفته مشابه بودند، دولت استان آلبرتا بین سال‏های 1972-1928 حدود 2800 نفر را عقیم کرد. مالاکریدا می‏گوید: «در واقع افرادی که در مرکز میچنر بودند نماینده بزرگترین جمعیت زمینه‏ساز برای اقدام اصلاح نژادی هستند.» او می‏گوید: «زمانی که این مرکز افتتاح شد حدود 100 نفر در آن اسکان داده شدند. در اواسط سال 1970 که این مرکز روزهای افول خود را پشت سر می‏گذاشت حدود 2400 نفر در آنجا زندگی می‏کردند و این یعنی مسئولان این مرکز فقط افراد را در آن می‏پذیرفتند، ولي کسي را مرخص نمی‏کردند. افراد زیادی در کودکی وارد این مرکز می‏شدند و فقط با مرگ از آن خارج می‏شدند. اغلب اوقات چیزی به این بچه‏ها گفته نمی‏شد و زمانی که در حیاط منزل یا داخل خانه‏شان مشغول بازی بودند ماشین سیاه رنگ بزرگی که رانندة آن يک کت و شلوار شیک به تن داشت جلوی خانه‏شان توقف می‏کرد و آنها را به جایی دور می‏برد. برای بسیاری از آنها این آخرین باری بود که خانواده‏شان را می‏دیدند.»


مالاکریدا در 21 می‏ 2015 درتئاتر کاردل Cardel Theatre در کالگری Calgary از روی کتابش براي مردم خواند و در مورد زندگی آسایشگاهی و گروهی صحبت کرد.


ترجمه: فرحناز پازوکی

منبع: سي بي سي (بنگاه سخن‏پراکني کانادا)


http://www.ohwm.ir/show.php?id=2690
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.