طرح تاریخ شفاهی برنامه افتخارات جهان رایانه در آوریل سال 1995 با استیوجابز (Steve Jobs) رئیس وقت شرکت رایانه ای نکست(NeXT) مصاحبه کرد. این مصاحبه جامع را دانیل مورو(Daniel Morrow) مدیر اجرایی برنامه افتخارات انجام داد.
اینترنت
در مورد وضعیت فعلی و آینده اینترنت و خدمات تجاری آنلاین و نحوه اثرگذاری آنها بر تحولات صنعت کامپیوتر چه نظری دارید.
واضح است که اینترنت و شبکه جهانی هیجان انگیزترین مسئله حال حاضر دنیای کامپیوتر است. این دو به سه یا چهار دلیل هیجانانگیز هستند.
نخست، در نهایت کامپیوترها به ابزارهای ارتباطی بدل میشوند و ما نه تنها برای آسانسازی استفاده از کامپیوتر، بلکه برای تسهیل در برقراری ارتباط، چرخههای بیشتری از تکامل آن را پشت سر میگذاریم. شبکه، قطعه مفقوده این پازل است که این دیدگاه را هر چه بیشتر قوت میبخشد و به پیش میراند و از این جهت هیجانانگیز است.
دوم، هیجانانگیزند چون لایههای گستردهای از اقتصاد ما را از بین می برند و حضور هر شرکت کوچکی را در بازار ممکن میسازند که این حضور با حضور شرکتهای بسیار بزرگ برابر خواهد بود.
اجازه دهید مثالی بزنم. یک شرکت کوچک سه نفره در فونیکس (Phoenix) ایالات آریزونا میتواند وب سروری داشته باشد که اگر نگوئیم بهتر، مشابه وب سرور IBM یا Gap یا هر کس دیگری و هر شرکت بزرگ دیگری باشد. آنها میتوانند به صورت رایگان به این کانال ارتباطی الکترونیک دسترسی پیدا کنند. آنها نباید ساختمان بسازند. نباید هزاران توزیع کننده را به کار گیرند و افرادی را داشته باشند که به آنها زنگ بزنند و غیره و غیره. اساساً پخش مستقیم از تولیدکننده به مشتری از طریق اینترنت، از طریق شبکه، تماس مستقیم، معامله و توزیع مستقیم از طریق شرکت UPS [United Parcel Service] یا فدرال اکسپرس (Federal Express) که ارزانتر از سروکار داشتن با واسطهها یا ساخت هزاران فروشگاه در سراسر کشور است، انجام می شود. این شبکه اساساً شیوه شناسایی، فروش یا ارائه کالاها و خدمات را نه تنها در این کشور بلکه در نهایت در تمام جهان تغییر می دهد.
همانطور که میدانید، الکترونها با سرعت نور حرکت میکنند و همین امر سبب میشود جهان به لحاظ عرضهکننده و مصرفکننده به هم نزدیکتر شود. این واقعاً هیجانانگیز است. همسان سازی بزرگ و کوچک. همسانسازی دور و نزدیک.
سومین دلیل هیجانانگیز بودن آن، این است که مایکروسافت مالک آن نیست و فکر نمیکنم بتواند چنین کند.
احتمالاً در صنعت کامپیوتر این تنها چیزی است که هیچگاه مایکروسافت نمیتواند مالک آن باشد. فکر میکنم یکی از ضرورت ها، این است که دولت همچنان بودجه اینترنت را به عنوان یک مجموعه عمومی و یک تسهیلات همگانی تأمین کند و مانع از بیان هر نظر مسخرهای در مورد خصوصیسازی آن بشود، که این روزها مطرح شده است. خدا را شکر، فکر نمیکنم آنها راه به جایی ببرند.
اینترنت سالانه حدود پنجاه تا هفتاد و پنج میلیون دلار هزینه برای دولت فدرال آمریکا در بردارد. این هزینه در برابر آنچه هم اکنون انجام میشود، بسیار ناچیز است و حتی اگر روزی این هزینه به نیم میلیارد دلار در سال برسد بازهم به صرفه است. که البته با آن میتوان هر سال تمام اینترنت را اگر لازم باشد از نو ساخت، میتوان تمام تجهیزات را جایگزین ساخت و غیره. این هزینه بهایی فوقالعاده کم برای حفظ آن از افتادن در دست یک شرکت به تنهایی است که پس از آن شروع به تخریب آن کرده و نوآوریهایی را که میتواند در جای جای اینترنت رخ دهد، کنترل میکند. این آخرین نقطه روشن امید در صنعت کامپیوتر برای پدید آمدن نوآوریهای جدید با سرعت بالاست.
باز هم آنچه در این مورد اهمیت دارد پیشرو بودن ایالات متحده در این موضوع است که در صنعت نرم افزار کامپیوترهای شخصی بسیار مهم است. این مثال دیگری از پیشرو بودن آمریکاست. باید این راه را باز نگه داشت. باید آن را آزاد نگه داشت.
شبکه گسترده جهانی اصطلاحاً به یک پدیده جهانی بدل میشود. آیا در مورد آزاد بودن آن خوشبین هستید؟
بله، در مورد آزاد بودن آن خوشبین هستم اما پیش از آنکه شما بگوئید بسیار سریع جهانی شده است، لازم است بدانید که مبداء یا مقصد بیش از یک سوم کل ترافیک اینترنت جهان، کالیفرنیاست. فکر میکنم این یک مثال واضح از قرار گرفتن کالیفرنیا در لبه جلویی تغییرات فنی و نیز فرهنگی است. بنابراین توقع دارم وب یک پدیده جهانگیر باشد، که به طور گسترده و منصفانه توزیع می شود. اما درست همین حالا وب یک پدیده آمریکایی در حال جهانی شدن است که در محدوده خاصی همچون کالیفرنیا متمرکز شده است.
پیکسار(Pixar)
هنوز 85 درصد از جهان به تلفن دسترسی ندارند. این امکان بالقوه در آنجا وجود دارد و کاملاً امیدوارکننده است. در مورد پیکسار(Pixar) به من بگوئید. این داستان بسیار جالب است. من با چند نفر آشنا شده ام. باز هم دوستی به من گفت باید در سن رافائل(San Rafael) ایالت کالیفرنیا به دیدن دیوانگانی بروم که در لوکاس فیلم(Lucasfilm) کار میکردند. جورج لوکاس (George Lucas) که سه گانه جنگ ستارگان را تولید کرد، انسان باهوشی است. پس آنکه پول زیادی از بابت این فیلمها به دست آورد دریافت که لازم است یک گروه آشنا به فن آوری تشکیل دهد. او مشکلاتی داشت که مایل بود آنها را برطرف کند.
برای شما مثالی میزنم. وقتی از یک صدای آنالوگ ضبط شده، مثل نوار کاست بر روی کاست دیگری نسخهبرداری کنید، نویزهای ساختگی مثلاً در این مورد صدای هیس را نیز ناخواسته ضبط میکنید. اگر از این کپی باز هم نسخهبرداری دیگری انجام دهید این حالت به صورت تصاعدی بدتر میشود. این موضوع در مورد نسخهبرداری از تصاویر آنالوگ نیز صادق است. به هنگام نسخهبرداری از یک تکه فیلم هم، نویزهای تصویری ساختگی ضبط میشود که در این مثال در مواردی به صورت کدر شدن تصاویر و در مواردی دیگر به صورت نویزهایی با اشکال مختلف بروز میکند.
جورج برای ساختن جنگ ستارگان، عملاً باید سیزده تکه فیلم را برای هر فریم با هم ترکیب میکرد. نقاشیهای مات پسزمینه، خود چند تکه فیلم میشد، مدلها شامل چند تکه فیلم بود، حرکات زنده چند تکه فیلم میشد و جلوههای ویژه هم برروی چند تکه فیلم بود. هر بار او باید دو فیلم را با هم ترکیب میکرد و یک نسخه جدید می ساخت و بعد تکه فیلم سوم را اضافه میکرد و سپس به همین ترتیب چهارمی. و با ساختن هر نسخه جدید نویزهای ساختگی بیشتر میشد. اگر یک دیسک لیزری از یکی از فیلمهای جنگ ستارگان خریداری کنید و آن را بر روی یک فریم خاص متوقف کنید این فریم واقعاً ناخوشایند است. به شکلی باورنکردنی نویز دارد و کیفیت آن بسیار بد است.
جورج با توجه به روحیه کمالگرای خود گفت: «دوست داشتم آن را به خوبی انجام دهم»، آن را به صورت دیجیتالی انجام دهم در حالی که قبل از آن هیچ کس چنین نکرده بود. او برخی افراد بسیار باهوش را بکار گرفت و آنها راه حلی برای انجام این کار به صورت دیجیتالی و بدون هیچ نویز ساختگی در فیلم پیدا کردند. در آن زمان آنها یک نرمافزار و عملاً یک سختافزار تخصصی ساختند. جورج در آن زمان به این نتیجه رسیده بود که این کار برای او میلیونها دلار در سال هزینه در بر دارد و دیگر نمیخواهد بیش از این برایش هزینه کند، بنابراین من این گروه را برای جورج لوکاس خریدم و آن را در پیکسار تشکیل دادم و انقلابی را در گرافیک کامپیوتری با قابلیت بالا شروع کردیم.
اگر در ده سال اخیر به ده مورد از مهمترین انقلابهای گرافیکی با قابلیت بالا توجه کنید، هشت مورد ازآنها از پیکسار بیرون آمده است. تمام نرمافزارهایی که مثلاً برای ساخت ترمیناتور استفاده شد ـ برای ساخت تصاویری که شما در روی پرده میبینیدـ یا پارک ژوراسیک و تمام دایناسورهایش، نرمافزارهای پیکسار بود. شرکتهای اینداستریال لایت(Industrial Light) و مجیک(Magic) از آن برای تمام ساختههایشان استفاده میکنند.
اما پیکسار چشمانداز دیگری در مدنظر داشت. چشمانداز پیکسار قصهگویی بود. ساخت فیلمهای واقعی. چشمانداز ما ساخت اولین فیلم متحرک بلند بود که ساخت، چیدمان، شخصیتها و همه چیزهای آن به طور کامل کامپیوتری باشد. ما پس از ده سال دقیقاً همین کار را کردهایم. ابزارهایی با ملکیت کامل، ساختهایم که این کار انجام شود و تولید این محصول و نیز طراحی این محصول با طراحی مصنوعی کامپیوتری انجام شود. ما در حال کامل کردن اولین فیلم متحرک بلند کامپیوتری جهان هستیم. پیکسار آن را نوشته، هدایت و تولید کرده است و شرکت والت دیزنی (Walt Disney) آن را توزیع میکند و امسال به عنوان فیلم کریسمس والت دیزنی بیرون میآید. فکر میکنم 10 نوامبر با نام "داستان اسباببازی" بیرون بیاید. زیاد درباره آن خواهید شنید چون فکر میکند موفقترین فیلم سال خواهد بود.
بسیار جالب است.
خارقالعاده است، تام هنکس (Tom Hanks) صدا پیشه نقش اول آن است. تیم آلن (Tim Allen) صداگذاری نقش دوم را انجام داده و موسیقی آن را رندی نیومن (Randy Newman) ساخته است. کاری خارقالعاده است.
جار و جنجال زیادی در مورد ادغام هالیود و دره سیلیکون وجود دارد. فکر میکنم آن را سیلیوود (Sillywood) نامیدهاند. پیکسار به واقع اولین استودیوی دیجیتال در کل جهان خواهد بود و واقعاً هنر و تکنولوژی را با هم ترکیب میکند. باز هم به طریقی اعجابآور. پیکسار به نوعی بهترین نخبگان گرافیک کامپیوتری تمام جهان را در اختیار دارد و در حال حاضر برای ساخت این نوع فیلمها بهترین متحرکسازها و نخبگان هنری جهان را داراست. ما دومین گروه بزرگ متحرک سازها در جهان را خارج از دیزنی داریم و فکر میکنیم مستعدترین افراد دوش به دوش این دانشمندان کامپیوتر کار میکنند، که بهترین گرافیککاران جهان هستند. واقعاً در جهان شخص دیگری نیست که بتواند چنین کارهایی انجام دهد. واقعاً خارقالعاده است. ما شاید حدود ده سال از هر کس دیگری جلوتریم.
احتمالات جدید
واقعاً هیجانانگیز است. سؤالی که میخواستم بپرسم و شما تاحدی به آن پاسخ دادید، در مورد شرکتهای نوپاست. وقتی من به امکانات اینجا و سابقه شما نگاه میکنم، واقعاً قراردادهای همکاری فراوانی بر روی تمام دیوارها میبینیم. شما همکار هیولت پکارد (Hewlett-Packard)، سان (Sun)، اوراکل (Oracle) و دیجیتال (Digital) و تمام ادغامکنندههای سیستم هستید. شرکتهای ارتباطات و شرکتهای فن آوری اطلاعات ادغام شدهاند. فکر میکنید آیا اصلاً این احتمال وجود دارد که یک شرکت نوپای مهم دیگر با تمرکز بر برنامههای کاربردی یا نرمافزارها بتواند رشد کند؟ آیا شرکت بزرگ دیگری به وجود خواهد آمد؟
فکر میکنم بله. شاید از سرناامیدی گفته شود این احتمال وجود ندارد، اما من فکر میکنم این کار ممکن است. به این دلیل که ذهن انسان به مرور عادت می کند به شیوههای ثابتی به جهان بنگرد و این همیشه درست بوده است و احتمالاً همیشه درست خواهد بود.
من همیشه فکر کردهام که مرگ بزرگترین ابداع حیات است. مطمئن هستم که حیات ابتدا بدون مرگ تکامل یافت، ولی بعد معلوم شد که بدون مرگ، حیات خیلی خوب عمل نمیکند چرا که فضایی برای جوانان ایجاد نمیکرد. معلوم نبود جهان پنجاه سال پیش چگونه بوده است. معلوم نبود جهان 20 سال پیش چگونه بوده است. حالت آن مثل امروز به نظر میرسید، هیچ پیش فرضی و تصوری وجود نداشت که جهان چگونه میتوانست براساس چنین حالتی بنا شده باشد. انسان به دلیل دستاوردهای 30 سال اخیر ناراضی نیست، نارضایتی ما به دلیل آن است که وضعیت موجود به حد کمال خود نرسیده است. بدون مرگ پیشرفت کمی وجود می داشت.
یکی از چیزهایی که در مورد سازمانها و نیز مردم رخ میدهد آن است که آنها روشی را برای نگریستن به جهان برمیگزینند و به آن وضع رضایت میدهند، در حالی که جهان به تکامل خود ادامه میدهد و نیروهای بالقوه جدید بروز میکنند اما این افراد چنان به وضع موجود خو کردهاند که این تکامل را نمیبینند. این چیزی است که بزرگترین فرصت را برای شرکتهای نوپا پدید میآورد.
به علاوه، در شرکتهای بزرگ معمولاً روش ارتباطی موثری بین نزدیکترین افراد سازمان به این تغییرات در سطوح پایین شرکت و افراد بالای شرکت که تصمیمات بزرگ می گیرند، وجود ندارد. شاید افرادی در سطوح پائین شرکت باشند که متوجه بروز این تغییرات هستند اما تا زمانی که این ریزموج ها به بالاترین سطوح شرکت، جایی که میتوانند کاری در این مورد انجام دهند برسد، گاهی ده سال طول میکشد. حتی در مواردی وقتی بخشی از شرکت کار درست را در سطح پائین انجام میدهد، معمولاً سطوح بالاتر به نوعی آن را خنثی میکنند، به نظرم IBM و موضوع تجارت کامپیوترهای شخصی مثال خوبی در این مورد است.
فکر میکنم تا موقعی که انسانها این خصوصیت ذاتی خود را مبنی بر خو کردن به یک دیدگاه ثابت در مورد جهان درمان نکنند، همیشه فرصتی برای شرکتهای جوان و جوانان برای نوآوری وجود دارد که چنین نیز خواهد بود.
توصیهای به کارآفرینان آینده
این قرار بود سؤال آخر من باشد پیش از آنکه به شما فرصت دهم به دلخواه صحبت کنید. سوالی مبنی بر اینکه با جوانانی صحبت کنید که به شما به عنوان نمونهای تأثیرگذار نگاه میکنند. در مورد فرصتهایی برای نوآوری که فکر میکنید هنوز امکان بروز دارد. امروزه عوامل موفقیت جوانان چیست؟ از چه چیزهایی باید اجتناب کنند؟
این سوال را مکرر از من پرسیدهاند و من هم پاسخهای معمولی دارم که ارائه میکنم. بسیاری از افراد نزد من میآیند و میگویند: «می خواهم کارآفرین باشم» و من میگویم: «این خیلی عالی است، چه ایدهای دارید؟» و آنها پاسخ میدهند: «هنوز ایدهای ندارم» و من میگویم: «باید کاری مثل پیشخدمتی یا چیزی شبیه به آن را شروع کنی تا وقتی بفهمی واقعاً به چه چیزی اشتیاق داری، چرا که این کاری بسیار بزرگ است.»
من متقاعد شده ام نیمی از آنچه کارآفرینان موفق را از ناموفق جدا می کند تنها پشتکار است. کار مشکلی است. باید بخش عمده ای از زندگی خود را بر سر این راه گذاشت. چنان لحظات دشواری پیش می آید که فکر می کنم بیشتر افراد تسلیم می شوند. من آنها را سرزنش نمی کنم. این کار بسیارمشکل است و زندگی فرد را معطوف به خود می کند. نمی توانم تصور کنم شخصی که خانواده دارد در روزهای نخست فعالیت شرکت چه خواهد کرد. مطمئن هستم که این کار قابل انجام، اما بسیار دشوار است. این کار تا مدتی کاری با 18 ساعت فعالیت در روز و 7 روز در هفته است. اگر اشتیاق زیادی به این کار وجود نداشته باشد دوام نمی آورید. تسلیم خواهید شد. بنابراین باید فکری داشته باشید یا مشکلی باشد که بخواهید آن را برطرف کنید و مشتاق این کار باشید والا پشتکار لازم را برای ادامه کار نخواهید داشت.
مسئولیت های قدرت.
صحبت های شما، من را در مورد جنبه دیگر این کار به فکر فرو برد. شما در مورد جنبه اشتیاق داشتن صحبت کردید. در مورد حالتی که اشتیاق وجود دارد و پس از آن قدرت به وجود می آید، چه می گویید. در مورد مسئولیت های قدرت چه نظری دارید در حالتی که به سطحی از موفقیت دست یافته اید؟
قدرت؟ چه قدرتی؟
فردی برای ساختن شرکتی مثل اپل یا IBM یا هر شرکت مهم دیگری به اشتیاق نیاز دارد. وقتی اشتیاق در این سطح به وجود آمد و شرکت ساخته شد و در جایگاه خود قرار گرفت مثل بیل گیتس(Bill Gates) یا هر کس دیگری، خود شما، مسئولیت های این افراد موفق که از قدرت اقتصادی برخوردارند یا قدرت اجتماعی دارند، چیست؟ منظورم این است که شما جهان را تغییر داده اید. مسئولیت های شما در این رابطه چیست؟
می توان از سطوح مختلفی به این سئوال پاسخ داد. واضح است که اگر شما مدیر شرکتی باشید مسئولیت هایی دارید اما به عنوان فرد فکر نمی کنم مسئولیتی داشته باشید. فکر می کنم کار خود به قدر کافی گویاست. فکر نمی کنم افراد چون کاری کرده اند که دیگر مردم دوست دارند یا دوست ندارند مسئولیت اجتماعی داشته باشند. فکر می کنم کار خود به قدر کافی گویاست.
فکر می کنم افراد می توانند انجام کاری را به دلخواه خود انتخاب کنند اما ما همه پس از چندی می میریم، این دیدگاه من است. یک بار کسی به من گفت، «هر روز چنان زندگی کن که گویی آخرین روز زندگی توست و مطمئنا روزی این طور خواهد بود.» من چنین می کنم. هیچ وقت نمی دانید که چه موقع می روید، اما به زودی خواهید رفت. اگر قرار است چیزی از خود به جا بگذارید این چیز فرزندانتان خواهد بود و دوستانتان و نیز کارتان. این ها چیزهایی است که من نگران آنها هستم. من نگران فکر کردن در مورد مسئولیت ها نیستم. در واقع دوست دارم در هر موقعیتی تظاهر کنم که مسئولیتی ندارم. من سعی می کنم آخرین روزی را به یاد بیاورم که هیچ کاری برای انجام دادن نداشته ام و فردای آن روز هم کاری که مجبور به انجامش باشم و هیچ مسئولیتی نداشته ام. این حالت مربوط به دهها سال پیش است. وقتی می خواهم این احساس را داشته باشم چنین تظاهر می کنم. من به آن شرایط فکر نمی کنم . فکر می کنم انسان مسئولیت دارد کارها را واقعا خوب انجام دهد و آن را برای استفاده مردم عرضه کند و اجازه دهد مردم بر اساس آن کارهایی انجام دهند و چیزهای بهتری بسازند.
بنابراین مسئولیت بسته به خود شما و بر اساس معیارهای خود شماست.
در کار ما دیگر یک نفر نمی تواند کاری انجام دهد. شما گروهی از افراد را در اطراف خود جمع می کنید. مسئول هماهنگی کارها در آن گروه هستید و هر کس سعی می کند بهترین کاری را که می تواند ارایه دهد.
نکته آخر یا مطلب دیگری در ذهن دارید که برای ضبط شدن یا خارج از آن برای ما بگویید؟
نه، نه واقعاً. وقتی به افرادی فکر کنید که به گذشته می نگرند، چهارچوب زمان چیز جالبی به نظر می رسد. فکر می کنم وقتی مردم صد سال دیگر این حرف ها را بخوانند آن را دوره ای قابل توجه در تاریخ در نظر می گیرند. خصوصاً این دوره، چه باور کنید یا نه. وقتی که به ابداعاتی که در این دوره به وجود آمده، دره سیلیکون، و تمام منطقه خلیج برکلی(Berkeley Bay) سانفرانسیکو، اختراع مدار پیوسته، اختراع ریز پردازنده، اختراع حافظه سمی کانداکتور[semiconductor]، اختراع هارد دیسک درایو مدرن، اختراع فلاپی دیسک درایو مدرن، اختراع کامپیوتر شخصی، اختراع مهندسی ژنتیک، اختراع فن آوری شئی گرا [object-oriented]، اختراع واسط گرافیکی کاربر[graphical user interfaces] در PARC که اپل آن را پیگیری کرد، اختراع شبکه و تمام چیز هایی که در منطقه خلیج رخ داد، فکر کنید به این نتیجه می رسید که این دوره باور کردنی نیست.
فکر می کنید چرا این چیز ها رخ داد؟ چرا اینجا؟
به دو یا سه دلیل. باید کمی در تاریخ به عقب برگشت. سانفرانسیسکو جایی است که گروه بیتنیک(beatnik) در آن تشکیل شد. خیلی جالب است. اینجا جایی است که گروه هیپی(hippy) تشکیل شد. تنها جایی در آمریکا است که راک اند رول(Rock 'n Roll) واقعا در آن رخ داد. درست است؟ منظورم این است که بسیاری از باند ها در این کشور، مثل باب دیلون(Bob Dylan) در دهه1960، از اینجا سر برآوردند. از جوآن بائز(Joan Baez) گرفته تا هواپیمای جفرسون(Jefferson Airplane) تا گروه گریتفول دد(Grateful Dead)، جنیس جاپلین(Janis Joplin)، جیمی هندریکس(Jimmy Hendrix)، همه از اینجا بیرون آمدند. چرا اینطور بود؟
استنفورد(Stanford) و برکلی(Berkeley) هم هستند، دو دانشگاه پر ابهت که افراد با هوش را از سراسر دنیا گرد می آورند و آنها را در این مکان تمیز، آفتابی و خوب جمع می کنند که در آن جمعی از دیگر افراد باهوش و غذاهای بسیار خوب نیز وجود دارد و گاهی مقدار زیادی مواد مخدر و چیز های دیگر. به همین دلیل آنها ماندند. سرمایه انسانی بسیاری وارد شده است. افرادی واقعا باهوش. به نظر می رسد افرادی کاملاً تیزهوش در اینجا هستند که وابسته به بقیه نقاط کشورند. به نظر می رسد افرادی با فکر کاملاً باز اینجا هستند که وابسته به بقیه نقاط کشورند. فکر می کنم که اینجا جایی کاملا منحصر به فرد است و پیشینه ای وجود دارد که این را اثبات می کند و تمایل به جذب افراد بیشتری دارد. من اعتبار زیادی برای دانشگاهها قائلم، شاید بیشترین اعتباری که من برای چیزی قائلم برای استنفورد و برکلی در کالیفرنیای ایالات متحده باشد.
مترجم: اصغر ابوترابی
منبع: مک ورلد