شماره 192    |    1 بهمن 1393



برپایی نشست تخصصي اسناد و پژوهش‏هاي تاريخی در مشهد

در ادامه سلسله مراتب کارگاه‌های تخصصی مدیریت اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی در زمینه پژوهش و اسناد تاریخی، روز پنج شنبه 11 دی ماه 1393 نشست تخصصی اسناد و پژوهش‏های تاریخی با حضور دکتر داریوش رحمانیان، دکتر حسن حضرتی و دکتر جواد مرشدلو در مرکز اسناد آستان قدس رضوی برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر ابوالفضل حسن‏آبادی مدیر مرکز اسناد و مطبوعات ضمن خیر مقدم به میهمانان، این نشست را زمینه‏ای برای روش‏شناسی‏ و روش‏پژوهی در اسناد دانست و گفت: «امروز ما در زمینه پژوهش در اسناد تاریخی صحبت خواهیم کرد. مباحث اصلی بیشتر در زمینه روش‌شناسی و روش پژوهش در اسناد و کلی‌تر از آن در حوزه مباحث کلی روش تحقیق است. امیدواریم که کارشناسان محترم بتوانند از این کارگاه استفاده کنند.» سپس دکتر داریوش رحمانیان عضو هیأت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران در سخنانی به اهمیت اسناد در پژوهش‏های تاریخی و رویکرد به اسناد پرداختند: «به دلیل تحولاتی که در معرفت بشری از قرن هفدهم، هجدهم میلادی به بعد رخ داد و انقلاب علمی که صورت گرفت معنویت تاریخ می‌باید رشته‌ای می‌شد، تخصصی می‌شد، و در واقع جای خودش را در میان منظومه علوم جدید محکم و مستقر می‌کرد. بنابراین می‌باید ارزش و اعتبار و استحکام خودش و گزاره‌هایی که در این معرفت تولید می‌شود را به اثبات برساند و از همین زمان، یعنی از اوایل قرن نوزدهم به این سوی بود که مسأله سند خیلی خیلی جدی و بسیار متفاوت از آن‌چه که در پیش از آن بود، مطرح شد. ممکن است پیش از آن هم مورخان و‏ نویسندگان، که بیشتر ادبا بودند. اکثر این‌هایی که دست به قلم می‌بردند و تاریخ می‌نوشتند اهل ادب بودند، به ویژه در حوزه تمدن ایرانی و اسلامی، منشیان بودند و کسانی بودند که معمولاً در دیوان سالاری دولت‌ها حضور داشتند یا این‌که برای نیازهای این‌جا و نیازهای کلامی و بحث‌های عقیدتی-فرقه‌ای تفسیر می‏کردند. چون اختلاف‌نظرها که پیش می‌آمد به تاریخ هم کشیده می‌شد. آنها دست به قلم می‌بردند، می‌نوشتند. ولی در عصر جدید وقتی بحث این پیش آمد که تاریخ هم علم هست یا می‌تواند علم باشد. این مسأله پیش آمد که مواد و مصالح گزاره‌های آن‌ها کدامند؟ و تا چه حدّ عینیت دارند؟ و تا چه حدّ از ذهنیت و سلیقه و گرایش‌های آن شخصی که دست به قلم می‌برد و می‌نویسد به دور است؟
 از این‌جا بود که مسأله سند و این که تاریخ علمی معرفتی یا مستند پیش آمد و آن انقلابی رقم خورد که در علم تاریخ، در عرف مورخان به آن می‌گویند «انقلاب رانکه‌ای». لئوپولد فون رانکه(1)  مورخ نامدار آلمانی در واقع در نیمه نخست سده نوزدهم میلادی مکتبی را در تاریخ‌نویسی نوین تأسیس کرد که اتکای آن بر کار در آرشیوها بود. در مجموعه‌های اسناد، یک ادعایی وجود داشت در کار او در کار شاگردانش، این که سند در واقع یک ماده عینی متقن است. چون برخلاف این مثلاً خاطرات و متون تاریخی و ادبی و چیزهای دیگری که نوشته می‌شد و از ذهنیت، سلیقه، اغراض و انگیزه‌ها و مقاصد آن فرد تبعیت می‌کند نه سند. لئوپلد فون رانکه شاگردانش را فرا خواند که به آرشیوها به مجموعه‌های اسناد دسترسی پیدا کنند و بر پایه اسناد، تاریخ‌های مستند و محکم بنویسند و این در واقع گرایشی بود که در قرن نوزدهم شکل گرفت چرا که در آن عصر همه می‌خواستند تاریخ علمی بنویسند. تاریخ علمی می‌باید روش ضد باشد، چون ادعای علم این بود که من روش دارم، علم تمام افتخارش به این بود که من روش ضد هستم، و اگر بقیه معارف رو می‌کرد، در واقع استحکامش را رد می‌کرد می‌گفت همه باید از من تبعیت کنند. این به چه دلیل بود؟ چون می‌گفت: «آن‌ها روش ندارند.»؛ روشی که تحقیق عینی منظم بر آن استوار باشد. مورخ به چه گونه‌ای و به چه علومی نیاز دارد؟ برای این که تاریخ‌نگار کار خودش را بهتر، دقیق‌تر، درست‌تر، کامل‌تر، جامع‌تر و علمی‌تر انجام بدهد، پای علوم و فنون کمکی به مورخ در میان آمد و از همان قرن نوزدهم یکی از مهم‌ترین فنون کمکی در تاریخ پژوهشی سند‏شناسی‏ و سند پژوهی شد.
یک سؤال مهم پیش آمد؛ سند چیست؟ انواعش چیست؟ اقسامش کدامست و این سند را چه جوری مورخ می‌تواند به زبان بیاورد و چگونه می‌شود اصالت سند را تشخیص داد. چه جوری می‌شود گفت این سند معتبر است و چگونه آنها را دسته‌بندی کرد. چون در علم و به ویژه در علم تاریخ مسأله مهم این بود که مورخ راستین باید مواد و مصالح کار خودش را طبقه‌بندی می‌کرد. بعد‏ می‏گفت انواع‌شان چیست؟ اقسامش چیست و چه جوری می‌شود این‌ها را تحلیل کرد و تا حالا هم این بحث ادامه دارد. علی‌رغم تحولاتی که معرفت تاریخ در روزگار ما به خودش دیده و امروز دیگرآن اسطوره رانکه‌ای که می‌گفت کار مورخ این است که آن‌گونه که واقعاً واقعه رخ داده آن را بازسازی کند و این را خیلی‌ها در واقع این طور تفسیر کردند که وظیفه مورخ این است که براساس اسناد، برود عین واقعیت گذشته را بسازد. مگر ممکن است چنین چیزی را او گفته باشد؛ به این می‌گویند افسانه‌ای رانکه‌ای. او چنین حرفی را نزده بود، یعنی معنای سخنش این نبود، منظور او، «روح زمان» است. در واقع آن چیزی که در یک دوران تجلی پیدا می‌کند. یک بحث فلسفی بود. به هرحال سندشناسی و سند پژوهی از مهم‌ترین علوم و فنونی هستند که به کمک مورخ آمده‏اند‏.
در علم تاریخ سند پژوهی را یک علم کوچکی می‌دانیم، یک فن کمکی می‌دانیم و مورخ با سند کاری می‌کند که خود سندشناس و سند پژوه نمی‌کند. او سند را می‌برد در کانتکست (بافت) قرار می‌دهد، مجموعه مواد و مصالحی را که اسناد استخراج می‌کند می‌برد در آن زمینه تاریخی خودش می‌نشاند و در واقع از ترکیب آن مواد و مصالح دیگر روایت فهم و تفسیر خودش را‏ می‏گوید. در علم تاریخ مدرن یک اتفاق مهم افتاده، هر مورخ باید مجهز به سند‏شناسی‏ و سندپژوهی باشد. در واقع ما سندپژوه و سندشناس هم داریم که ممکن است مورخ نباشد. بنابراین، سندشناسی و سند پژوهی یک فن و یک رشته مستقل در دانش است. امروزه ثابت شده برخلاف آن تصورات قرن نوزدهمی، اصلاً اسناد بی‌طرف نیستند و هیچ وقت هم نبودند، اصلاً آن جوری که در قرن نوزدهم فکر‏ می‏کردند، اسناد مُرده نیستند.
آیا اسناد به آسانی در دسترس هستند. آیا در خود غرب اسناد کودتای 28 مرداد در اختیار همه قرار‏ می‏گیرند؟ همان گونه که همه ما می‌دانیم هنوز بخش زیادی از این اسناد ‌از طبقه‌بندی خارج نشده و محرمانه است. حتی به عالی‌ترین مقامات خود آن کشور هم نمی‌دهند. هنوز اسناد کودتای سوم اسفند را وزارت امور خارجه انگلیس و وزارت جنگ و ... کامل و جامع منتشر نکرده‏اند؛ بخش‌هایی از آن آزاد شده، ولی بخش بسیار زیادی یا از بین رفته یا این‌که در طبقه بندی است.»
دکتر حسن حضرتی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران دومین سخنران نشست تخصصی اسناد و پژوهش‏های تاریخی بود. او در سخنانی گفت: «من از زاویه روش‌شناسی در باب سند می‌خواهم صحبت کنم، نه از زاویه معرفت‌شناسی که به هرحال این دو رویکرد متفاوت است. یک وقت است که ما درباره نگاه رانکه‌ای صحبت می‌کنیم، در باب ماهیت، اصالت و اعتبار سند و نقشی که سند ایفا می‌کند در تاریخ پژوهی؛ ما در واقع کسب و اخذ معرفت نسبت به گذشته انسانی، که قطعاً از این زاویه اگر به ماجرا نگاه کنید، نظر من مثل دکتر رحمانیان رویکرد اثبات‌گرایانه نیست و قائل به عینیت سند نیستم، اما از آن زاویه نمی‌خواهم وارد بحث بشوم. آقای دکتر مطالب سودمندی را فرمودند.
 من از زاویه روش‏شناختی به ماجرا می‌خواهم نگاه کنم و این‌که به هرحال در تاریخ‏پژوهی، در تاریخ‌ورزی یکی از مراجع مورد استناد ما اسناد هستند و این اسناد از مراجعی است که ما به آن رجوع می‌کنیم برای این‌که آگاهی و معرفت نسبت به گذشته انسانی پیدا کنیم. از زاویه روش‏شناختی باید با این سند چگونه روبرو شویم؟ در این باب می‌خواهم خدمت شما نکاتی را عرض کنم، من در کتاب روش(2)  آن‌جا که در باب مراجع تاریخی صحبت کردم مراجع تاریخی را در یک دسته‌بندی کلی به دو گروه و دو بخش تقسیم کردم. بخش اول مراجع تاریخ‌نگارانه و بخش دوم مراجع غیرتاریخ‌نگارانه. به این معنا که هر چیزی که می‌تواند مورد استناد ما قرار بگیرد، درباره گذشته انسانی، خارج از این دو دسته نیست. ما می‌توانیم به هر چیزی که درباره گذشته انسانی که آگاهی در اختیار ما قرار می‌دهد ارجاع بدهیم. برای ما به عنوان یک تاریخ نگار این منابع می‌توانند مرجع باشند. می‌توانند مورد استناد ما قرار بگیرند. براین اساس دامنه و تنوع مراجع تاریخی بسیار گسترده است. از در و دیوار و پارچه‌ای کشکک زانو و تا مکتوبات و رسائل و دیدنی‌ها و عکس و فیلم و هر آن چیزی‌که می‌تواند در اختیار ما باشد و خبری از گذشته را در اختیار ما قرار بدهد.
براین اساس تفاوت این دو چیست؟ تفاوتی که در دسته‌بندی و طبقه‌بندی منطقیون می‌گویند؛ به هرحال باید وحدت ملاک داشته باشد. ما از یک زاویه نگاه می‌کنیم، این طبقه‌بندی را ارائه می‌دهیم. از آن زاویه به نظر من یک شاخصه این دو نوع مرجع تاریخی را از هم جدا می‌کند. یعنی مراجع تاریخ‏نگارانه را از مراجع غیر تاریخ‌نگارانه، آن هم این هست که برخی از مراجع تاریخی، خود جزئی از رویداد هستند، گزارشی از رویداد نیستند، خود رویداد هستند. به نظر من این‌ها مراجع غیرتاریخ‏نگارانه هستند. یعنی مراجعی که خود جزئی از رویداد به حساب می‌آیند و نه گزارشی از رویداد. این مراجع غیر تاریخ‌نگارانه به یک معنا مراجع غیرمعرفتی هستند.
 اما مراجعی که نه جزئی از رویداد، بلکه گزارشی از رویداد هستند، این‌ها مراجع تاریخ‌نگارانه هستند. مثلاً کتابی که عطاملک جوینی به عنوان تاریخ جهان‌گشای برای ما به جا گذاشته، یک مرجع تاریخ‌نگارانه است. چرا؟ چون جزئی از رویداد نیست گزارشی از رویداد است. هر آن چیزی‌که در این کتاب است. اما الآن خود گنبد سلطانیه برای ما یک مرجع است و به آن رجوع می‌کنیم و درباره‌اش مطالعه می‌کنیم و درباره تاریخ مغول آگاهی‌هایی به دست می‌آوریم. گنبد سلطانیه برای ما یک مرجع غیرتاریخ‌نگارانه است. چرا؟ چون خودش جزئی از رویداد است، نه گزارش رویداد. اصطلاحاً به این تاریخ زنده نیز می‌گویند.

 


اماکن تاریخی و بناهای تاریخی جزئی از رویداد هستند که به جا مانده‏اند. در ثبت مراجع غیرتاریخی، قصد مورخانه وجود دارد، اما درباره مراجع غیرتاریخ‌نگارانه قصد مورخانه وجود ندارد. این دو ویژگی را البته من یکی گرفتم، یعنی آن چیزی که جزئی از رویداد است به هرحال قصد مورخانه در ثبت و ایجادش وجود ندارد. ولی آن‌که گزارشی از رویداد است قصد مورخانه در آن هست. حالا با این نگاه سند چه وضعیتی پیدا می‌کند و جایگاه سند کجا است؟ در این دسته‌بندی، شاید من یک مقدار از زاویه روش‌شناسی، اثبات‌گرایانه به ماجرا نگاه بکنم. ممکن است به رانکه نزدیک شوم و یک مقدار از آقای دکتر رحمانیان فاصله بگیرم. سند به نظر من مرجع غیرتاریخ‏نگارانه است. به این معنا که قصد مورخانه در ثبت آن وجود ندارد. گزارشی از رویداد هم نیست، جزئی از رویداد است. این را در واقع یک مقدار با تسامح می‌پذیریم، به جهت این‌که سند تنوع دارد، یعنی همه سندها یک شکل نیستند، تنوع و گونه‌گونی دارند. برخی از این سندها ممکن است گزارش رویداد باشد اما در کلیت وقتی از داکیومنت(3)  حرف می‌زنیم، داکیومنت چیزی است مربوط به گذشته که در زندگی جاری و روزمره انسان‌ها تولید شده، ایجاد شده و اکنون به عنوان یک سند برای ما اهمیت و اعتبار پیدا کرده. در زمان خودش قصد مورخانه در ثبت آن وجود نداشته، گزارشی از رویداد هم نبوده، جزئی از رویداد بوده. مثلاً اسنادی که ساواک برای ما به جا گذاشته، جزئی از رویداد است. گزارش رویداد نیست. یعنی آن مأمور ساواک وقتی دارد یک انقلابی را تعقیب می‌کند و کارهایی که او دارد انجام می‌دهد همه را ثبت می‌کند و به مافوقش ارائه می‌دهد، این جزئی از آن رویداد است. آن اصلاً هیچ قصد مورخانه در ثبت ندارد. آن دارد وظیفه خودش را انجام می‌دهد. کار خودش را انجام می‌دهد. بخشی از ماجرا است. از این ماجرا برای ما چیزهایی باقی مانده. البته بحث سندسازی را باید از این جدا کنیم. سندسازی کاری است که با تعمد صورت می‌گیرد. آن داستانش به کنار، آن می‌تواند کلیت این بحث را زیر سؤال ببرد. ولی به هرحال کشف واقعیت یا فهم واقعیت از سند با این ویژگی به بیان تاریخ‌گرایان سختی‌ها و پیچیدگی‌های خودش را دارد.
من در واقع به دو مسأله در باب مطالعه سند اشاره می‌کنم. نخست احراز واقعیت به اتکاء مرجعیت، یعنی آن که سند به چه‌کسی و کجا تعلق دارد؟ در واقع واقعیت را احراز می‌کنیم. احراز واقعیت به اتکاء مرجعیت یعنی سندی از یک نفر، نهاد، سازمان، مؤسسه‌، یا تشکیلات سندی به دست می‌آوریم. براین اساس به اتکاء مرجعیتش خود این سند را واقعیت تلقی می‌کنیم. این می‌تواند یک آفت هم در تاریخ‌ورزی و هم در مطالعات سندی به عنوان یکی از مراجع باشد و می‌تواند خیلی خطرناک باشد و  ما را به نتایج غلط رهمون کند. احراز واقعیت به اتکاء مرجعیت کاری است که در تاریخ‌نگاری غیر علمی، خیلی صورت می‌گیرد.
در اروپا کسانی مانند مایکل کوک،(4)  شاخت(5) ، گلدزیهر(6)  و خیلی‌های دیگر آمدند در مطالعات تاریخ اسلام، تحول عمیقی ایجاد کردند. برای نخستین بار گلدزیهر و بعد شاخت این پرسش رامطرح کردند که این سند چقدر اعتبار دارد؟ خود این سند باید موضوع پژوهش باشد. ما از همه چیز حرف می‌زنیم به اعتبار این سند؛ چه‌کسی درباره این سند پژوهش می‌کند؟ به نظر من در مطالعات اسناد این موضوع را باید یک مقدار تقویت کنیم. اگر به منازعات کلامی درباره جنگ و تاریخ جنگ یا  انقلاب کنید، می بینید که تمام آن چیزی که به آن استناد می‌شود اسناد است. یعنی یکی یک سند رو می‌کند، و دیگری سند خیلی خاص دیگری را. یعنی در واقع مدلولات همسو دارد ارائه می‌شود و کار ما مورخان این‌جا خیلی مشکل می‌شود.
ما در مراکز اسنادی مشکل داریم. متأسفانه در تهران و جاهای مختلف مشکل اولی که وجود دارد احساس مالکیت نسبت به سند در مراکز اسنادی است. یعنی سند را مال خودشان می‌دانند و این سرویس‌دهی درباره اسناد را دچار مشکل می‌کند. تعبیر استاد عزیزمان مرحوم باستانی پاریزی یادمان می‌افتد که آرشیو تبدیل به مارشیو می‌شود. به هرحال روی سندها می‌نشیند و کسی جرأت نمی‌کند به آن دست بزند.»
در ادامه دکتر ابوالفضل حسن‏آبادی، مدیر مرکز اسناد و مطبوعات آستان قدس رضوی، در سخنانی به وضعیت مراکز اسنادی در ایران و مقایسه آن با مراکز خارج از کشور پرداخت: «واقعیت این است برطبق آماری که آرشیو ملی انگلستان داده بیش از دو سوم ازا فرادی که وارد آرشیوها می‌شوند مردم عادی هستند و در کل ایران، در بهترین حالت 50 تا محقق سندی نداریم. این چیزی است که باید بپذیریم. مسأله این است که همان‌هایی هم که ادعای پژوهشگری سند می‌کنند، خیلی‌هاشان این گونه نیستند. با احتساب شعبه‌های آرشیو ملی حداقل 20 مرکز اسناد داریم. اگر حساب کنیم 20 تا مرکز اسناد در ایران هست، یعنی به‏اند‏ازه‌ای که تعداد محققان‌مان مرکز اسناد داریم. این مسأله یک واقعیت است و باید بپذیریم. اکثر مراکز، اسناد مردمی‌شان را در اختیار افراد قرار می‌دهند،یعنی خیلی از مردم نه به انگیزه پژوهش، بلکه به انگیزه آگاهی می‌آیند. دنبال اهداف و منافع خودشان هستند. دنبال تاریخ خانواده خودشان هست. در ایران ما رویکردمان به مردم ضعیف است. من معتقدم، در ایران سالی 20 نفر هم از مردم عادی وارد آرشیوها نمی‌شوند. ما در همین مرکز اسناد آستان قدس رضوی شاید هفته‌ای یکی، دو نفر یا پنج نفر می‌آیند و صرفاً دنبال شجره خودشان هستند یا دنبال یک عکس از پدربزرگش و مثلاً می‌گویند 100 سال پیش خادم بوده. برای همین آرشیوهای ما خیلی به نیازهای جامعه و مردم توجه نمی‌کند و اصولاً در سیاست آرشیوی ما مردم دیده نشده اند.»
 دکتر جواد مرشدلو عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی و دبیر اجرایی «انجمن ایرانی تاریخ» از دیگر سخنرانان نشست تخصصی اسناد و پژوهش‏های تاریخی بود. ایشان در بخشی از سخنانش به تاریخ دیپلماسی و استفاده از اسناد پرداخت و گفت: «من برای رساله دکتری، در حوزه قفقاز کار می‌کردم. به گرجستان رفتم و در آن‌جا در آرشیو گرجستان و بخش اسناد فارسی‌اش همان مشکلاتی که تا حد زیادی در ایران با آن مواجه هستیم، در آن‌جا هم داشتم. این‌جوری نبود که خیلی راحت سند در اختیارمان قرار بگیرد. علتش هم این بود که آن‌ها هم تازه این آرشیو را بعد از استقلال سامان داده بودند.
اسناد می‌توانند بخش زیادی از خلأهایی که تاریخ‌پژوهان در منابع تاریخ‌نگاری با آن مواجه هستند، پر کنند. اطلاعات خوبی در متن این اسناد هست. اخیراً مقاله‌ای در مجله‌ای در دانشگاه خوارزمی چاپ کرده‌اند با عنوان «سال‌های آخر فرمانروایی خاندان جوانشیر قره‌باغی براساس اطلاعات و اسناد آرشیوی». قره‌باغ یکی از آن ایالت‌هایی است که بعد از عهدنامه گلستان به امپراتوری تزاری پیوست. بعد از این اتفاق، تاریخ‌هایی در قره‌باغ نوشته شد که تمام این تاریخ‌هایک وجه مشترک داشتند و آن خلائی بود که بعد از کشته شدن ابراهیم خان جوانشیر و در دوره فرمانروایی مهدی خان جوانشیر، اتفاق افتاد. آن خلاء در واقع این سؤال بود که چه اتفاقی افتاده؟ مجموعه‌ای از اسناد که مکاتبات بین فرمانداران نظامی روس با جوانشیرها است حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی بود. این اسناد پاسخ می‌داد که روس‌ها با خاندان و حکومتی که در آن‌جا بود، چگونه برخورد کردند.
موضوع دیگری را که به آن برخورد کردم موضوع تاریخ اجتماعی قفقاز بود که از لحاظ منبع دست‌مان بسیار بسته است. برای هرکسی که بخواهد تحقیق کند، پژوهش براساس منابع تاریخ‌نگاری چون اسناد مکتوب در این حوزه خیلی سخت است. البته کتاب‌هایی در این حوزه هست، اما این‌ها اطلاعات زیادی در مورد جامعه و ساختار اجتماعی قفقاز به ما عرضه نمی‌کنند.
بخشی از اسنادی که از دوره صفوی بر جای مانده در گرجستان چاپ شده است. این اسناد حاوی اطلاعات بسیاری راجع به ساختار اجتماعی این دوره است؛ درباره مردم و طوایفی که وجود داشتند و ارتباطی که میان دولت صفوی و نظام طریقت صفوی و پیوستگی‌های اجتماعی و فرهنگی وجود داشت. اما صرف بودن این اطلاعات، که به نوبه خودش بسیار ارزشمند هست، کافی نیست. باید در اختیار پژوهشگران قرار بگیرد که بسیار لطف بزرگ و پراهمیتی هست. اما بهره گرفتن از خود اطلاعات مسأله مهمی است. ما باید به سمت روشی برویم که بتوانیم از تجربه‌هایی که بوده بهره بگیریم. آن مسأله رانکه را به این پیوند می‌دهم که به چه ترتیب می‌شود مجموعه اطلاعاتی که در اسناد وجود دارد می توان استخراج، دسته‌بندی و بهره برداری کرد.

حجم اسنادی که ما در آرشیوهایمان داریم بسیار زیاد است. محقق باید ده‌ها سال روی آرشیوها وقت بگذارد. کسی که می‌خواهد پژوهش کند باید ساعت‌ها روی اسناد و آرشیوها زمان بگذارد و خسته هم نشود، حتی اگر کار خشک و کسل‌کننده‌ای باشد.»
 

در ادامه دکتر حسن آبادی با طرح سئوالی چنین ادامه دادند: «یکی از مسائلی که آرشیویست‌ها دارند این است که جایگاه ایران در پژوهش‌های اسناد تاریخی کجاست؟ اگر ما این‌ها را به عنوان یک اصل بگیریم، می‌توانیم وقایع‌نگاری کنیم. یعنی سندها را بازبینی کنیم. یکی از مشکلاتی که داریم این است که چون این‌ها زیاد درگیر سند نیستند، تحلیل‌هایی که باید درباره سند انجام دهند، انجام نمی‌دهند.»
دکتر داریوش رحمانیان: «ما راجع به انقلاب مشروطه مثال می‌زنیم که خیلی گویا است. ما کسی را داریم به نام احمد کسروی که تاریخ مشروطه نوشته.کسانی را داریم چون ناظم‌الاسلام کرمانی، مهدی ملک‌زاده، و امثال این‌ها که آمدند راجع به تاریخ مشروطه مطلب نوشتند و کسانی را هم داریم که امروز پژوهش راجع به تاریخ مشروطه می‌کنند و ممکن است که در آینده منتشر کنند. به نظر من فرد تراز اول‌ این پژوهشگران تاریخ مشروطه ایران، اکنون سهراب یزدانی، در دانشگاه خوارزمی است. من از شما می‌پرسم آیا جنس کار کسروی و مهدی ملک‌زاده و سهراب یزدانی، متفاوت هست یا نه؟ یعنی شما وقتی متن این‌ها را بازتر می‌کنید تاریخ مشروطه کسروی را می‌خوانید آیا این همان است که ناظم‌الاسلام به شما تحویل داده؟؛ کار ناظم‌الاسلام چه فرقی با کار کسروی می‌کند؟ کار مهدی ملک‌زاده چه فرقی با کار کسروی می‌کند؟ فرق می‌کندیا نه؟ من می‌گویم فرق می‌کند. کسروی روایت کرده، روایت یعنی انسجام دارد، یک موجود زنده پیش چشم شما قرار می‌گیرد. غیرممکن است که بتوانید پشت سر روایت کسروی، آن نگاه روح و جان او را نبینید. ناظم‌الاسلام این کار را نکرده، ناظم‌الاسلام دارد خاطرات روزانه برای ما می‌نویسد، که مثلاً درتاریخ پنجم از تبریز خبر رسید که عین‌الدوله کشته شد. باز می‌نویسد خبر رسید که دروغ است،... کار با کار کسروی خیلی متفاوت است. من مثال را خیلی ساده بیان می‌کنم. کار سهراب یزدانی چه فرقی با آن‌ها می‌کند؟سهراب یزدانی و امثال او زیاد است و دارند امروز راجع به واقعه‌ای که صد و ‏اند‏ی سال پیش اتفاق افتاده، می‌نویسند. آنها اکنون با آن زمان و نسل فاصله پیدا کرده اند. طبق تعریفی که من از مورخ می‌کنم، مورخ کسی است که دارد واقعه‌ای که در دوران خودش اتفاق افتاده به شکل روایت و نه داستان یا واقعه‏نویسی ثبت می‌کند. ، بنابراین به نظر من کار احمد کسروی تاریخ است. امثال کار ناظم‌الاسلام کرمانی و مهدی ملک‌زاده که زیاد هم هست، وقایع‌نگاری است؛ تاریخ‌نگاری نیست. کار این‌ها ثبت حکایات است؛ پیش روایت‌ها است.»
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ دکتر علی سوزنچی کاشانی معاون موزه‏های آستان قدس رضوی با طرح سئوالی از دکتر حضرتی چنین ادامه دادند: «با توجه به تقسیم‌بندی که انجام داده‏اید‏، شما کتاب‌هایی که وقایع‏نویس‏‌ها، خاطره‌نویس‌ها و سفرنامه‌ها را جزء واقعه تاریخ‌نگارانه قرار می‌دهید یا غیرتاریخ‌نگارانه؟ و سؤال بعدی این که، فرمودید، سند تاریخ‌نگارانه نیست چون که قصد مورخانه در آن نیست و خودش رویدادی از تاریخ است. من به این مسأله و در تقسیم‌بندی اسناد نقد دارم، چون می‌خواهیم اسناد را طبقه‌بندی کنیم. می‌شود گفت خیلی از اسناد هستند که با همین دو نیت تهیه شده‏اند‏. به عنوان نمونه اسناد کنسولگری‌ها و سفارت‌خانه‌های روسیه و انگلستان تحت عنوان کتاب‌های آبی و نارنجی چاپ شده اند. این‌ها آمده اند در مورد یک واقعه، مثل گرانی نان در خراسان، و یا مشکلات و معضلات اقتصادی-اجتماعی عصر قاجار، نوشته اند، و دلایل آنها و این که چه کارهایی باید بشود را تحلیل کرده اند و کلی اطلاعات از این دست داده‏اند‏. به نظر من نمی‌شود آن‌ها را  جزء منابع تاریخ‌نگارانه نیاوریم.»
دکتر حضرتی در پاسخ چنین گفت: «اولاً در آن تقسیم‌بندی، خاطرات و امثال آن جزء کتاب‌های تاریخ‌نگارانه دیده شده اند. در روش‌های تاریخ‌شناسی، بدون تردید سفرنامه یا خاطرات، گزارش هستند، جزئی از رویداد نیستند؛ بنابراین جزء موارد تاریخ‌نگارانه محسوب می‌شوند. درباره نکته ای که درباره اسناد فرمودید، باید گفت  در برخی از اسناد اصلاً این قصد مورخانه وجود دارد. من در صحبت‌هایم اشاره کردم و گفتم این را با تسامح طرح می‌کنیم چون خیلی منطقیت ندارد، به این جهت ‌که سند تنوع دارد. سند یک مفهوم عامی است. اگر با سندی روبرو بشوید که این اصل در آن وجود داشته باشد، آن سند تاریخ‌نگارانه است.»


1  Leopold von Ranke (1795-1886)


2  حضرتی، حسن، روش پژوهش در تاریخ‌شناسی؛ با تأکید بر اصول و قواعد رساله‌نویسی، پژوهشکده‌ی امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی: 1390.


3   document
4  Michael Allan Cook (1940- )
5  Joseph Franz Schacht (1902-1969)
6  Ignaz Isaak Yehuda Goldziher (1850-1921)

غلامرضا آذری خاکستر



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2540
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.