شماره 11    |    6 بهمن 1389



تاریخ نگاری در دکن

بر اساس نسخه خطي تاريخ سلطان محمد قطب شاه
● محمود صادقی علوی
دانشجوی دکتری تاریخ، دانشگاه تهران

■ تاریخ سلطان محمد قطب شاهنسخه خطی
■ نویسنده: ناشناس
■ به خط نظام ابن عبدالله شیرازی،  نسخه خطی شماره ی 3885، کتابخانه ملی ملک

وضعيت عمومي تاريخ نگاري در دكن در قرن 10 و 11:
در قرن 10 و 11 ه ق به جهت نفوذ فراوان زبان و ادبیات فارسی در هند و حضور تعداد زیادی از ایرانیان در دربار حکام مسلمان هند، به ويژه دربار حكومت قطب شاهيان،(1)  اکثر منابع تاریخی اين دوره به ویژه تواریخي که مورخان دستگاه حکومت قطب شاهیان نوشته اند به زبان فارسی است. اين دوره يكي از ادوار درخشان زبان و ادب فارسي به شمار مي آيد، چراكه پادشاهان و حاميان ايراني نژاد اين عصر در سرزمين هند در سرپرستي و حمايت از گويندگان و نويسندگان فارسي زبان هيچ مضايقه اي نداشته اند. با اندك تأملي در تاريخ ادبيات فارسي در اين دوره، مي توان ردپاي بسياري از علما و شعراي فارسي زبان را يافت كه در دربار حكومت هاي مسلمان هند، به ويژه دربار حكومت قطب شاهيان حضور داشته و از فيوضات اين حكام  بهره مند مي شده اند. براي نمونه، مي توان به ميرمحمد مؤمن استرآبادي، علامه شيخ محمد ابن خاتون، ميرزا محمد امين شهرستاني، علي ابن طيفور بسطامي، خورشاه ابن قباد حسيني و سعيد كاشاني اشاره كرد كه هركدام حداقل براي مدتي در دربار حكومت قطب شاهيان مورد الطاف اين پادشاهان ادب پرور قرار گرفته اند.(2)  هركدام از اين پادشاهان به سهم خود ارباب فضل و هنر را از نقاط مختلف به دربار خود جلب كرده  و آنان را تحت حمايت و سرپرستي خود قرار مي دادند. بر اثر تشويق آنان بود كه علم و ادب و هنر  در آن عصر گسترش قابل ملاحظه اي يافت و زبان و ادب فارسي از رونق شايان توجهي برخوردار گشت و در انواع رشته هاي علمي به ويژه تاريخ، آثار و تأليفات بسيار پديد آمد.
آنچه مي توان به عنوان ويژگي غالب تاريخ نويسي در اين دوره از آن ياد كرد، اين است كه مورخان این دوره بیش از آن که به اوضاع اجتماعی، فرهنگی و مذهبی توجه داشته باشند، غالباً به شرح تاریخ سیاسی اکتفا کرده اند. از این رو اکثر مورخان رویدادهای سیاسی و خاصه شرح جنگ ها، روابط ديپلماتيك حكومت ها، كيفيت جلوس پادشاه جديد و وضعيت دربار و درباريان را در تألیفات خود ذکر کرده اند. تألیفاتی چون حدیقه السلاطین میرزا نظام الدین احمدبن عبدالله ساعدی شیرازی، که در كنار بيان دقيق مسائل سياسي، از وضعیت اجتماعی، فرهنگی و مذهبی جامعه نيز اطلاعاتی نسبتا جامع به دست می دهد، در اين دوره بسیار نادر است.

تاریخ سلطان محمد قطب شاه
کتابی به فارسی و از نویسنده ای ناشناس که در طول سال های 1025 ق تا 1027 ق به دستور سلطان محمد قطب شاه تألیف شده است. متأسفانه از نويسنده اين كتاب اطلاعاتي در دست نيست و تنها همين اندازه مي دانيم كه ظاهراً در دوران حكومت سلطان محمد قلي و اوايل دوران حكومت سلطان محمد قطب شاه در حيدرآباد مي زيسته است. سلطان محمد قطب شاه از كودكي در سايه ی توجهات ميرمحمد مؤمن استرآبادي ،كه از علماي برجسته ی زمان خود بود، در زمينه‌هاي علمي و ديني پيشرفت كرد، به طوري كه با علوم عقلي و نقلي آشنا بود و به مطالعه ی كتب سير و تاريخ علاقه فراوان داشت.(3)  وي همچنين مطالعاتي در الهيات شيعه و تاريخ آن داشت.(4)  به همين جهت بود كه دستور تأليف كتاب تاريخ سلطان محمد قطب شاه را صادر كرد. چنانكه از خاتمه كتاب برمي آيد، نويسنده ناشناس آن، غرض اصلي از تأليف اين كتاب را «نشر شمه اي از مناقب بهيمه و مآثر عليه سلطان محمد» ذكر مي كند. (خاتمه) آن-گونه که در خاتمه نسخه مورد استفاده نگارنده آمده، این کتاب در سال 1042 ق یعنی حدوداً 15سال بعد از تألیف آن، به دستور امير فصيح الدين سرخيل ـ از صاحب منصبان دربار قطب شاهي ـ و توسط شخصی به نام نظام بن عبدالله شیرازی استنساخ شده است. این کتاب شامل یک مقدمه، چهار مقاله و یک خاتمه است. مقدمه آن در ذکر قرا یوسف ترکمان و دیگر نیاکان سلطان قلی مؤسس سلسله قطب شاهیان است. شايد بتوان گفت اين كتاب، تنها كتابي است كه در مورد نياكان سلطان قلي به تفصيل سخن گفته و مرجع ديگر منابع تاريخي در مورد تاريخ اجداد قطب شاهيان بوده است. اگرچه در رابطه با ديگر منابع تاريخ حكومت قطب شاهيان، اين امر يكي از نقاط قوت اين كتاب است؛ اما نمي توان كاملاً به داده هاي آن اعتماد كرد، چراكه همان گونه كه در ادامه خواهد آمد، اين مورخ در ذكر حوادث دوران پيش از حيات خودش چندان وسواسي به خرج نداده است. بر اساس گزارش این تاریخ، سلطان قلی مؤسس این سلسله فرزند اویس قلی فرزند پیرقلی فرزند الوند فرزند اسکندر فرزند قرا یوسف فرزند قرا محمد...  فرزند یافث بن نوح است.(مقاله اول) که بدین صورت نسب او با شش واسطه به قرا محمد (م 793 ق) جد خاندان قرا قویونلو و نهایتاً به یافث بن نوح می رسد.(5)  چون اویس قلی و پیرقلی بعد از انقراض دودمان قراقویونلو می زیسته اند، به احتمال  زیاد از این رو نامشان در منابع تاریخی مربوط به این سلسله نیامده است. اما منابع مذکور درباره الوند و اسلاف او مطالب نسبتاً مفصل و روشنی به دست داده اند، با در نظر گرفتن مطالب منابع موجود که همه بر این نکته اتفاق نظر دارند که نسب پادشاهان این خاندان به قراقویونلوها می رسد،(6)  به نظر نمی آید که مؤلف تاریخ سلطان محمد قطب شاه برخلاف بسياري از مورخان درباري، نسبی ساختگی برای این خاندان ذکر کرده باشد. در اين مقدمه پس از ذكر تاريخ اجداد سلطان قلي قطب شاه و حوادث تاريخي دوران آن ها و برخوردهاي آنان با آق قوينلوها، چگونگي تولد سلطان قلي و هجرت او به هند بيان شده است. در اين مورد در مقدمه كتاب آمده است: زمانی که سلطان یعقوب آق قویونلو (883ـ896ق) به حکومت رسید، از هوش و استعداد قلی با اینکه پسر بچه ای دوازده ساله بیشتر نبود ترسید و جانب احتیاط را گرفت و درصدد قتل او برآمد، لذا پدرش اویس قلی پس از مشورت با اطرافیان، او را به همراه عمویش الله قلی با تحف و هدایای گرانبها در سال 883 ق عازم هند کرد تا در آنجا تحت حمایت بهمنیان دکن، که از قبل در خلال سفرهای تجارتی با آن ها سابقه آشنایی پیدا کرده بودند، و ضمناً غلامان ترک را جهت استفاده در امور کشوری و لشکری معزز می داشتند، ادامه ی حیات داده و مدارج رشد و ترقی را طی نماید. (مقاله اول) پس از آن كه در مقدمه كتاب چگونگي رشد و ارتقاء درجه سلطان قلي در دستگاه حكومت بهمنيان بيان شد، در مقاله اول اين كتاب حوادث دوران حكومت وي بيان مي شود.
در اين قسمت آمده است: قطب الملک پس از اعلام استقلال، مذهب شیعه امامیه را مذهب رسمی قلمرو خود قرار داد، اگرچه در اين كتاب بيان شده که سلطان قلی  قبل از آنکه شاه اسماعیل صفوي (907ـ930ق) شیعه را در ایران مذهب  رسمی اعلام کند، او تشیع را در قلمرو خود مذهب رسمی قرار داده بود (مقاله اول)؛ اما به تصریح منابع،  شاه اسماعیل در سال 907 ق پس از آن که به حکومت رسید، مذهب شیعه را در ایران رسمی کرد، ولي قطب شاه حدود 11 سال بعد از او، یعنی در سال 918 ق  بلافاصله بعد از آن که استقلال خود را اعلام کرد، مذهب شیعه را مذهب رسمی قلمروش قرار داد و دستور داد که در منابر و بر روی سکه ها نام و القاب ائمه شیعه ذکر شود و مؤذنان نیز عبارت «حی علی خیر العمل» را در اذان وارد کنند (مقاله اول). در اين قسمت احتمالاً مؤلف به سبب ارادتي كه به ولي نعمت خود داشته يا اجبار وي بيان مي كند كه سلطان قلي  قطب شاه پيش از شاه اسماعيل صفوي مذهب تشيع را در حكومت خود رسميت بخشيد.
 بر اساس گزارش مقاله اول اين كتاب، قطب شاه در بدو استقلال، خود را درگیر جنگ نکرد؛ بلکه سال های اولیه سلطنتش را صرف تحکیم و تثبیت قدرتش کرد. او خطوط دفاعی، برج ها و دروازه های قلعه نظامی گلکنده را تقویت کرد و مسجد جامع، قصر سلطنتی و ساختمان های اداری بنا نمود و به دیگر سردارانش نیز دستور داد تا ساختمان هایی برای خود داخل قلعه بنا کنند که خود  مستقیماً بر تمام این امور نظارت داشت.
از آنجا که ولایات تحت تملک سلطان قلی از جهت شمالی شرقی و جنوب  با اوریسا(7)  ویجانگر(8)  ( قلمرو هندها) مجاور بود، او سیاست کلی فتوحات خود را مبنی بر جهاد با هندوها و تصرف سرزمین های آن ها قرار داد و به هیچ وجه مگر در مواقع اجتناب ناپذیر متعرض ممالک حکام مسلمان نشد (مقاله اول). مقاله اول اين كتاب پس از ذكر فتوحات و جنگ هاي قطب الملك با همسايگانش، با بيان توطئه ماجراي قتل سلطان قلي قطب شاه در سال950 ه ق پايان مي يابد.
نويسنده ناشناس كتاب در مقاله دوم  كتاب خود، شرح ماجراها و حوادث دوران حكومت جمشيد قطب شاه و همين طور رخدادهاي حكومت چندماهه سبحان قلي ـ فرزند جمشيد ـ را بيان مي كند. در اين مقاله در رابطه با چگونگي به حكومت رسيدن جمشيد آمده است: وقتي سلطان قلي كشته شد، میر محمود همدانی ـ قاتل او ـ جمشيد را كه در این زمان زنداني  بود، آزاد كرد. جمشيد پيش از انتشار خبر قتل پدرش، برادر بزرگش قطب‌الدين را كه وليعهد بود غافلگير كرده چشمان او را كور نمود تا ديگر ادعايي براي حكومت نداشته باشد. آنگاه قاتل پدرش را كه به اغواي امارت از جانب او اين كار را انجام داده بود، پيش از آنكه سخني بگويد و توطئه وي را فاش كند به قتل رساند و خود بر تخت پادشاهي قطب شاهيان جلوس نمود. امرا و بزرگان حكومت با اینکه با وليعهدي قطب‌الدين پسر بزرگ سلطان قلي موافق بودند، در مقابل اقدامات تهدیدآمیز جمشید و کنار زدن شاهزاده قطب الدین ازسلطنت، عکس العملی ازخود نشان نداده و  طوعاً و كرهاً حكومت جمشيد را پذيرفتند. جمشيد نيز در صدد استمالت آن ها برآمد و با بذل و بخشش فراوان آن ها را به خود جلب نمود. (مقاله دوم)
در ادامه اين مقاله، مؤلف به شرح اتحاد نظامي قطب شاه و نظام شاه پرداخته و بعد از آن چگونگي پيوستن ابراهيم قطب شاه ـ برادر جمشيد ـ به حاكم بيدر(9)  و سپس حاكم ويجانگر و پيامدهاي اين پناهندگي را بيان مي كند. به دنبال آن پس از ذكر جنگ هاي جمشيد قطب شاه با همسايگانش در رابطه با پايان حكومت جمشيد مي نويسد: او در دو سال آخر عمرش به علت بيماري بسيار تندمزاج و بداخلاق شده بود و با كوچك ترين گناهي مردم را كشته يا زنداني مي‌كرد، وي سرانجام پس از هفت  سال حكومت، به علت بيماري سرطان در سال 957ق درگذشت (مقاله دوم).
قسمت پاياني اين مقاله دربردارنده تاريخ حكومت چندماهه سبحان قلي و نهايتاً بازگشت مجدد ابراهيم قطب شاه به گلكنده(10)  وچگونگي به حكومت رسيدن اوست.
مقاله سوم اين كتاب به شرح رويدادهاي دوران حكومت ابراهيم قطب شاه مي پردازد و در ضمن آن بيان مي كند كه چگونه ابراهيم قطب شاه توانست قدرت حكومت تازه تأسيس قطب شاهيان را علي رغم نابساماني هاي موجود در دكن تثبيت كند. بر اساس گزارش اين تاريخ، ابراهيم در سال هاي نخست حكومتش از شركت گسترده در درگيري ها و پيمان هاي نظامي كه بين حكام محلي دكن روي می داد، خودداري كرد و وقت خود را صرف تأمين امنيت داخلي و اصلاح دستگاه ديواني نمود... وی  به جاي ديوانيان و دبيران قديمي، نيروهاي جديدي را در دستگاه حكومتي خود به خدمت گرفت. براي آگاهي از وضع اتباع خود در پايتخت و ولايات دور ونزديك شبكه خبرچيني و جاسوسي مؤثري سازمان داد، كه كوچك ترين خبر در هر نقطه از مملكت سريعاً به او مي‌رسيد، بعلاوه يك سيستم قضايي با جريمه‌هاي بسيار سنگين به وجود آورده بود كه كمترين سياست آن در مورد مجرمان كشيدن ناخن يا قطع اعضاء بدن بود  در نتيجه همين سياست قاطعانه و بی اغماض بود كه در مملكت تلنگانه كه به دزدي و سرزمين دزدان معروف بود، كسي حتي جرأت نداشت نام دزدي را به زبان آورد تا چه رسد به اين كه كسي بخواهد دزدي كند (مقالهءسوم).(11)
طبق گزارش همين مقاله، ابراهيم قطب شاه در طول دورن حكومت خود، دو دوره با حكام محلي و مسلمان دكن جنگ هايي داشت و يك بار هم در سال 972 هـ ق در اتحاد با حكام مسلمان دكن توانست در نبرد «تاليكوته»(12)  رامراج(13)  حاكم هندو مذهب ويجانگر را به سختي شكست دهد.
مؤلف در مقاله چهارم اين كتاب به بيان حوادث دوران حكومت سلطان محمد قلي قطب شاه مي پردازد. در اين دوره بود كه مير محمد مؤمن استرآبادي از ايران به هند آمده و به منصب پيشوايي(14)  حكومت قطب شاهيان منصوب شد. ميرمؤمن توجه سلطان را از جنگ و توسعه طلبي به تقويت نظام اداري داخلي و تجديد حيات سازمان فرهنگي كشور جلب كرد. او هم چنين ايرانيان مستعد و لايق را براي نصب در مقامات بالا و مناصب عالي معرفي مي‌كرد كه اين امر سازمان اداري قطب شاهيان را قوت بخشيد. از جمله برجسته‌ترين اين افراد مي‌توان به ميرزا محمد امين شهرستاني اشاره كرد كه هم زمان با ورودش به هند، امين الملك ميرجمله، تازه فوت كرده بود و قطب شاه به توصيه ميرمؤمن در سال 1011ق منصب ميرجملگي(15)  را به او داد (مقاله چهارم).
محمدبن خاتون نيز از افرادي بود كه در سال 1025ق به پيشنهاد ميرمؤمن به عنوان نماينده قطب شاه به دربار شاه عباس رفت، او بعدها در دوره سلطان عبدالله قطب شاه به عنوان پيشوا انتخاب شد. ميرمؤمن در گسترش تشيع در حيدرآباد نيز نقش برجسته‌اي داشت. تحت تأثير ميرمؤمن استرآبادي در اين دوره مراسم مذهبي تشيع، به ويژه مراسم ايام محرم با شور و حال خاصی برگزار مي‌شد. به طوري كه حتي خود سلطان نيز در ايام محرم جامه پادشاهي را از تن خارج كرده و همچون ديگر مردم لباس سياه مي‌پوشيد و در مراسم عزاداري شركت مي‌كرد، بر اساس گزارش تاريخ سطان محمد قطب شاه، هزينه‌هاي اين مراسم هر ساله از طرف دربار پرداخت مي‌شد و در پايان ماه محرم مبلغي را كه عنوان زرِ عاشوري داشت به فقرا و مساكين ‌مي‌دادند، بعلاوه سلطان هر ساله مبلغي را نيز براي خدام بيت‌ الله الحرام، مدينه، نجف، كربلا و مشهد مي‌فرستاد (مقاله چهارم).
خاتمه اين كتاب كه شايد بتوان گفت يكي از مهم ترين و معتبرترين قسمت هاي آن نيز هست، دربرگیرنده حوادث پنج سال نخست حکومت سلطان محمد قطب شاه است.
از نكات برجسته اين كتاب اين است كه مورخ ناشناس در سرتاسر اين كتاب حوادث دوران حكومت قطب شاهيان را از ابتدا تا سال 1025 ه ق با ذكر جزئيات حوادث بيان كرده است. اين كتاب نيز از معدود كتاب هايي است كه همچون حديقه السلاطين میرزا نظام الدین احمد بن عبدالله ساعدی شیرازی، برخلاف عرف عمومي مورخان اين دوره، تمام توجه خود را تنها معطوف به امور سياسي و حكومتي نكرده بلكه در كنار آن به مسائل اجتماعي هم توجه داشته و برخي امور از جمله چگونگي برگزاري مراسم عزاداري ماه محرم را به خوبي بيان مي كند. مؤلف هم چنين در نگارش اين كتاب توجه خاصي به بيان خصوصيات ظاهري و اخلاقي شاهان قطب شاهي داشته است؛ به طوري كه مي توان گفت چهره اي دقيق از پادشاه را براي خواننده ترسيم مي كند. این کتاب دارای آگاهی های سودمندی از وضع اجتماعی گلکنده و حیدرآباد دکن در قرن ده و اوايل قرن يازده هجري است.
چنان که از متن کتاب برمی آید، نویسنده در نگارش آن به تواریخی چون تاریخ محمود شاهی، مرغوب القلوب و تاریخ منظوم نسب نامه فرسی که تاریخ منظوم سلسله قطب شاهیان است، توجه داشته است. ارزش ادبی کتاب جز نثر شیوای آن، در آن است که مؤلف گزیده ای از اشعار سلطان محمد قلی قطب شاه و همچنين قصيده اي در توصيف شهر حيدرآباد را در آخر کتاب آورده است (خاتمه).
اهمیت تاریخی این کتاب از آن جهت است که اولین کتابی است که اختصاصاً در مورد تاریخ سلسله قطب شاهی و سلسله نسب آن ها توسط نویسنده ای که در دستگاه حکومت قطب شاهیان خدمت می کرده واز نزديك با حوادث اين دوره در اتباط بوده، نگارش یافته است و حوادث این دوره را که تا حد زیادی از دید دیگر مورخان پنهان مانده، ذکر کرده و هم چنين در كنار مسائل سياسي به مسائل اجتماعي هم توجه داشته است. از این رو  این کتاب در میان منابع موجود، مهم ترین منبع در تاریخ این سلسله محسوب می شود. اما علی رغم این اهمیت، باید خاطرنشان ساخت از آن جا كه مؤلف در دربار حكومت قطب شاهيان حضور داشته، تا حدودي رعايت حال ولي نعمتان خود را كرده و همچنين در ذکر تاریخ حوادث مربوط به اوایل دوران حکومت قطب شاهی چندان دقت و وسواس به خرج نداده است. لذا در ذکر تاریخ حوادث این دوره مرتکب اشتباهات فاحشی شده است. به عنوان نمونه تاریخ مرگ سلطان محمود بهمنی را در مقدمه كتاب سال 912 ق ذکر کرده است در صورتی که تاریخ صحیح آن را تواریخ معتبر سال924ق نوشته اند. از این رو به نظر می رسد معتبرترین قسمت این کتاب مقاله چهارم و خاتمه آن باشد که مؤلف خود از نزدیک شاهد وقایع بوده و به بيان مشاهدات خود پرداخته است. همچنين گزارشات وي از اوضاع اجتماعي اين دوره در حيدرآباد و كيفيت برگزاري مراسم مذهبي شيعيان بويژه عزاداري ماه محرم، داراي اهميت فراوان است.
متأسفانه این کتاب هنوز تصحیح و چاپ نشده ولی خوشبختانه چندين نسخه از آن در كتابخانه هاي مختلف ايران و دو كشور هند و پاكستان موجود است. از جمله آن نسخه خطي كتابخانه ملي ملك به شماره ميكروفيلم 3885 است كه مورد استفاده نگارنده قرار گرفته است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نوشت ها:
كتاب تاريخ سلطان محمد قطب شاه فاقد شماره صفحه بوده لذا در ارجاع به آن تنها شماره مقاله ذكر شده است
  ـ(1) ر. ك: ساعدی شیرازی، میرزا نظام الدین احمد ابن عبدالله، حدیقه السلاطین، تصحیح و تحشیه سید علی اصغر بلگرامی، حیدرآباد دکن، 1961م، ص 204.
  ـ(2) ر. ك: زیب حیدر، پشتیبانی پادشاهان قطب شاهی از دانشمندان، سخنوران و سرایندگان فارسی، ترجمه بشارت محمود میرزا، دانش، شماره 46، 1375،صص 129ـ140.
  ـ(3) ساعدی شیرازی،1961، ص18.
4Devare.n, a short history of Persian literature at the bahmani,the adil shahi,the qutb shahi courts deccan,1991, p 142.
  ـ(5).برای توضیح بیشتر در مورد انتصاب ترکان به نوح ر.ک،زرین کوب،عبدالحسین،تاریخ در ترازو، تهران، امیرکبیر،چاپ هفتم،1381،صص62ـ51.
  ـ(6) هندوشاه، محمد بن قاسم، گلشن ابراهیمی، تاریخ فرشته، چاپ سنگی، بی جا، 1301 ق، ج 2، ص 176 و همینطور ر.ک محمد هاشم خان، منتخب اللباب در احوال سلاطین ممالک دکن، گجرات و خاندیش، تصحیح سر ولزلی هیگ، به اهتمام انجمن آسیایی بنگاله، کلکته، 1925م، ج 3، ص 268 و رای بندر ابن، لب التواریخ هند، نسخه خطی شماره 5347 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص 135 و نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات سیاسی ایران....، تهران، بنیاد فرهنگ ایران،1360، ص190.
V.minorsky,The qaraـqounlu and the qutbـshahs, bulltin of the school of oriental and African studies,1955,p70.
  ـ 7 Orissa
  ـ 8 Vijanagar
  ـ 9 Bidar
 10 ـ golconda
  ـ(11) رای بند رابن، همان، ص136.
  ـ 12 Talikota
 13 ـ Ramraj
  ـ(14)  در نظام اداري حكومت قطب شاهيان پس از سلطان بالاترين مقام، پيشوا بود كه تمام امور مذهبي، قضايي، فرهنگي و سياسي را در قلمرو حكومت قطب شاهيان رهبري مي كرد.
  ـ(15) در هرم قدرت نظام حكومتي قطب شاهيان، پس از سلطان و پيشوا، ميرجمله در جايگاه سوم قرار داشت. الته بايد خاطرنشان كرد كه اين امر در زماني صادق بود كه شخصي در منصب پيشوايي بود و اگر پادشاه پيشوايي انتخاب نمي كرد، ميرجمله پس از شاه شخص دوم حكومت بود و مسئوليت هاي پيشوا را نيز بر عهده داشت. مسئوليت نظام اداري حكومت قطب شاهيان بر عهده ميرجمله بود.

محمود صادقی علوی

منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیاشماره 132 اردیبهشت 88


http://www.ohwm.ir/show.php?id=250
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.