شماره 185    |    12 آذر 1393



سومین نشست تاریخ شفاهی کتاب

گزارش «ایبنا» از سومین نشست کتاب‌پژوهی

علمی: کار انتشارات را با چاپ سنگی آغاز کردیم/ ماجرای کتاب‌هایی که انتشارات جاویدان به قیمت یک ریال می‌فروخت

 

ابوالقاسم علمی، مدیر انتشارات جاویدان در سومین نشست از سلسله نشست‌های مرکز کتاب‌پژوهی گفت: کار انتشارات را با چاپ سنگی آغاز کردیم، چاپ سنگی کار ساده‌ای نبود زیرا نسخه‌ها روی کاغذ نوشته نمی‌شدند بلکه روی سنگ قرار می‌گرفتند. کتاب‌هایی مانند «امیر ارسلان»، «هزار و یکشب»، «گرشاسب نامه»، «ملانصرالدین» در چاپخانه ما به چاپ رسید که با قیمت حدود یک ریال به فروش می‌رسید.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) سومین نشست از سلسله نشست‌های مرکز کتاب‌پژوهی با عنوان «تاریخ شفاهی کتاب» دوشنبه (10 آذرماه) با حضور محمود علمی، ابوالقاسم علمی و حسن محجوب، مدیر عامل شرکت سهامی انتشار در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار شد. نصرالله حدادی‏ نیز دبیری نشست را به عهده داشت.

مشروح این نشست را که به صورت پرسش و پاسخ برگزار شد در ادامه بخوانید.

درباره نحوه شکل‌گیری کتابفروشی و چاپخانه در خانواده علمی بگویید.

من متولد سال 1304 شمسی هستم. شنیده‌ام که پدرپدربزرگم هم در این کار بود. تا حدودی هم خودم در این زمینه تجربه کسب کرده‌ام. میرزا علی اکبرخان، جد بزرگ خانواده ما در خوانسار به شغل کتابفروشی مشغول بود. او شرموقعیت  کار را در تهران مساعد می‌بیند و پس از مهاجرت به پایتخت در تیمچه حاجب‌الدوله مغازه کتابفروشی باز می‌کند. او بعد از ازدواج، صاحب پسری به نام محمداسماعیل می‌شود که کار پدر خود را پی می‌گیرد و در خیابان ناصرخسرو مغازه کتابفروشی دایر می‌کند. محمداسماعیل که پدربزرگ، از هند کتاب وارد می‌کرد اما به دلیل همراه بودن این شغل با مشکلات زیاد، تصمیم به چاپ کتاب در ایران می‌گیرد و برای این کار، چاپخانه‌ای سنگی را که در آن زمان در مشهد و متعلق به روسیه بوده خریداری و به تهران منتقل کرد که برای این کار نیز با زحمات زیادی روبه‌رو شد.

پدر بزرگ ما با توجه به اعتقادات خود در نخستین چاپ، نسخه عم جزء را به چاپ رسانید و بعد از آن کتاب کلیات سعدی با خط ملک‌الخطاطین را به همراه عکس رنگی خود در سال 1310 به چاپ رساند. بعد از کلیات سعدی، نسخه‌ای از مثنوی مولانا که با خط نستعلیق در شیراز نوشته شده بود را به چاپ رسانید و به دنبال آن همین کتاب را با خط نسخ از کتابفروشی در اصفهان به تهران آورده و منتشر کرد که به چاپ دوم و سوم نیز رسید. همچنین خطاطی به نام محمد خوانساری که در چاپخانه پدربزرگم کار می‌کرد، مثنوی را به خط نسخ نوشت که آن نیز در همین چاپخانه منتشر شد. سید حسن میرخانی معروف به «سراج الکتاب» خطاط دیگری بود که نسخه مثنوی او هم در این مکان به شیوه چاپ سنگی منتشر شد.

علاوه بر مثنوی کتاب‌های دیگری مانند «امیر ارسلان»، «هزار و یکشب»، «گرشاسب نامه»، «ملانصرالدین» و... در چاپخانه ما نیز به چاپ رسید که با قیمت حدود یک ریال به فروش می‌رسید. چاپ سنگی کار ساده‌ای نبود زیرا نسخه‌ها روی کاغذ نوشته نمی‌شدند بلکه روی سنگ قرار می‌گرفتند. این سنگ‌ها از هند و روسیه به ایران منتقل می‌شد و در حدود 12 سانتی‌متر عمق و 50 سانتی‌متر طول داشت و از دوام زیادی نیز برخوردار بود. در چاپ سنگی از تیزاب استفاده می‌شد که بسیار خطرناک بود و در صورت پاشیده شدن به چشم، آسیب زیادی به آن می‌رساند. این اتفاق برای پدر من هم افتاد و او بینایی خود را از دست داد و به توصیه پزشک بازنشسته شد.

از دوران تحصیل خود بگویید.

من تحصیلات خود را از دبستان ادب آغاز کردم و بعد از آن به دبیرستان ادیب، روبه‌روی مدرسه دارالفنون رفتم. بعد از دبیرستان به مدرسه دارالفنون وارد شدم. دبیران دارالفنون از سطح سواد بالایی برخوردار بودند و یکی از این افراد که جزو معلمان من نیز محسوب می‌شد، «جلال همایی» بود. بعد از گرفتن دیپلم و در حدود سال 1321 به دانشگاه وارد شدم و در کار نشر ورود کردم و آن را تا به امروز ادامه دادم.
 
از همان زمان اسم انتشارات، جاویدان بود یا نام دیگری داشت؟

اسم انتشارات در ابتدا علمی بود اما بعدها این نام به جاویدان تغییر پیدا کرد و در حال حاضر 40 نفر از اعضای خانواده ما در حرفه نشر مشغول به کار هستند.

پدر بعد از ورود شما به عرصه نشر، بازنشسته شد؟

پدر به علت صدمه‌ای که تیزاب در کار چاپ سنگی به چشمان او وارد کرد، خانه‌نشین شد. در گذشته و در چاپخانه افراد وظایف مختلفی داشتند؛ پدر من نسخه‌های کتاب را درست می‌کرد، محمدجعفر علمی کارهای مربوط به ماشین سنگی را انجام می‌داد، عبدالرحیم علمی ورق‌های آماده شده را برای چاپ ‌می‌داد و یک نفر دیگر نقش ورق بگیر را ایفا می‌کرد. البته خانم‌هایی هم بودند که در منزل یا در چاپخانه، وظیفه دوخت کتاب‌ها را به عهده داشتند. چاپ سنگی دارای خطرات بسیاری بود و من بارها شاهد بریده شدن انگشت کسانی که در چاپخانه کار می‌کردند، بودم.

درباره ورود ماشین چاپ به کار نشر بگویید.

پدر ماشین چاپ ایران، مرتضی نوریانی بود او بعد از آوردن ماشین چاپ به ایران، پیشنهاد کار با این وسیله را به پدر داد و او به علت زیاد شدن کار چاپخانه، ماشین چاپ را خریداری و راه‌اندازی کرد. ماشین چاپ هر روز از صبح تا ظهر روشن بود و بعد به مدت دو ساعت خاموش می‌شد اما مجددا برای چند ساعت از آن استفاده می‌شد. گاهی اوقات و به علت زیادی کار،  شب هنگام نیز در چاپخانه کار می‌کردیم. افراد مختلفی از جمله محمود بهرامی (بازیگر) در چاپخانه ما مشغول به کار بودند و بعضی دیگر نیز اکنون در حرفه نشر و کتابفروشی مشغول هستند. همچنین کتاب‌های زیادی از نویسندگان بزرگی چون مستوفی، فروغی، ابوالقاسم پاینده و حسین مکی را به چاپ رسانده‌ایم.

گفته می‌شود جلد اول تا سوم «دیوان مکی» متعلق به ملک الشعرا بهار است و چون بهار نمی‌خواست مسائلی را در آن زمان مطرح کند، این کتاب را به نام مکی معرفی کرد.

من چیزی در این باره نمی‌دانم و تاکنون هم درباره آن نشنیده‌ام.
 
شما از سال 1321 شمسی وارد کار نشر شده‌اید و تا به امروز 73 سال در این عرصه حضور داشتید. این حضوری طولانی مدت بوده است نظر شما درباره این سال‌هایی که گذشته چیست؟

در میان سال‌هایی که گذشته، از سال 1321 خاطرات بسیاری دارم زیرا در آن زمان اتفاقات زیادی به دلیل حمله متفقین در کشور اتفاق به وقوع پیوست. در آن سال قحطی شیوع یافت و این مشکل به چاپخانه ما هم رخنه پیدا کرد. من یک سال بعد از این اتفاق به خدمت نظام رفتم و مدتی را هم در دانشکده افسری گذراندم.

آیا شما قرآن هم چاپ می‌کردید؟

بله ما چاپ قرآن هم داشتیم. مرحوم مهدی الهی قمشه‌ای پیشنهاد چاپ قرآنی را که به گفته او سلیس و روان هم ترجمه کرده بود به چاپخانه ما داد و ما هم آن را چاپ کردیم. او حق تالیف برای چاپ قرآن را نمی‌گرفت زیرا معتقد بود این کار را برای ثواب آن انجام داده است.

در حدفاصل سال‌های 1321 تا 1328 چاپخانه‌‌‌های بزرگ متعلق به چه کسانی بود؟
پیش گام این کار «ابراهیم رمضانی» صاحب انتشارات ابن سینا بود.

در همان سال‌ها، انتشارات امیرکبیر وارد عرصه نشر شد و رقابتی به دلایل خانوادگی و کاری میان شما شکل گرفت و بعضی کتاب‌های انتشارات شما را، امیرکبیر هم به چاپ می‌رساند. درباره این مساله صحبت کنید.

بارها این اتفاق که کتابی را همزمان با انتشارات امیرکبیر به چاپ برسانیم، روی داده بود. ما برای چاپ کتاب «بینوایان» با آقای حسینقلی مستعان، مترجم این کتاب قرارداد دائم امضا کردیم اما بعدها انتشارات امیرکبیر با او قراردادی بست و بینوایان را منتشر کرد. ما به دلیل این کار از انتشارات امیرکبیر شکایت کردیم. بعد از رفتن پرونده به دادگاه، قاضی به من و «عبدالرحیم جعفری» مدیر مسئول امیرکبیر متذکر شد که شما ناشر هستید و باید اختلافات دیگران را حل کنید. ما هم برای رفع این مشکل به اتفاق جعفری و مستعان به کانون نویسندگان رفتیم و مترجم با صرف نظر از گرفتن حق تالیف از انتشارات ما، به این مشکل خاتمه داد. مسائل مربوط به امیرکبیر با این کلام خاتمه نمی‌یابد و مطالب زیادی برای گفتن وجود دارد.

درباره کتاب‌‌‌هایی که به صورت انحصاری با نویسنده قرارداد می‌بستید بگویید. آیا یکی از این نویسندگان صادق چوبک بود؟

قرارداد با صادق چوبک برای هر دوره تمدید می‌شد و او بر این مساله تاکید داشت اما کسانی هم مانند مرحوم دشتی هیچ وقت قراردادی را امضا نمی‌کرد و اهمیتی به آن نمی‌داد.

آیا خاطرات خود را به نگارش درمی‌آورید؟

بله در حال حاضر خاطرات خود را می‌نویسم و از جمله مسائلی که به صورت کامل و با سند و مدرک به آن پرداخته‌ام درباره انتشارات امیرکبیر است. 

شما دیوان‌های زیادی را به چاپ رسانده‌اید. دلیل آن چیست؟

من علاقه زیادی به ادبیات داشتم و پاورقی‌های زیادی هم در بعضی از کتاب‌ها نوشته‌ام و تخلص «م درویش» را برای خود انتخاب کردم. هرگاه هم فرصتی پیدا شده شعر گفته‌ام اما اجازه چاپ آن را به خود نداده‌ام.

تشکل‌های صنفی در کار نشر از سابقه زیادی برخوردار نیستند. شما از ابتدای تشکیل اتحادیه عضو آن بوده‌اید؟

بله من از ابتدای شکل‌گیری اتحادیه ناشران به عضویت آن درآمدم. حتی سال‌های ابتدایی تشکیل آن نیز 180 هزار تومان برای خرید ساختمان فعلی اتحادیه اهدا کردم.

برای چاپ کتاب چه معیارهایی را در نظر می‌گیرید؟

برای همه ناشران نویسنده و پرفروش بودن کتاب از اهمیت زیادی برخوردار است.

درباره انتشار کتاب حل‌المسائل دهخدا بگویید.

مرحوم دهخدا ابتدا در کتاب حل‌المسائل، جواب مساله‌‌های کتاب دانش‌آموزان را آورده بود. ما به او پیشنهاد نوشتن کتابی با طراحی سئوال و جواب آن توسط خودش را دادیم. درگذشته اگر همه دانش‌آموزان موفق به دریافت کتاب نمی‌شدند مجبور به استفاده از جزوه‌های آموزشی می‌شدند‌ اما در اواخر سلطنت رضاشاه قانونی مبنی بر یک شکل بودن کتاب‌های درسی گذاشته شد و کسانی چون حسین گل گلاب و عباس اقبال کتاب‌های درسی را به صورت یک شکل به چاپ رساندند اما بعدها گاهی چند معلم با هم کتابی را با مضمون واحد اما شکل‌های مختلف منتشر کردند. به دنبال این حرکت شرکتی تاسیس شد تا این دسته از کتاب‌ها را جمع‌آوری کنند و به صورت منسجم و واحد کتاب‌های درسی را منتشر کنند. یکی از موسسان این شرکت عموی من بود اما بعدها اتحادیه چاپخانه‌ها کتاب‌هایی را که این شرکت منتشر کرده بود باطل اعلام کرد و باعث متضرر شدن بسیاری از افرادی که در این شرکت کار می‌کردند، شد.

معیار قیمت‌گذاری کتاب در گذشته چگونه بود؟

معیار خاص و حساب دقیقی برای قیمت ‌گذاری کتاب وجود نداشت. گذشت زمان باعث گران شدن کتاب نمی‌شد اما در حال حاضر که مواد اصلی کتاب را کاغذ تشکیل می‌دهد و آن هم از قیمت بالایی برخوردار است، کتاب روز به روز گران می‌شود.

درگذشته جلد کتاب‌ها چگونه طراحی می‌شد؟

طراح به صورت امروز وجود نداشت. طراحی برای کتاب می‌شد اما نه به شکل امروزی.

آیا کتابی بوده که از چاپ آن پشیمان شده باشید؟

نه تا به حال از چاپ کتابی به هر دلیل پشیمان نشده‌ام.

آیا در گذشته کار شما به ساواک هم افتاده بود؟

ما کتاب «شکست سکوت» از کارو را که چاپ کردیم از اداره ساواک آمدند و من را برای پاره‌ای از توضیحات بردند. در آنجا برخورد بدی با من نداشتند اما کتاب را جمع‌آوری کردند و اجازه چاپ مجدد آن را با داشتن مجوز از ما گرفتند.

درباره مرحوم محمد خزائلی، کسی که مدارس شبانه را در کشور تاسیس کرد، بگویید.

ما از خزائلی کتاب «احکام قرآن» را منتشر کردیم که در آن احکام نماز و روزه و حجاب را توضیح داده بود. او با این‌که نابینا بود، دو مدرک لیسانس و دکترای ادبیات را از دانشگاه گرفته بود.

درباره تاثیر انتشارات فرانکلین بر نشر ایران بگویید.

انتشارات فرانکلین توسط همایون صنعتی‌زاده از دوستان و همکلاسی من در دوران مدرسه تاسیس شده بود. او کتاب‌های مختلفی را ترجمه و آماده می‌کرد و برای چاپ به انتشارات واگذار می‌کرد. همه ناشران از کار و همکاری با او راضی بودند و ما نیز کتاب «همراه آفتاب» و «داستان دوشهر» را با انتشارات فرانکلین منتشر کردیم.

بیشترین تیراژ کتاب متعلق به کدام کتاب بوده که تاکنون چاپ کرده‌اید؟

ما فرهنگ عمید را در پنج هزار نسخه منتشر کردیم.

از آفت‌های بازار کتاب، کتابسازی است اما من در بین آثار شما چنین چیزی را تا به حال ندیده‌ام. در این باره هم دیدگاه خود را بیان کنید.

من به تالیف کتاب علاقه‌مند هستم و به همین دلیل نیز کتاب زندگانی «داریوش هخامنشی» را برای چاپ آماده می‌کنم.

در حال حاضر تیراژ کتاب پایین آمده است. شما دلیل آن را چه می‌دانید؟

اکنون کتاب رقیب پیدا کرده و افراد حوصله کتاب خواندن ندارند زیرا با دیدن تلویزیون نیازهایشان برطرف می‌شود.

آینده کتاب را در ایران چگونه می‌بینید؟

من آینده خوبی را برای کتاب در کشور نمی‌بینم.

منبع: ایبنا


http://www.ohwm.ir/show.php?id=2471
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.