شماره 11 | 6 بهمن 1389 | |
«تفکر پست مدرن زنگ پایان تاریخ را به صدا در آورده است»
«کیت جنکینز» بنیادهای علم تاریخ (چیستی و اعتبار شناخت تاریخی) بدون تردید دانش تاریخ در دهه های پایانی قرن گذشته در حوزه نظری آماج انتقادات و حملات بنیادی فیلسوفان و اندیشمندان پست مدرن بوده است. این انتقادات و حملات به اندازه ای شدید و مبنایی بوده است که در صورت پذیرش و استمرار آن تقریباً دیگر چیزی از اعتبار و اهمیت تاریخ باقی نخواهد ماند. چرا که این فیلسوفان و اندیشمندان با قبول نظریه «تاریخ هم چون داستان»، تمامی توان خود را برای «از اعتبار انداختن» دانش تاریخ به کار برده اند. این روند تقریباً با چاپ «Metahistory» هایدن وایت (1973) و سپس نوشته های لوئیس مینک در همان دوره (1966;1987) به اوج خود رسید. آن چه در این زمینه اصطلاحاً «چرخش زبانی[1]» نامیده می شود، علاوه بر حوزه های فلسفه و ادبیات، در فلسفه تاریخ نیز نفوذ یافت. درحالی که فلسفه تحلیلی تاریخ بر یکسانی اعتبار علمی معرفت تاریخی و معرفت تجربی و تأیید اثبات پذیری و تعمیم پذیریِ[2] معرفت تاریخی، تأکید داشته است، فیلسوفان انگلیسی زبان در دهه 1970 و 1980 به طور فزاینده ای تحت تأثیر فلسفه هرمنوتیکی، پست مدرنیسم و نظریه ادبی فرانسه قرار گرفتند. این فیلسوفان بر بلاغت[3] نوشته های تاریخی، تحویل ناپذیری روایت تاریخی به توالی ای از رویدادها و بازنمایی تاریخی، تأکید داشته اند. تأکید این فیلسوفان پست مدرن بیشتر از علّیت تاریخی روی روایت تاریخی است و نیز بیشتر به سنت هرمنوتیک نزدیک اند تا پوزیتیویسمی که در دهه 1960 خاستگاه فلسفه تحلیلی تاریخ بود. مدعای اصلی و مرکزی منتقدان پست مدرن تاریخ همان چیزی است که پل ریکور به تأثیر از ریمون آرون از آن به «اصل بنیادین انحلال موضوع در تاریخ» یاد می کند. ریکور به صورت ساده و واضح این اصل را چنین تعریف می کند: «گذشته به منزله ی آن چه به واقع روی داده است بیرون از دسترس مورخ است»[4]. مبنای بسیاری از مباحث و نظریات هرمنوتیکی تاریخ این اصل است و میزان درستی این نظریات به میزان درستی و اثبات پذیری این اصل بستگی دارد. بر طبق اصل انحلال موضوع در تاریخ از آن جاکه رویداد های گذشته ی بشر در حکم موضوع دانش تاریخ اند و اکنون این رویداد ها به صورت عینی و مستقیم در دسترس تاریخ نگار قرار ندارد، بنابراین در حقیقت موضوع تاریخ در گذر زمان منحل گشته است. چراکه هر حادثه ای در یک ظرف زمانی خاص روی می دهد و پس از سپری شدن آن زمان خاص، مظروف (حادثه تاریخی) نیز به همراه ظرف خود سپری (منحل) می شود. بدین سان، درواقع دانش تاریخ تنها دانشی است که «موضوع» ندارد. این اصل هسته مرکزی دیدگاه هرمنوتیکی و تأویل گرایانه ی تاریخ است. بدین سان و با توجه به این اصل، دیدگاه های منتقدان پست مدرن تاریخ در سه گزاره زیر خلاصه می شود:
1. هرگونه شرح و توصیف رویدادهای گذشته در حکم ارائه تأویلی از آن ها است و گذشته هرگز به طور کامل و دقیق بازشناختنی نیست.
2. هیچ گزاره ثابت و تکرارپذیری در تاریخ وجود ندارد و همه گزاره های تاریخی یگانه، نسبی و زمانمندند.
3. هیچ گزاره حقیقی و واقعی در تاریخ وجود ندارد و آنچه هست روایت هایی است که حاصل تخیل تاریخی تاریخ نگاران است.
همان گونه که ملاحظه می شود پذیرش این دیدگاه مساوی با از اعتبار انداختن دانش تاریخ و به عبارت صریح تر انحلال دانش تاریخ است. همین مسأله بسیاری از پژوهشگران حوزه فلسفه تاریخ را بر آن داشته است تا با پاسخ به انتقادات و پرسش های فیلسوفان پست مدرن تاریخ، بنیاد های عقلانی و استدلالی (و نه تخیلی) دانش تاریخ و میزان اعتبار معرفت تاریخی را نشان دهند. یکی از این محققیق سی بی ین مکالا (C. Behan McCullagh) مدرس تاریخ در دانشگاه ملبورن (Melbourne University) و مدرس فلسفه در دانشگاه لاتروپ استرالیا (La Trobe University) است. مکالا با نگارش کتاب بنیاد های علم تاریخ: چیستی و اعتبار شناخت تاریخی، تا اندازه قابل قبولی توانسته است به صورت مبسوط به انتقادات پست مدرنیست ها پاسخ گوید و چارچوب ها و بنیاد های عقلانی دانش تاریخ را هویدا سازد. البته عنوان اصلی کتاب منطق تاریخ (The Logic of History: putting postmodernism in perspective) است که مترجم با توجه به محتوای کتاب آن را به بنیاد های علم تاریخ برگردانده است.
کتاب مکالا در درجه اول در جست وجوی یافتن راهی برای اعتماد دوباره به تاریخ است تا بتواند به وسیله آن اعتبار گذشته اش را بازیابد. مکالا در ابتدای کتابش هدف خود را از نوشتن آن نشان دادن چگونگی سنجش و ارزیابی عقلانی توصیف ها، تفسیر ها و تبیین های مورخان اعلام کرده است. او بر این باور است که امروزه بدون پرداختن به برخی ایرادها و انتقادات بسیار شایع در مورد اعتبار دانش تاریخ، نمی توان از عقلانیت آن دفاع کرد (ص 14). از دید کسانی که مکالا آن ها را «شکاکان» می نامد، مورخان تحت تأثیر فرهنگ خود قرار می گیرند و نوشته های آنان بازتاب ارزش ها، باورها و ملاحظات بلاغی رایج در گفتمان های مربوطه است. آنان همچنین معتقدند نوشته های مورخان اغلب بازتاب علایق فردی است و موقعیت گروه هایی را که مورخان هم به آن ها تعلق دارند ارتقا می بخشد. پس به نظر شکاکان، توصیف ها، تفسیر ها و تبیین های تاریخی بازتاب بستر فرهنگی و منافع اجتماعی مورخان است نه گزارش های حقیقی از گذشته. مکالا چنین دیدگاه هایی را نسبیت باورانه، پست مدرن و بخشی از تاریخ باوری جدید می نامد. با توجه به این مباحث، وی فصل اول کتاب با عنوان «امکان شناخت تاریخی» را به بررسی این دیدگاه ها اختصاص داده که به همین دلیل هم فلسفی تر از بقیه فصول کتاب است. مکالا در این فصل ابتدا با بررسی و سپس نقد یکی از نظریه های حقیقت که او آن را «تجربه باوری خام» می نامد، خود به طرح نظریه تازه ای با عنوان «نظریه انتقادی حقیقت» می پردازد تا با کمک آن به انتقادات پست مدرنیست ها پاسخ گوید. در قسمت بعد «برخی دلایل عمومی تشکیک» در میزان درستی گزاره های تاریخی مورد بحث قرار گرفته است. در نهایت نویسنده در جواب این پرسش که با توجه به علل احتمالی خطا در نوشته های تاریخی آیا هم چنان معقول و موجه است که محتوای کتاب های تاریخی را باور کنیم؟ استدلال می کند که مورخان متعهد تنها توصیف هایی از گذشته را ارائه خواهند کرد که دلیل معتبری برای درست تلقی کردن آن ها دارند. یعنی معمولاً شواهد فراوانی برای آن توصیف ها وجود دارد؛ شواهدی که استلزامات آن را به ندرت بتوان زیر سؤال برد. در چنین حالتی معقول است که درستی آن توصیف ها را باور کنیم. حتی اگر به لحاظ منطقی این امکان باقی باشد که آن ها نادرست هستند و شاید روزی تبیین بهتری پیدا شود (ص 39). اما با توجه به این امکان منطقی، آیا همچنان باید نسبت به شناخت تاریخی تردید داشته باشیم؟ مکالا در این باره به این نکته اشاره می کند که کل شناخت ما از جهان شاید اشتباه باشد، ولی ما این توصیف ها از جهان را که به خوبی از عهده تبیین تجارب ادراکی ما برمی آیند، باور می کنیم چون این کار سودمند است. پس ما دلایل عملی با توجیهی عملگرایانه برای درست تلقی کردن شناخت از جهان داریم. این دلایل همانقدر که در مورد باورهای مربوط به جهان حاضر صادق است، درباره شناخت تاریخی نیز صدق می کند؛ شناخت تاریخی به طرق متعددی ما را به فهم زمان حال توانا می سازد.
فصل دوم کتاب با عنوان «معانیِ متون، کنش ها و رویدادها» به یکی از محوری ترین مسائل تاریخ نگاری جدید و فلسفه تاریخ پست مدرن یعنی مسأله معنا (meaning) اختصاص یافته است. فیلسوفان پست مدرن با طرح این مسأله، به طرح و دفاع هرچه بیشتر از نسبیت گزاره ها و باورهای تاریخی پرداخته اند. چرا که هنگامی که مورخان می خواهند گذشته را بررسی کنند به دنبال شواهدِ رویدادهای گذشته می روند و اکثر این شواهد هم تقریباً به صورت ناگزیری به شکل متن خواهد بود. آنان چگونه باید این متن را تفسیر کنند؟ در حالی که متون، حاوی معانی گوناگونی نیز هست. آیا امکان شناخت معنای واقعی وجود دارد؟ در نخستین بخش فصل دوم ابتدا درباره انواع «معانی متون» و روش های کشف آن ها به اختصار صحبت شده است و سپس به پرسش هایی در باب «مسائل مربوط به شناخت معانی متون» مانند آیا بسترهای متون صرفاً متون دیگری هستند؟ آیا مؤلفان نیاتی دارند؟ آیا متون داران معانی عینی هستند؟ و آیا خلاصه تفسیرها حتماً ذهنی هستند؟ پرداخته شده است. دومین بخش این فصل مربوط به «معنای کنش ها، رویدادها و اعمال در تاریخ» است. نویسنده در این قسمت سه رهیافت موجود در ارتباط با معنای کنش ها و رویدادهای تاریخی را برای خواننده تشریح می کند. رهیافت اول یعنی «معنای رویدادها برای افراد دخیل در آن ها» بر این پرسش استوار است که کنش ها، رویداد ها و اعمال در تاریخ چه معنایی برای افراد دخیل در آن ها داشته است. مورخان فرهنگی به این شکل از معنا علاقمند بوده اند. چرا که به نظر می رسد چنین روشی بر این فرض استوار است که فرهنگ تعیین می کند که کارورزان تاریخی چه تصوری از کنش های خود، و دیگران هم چه تفسیری از این کنش ها داشته اند (ص71). رهیافت دوم که در قسمت «معنا به مثابه اهمیت» بررسی شده است بر این پرسش استوار است که رویدادها چه پیامد های مهمی در پی داشته اند، یا بخشی از یک الگوی مهم دگرگونی بوده اند یا نه. در این رهیافت معنای کنش، عمل یا رویداد بر حسب رابطه آن با دیگر رویدادهای واقع در بستر یک روایت تاریخی تعیین می شود. رهیافت سوم «اهمیت رویدادهای خاص بر پایه روایتی کلی یا نظری» است. دغدغه این رهیافت آن است که برای به دست دادن نوعی تبیین کلی و نظری از آنچه رخ داده است، چه رویداد های خاصی اهمیت دارند.
مورخان چگونه می توانند نشان دهند که توصیف های آنان از گذشته معتبر است؟ این پرسش مهم ترین مسأله ای است که در فصل سوم کتاب با عنوان «توجیه توصیف های معطوف به گذشته» بدان پرداخته شده است. مکالا سعی دارد نشان دهد که مورخان چه استدلال هایی را برای توجیه اعتبار توصیف های گذشته به کار می گیرند. وی در درآمد خود بر فصل سوم به «روابط تبیین گری» اشاره می کند که خواننده را در فهم این فصل یاری خواهد داد. از نگاه مکالا کشف ها و استنباط های تاریخی به طرز جالبی بر هم استوارند. شواهد تاریخی بر کنش هایی در گذشته دلالت خواهند کرد، این کنش ها نیز حاکی از حالت ذهنی کارورزان خواهد بود و حالت ذهنی کارورزان اطلاعات بیش تری درباره بستر کنش آنان نشان خواهد داد. این روابط، تبیین گر هستند: توصیف کنش ها، به تبیین شواهد کمک می کند؛ توصیف حالات ذهنی کارورزان، به تبیین رفتار آن ها کمک می کند؛ و توصیف محیط کارورزان هم به تبیین حالت ذهنی آنان کمک می کند. نویسنده در بخش «توجیه توصیف رویدادهای منفرد» سه نوع استنباطِ توصیف رویداد های خاص گذشته را از هم باز می شناسد (ص85). «استنباط های مستقیم» عبارتند از توصیف گذشته بر پایه اطلاعاتی درباره برخی شواهد، به واسطه تعمیمی که آن دو را به هم پیوند می زند. «استنباط های معطوف به بهترین تبیین» که بسیار هم رایج است هنگامی به کار می رود که شواهدی برای تأیید مستقیم و مستحکم فرضیه ای خاص درباره نوع اطلاعاتی که مورخ می خواهد کشف کند، وجود نداشته باشد و بنابراین مورخ باید به دانشی بسیار کلی متوسل شود تا به فرضیه ای موجه درباره منشأ آن نوع اطلاعات برسد. این نوع استنباط را کالینگوود توصیف و توصیه می کند. «استنباط های تلفیقی» زمانی به کارگرفته خواهد شد که نتیجه استنباط مستقیم قطعی نیست و برای معتبرتر کردن این نتیجه، مورخ استدلال خواهد کرد که این نتیجه بهترین تبیین را در مورد دانسته های معین، معمولاً حقایقی درباره شماری از شواهد، عرضه می کند. بدین ترتیب مورخ دو نوع استدلال را ترکیب می کند، استنباط مستقیم و استدلال معطوف به بهترین تبیین. به همین دلیل است که چنین استدلال هایی در واقع ترکیبی هستند.
پس از بحث استنباط ها، در ادامه فصل دو گونه تعمیم توضیح داده می شود. تعمیم های «شبه قانون» و «تعمیم های تصادفی». تعمیم های شبه قانون از نظر مکالا تعمیم هایی هستند که آن چه را ادعاهای خلاف واقعیت نامیده می شود، موجه می سازند. تعمیم «همه (یا اکثر) الف ها ب هستند» به شرطی شبه قانون خواهد بود که خلاف واقعیت «اگر این یک الف بود، این (احتمالاً) یک ب بود» را تضمین کند (ص99). به همین دلیل است که تعمیم های شبه قانون در استنباط ها و تبیین های تاریخی بسیار سودمند است و استنباط چیز های ناشناخته بر پایه چیز های شناخته شده را توجیه می کنند. از نظر نویسنده کتاب قوانین طبیعت بسیار معتبرتر از قوانین رفتار فردی و اجتماعی هستند ولی در مورد استنباط ها و تبیین ها، نقش و جایگاه مشابهی دارند. در مورد تعمیم های تصادفی باید گفت زمانی که مورخان اطلاعات معتبر زیادی درباره یک موضوع تاریخی استنباط کرده باشند، گاهی می خواهند برخی ویژگی های کلی یافته های خود را جمع بندی کنند. آنان این کار را با ساختن تعمیم هایی انجام می دهند؛ تعمیم هایی که نماینده قاعده مندی شبه قانون نیستند؛ بلکه تصادفاً اطلاعاتی را بازنمایی می کنند که آنان به دست آورده اند. به همین دلیل چنین تعمیم هایی تعمیم های تصادفی نامیده می شوند که خود دربرگیرنده دو نوع تعمیم «مربوط به ویژگی ها» و «تعمیم های معطوف به روابط علی و تبیینی» هستند. بخش پایانی فصل نیز «توصیف ساختارهای اجتماعی» است که بیشتر به توجیه توصیف این ساختار ها مربوط می شود.
«علل کنش های انسانی» عنوان فصل چهارم کتاب است. این فصل به یکی از مهم ترین مسائل فلسفه تاریخ یعنی علت های کنش های کنشگران و کارورزان تاریخی که در حقیقت همان علل رویدادهای تاریخی است می پردازد. بحث از علل کنش ها بیشتر در پاسخ به مسأله تبیین رویدادهای تاریخی به میان می آید که بخش مهمی از پژوهش تاریخی را دربرمی گیرد. در این زمینه نظریه های گوناگونی درباره انواع چیزهایی که ممکن است علت کنش های انسانی باشند، ارائه شده است که همگی به علل مرتبط با منافع و علایق معطوف هستند. مکالا در این فصل نقش و جایگاه چند دسته از این نظریه ها را بررسی کرده است. نظریه های کلاسیک و نظریه های عصر روشنگری درباره ماهیت انسان ها که بر عقلانیت انسان تأکید می کنند، نظریه های مدرن مارکس، فروید، نیچه و فوکو که انگیزه های رفتار انسان را در منافع، غرایز، قدرت طلبی و ... جست وجو می کنند و نهایتاً نظریه های فرهنگی که رفتار و کنش های انسان را به گفتمان ها، اعمال و انتظارات جامعه نسبت می دهند. از نظر نویسنده همه این نظریه ها وجوهی از علل رفتار انسان را روشن می کنند و مورخ متعهد هم هنگام تبیین تصمیم ها و کنش های تاریخی نوع مناسبی از این علل را جست وجو خواهد کرد.
نویسنده فصل چهارم را به دو بخش تقسیم کرده است. بخش نخست بررسی «علل ذهنی کنش های انسانی» است که خود به دو دسته «علل ذهنی که انسان ها نسبت به آن ها آگاه اند» و «علل ذهنی که انسان ها نسبت به آن ها ناآگاه اند» تقسیم می شود. نظریه های کلاسیک یا متعارفِ رفتار انسانی به عللی می پردازد که انسان ها نسبت به آن ها آگاهی دارند، به ویژه عللی که انسان ها معمولاً برای تبیین کنش های خود مطرح می کنند. این نظریه می خواهد کنش های عقلانی را با توسل به تمایلات، باورها و ارزش هایی که تصمیم گیری انسان در مورد نحوه و چگونگی عمل را تحت تأثیر قرار می دهند، توضیح دهد. برای تبیین رفتار غیرعقلانی هم این نظریه اغلب به احساسات، هیجانات و عادات متوسل می شود. علل ناخودآگاه کنش های انسانی به ویژه در سده نوزدهم را مارکس، فروید، نیچه و پژوهشگرانی که بعداً بر آثار این سه اتکا داشتند، مطرح کردند. مارکس نشان داد که منافع مادی انسان ها چگونه موجب رفتار آن ها می شود. فروید هم درباره تأثیر عظیم غرایز بنیادیِ صیانت نفس و تولید مثل نوشت. نیچه نیز بر قدرت جویی و اراده معطوف به قدرت متمرکز شد. بخش دوم این فصل درباره «علل فرهنگی و اجتماعی کنش های انسانی» است. در این بخش تحت عناوینی مانند کردارهای اجتماعی، نقش های اجتماعی، چرا انسان ها نقش ها و کردارهای اجتماعی اختیار می کنند؟ و واقعیت علل اجتماعی، به بررسی نقش و تأثیر گفتمان ها، عادات و رسوم، نقش ها و کلاً محیط اجتماعی بر رفتار انسانی پرداخته شده است.
«انواع روایت تاریخی» نام فصل پنجم کتاب است که به فراهم آوردن گزارش های روایی از پژوهش های تاریخی اختصاص یافته است. در ابتدای این فصل مکالا به دو شیوه بسیار رایج در اختیار مورخان برای تولید روایت ها اشاره می کند و سعی دارد که از جوانب گوناگون این دو را مورد انتقاد قرار دهد. شیوه نخست آن است که مورخان روایت خود را مطابق پیش پنداشتی از ماهیت موضوع بسازند بدون وارسی این که آیا این پیش پنداشت، دانسته های مفصل درباره موضوع را به درستی بازنمایی می کند یا نه. مکالا این نوع روایت را تاریخِ «از بالا به پایین» می نامد؛ تاریخی که برای تشریح و توجیه اعتقادات موجود درباره موضوع نوشته می شود و معمولاً نادرست از آب درمی آید (ص 194). در مقابل او از تاریخِ «از پایین به بالا» دفاع می کند که برای بررسی منصفانه واقعیات خاصی از موضوعی نوشته می شود که درست بودنشان پذیرفته شده است، حتی اگر این کار باعث بی اعتبار شدن تفسیر های کلی و معتبر درباره آن موضوع شود. دومین شیوه معمول در تولید تاریخِ نامعتبر عبارت است از تمرکز بر بخش خاصی از یک موضوع تاریخی که باعث برداشتی گمراه کننده از کل موضوع می شود. از نگاه مکالا این نوع تاریخ نگاری معمولاً به دلایل اخلاقی یا سیاسی صورت می گیرد. در برابر این دو شیوه روایت پردازی تاریخی، مکالا بر این باور است که تاریخِ متعهدانه تاریخی است از پایین به بالا که در چارچوب آن مورخان کار را با گردآوری بیش ترین داده های ممکن درباره موضوع انتخابی خود آغاز می کنند و سپس معنا و اهمیت کلی آن را بررسی می کنند. هم چنین باید تمایز میان روایت هایی که می خواهند گزارشی جامع از موضوعی معین به دست دهند، با روایت هایی که صرفاً درصدد نشان دادن ویژگی های گذشته مورد علاقه هستند، به خوبی مشخص گردد. در ادامه برای بسط بحث، سه الگوی آرمانی روایت شرح داده می شود. «روایت های متعارف»، از مفاهیم روزمره برای شناسایی موضوع های روایت، و از باورهای روزمره در مورد علل کنش ها و رویدادها برای تبیین وقایع گذشته استفاده می کنند. مورخان پس از مطالعه شواهد در دسترس، اغلب الگوهایی را در گذشته یا به بیان دقیق تر در اطلاعات مربوط به گذشته می یابند. این الگوها «الگوهای ترکیب گرانه» هستند که به واسطه کنش ها و رویدادها شکل می گیرند و بیشتر نشانگر نوع معینی از دگرگونی ها هستند. «تفسیر های خلاصه وار» نیز هنگامی شکل می گیرند که پس از نوشتن یک روایت متعارف از یک موضوع تاریخی، مورخان اغلب به آن تاریخ وامی نگرند تا خلاصه ای معتبر، بی طرفانه و قابل فهم از آن ارائه دهند.
فصل ششم با عنوان «ارزیابی تفاسیر تاریخی» دربردارنده بحث کوتاهی است درباره اعتبار و بی طرفی (عینیت) تفسیر های تاریخی. بخش نخست این فصل تحت عناوین دورهای هرمنوتیکی، ذهنی بودن دیدگاه های مورخ، تعمیم های تاریخی و مناقشه انگیزی تفسیر های تاریخی به بحث اساسیِ اعتبار تفاسیر تاریخی می پردازد. دومین بخش فصل ششم نیز مربوط به بی طرفی در تاریخ نگاری یا همان عینیت تاریخی است. در این قسمت نویسنده با اشاره به انتقادات موجود به امکان بی طرفی مورخان، تلاش دارد تا بدان ها پاسخ گوید و از امکان آن دفاع می کند.
فصل هفتم کتاب با نام «علل و شرایط در تاریخ» به یکی از مهم ترین و مناقشه برانگیزترین مباحث فلسفه تاریخ یعنی «علیت» می پردازد. بحث علیت تاریخی از آنجا که به زعم منتقدان به ضرورت و حتمیت تاریخی خواهد انجامید، نه تنها مورد انتقاد اندیشمندان پست مدرن قرار گرفته است بلکه بسیاری از فیلسوفان تاریخ و مورخان دیگر نیز آن را رد کرده اند. اما مکالا در این فصل خواسته است با ارائه تعریفی مجدد از حد و حدود علل تاریخی، از آن دفاع کند. وی ابتدا به بررسی «ماهیت علل و شرایط در تاریخ» می پردازد. از نظرگاه او گزاره های علّیِ مورخان دارای دو بعد هستند. او این دو بعد را «منطقی» و «علمی» می نامد (ص 250). مکالا سپس ویژگی های چهارگانه گزاره های علّی مورخان را با بررسی مثال های متعددی شرح می دهد. از نظر او گزاره های علی تاریخی دارای این ویژگی ها هستند:
1. در شرایط معین، علل عبارتند از رویدادهایی که وقوع آن ها برای وقوع معلول های آن ها لازم اند.
2. علل، رویدادهایی هستند که به تولید نتایج معین تمایل دارند، ولی این تمایل ممکن است بر اثر دیگر تمایل های موجود تعدیل شوند.
3. علل، فرایندهایی هستند که در چارچوب آن ها رویدادها باعث گرایش هایی برای ایجاد نوع معینی از تمایلات می شوند.
4. روابط علی خاص همیشه مصادیق قوانین کلی هستند.
در ادامه به «وارسی علل و شرایط خاص» تحت عناوین «وارسی ادعاهای علی» و «وارسی تبیین های همسجانه» پرداخته شده است.
هشتمین و آخرین فصل کتاب «تبیین های تاریخی» است که به مسأله اساسی تبیین در تاریخ می پردازد. معمولاً پژوهشگران در بحث از تبیین تاریخی به دو گرایش عمده در میان فیلسوفان تاریخ در این زمینه اشاره می کنند. فیلسوفان و مورخان پوزیتیویست پیشنهاد کرده اند که تبیین های تاریخی از علوم فیزیکی الگوبرداری کنند و رویدادها را با توسل به قوانین کلی که این رویدادها را به علل کافی برای تضمین وقوع آن ها ربط می دهد، تبیین کنند. از سوی دیگر فیلسوفان و مورخان ایده آلیست ادعا کرده اند که تبیین های تاریخی باید با تبیین های علمی کاملاً تفاوت داشته باشد و رویدادهای تاریخی را با توصیف دلایلی که افراد برای ایجاد آن رویدادها داشته اند تبیین کنند. از نظر مکالا این دو گرایش، هم آن ها که محتوای معینی را برای تبیین های تاریخی ترویج می کنند و هم آن ها که شکل معینی را برای اینگونه تبیین ها لازم می دانند، تجویزی و بنابراین ناسازگار با تبیین های حقیقی هستند. او در برابر این دو گرایش، رهیافتی تحلیلی ـ توصیفی را اتخاذ می کند. او مواردی از تبیین های تاریخی را بررسی می کند تا ببیند واقعاً دارای چه ساختاری هستند. او برای این کار دو شکل عمومی تبیین تاریخی را توصیف و پیشنهاد می کند: تبیین های تکوینی و تبیین های همسنجانه یا تقابلی. تبیین های تکوینی، ردیابی ریشه های مجموعه ای از رویدادهاست، از نخستین رویدادی که امکان وقوع آن رویداد ها در شرایط معین را به میزان چشمگیری افزایش داد. یعنی در حقیقت این نوع تبیین پاسخ به این پرسش است که چرا چیزی اتفاق افتاده است؟ تبیین های همسنجانه به شرایطی معطوف هستند که نوعی از رویداد را که وقوع آن محتمل تر از انواع دیگر بود، باعث می شود. این نوع تبیین نیز در واقع پاسخ به این پرسش است که چرا آنچه اتفاق افتاده است، محتمل تر از چیزهای دیگر بوده است (ص 279). «تبیین های ژرف» و «تبیین های ساختاری» گونه دیگری از تبیین هستند که در ادامه بدان پرداخته شده است. مکالا تبیین هایی را «تبیین ژرف» می نامد که ویژگی های غیرمعمول تبیین تکوینی را توضیح دهد. چنین تبیین هایی، گاهی عناصرِ علت نخستین یا اصلیِ یک رویداد را تشریح، سپس تمایل ایجاد شده یا خود عامل اصلی را تبیین می کنند. عبارت «تبیین های ساختاری» نیز به دو امر متفاوت معطوف است: نخست شیوه ای که ساختارهای اجتماعی رفتار فردی را تحت تأثیر قرار می دهد و دیگری شیوه ای است که از طریق آن دگرگونی ساختارهای اجتماعی تبیین می شود.
مکالا در نتیجه گیری پایانی خود به سه کارویژه اجتماعی تاریخ اشاره می کند که باعث عقلانی شدن تاریخ می شود. نخست این که تاریخ هویت گروه های اجتماعی، نهادها و ملت ها را تثبیت می کند. دومین نقش ارزشمند تاریخ در جامعه کنونی، شناسایی روندهایی است که ممکن است کیفیت زندگی فعلی را بهتر با بدتر کند. و دست آخر اینکه تاریخ درس های زیادی درباره ارزشمند یا بی ارزش بودن باورها، کردارها، سنت ها و نهادهایی که به ارث برده ایم برای ما دارد؛ درس هایی که ما را قادر می سازد بدانیم کدام یک از آن ها ارزش حفظ کردن دارند و کدام یک ندارند. به نظر می رسد نویسنده با اشاره به این کارویژه ها خواسته است به خواننده خاطرنشان کند اگر در برابر انتقادات فیلسوفان پست مدرن نتوانیم از عقل بنیاد بودن تاریخ دفاع کنیم، دیگر نباید از آن انتظار چنین کارویژه های ضروری و ارزشمندی نیز داشته باشیم.
در نهایت جدای از هدف ارزشمند کتاب (دفاع از دانش تاریخ) باید به یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد مکالا اشاره کرد که در کمتر کتابی در این زمینه مشاهده می شود. همان گونه که بسیاری از علاقمندان به فلسفه تاریخ واقفند، صاحب نظران این حوزه از معرفت بشری به دلیل محتوای خاص آن، برای آن که بتوانند اشراف کاملی بر مباحث مطرح شده داشته باشند، نیازمند تسلط بر هر دو دانش تاریخ و فلسفه اند. بدان معنی که یک «فیلسوفِ تاریخ» خوب، قاعدتاً در آن واحد یک تاریخ نگار و یک فیلسوف خوب نیز هست. با این وجود بسیاری از صاحب نظران این حوزه یا فیلسوفانی اند که صرفاً به تأملات نظری درباره تاریخ پرداخته اند یا تاریخ نگارانی اند که آشنایی چندانی به مباحث عمیق فلسفی ندارند. اما یکی از استثنائات این امر نویسنده کتاب است که هم به نحو مطلوبی از پس مباحث پیچیده فلسفی برآمده است و هم فراوانی مثال ها و شواهد تاریخی در کتابش نشانگر تسلط او بر تاریخ نگاری است. خواننده با مراجعه به کتاب شناسی پایان کتاب که به دو بخش کتب فلسفی و آثار تاریخی تقسیم شده است به آسانی این مسأله را درخواهد یافت. با این وجود نباید کار دفاع از دانش تاریخ و پاسخ به منتقدان پست مدرن تاریخ را با نگارش این کتاب و امثال آن پایان یافته تلقی کرد. چراکه علی رغم آن که نویسنده کتاب تا حدی توانسته است در میان سیل عظیم انتقادات بنیادی، از حیثیت و اعتبار دانش تاریخ دفاع کند، اما بسیاری از مباحث پیچیده و مباحثه برانگیر همچنان محل مناقشه خواهد بود. مباحثی مانند نقش زمان در تاریخ (نسبیت تاریخی)، واقعیت تاریخی (حادثه تاریخی چیست؟)، علیت تاریخی، عینیت تاریخی، تبیین تاریخی و ... . پس به راستی آیا دانش تاریخ «مجادله ای بی پایان» خواهد ماند؟
***
برخی از آثار فلسفی و تاریخی مکالا:
کتاب ها:
- The Truth of History (Routledge, London, 1998) Cloth and paperback,
- Justifying Historical Descriptions (Cambridge University Press, Cambridge UK,)
مقالات:
- "Can religious beliefs be justified pragmatically?" Sophia (2007).
- "Postmodernism and the truth of history", Historically Speaking VI.3 (2005), 8-10.
- "What do historians argue about?", History and Theory, 43 (2004), 18-38.
- " Theories of historical explanation (philosophical aspects)", International Encyclopedia of the Social and Behavioural Sciences (Pergamon, 2001)
- "Understanding history", in Essays in Honor of Burleigh Wilkins. From History to Justice, ed. A. Jokie (Peter Lang, 2001), pp.95-114.
- "Bias in historical description, interpretation and explanation", History and Theory, 39 (2000), 39-66.
- "The structure and objectivity of historical narratives", Proceedings of the Twentieth World Congress of Philosophy, vol. VIII (Philosophy Documentation Center, 2000)
- "Metaphor and truth in history", Clio, 23 (1993), 23-49.
- "Can our understanding of old texts be objective?" History and Theory, 30 (1991), 302-323.
- "How objective interests explain actions", Social Science Information, 30 (1991), 29-54.
- "The rationality of emotions and emotional behaviour", Australasian Journal of Philosophy, 68 (1990), 44-58.
- "The unifying themes of historical narratives", Philosophy of the Social Sciences, 19 (1989), 55-74.
- "The truth of historical narratives", History and Theory, Beiheft 26 (1987), 30-46.
- "Colligation and classification in history", History and Theory, 17 (1978), 267-84.
- "The nature of historical inferences", Rervue Internationale de Philosophie, 121-2 (1977), 351-9.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] - linguistic turn
[2] - verifiability and generalizability
[3] - rhetoric
[4] - ریکور، پل، زمان و حکایت، کتاب اول، ترجمه مهشید نونهالی، تهران، گام نو، 1383، ص 165
حسین حاتمی
منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا شماره 133 خرداد 88 | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=246 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |