ماجرای نخستین مواجهه اسدالله علم نخست وزیر با نیروهای مذهبی قبل از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
معمولاً دوره 18 ماهه نخست وزیری اسدالله علم (30 تير 1341 ـ 17 اسفند 1342) در تاریخ معاصر ایران به نخستین چالش جدی نیروهای مذهبی با حکومت و وقوع حوادثی چند نظیر: تصویب و لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، رفراندم اصول ششگانه انقلاب سفید، واقعه مدرسه فیضیه قم، دستگیری امام، آیتالله محلاتی، آیتالله قمی و دهها تن از وعاظ تهران و برخی شهرستانها، قیام خونین 15 خرداد و بالاخره مهاجرت علمای شهرستانها به تهران جهت جلوگیری از اعدام امام معروف شده است. اما در این میان یک واقعهای که میتوان آن را پیش درآمد مواجهه دولت علم با مراجع تقلید تلقی کرد، به کلی مورد غفلت قرار گرفته است. برخی اشارات واقعه مذکور از گستردگی و عمق این مواجهه بین نیروهای مذهبی و دولت علم حکایت میکند.
خلاصه ماجرا از این قرار بود که حدود گذشت یک ماه بعد از نخست وزیری علم، تشکلها و عناصر مذهبی آبادان به خصوص علما و بازاریان آن شهر، طی تجمعات ، فراخوانها و بالاخره استمداد از مراجع تقلید قم در صدد مقابله با استاندار خوزستان برآمدند. دلیل این اعتراضات نیز احداث سینمایی در محدوده یک خیابان اصلی شهر و حدفاصل دو مسجد بود. البته ناگفته نماند که جایگاه آبادان در استان خوزستان بلکه منطقه غرب و جنوب غربی کشور به عنوان یک شهر مدرن و سیاسی معروف بود. این امر مسبوق به به اقامت کارگران شرکت نفت و همچنین کارشناسان خارجی و در نتیجه نفوذ حزب توده از یک سو و مبارزات دوران ملی شدن نفت از سوی دیگر بود. ماجرای عزیمت هیات خلع ید به ریاست مهندس مهدی بازرگان و سخنرانیهای پرشور حسین مکی در میان کارگران بخشی از صفحات زرین نهضت ملی شدن نفت در ا ین شهر را رقم میزد. کما این که اعتصابات گاه و بیگاه کارگران مذکور و حتی حضور برخی عناصر روشنفکر و دانشگاهی در میان کارشناسان نفتی به عنوان مترجم و کارشناس این جو سیاسی را مضاعف ساخته بود.
مهمتر اینکه طی سالهای اخیر با استقرار آیتالله قائمی از علمای نواندیش اصفهان در آبادان و ریاست ایشان بر حوزه علمیه آبادان، نیروهای مذهبی هم، هر چند کمتر به فعالیتهای اجتماعی و حتی سیاسی روی آورده بودند. به گونه ای که دعوت از وعاظ سیاسی و نوگرا برای ایراد سخنرانی در ماههای پرشنونده محرم و رمضان رونقی به سزا پیدا کرده بود. کما این که طبق خاطرات بسیاری از وعاظ انقلابی، یکی از مقصدهای مهم و تاثیرگذار آنان در ماههای مذکور آبادان بود. یک نقش مهم دیگر آیتالله قائمی که آن هم در بسیاری از خاطرات مورد اشاره قرار گرفته، کمک و تسهیل به ا نتقال افراد به خصوص علما و طلاب انقلابی به عتبات از منطقه مرزی بود. این گونه اقدامات که در شرایط سلطه ساواک بر امورات شهر به خصوص نقل و انتقالات مرزی، بسیار پرخطر بود، برای ایشان با عنایت به شناخت افراد و منطقه مقدور مینمود. به هر حال دور از انتظار نبود که آبادان با چنین شرایطی از سطح بالای آگاهی سیاسی، اهالی آن در برخی اعتراضات و چالشهای حکومتی نقش پیشگامی ایفا کنند. ناگفته پیداست که این سابقه و بینش سیاسی میتوانست زمینه ای برای تقابلهای گاه به گاه با سلسله مراتب حکومتی در شهر، استان و حتی کشور ایجاد کند. کما این که فضای اختناق و دیکتاتورمآبانه سالهای بعد از کودتای 28 مرداد 32 به تدریج بر اقصی نقاط کشور سایه انداخت و این جو از نیمه دوم دهه سی با تأسیس و گسترش شعبات ساواک در سراسر کشور تشدید گردید. در چنین شرایطی که نارضایتی در برخی از شهرها نظیر آبادن همچون آتش زیر خاکستر پنهان بود، نیروهای مذهبی به زعامت آیتالله قائمی، در عرصههای اجتماعی حضوری فعال و پررنگ پیدا کرده، و نسبت به جریانات محیط و پیرامونی با حساسیت بیشتری عمل میکردند.
به هر حال در چنین شهری با جو سیاسی و مذهبی نوگرا، اتفاق نادری رخ داد، که شاید مشابه آن را از لحاظ کستردگی نتوان در دیگر شهرها سراغ گرفت. این واقعه چنان که گذشت، اعتراض گسترده نیروهای مذهبی آبادان به احداث سینمایی در حدفاصل دو مسجد در یکی از خیابانهای اصلی شهر بود. معترضین در گام نخست، طومارها و تلگرافاتی چند خطاب به دربار شاه مخابره کردند. حسنعلی هیراد، رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی مجموعه طومارها و تلگرافات را در تاریخ7/7/41 و به شماره نامه 50193 برای نخست وزیر ارسال نمود. ایشان در آغاز نامه خویش با اشاره به این که: «ظرف چند روز گذشته تعداد ده برگ طومار و دو فقره تلگراف از طرف اهالي شهرستان آبادان به پيشگاه مبارك ملوكانه تقديم و مخابره گرديده» خاطر نشان نمود، این اعتراضات به: «علت احداث يك سينما در بين چند مسجد و عدم توجه استانداري به اين اظهار[اعتراضات]» صورت گرفته، سپس خاطر نشان نمود: «حتی برخی اهالی و علمای آبادان نیز به قم مهاجرت کردند.» در پایان نیز تاکید کرد: «[اعلی حضرت] امر و مقرر فرمودند عين طومارهاي تقديمي و دو فقره تلگراف براي رسيدگي و اقدام مقتضي ارسال گردد كه در امتنان امر مبارك به ضميمه ارسال مي شود. قدغن خواهيد فرمود نتيجه را ضمن چگونگي، زودتر اعلام دارند كه به شرف عرض برسد». علم در پاسخ اولیه به شاه، خاطر نشان میسازد که دکتر باهری معاون نخست وزیر را به قم اعزام کرده که با بازگشت ایشان، گزارش کامل ماجرا را اطلاع خواهد داد. ضمنا برخی حواشی و تاریخهای پی نوشت نشان میدهد که طومارها و تلگرافات مذکور یک ماه پیش از آن یعنی 5 و 6 شهریور تهیه و احتمالا ارسال شده بود.»
به هر حال این گزارش مختصر به اندازه کافی از ابعاد و زوایای اعتراضات اهالی و حضور و نقشآفرینی عناصر و گروههای معتدد اعم از: علمای آبادان، برخی اهالی، بیاعتنایی استاندار به مطالبات آنان، مهاجرت اهالی به قم و توسل به مراجع تقلید، و بالاخره تأکید شاه به نخستوزیر برای رسیدگی به موضوع پرده برمیدارد. ناگفته پیداست که استمداد از مراجع تقلید قم برای ممانعت از احداث سینما در محدوده دو مسجد شهر، فینفسه امر مهمی تلقی میشد، که عملاً به مفهوم دخیل کردن سازمان مرجعیت در یک واقعه اجتماعی بود. به خصوص این که این دخالت به تدریج ابعاد گستردهای پیدا کرد و به حضور تحصنگونه چند روزه تعدادی از اهالی آبادان در قم و دیدار و مذاکره چند باره با مراجع انجامید. متعاقباً مراجع نیز به نخستوزیر تلگرافاتی مخابره کردند، که منجربه دیدارهای متعدد با نماینده ایشان گردید. نکته درخور توجه این که علم نخستوزیر با توسل به ترفندهایی و حتی تهدیداتی سعی میکرد، از پاسخگویی مستقیم طفره برود. کما این که در یکی از این جوابیهها تهدید کرد: «توصية اينجانب مجدداً اين است كه وضعي فراهم نشود كه خداي نكرده دولت در محظور قرار گيرد و براي حفظ نظم و رعايت قوانين مملكتي نكتهاي از احترامات و شئون جامعة روحانيت فوت شود.» بعدها این نوع ادبیات علم در جریان چالش انجمنهای ایالتی و ولایتی با مراجع تقلید روشنتر و شفافتر نمود پیدا کرد. که البته با بررسی اسناد و تلگرافات مخابره شده در این خصوص میتوان ابعاد واقعه را مورد بازکاوی بیشتر قرار داد.
به هر حال بررسی برخی تلگرافات مراجع حاکی است که دامنه اعتراضات گسترش یافته و مراجع بیصبرانه در صدد پاسخ نخست وزیر باقی ماندند. از آن جمله آیتالله شریعتمداری با مخابره تلگرافی به علم با عنوان «نخست وزير معظم جناب آقاي علم دام مجده» و «با ابلاغ سلام و تحيات و استعلام از سلامتي مزاج شريف عالي» ضمن اشاره به اين كه: «درخصوص قضيه آبادان از جناب اشرف تشكر ميکنيم كه نماينده محترم جناب آقاي دكتر باهري را اعزام فرموديد و از نزديك تماس گرفتيم و مذاكراتي به عمل آمد و قرار شد كه مراتب را به اطلاع آن جناب رسانيده و بعداً تصميم جنابعالي را تلفوني به ما اطلاع بدهند.» هشدار میدهد: «تأخير حل قضيه پيش از اين، صلاح به نظر نمي رسد.» سپس خاطر نشان میسازد: «جناب آقاي شيخ غلامرضا زنجاني را به حضور مبارك اعزام نمودم كه شرفياب شده و راه حلي كه به نظر اينجانب رسيده است به عرض جناب اشرف برساند و در صورت تصويب دستور اجرا آن را صادر فرماييد كه آقايان علماء آبادان پيش از اين معطل نشده و مراجعت نموده و دعاگو باشند.» الاحقر سيدكاظم شريعتمداري[امضا،]
نخستوزیر در پاسخ خویش به تاريخ: 6/6/1341، شماره: 20890 با عنوان: «خدمت جناب مستطاب حضرت آيتالله آقاي شريعتمداری» با اشاره به این که: «مرقومة شريف به وسيلة شريعتمدار آقاي زنجاني واصل گرديد، از محبت حضرت مستطاب عالي ممنون و سپاسگزارم.» سپس راجع به اصل ماجرا خاطر نشان میسازد: «در مورد جريانات آبادان، دولت تمام جوانب موضوع را ملحوظ میدارد. به همين لحاظ بعد از تلفن جنابعالي جناب آقاي دكتر باهري معاون نخستوزير به قم عزيمت نمودند، تا نقطهنظر حضرتعالي نيز دانسته شود و بعداً هم به تفصيل از منابع مختلف تحقيقات به عمل آمد.» سپس بر تعامل خویش با علما تاکید کرده: « شخصاً علاقهمند هستم كه نگراني براي روحانيون به وجود نيايد و دولت من هم تحت تعليمات عالية اعليحضرت همايوني مكلف به تقويت و تأييد روحانيت است» اما در ادامه برای علما تعیین تکلیف میکند:« ولي حضرات آقايان هم تكليفي به عهده دارند و آن اين است كه براي حفظ نظم و امنيت جامعة مسلمانان دولت را در اجرای قوانين مملكتي تأييد و تقويت فرمايند.» بالاخره به اقدامات به عمل آمده اشاره کرده و میافزاید:« در هر حال چون به قرار گزارش معاونت نخستوزيري بعضي از روحانيون در موضوع آبادان از پارهاي از مأموران دولت رنجيده خاطر شدهاند، براي اينكه استمالتي شده باشد از جناب آقاي مهدوي استاندار خوزستان خواستم كه تلگرافي به وسيلة حضرت مستطابعالي، حضرت آقاي قائمي را [از قم؟] به آبادان بخواهند.» در پایان با منت گذاری یادآوری کرده: « بديهي است حضرات آقايان توجه خواهند فرمود كه اين اقدام استثنائي كه خارج از روال جريان اداري و دولتي است، صرفاً از نظر علاقهمندي شديد دولت به مبادي ديانتي و مذهبي است.» در پایان به علما توصیه میکند:« توصية اينجانب مجدداً اين است كه وضعي فراهم نشود كه خداي نكرده دولت در محظور قرار گيرد و براي حفظ نظم و رعايت قوانين مملكتي نكتهاي از احترامات و شئون جامعة روحانيت فوت شود.»
متأسفانه در این تلگراف و جوابیه آن هیچ اشارهای به راه حل پیشنهادی آیتالله شریعتمداری نشده است. به جز برخی موارد کلی، به نظر میرسد، نکته اصلی در پاسخ نخست وزیر، پیشنهاد وی مبنی بر درخواست استاندار خوزستان از آیتالله قائمی جهت مراجعت از قم به خوزستان، به عنوان راه حلی محترمانه برای خاتمه چالش میباشد، که شاید منظور نظر آیتالله شریعتمداری نیز همین بوده است. که البته منابع موجود گزارشی از تحقق آن و یا سرانجام ماجرا ندادهاند.
اسدالله علم نخست وزیر در جوابیهای دیگر به تاريخ: 6/6/1341، شماره: 20888 با عنوان: «خدمت جناب آقاي مستطاب حضرت آيت الله آقاي آقانجفي مرعشي» نیز ضمن اشاره به این که: «از مراتب لطف و محبت حضرت مستطاب عالي به وسيله جناب آقاي دكتر باهري معاون نخستوزيري كه از طرف اينجانب براي ملاقات حضرات آقايان روحانيون به قم آمده بودند، استحضار يافتم و بدين وسيله سپاسگزاري خود را اظهار مي دارم.» خاطر نشان میسازد: «گزارش ملاحظات اجتماعي و معنوي آن حضرت نيز مشروحا به اطلاع من رسيد.» سپس به طور سربسته راجع به واقعه مذکور اضافه میکند: «نكاتي كه مورد توجه حضرت آيت اللهي است مبتني بر اصول ديني و مباني مذهبي است و برنامه دولت همواره تحت تعليمات عاليه اعليحضرت همايوني از اصول و مباني ديانتي الهام مي گيرد. اميدوارم با تأييدات الهي در اجرا اين برنامه توفيق يابم.» سپس خبر دریافت هدیه آیتالله مرعشی را یاد آوری کرده، میافزاید: «هديه گرانبهاي آن حضرت كه قرآن كريم در قطع كوچك بود واصل گرديد، موجب كمال امتنان است. سلامت و توفيقات آن حضرت را در ارشاد مردم از خداوند مسئلت دارم.»
ناگفته نماند که آیتالله گلپایگانی نیز در این خصوص اقداماتی به عمل آورد که متأسفانه متن تلگراف ایشان در میان اسناد موجود نیست. اما در خاطرات یکی از شاگردان ایشان ضمن اشاره کلی به سیر وقایع، راجع به اقدامات آیتالله نیز نکاتی ذکر شده است. بر حسب خاطرات دکتر محمد جعفری هرندی یکی از فضلای وقت حوزه که از نزدیک در جریان این واقعه قرار داشت، این چالش قبل از لایحه انجمنها به عنوان یک برخورد بین رژیم و حوزه بوده که میتوان از آن به عنوان اولین شکل مقاومت در برابر رژیم- دولت علم- سخن گفت. نامبرده مختصراً شرح میدهد: «قضیه آن بود که قرار شده بود، در شهر آبادان، در نزدیکی یک مسجد، سینمایی ساخته شود و این امر موجب شد تا عده ای از متدینین آبادان که دارای افکار سیاسی نیز بودند، با این کار مخالفت کنند. این افراد تصمیم گرفتند تا به قم بیایند و به آیتالله گلپایگانی متوسل شوند. به همین دلیل هم به مسجد اعظم قم که در آن زمان محل تشکیل جلسات درسی آیتالله گلپایگانی بود، آمدند و بنده هم در جلسه حضور داشتم واعتراض خود را نسبت به این اقدام، با ایشان در میان گذاشتند. آیتالله گلپایگانی پس از استماع سخنان آنان، گفتند که من قبلا این جریانات را شنیده بودم، به همین دلیل هم نامه ای برای اعلیحضرت فرستادم و قرار شده است که ایشان جواب بدهند.» وی در پایان نتیجه گرفته: «به دنبال این واقعه، حساسیت زیادی در میان افراد مذهبی به وجود آمده بود که بلافاصله مسائل را کم و بیش در حوزه مطرح میکردند.» به نظر میرسد، همین حساسیت چند روز بعد در اعتراض به تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، آتش زیر خاکستر نارضایتی نیروهای مذهبی را نسبت به دولت علم شعله ور ساخت.
نکته حائز اهمیت در این واقعه، عدم واکنش امام خمینی(ره) است. این که در هیچ یک از منابع مربوط به زندگی نامه امام و همچنین در صحیفه امام، اشارهای هر چند مختصر به این واقعه نشده است، نشان میدهد که امام کاملاً نسبت به این موضوع سکوت اختیار کرده، با این احتمال که از طرف اهالی معترض مهاجر آبادان به قم، رجوعی به ایشان صورت نگرفته است.
رحیم روح بخش
roohbakhsh1965@yahoo.com