روایت بزرگ
بنا بر نظر پژوهشگران، پیشینة روایت بزرگ یادآور میشود که آنچه صرفاً سنت شفاهی به نظر میرسد، همچنین با ثبت و ضبط مدارک و اسناد شکل گرفته است .(28) با آغاز قرن بیستم، خاطرات، تاریخ مدرسه، اشعار و داستانهای عامهپسند بیش از پیش در دسترس جمعیت تحصیلکرده قرار گرفت .(29) بعضی از این عناصر ضدانگلیسی و تزریقشده به روایتهای قحطی ـ به ویژه در دهة ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰، هنگامیکه وضعیت نزدیک به قحطی بر غرب حکمفرما بود و مطبوعات ملیگرا بهعمد اشباح دهة ۱۸۴۰ را در یادها زنده میساختند ـ هشدار میدادند که «دیو قحطی انگلیسی دوباره بر فراز ایرلندِ بهبردگیگرفتهشده و فقیر و ناراضی قرار گرفته است، در حالی که گنجاندن خاطرات قحطی در کتاب، خاطرات سال ۱۸۹۸ رُزا، نیز هدفی بحثبرانگیز داشت .(30) خاطرات زندان جان میچل (John Mitchel)، که از سال ۱۸۵۴ هنوز در بازار نشر موجود است ،(31) تفسیر انگلیسستیزی قحطی را حتی قویتر از بقیه به زبان ساده و همهفهم بیان کرده است. سبک نگارش قدرتمند، زیبا و شفاف آن اطمینان میهد که این اثر، با پیام سیاسی زمینهای آن، در دهة ۱۹۲۰ از طریق معلمان به عنوان نمونهای از «انگلیسی خوب» (32) به دانشآموزان تیزهوش منتقل شده است. یکی از خواهران آموزشدهنده در مدرسة صومعة محلی (که خود به مجموعة شورای فرهنگ عامة ایرلند کمک میکردد)، کتاب خاطرات زندان را به نوة مری اسکِهِن ـ یکی از مجراهای داستان سخاوت این بانو ـ میدهد که نفوذ فرهنگی و مذهبی او برای چندین دهه در ذهنش باقی میماند .(33)
بنابراین تا دهة ۱۹۲۰، زمانیکه داستان مری اسکِهِن به نسل نوهاش منتقل شد و در زمان شروع به کار شورای فرهنگ عامة ایرلند در دهة ۱۹۳۰ نیز بیشتر منتشر گردید، مجموعه آثار مکتوب ریشهدار، تثبیتشده و بسیار انتشاریافتهای دربارة قحطی وجود داشتند که دستکم بعضی از آنها با خاطرات محلی و خانوادگی از این رویداد ترکیب شدند و آنها را تحتتأثیر قرار دادند. این تلقیح متقابل سنت شفاهی بهوسیلة منابع کتبی در بعضی از مشارکتهای گردآوری فرهنگ عامه آشکارا مشهود است. در حالیکه چنین روایتهایی از قحطی که به اطلاعات دقیق و خاصی در رابطه با قحطی استناد میکردند، هنوز محلی بودند، اطلاعات مستقیماً منعکسکنندة گزارشهای منتشرشده بودند:
«میزان بسیار زیاد فعالیتها برای تسکین ناراحتی و اندوه پدیدآمده در مجموع خارج از حد هیأت قیمها(34) از آب درآمدند. فعالیتهای امداد آغاز شدند و سازمانهای خیریه برای کمک به مردم در حال مرگ آمدند، اما در نهایت دولت مجبور شد به قیمها این اختیار را بدهد که در خارج از نوانخانه به افراد کمک کنند و امدادرسانی در فضای باز برای اولینبار در سال ۱۸۴۸ اجرا شد .»(35)
در نظر بگیرید که چقدر این مشارکت متفاوت از مشارکت بعدی است که در حالیکه سازگار با روایت بزرگ است (با تأکید بر آسیبهای حاصل از موادغذایی نیمهپخته)، از اصطلاحات رایج جدا شده است (به طور مثال، «آشپزخانة تهیة سوپ برای مستمندان» به «خانة سوپ برای مستمندان» تبدیل شده است)، بهنحوی که نشاندهندة خاطرة برجامانده از واقعیتی محلی است:
«خانة سوپ جایی بود که اکنون خانة خانم [دیوید] فیتزجرالد است. آنها دیگ بزرگی داشتند که کیسهای از موادغذایی را درون آن میریختند و دو پیرمرد قویهیکل آن را با دو چوب هم میزدند. گاهی این غذا [حلیم] نیمپز بود و آنها را مبتلا به دلپیچه میکرد و به کشتن میداد. آنها عادت داشتند این غذای آبکی را درون قوطیهای چوبی ریخته، داخل سینی بچینند و آن را روی سرش بگذارند و بیرون ببرند. کسانیکه مسئول این کار بودند، غذاهای باقیمانده را به خانهشان میبردند .»(36)
این «آلودهشدن» روایت «محلی» بهوسیلة روایت «کلی» ـ سنت شفاهی بهوسیلة روایت بزرگ ـ تا اندازهای به سبب شیوة شکلگیری پرسشهای شورای فرهنگ عامة ایرلند بود. مسئلة بر سر تحمیل تعبیر میچلگونه [اشاره به کتاب خاطرات زندان جان میچل] بر خاطرات قحطی نیست (و اتفاقاً داستان مری اسکِهِن عاری از انگلیسستیزی بود)، وسوسهای که شورا بهطرز تحسینبرانگیزی در برابر آن مقاومت کرد ـ بدون حد وسط شاهکار در دهة ۱۹۳۰، زمانی که مقتضیات ملتسازی ممکن بود حد وسط تحقیقات دانشگاهی را غرق کند. در واقع، پرسشنامهای که گردآورندگان شورای فرهنگ عامه به کار برده بودند توسط مورخان ابداع شده بود و به مقابله با پیشفرضهای ملیگرایانه دربارة قحطی میپرداخت .(37) اما این به خودی خود خاطرات روایتشده را در معرض نوع متفاوتی از میانجیگری پیشین قرار میداد، پرسشها منعکسکنندة اولویتهای مورخان دانشگاهی بودند که بهجای بازکردن درها به سوی آنچه واقعاً در سطح محلی«بهیاد آورده میشدند» ،(38) به شواهد مستند عادت کرده بودند. بنابراین در مورد گردآوری خاطرات قحطی، گرایشی وجود داشت، اگر پاسخِ پاسخدهندگان را از پیش شکل نمیدهی، پس شیوهای را شکل بده که از طریق آن خاطراتشان را جستوجو کنند.
حافظه و موتیف
هنگامیکه منابع خبری شورای فرهنگ عامه از موضوعهای دقیق پرسشهای مطرحشده دور افتادند، با این حال، روایتهای بسیار کلیشهای آکنده از تصاویر چشمگیر بودند ـ خاطرات سبزرنگشدن دهان مردم به سبب خوردن علفهای هرز، کودکان زنده در حال شیرخوردن از پستان مادر مردهشان، اجساد پوشیده از برف درون خندقها، سگها در حال خوردن اجساد دفننشده .(39) این تصاویر را میتوان در دو سطح تفسیر کرد. در سطح اول، همانطور که اُچیوسین نشان میدهد، به عنوان موتیفهایی هستند که واژگونی نظم طبیعی را در دورهای از هرجومرج بازمینمایانند، درست همانگونه که خاطرة رُزا دربارة خوردن مخفیانة کلوچهای کوچک و ارزان و پشیمانی وی، حدود نیمقرن در ذهنش باقی مانده بود .(40) اما نقش آنها به عنوان موتیف نباید اساساًً از بازنمایی دقیق واقعیت فیزیکیشان بکاهد، زیرا همه آنها در گزارشهای معاصر پدیدار و عیناً در قحطیهای نوظهورتر بازسازی شدند .(41) افزون بر این، طبق توصیف اُچیوسین دربارة گردهمآوردن سطوح محلی و همگانی روایت، آنها را نه فقط به سبب اینکه به شیوهای فهمیدنی و جهانی معرفی شده بودند، به یاد میآوردند، بلکه همچنین به سبب اینکه با تأثیر بسیار هیجانی خود و نیز ارتباط مکررشان با محلیها و آشنایان، در اذهان مردم باقی مانده بودند. یکی از همکاریهای شهرستان کِری (Kerry) با مجموعة فرهنگ عامه ایرلند که برخلاف بقیه کمتر به آن اهمیت دادهاند، این ترکیب بصری، هیجانی، واقعی و نمادین را نشان میدهد:
«... هفت یا هشت خانواده در آنجا وجود داشتند. خانوادههایی کوچک و تروتمیز با سرهای سفید. عمو میک (Mick) هر زمان این داستان را تعریف میکرد، میگریست ... پنج نفر از آنها فوت کردند ... سالها بعد، پدرم در نزدیکی خرابه [خانة خود] گودالی حفر میکرد که متوجه استخوانهای پیرمرد و کودکی شد، دست پیرمرد دور کودک بود.»(42)
تداوم خاطره و نقشهبرداری از رویدادها از طریق ترکیبی از سطوح محلی و همگانی روایت نیز در شیوهای که اماکن و وقایع از نزدیک بههم مرتبط میشوند، آشکار است. به طور مثال، رُزا در سنین پیری نقطهای از جادهای را به یاد میآورد که در سال ۱۸۴۸ او و خانوادهاش از هم جدا شده و خانوادهاش به امریکا رفته بودند و او به اسکیبرین بازگشته بود .(43) بسیاری از گزارشهای گردآوریشده توسط شورای فرهنگ عامه نیز به وضوح محل مراکز توزیع سوپ یا بخشهایی را که به سبب قحطی خالی از سکنه شده بودند، دقیقاً مشخص میکردند. گاهی بقایا و آثاری طبیعی باقی میماندند تا بر رویدادهای گذشته در حافظه محلی صحه بگذارند ـ قطعاتی از دیگهای سوپ، ویرانة آبادیهای متروکه یا آثاری روشن و آشکار از جادههایی که از ناکجاآبادی به ناکجاآباد دیگری منتهی میشدند، بقایای کار امدادرسانی راهسازی. خاطرات قحطی ـ درست مانند خاطرات قیام سال ۱۷۹۸ که بینر آن را بررسی کرد ـ بعدها بیشتر به صورت نام مکانها حفظ شدند، گاهی مانند نام «راه سبز» دارای حُسن تعبیر و گاهی نیز مانند نام Bóithrín na Déirce (جادة صدقه)، «جادة قحطی» یا Reilg a’ tSlé (قبرستان قحطی)، بینیاز از توضیح بودند .(44) اما هنگامی که عبادیگرایی مذهبی به معنای واقعی کلمه قالب فیزیکی اشیائی را دوباره شکل داد که بهطور مستقیم با تجربه قحطی مرتبط بودند، درهمآمیختگی خاطرة محلی و یادآوری آگاهانهتر شد. چنین چیزی دربارة «TW»، یکی از منابع خبری اُرورک وجود داشت که در کودکی خود در شهرستان بَنترای (Bantry)، تابوتی لولادار را دیده بود که بارها برای حمل اجساد دوران قحطی به گورستان استفاده میشد ـ خاطرهای مکرر در مجموعة فرهنگ عامة ایرلند در پنجاه سال بعد. «TW» چنین تابوتهای لولاداری را پیدا کرد و موفق شد سه صلیب بزرگ از آن بسازد که یکی از آنها را به اُرورک میدهد تا مرگ را به امید مسیحیان به رستاخیز عیسیمسیح پیوند دهد و یاد و خاطرة درگذشتگان را حفظ کند .(45)
درهم ادغامکردن و سرزنش
همانگونه که گلاسی (Glassie) تأکید کرده است، سنت شفاهی «دربارة تاریخ ناپایدار است و در رسیدگی به تسلسل سببی خود سست است.» (46)شهادت شخصی و تاریخ شفاهی بهنحو بارزی در رویدادنگاری مرسوم فاقد دقت هستند. درهمآمیزی زمانی متعاقب آنها ـ خاطرات و روایات یک دوره با خاطرات و روایات دورهای دیگر ادغام شود ـ با توجه به قحطی، خصوصیت بارز شهادتهای شفاهی است .(47) چنین درهمآمیختگیای که مشخصة داستان مری اسکِهِن است، به ما یادآور میشود که ممکن است دقت و نبودِانسجام در روایتهایی که بهصورت شهادت شفاهی منتقل میشوند، در کنار یکدیگر وجود داشته باشند. در یک سطح، او فرد واقعی است که در سرشماری سالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۱۱ قابل شناسایی است، بانویی پُرابهت که نوههای بزرگترش او را بهطور مبهمی به یاد میآورند و در فرهنگ عامة خانواده خودش نیز به طور نامشخصی به یاد آورده میشود .(48) در سطحی دیگر، او قربانی درهمآمیختگی زمانی سنت شفاهی است؛ متولد سال ۱۸۴۳ است، پس طی دوران قحطی کودکی بیش نبوده است، در نتیجه بخششهای سخاوتمندانة وی از متعلقاتش در دهة ۱۸۴۰ روی نداده است بلکه در دهة بعد قرن نوزدهم صورت گرفته است. یا شاید ناخواسته داستانش به یک نسل جلوتر جهش داشته است و این داستان در اصل مربوط به مادر مری بوده که در دهة ۱۸۴۰، طی دوران قحطی زندگی میکرده است. آیا اشاره این داستان به دوران قحطی صرفاً برای نشاندادن درسی اخلاقی دربارة خیرات و بخشندگی بوده است، درسی که منعکسکنندة اثرات خانه و مدرسه بر شکلگیری نگرش کسانی بوده است که داستان را منتقل کردند؟
چگونه سنت شفاهی مسائل مربوط به «مسئولیت، قصور و سرزنش» را روشن میسازد که ذهن ملیگرایان اهل مجادلهای چون میچل و رُزا را به خود مشغول کرده و تا اوایل قرن بیستم دیدگاه همگانی دربارة تاریخ را تحتالشعاع قرار داده بود؟(49)
بسیاری از روایتهای گردآوریشده توسط شورای فرهنگ عامه ایرلند گاهی به بهای صحت و دقت تاریخی سرزنش میکردند («زمیندار محلی ما همیشه افراد جویای کمک یا غذا را از در منزلش میراند...»)، مانند زمیندار شهرستان آفِلی، ریچارد گمبل (Richard Gamble) که در روایت گذشتهنگر رایج از وقایع، به تلاشهای وی برای کاهش درد و رنج در طول قحطی اعتبار اندکی اختصاص دادهاند .(50) همة افراد سرزنششده زمیندار نبودند و اختصاص سرزنش محدود به بافت روستایی نیز نبود. در اوایل قرن بیستم، هنگامیکه پسر جوانی در شهرستان کُرک دربارة خانوادة هونان (Honan) ـ که از کمککنندگان به کلیسای کاتولیک محلی بودند و در آنجا خاطرهشان را گرامی میداشتند ـ پرسشی میکرد، مادر روستازادة او فرصت را از دست نمیداد و آنها را به کسب درآمد از صادرات ذرت در طول دوران قحطی محکوم میکرد .(51) اینکه این بانوی روستایی ـ که سه دهه پس از قحطی به دنیا آمد و دور از شهرستان کُرک بود ـ فرهنگ عامة شهر را میپذیرفته یا سنت شفاهی روستایی را با شرایط شهری جابهجا میکرده، گفتن آن غیرممکن است، بیشتر به این علت که شورای فرهنگ عامة ایرلند اطلاعات را از شهرها گردآوری نمیکرد. با این حال، این حکایت، خشم و حسرت ترکیبشده را (گاهی به صورت آشکار، گاهی به صورت غیرمشخص) بازگو میکند که معرف اشارههای بسیار فرهنگ عامه به کشاورزان «قاپزن»، کسبه و افرادی بودند که از بدبختی دیگران در زمان قحطی بهره میبردند .(52)
با این وجود، حتی نقطهای که سنت شفاهی انگشت اتهام خود را رو به سوی افراد، بهویژه زمینداران گرفته است، بیشتر روی نقش آنها به عنوان جنایتکاران محلی است، نه به عنوان نمایندگانی از یک طبقه اجتماعی. حتی رُزا که زمینداران را در مجموع به «انگلیسیها در ایرلند» محکوم کرد، هنگام یادآوری واقعیتهای محلی، مهربانی بیشتری نشان داد:
«زمیندار شهرستان رنااسکرینا (Renascreena) یا کهرمور (Cahirmore) در روزگار من، توماس هانگرفورد (Thomas Hungerford)، ... خدا رحمتش کند ... مرد آرامی بود؛ آنطور که من میشناختمش، یکی از آن زمیندارانی نبود که از نابودی مردم لذت میبردند.»(53)
تقریباً نیم قرن بعد، یکی از منابع خبری بسیار خوشبیان شهرستان مایو (Mayo) این شکاف میان دیدگاه همگانی منفی به زمینداران را از یک سو و آنچه را که در سنتهای شفاهی محلی باقیمانده از سوی دیگر برای شورای فرهنگ عامة ایرلند برجسته ساخت:
«معمولاً ثبت و ضبط ستایشهای کتبی دربارة زمینداران ایرلندی تا حدودی نامتعارف به نظر میرسد، با این حال ساموئل بورنز (Samuel Bournes) را از همه لحاظ بهعنوان مردی سخاوتمند و خیر پذیرفتند. انگیزة او هرچه که بوده، بهراستی فردی انساندوست بوده است.»(54)
بنابراین، سنت شفاهی به طور چشمگیری ثابت کرد که از پلیدیهای بحثبرانگیز در امان است و بهطور کلی از سرزنش هر واسطهای برای فاجعة دهة ۱۸۴۰ دوری میکند. در عوض، روایت همگانی (سطح سوم روایت از نظر اُچیوسین) به دنبال توضیحات فراطبیعی یا اخلاقی برای این فاجعه بود ـ «بلای آسمانی از سوی خدا»، مجازاتی برای اسراف یا تنبلی مردم در گذشته .(55) همانگونه که یک روایت از شهر کُرک غربی بیان میکند: «سالمندان گفتند که به خواست و ارادة خدا قحطی برای مردمی آمده که از غذاهای خوب بهدرستی استفاده نکردند وقتی به مقدار زیادی آنها را در اختیار داشتند. من این واقعیت را شنیدهام که سیبزمینی به قدری زیاد بوده است که زیر زمین میماندند تا کود شوند .(56) اینکه تا چه مدتی چنین روایتهایی در جامعهای گستردهتر پخش میشدند، مشخص نیست، اما قطعاً در دوران کودکی خودم، در دهة ۱۹۵۰ اثرگذار بودند، زمانیکه مادرم، نوة مری اسکِهِن (که روایتش شامل موضوعات مربوط به ضدانگلیسی و ضدزمینداری نمیشد) از ضایعات موادغذایی استقبال میکرد با این هشدار که چنین اسرافهایی «سبب قحطی میشود» .(57)
نتیجه
پس تاریخ و سنت شفاهی چه پرتو تازهای بر قحطی بزرگ میافکنند؟ محدودیتهای تاریخ شفاهی بهعنوان منبع تاریخی روشن هستند: ممکن است با منابع مستند و با تصورات غلط رایج از گذشته «آلوده شود»؛ مستعد درهمآمیزی رویدادهای دورههای مختلف است و ممکن است با دید زمان حال، وقایع گذشته را بخواند و نیز ممکن است به همان میزان که رویدادها «به یاد آورده میشوند»، «فراموش شوند». این موضوع ما را به نقطة سرآغازمان بازمیگرداند، به داستان مری اسکِهِن. آیا این داستان تاریخ شفاهی است؟ واقعاً نیست: شاید اینگونه آغاز شده باشد، اما پس از گذشت یک قرن از اولین روایت آن، وارد عرصة سنت شفاهی شده است ـ نه گزارش روشنی از «آنچه اتفاق افتاده است»، بلکه مخلوط پیچیدهای از واقعیت، تصور، تمثیل، آرزوی محال و خودفرافکنی خانواده. و آیا به قحطی بزرگ مربوط است؟ ابداً، زیرا شخصیت اصلی داستان پس از آن رویداد و سخاوت مری اسکِهِن زیسته است ـ احتمالاً یگانه بخش واقعی داستان، در بخش بعدی قرن نوزدهم نشان داده شده است. اما همچون ثبت و ضبط شفاهی کلی، داستان را نباید کنار گذاشت. این داستان اگر هم نشانی از سیرهنویسی محلی و آرمانگرایی خانواده و گذشته دارد، میتوان آن را در گفتار وانسینا (Vansina) دید: «بازنمایی گذشته در زمان حال ... گذشته و حال را در یک نفس منعکس میکند.»(58) این داستان ممکن است دربارة قحطی دهة ۱۸۴۰ اطلاعات اندکی در اختیار ما بگذارد، اما هم به ما میگوید که چگونه افراد و جوامع مایل هستند خاطراتی را به یاد بیاورند و هم چگونه ارزشهای زمان حال شکل میگیرند و با ارزشهای گذشته نیز شکل گرفتهاند. همچنین پرسشهایی را دربارة چگونگی تعیین انتخاب و انتقال خاطرات بهوسیلة موقعیت اجتماعی، نقشهای اقتدار جنسیتی و افراد مهم (مادر، پدر، پدربزرگ و مادربزرگ، معلمان) مطرح میکند.
۲۸ . مری دیلی، «مورخان و قحطی: گونههای محاصرهشدن؟»، مجلة «مطالعات تاریخی ایرلند»، شمارة ۱۲۰ (نوامبر ۱۹۹۷)، ص ۵۹۹.
۲۹ . از دهة ۱۸۸۰ به بعد،ا آثار مربوط به قحطی (داستانی و تاریخی) شامل چارلز ای. ترولیان (Charles E. Trevelyan)، بحران ایرلند: روایتکردن اقدامات برای تسکین ناراحتی ناشی از قحطی بزرگ ایرلند ۱۸۴۶-۱۸۴۷، (لندن: مکمیلان، ۱۸۸۰)؛ ویلیام پاتریک اوبراین (William Patrick O’Brien)، قحطی بزرگ ایرلند و نگاهی به پنجاهسال گذشته از ۱۸۴۵ تا ۱۸۹۵، با طرحی کلی از وضع موجود و چشم اندازهای آینده (لندن: داونی، ۱۸۹۶)؛ ادوارد نیوئنهام هوآر (Edward Newenham Hoare)، مایک: داستانی از قحطی بزرگ ایرلند، (لندن: جامعة شناخت مسیحیت، ۱۸۹۸)؛ وان نش (Vaughan Nash)، قحطی بزرگ و علل آن (لندن: لانگمن، ۱۹۰۰).
۳۰ . دنیای ایرلندی و رهاننده صنعتی (نیویورک)، ۲۸ می ۱۸۹۸، ملت، ۲۲ جولای ۱۸۸۷، ۶ مارس ۱۸۹۷.
۳۱ . جان میچل، خاطرات زندان: یا پنجسال در زندانهای انگلیس، (نیویورک: ادارة سیتیزن، ۱۸۵۴).
۳۲ . خاطرات مری مورفی(Mary Murphy) (متولد ۱۹۱۲)، دربارة مدرسة صومعه مرسی در پورتلا، واترفورد.
۳۳ . در گفتوگو با مری مورفی، ۱۹۸۰.
۳۴ . Board of Guardians: گروهی از مقامات غیررسمی در بریتانیای کبیر که از سال ۱۸۳۵ تا ۱۹۳۰ قوانین حمایت از مستمندان را اجرا میکردند.(مترجم)
۳۵ . پورتیر، پژواکهای قحطی، ص ۱۳۹، به نقل از توماس ایچر (Tomás Aichir)، متولد ۱۸۵۹ از کیلملی، اِنیس، کلر.
۳۶ . پورتیر، پژواکهای قحطی، ص۱۴۳، به نقل از پَدریاگ میچل یوشولیبین (Pádraig Mhichíl Uí Shúilleabháin)، متولد ۱۸۶۷، میل و رویستی، اسنیم، کری.
۳۷ . اُچیوسین، «نزدیکشدن به بایگانی فرهنگ عامه»؛ کانن اُرورک همچنین پرسشنامهای را بین پاسخدهندگان خود منتشر ساخت، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که شامل چه پرسشهایی بوده است. اُرورک، قحطی بزرگ ایرلند، ص پانزدهم.
۳۸ . کرمل کوئینلن، «مجازات از سوی خدا»، ص ۸۵. پرسشهای شورا مسائل اصلی مربوط به قحطی را با پدیدارشدن اولین آفت، گسترش وبا، استقرار بیمارستانها تب، راهاندازی نوانخانهها و طرحهای امدادی، مهاجرت، اخراج، نگرش «خانوادهها و کشیشهای مرفه و پولدار»، تجربة تبلیغ دین شناسایی کردند.
۳۹ . رُجر تی. مکهیو (Roger J. McHugh)، «قحطی در سنت شفاهی ایرلند». دادلی ادواردز (Dudley Edwards) و تی. دزموند ویلیامز (T. Desmond Williams)، قحطی بزرگ: مطالعات تاریخ ایرلند ۱۸۴۵-۱۸۴۲ (دوبلین: براون و نولان، ۱۹۵۶)، صص ۴۱۹-۴۲۲؛ پورتیر، پژواک قحطی، صص ۸۵-۱۱۵.
۴۰ . اُچیوسین، «نزدیکشدن به بایگانی فرهنگ عامه».
۴۱ . کارول سموگرر (Karol Ssemogerere)، «قحطی در اوگاندا: درسهایی از تاریخ شفاهی اوگاندا، مجلة مانیتور اوگاندا، ۲۳سپتامبر ۲۰۰۹، http://www.reliefweb.int/rw/rwb.nsf/db900SID/MUMA-7U84TXZ.
۴۲ .پورتیر، پژواک قحطی، ص ۹۳؛ به نقل از ایبهلین بین فدریگ یو شولیبهاین (Eibhlín Bean Phádraig Uí Shúilleabháin)، اسنیم، کری.
۴۳ . اُدانووان رُزا، خاطرات، ص ۱۴۲.
۴۴ . بینر، یادآوری سالهای فرانسه، ص ۲۱۴؛ پاتریک هیکی، «قحطی، مرگ و میر و مهاجرت: مشخصات شش کلیسا در اتحادیه قانون حمایت از مستمندان اسکیبرین»، ۱۸۴۶-۷، در کتاب، کُرک: تاریخ و جامعه، نوشتة پاتریک اُفلنگن و کورنلیوس باتیمر (دوبلین، انتشارات جغرافی، ۱۹۹۳)، صص ۸۸۸؛ پورتیر، پژواک قحطی، صص ۱۳۲-۱۶۵.
۴۵ . اُرورک، قحطی بزرگ ایرلند، صص ۲۱۳و۲۱۸(پانویس ۲۸)؛ پورتیر، پژواک قحطی، صص ۱۸۲-۱۹۶.
۴۶ . هِنری گلاسی (Henry Glassie)، «فرهنگ عامه و تاریخ»، کنفرانس سالانه انجمن تاریخ دانشگاه مینهسوتا در سال 1986، ۶ نوامبر ۲۰۰۹،
http://collections.mnhs.org/MNHistoryMagazine/articles/50/v50i05p188=192.pdf.
۴۷ . اُگرادا، دهة سیاه ۱۹۴۷ و فراتر از آن، صص ۱۹۵ و ۱۹۶.
۴۸ . سرشماری سالهای ۱۹۰۱ و ۱۹۱۱ ایرلند، شهر واترفورد، منطقة رتگورمک، بخش کیلبرک.
۴۹ . کریستین کِنِلی (Christine Kenealy)، قحطی مرگآور: گرسنگی شدید در ایرلند (لندن، پلوتون پرس، ۱۹۹۷)، ص ۶. تا دهة ۱۹۳۰ اصطلاح «دهة سیاه ۱۹۴۷» اصطلاحی مختصر برای قحطی، در مطبوعات محلی ایرلند بود: Leitrim Observer، ۱ آوریل ۱۹۳۴، مونستر اکسپرس، ۹ فوریه ۱۹۴۰، ۱۹ ژوئن ۱۹۴۶
۵۰ . تی.پی. اونیل (T. P. O’Neill)، «قحطی و شهرستان آفِلی» در کتاب آفِلی: تاریخ و جامعه، نوشتة ویلیام نولان و تی.پی اونیل، (دوبلین: انتشارات جغرافیا، ۱۹۹۸)، ص ۶۹۱؛ پورتیر، پژواک قحطی، ص ۲۰۰، با استناد به سیموس رِردون (Séamus Reardon)، بولتین، اینیسکین، شهر کُرک.
۵۱ . در گفتوگو با توماس مورفی (۱۸۹۶-۱۹۶۵)؛ در فهرست اسلاتر از تاجران ایرلندی، نام رابرت هونان بهعنوان تاجر اسکلة پاتریک در شهرستان کُرک ذکر شده بود (منچستر: اسلاتر، ۱۸۴۶).
. رُجر تی. مکهیو، «قحطی در سنت شفاهی ایرلند» در کتاب قحطی بزرگ: مطالعات تاریخ ایرلند ۱۸۴۵-۱۸۴۲، نوشتة دادلی ادواردز و تی. دزموند ویلیامز (دوبلین: براون و نولان، ۱۹۵۶)، صص ۴۲۹ و ۴۳۰.
. اُدانووان رُزا، خاطرات، صص ۱۵-۱۶،۱۲.
. پورتیر، پژواک قحطی، صص ۲۰۶-۲۰۷، به نقل از میچل کُردوف (Michael Corduff)، دهکدة راسپورت، بالینا، مایو.
. نیل اُچیوسین، «نزدیکشدن به بایگانی فرهنگ عامه».
. پورتیر، پژواک قحطی، ص ۴۰، به نقل از بیل پووِل (Bill Powell)، اینیسکین، کُرک.
. خاطرات نویسنده در رابطه با مادرش، مری مورفی (موسوم به هیکی)، ۱۹۶۰.
. جین وانسینا (Jan Vansina)، سنت شفاهی بهعنوان تاریخ (مدیسون، انتشارات دانشگاه ویسکانسین، ۱۹۸۵، ص ۱۴).
پایان
ترجمه: زهرا حسینیان
منبع:
بخش تاریخِ گروه آموزشی هنر، دانشکده مریم عذرا واقع در شهر لیمریک، ایرلند (www.mic.ul.ie)
http://dspace.mic.ul.ie/handle/10395/1205