شماره 157 | 10 ارديبهشت 1393 | |
بارقه نور
سارا شورد، شین باوئر و جاش فتل (1) سه شهروند آمریکایی در تاریخ ۹ مرداد سال ۸۸ در ناحیه مرزی بین ایران و عراق و به دنبال ورود به خاک ایران دستگیر میشوند. نتیجه این اقدام آنها زندانی شدن به مدت بیش از دو سال بود. شورد پس از یک سال آزاد و مدعی شد بیشتر مدت زندان بودن خود را در زندان انفرادی بود و سبب شد تا افسردگی وی به فروپاشی عصبی بیانجامد. سارا شورد (Sarah Shourd) 31 ساله دانشآموخته رشته ادبیات انگلیسی و معلمی بود که با باوئر، یک فوتوژورنالیست، در دمشق زندگی میکرد و مدرس کودکان آواره عراقی مقیم سوریه بود، انگلیسی یاد میداد و عربی یاد میگرفت. او روزنامه نگاری بود که پیش از این عکسها و مطالبی در نشریات مختلف آمریکا و دیگر کشورها منتشر کرده بود. شین بائر (Shane Bauer) 27 ساله، دانش آموخته رشته مطالعات صلح و مناقشه خبرنگار آزاد است که نوشتهها و عکسهایش برنده جوایزی شده بود. جاش فَتال (Joshua Fattal) 27 ساله فعال محیط زیست است.
این سه که در دانشگاه برکلی کالیفرنیا درس خوانده بودند، تصمیم میگیرند به دیدن آبشار احمدآوا یکی از جاذبههای توریستی پرطرفدار در کردستان عراق و در یک نقطه حساس مرزی بروند. در همین سفر وارد مرز ایران شده و دستگیر میشوند و به جاسوسی و ورود غیرقانونی به کشور متهم شدند. کوهنوردی در منطقهای که یکی از مناطق حساس مرزی ایران و عراق به شمار میرود، چه برای گردش و چه از روی کنجکاوی، آنها را به مسیری هدایت کرد که شاید بزرگترین داستان زندگیاش را از سفری ناخواسته به تهران بنویسد.(2) نویسندگان کتاب، برخی از جزئیات خاطرات خود را از لحظه بازداشت، دوران زندان اوین، و بازجوییها حکایت کردهاند. کتاب خاطرات این سه نفر شامل تلخیها، بازجوییها و سلول انفرادی است. آنها همچنین نگاهی کلی به زندگی در ایران داشته و تصویری از سختیها و امیدهای خود ارائه نمودهاند. خانم شورد به همراه شین باور و جاش فتال اخیراً کتابی به نام «بارقه نور: سه آمریکایی زندانی در ایران» (3) به رشته تحریر درآوردهاند که خاطرات این سه نفر در زندان اوین ایران است. این کتاب 339 صفحه خاطرات این سه کوهنورد آمریکایی در زندان اوین در ایران، دوران بازداشت، بازجویی و زندان انفرادی را روایت میکند.
سارا شورد در بخشی از خاطرات به درخواست خود از برای خروج زندان انفرادی و هواخوری، و نیز دیدار با شین و جاش اشاره نموده و مدعی میشود، زندانبانی به نام مریم یکی از روزهایی که وی در زندان بوده است، به او میگوید:«برف میآید ... امروز هواخوری در کار نیست... سرما میخوری». سارا اعتراض میکند که «من بچه نیستم، من زنی ۳۱ ساله هستم و میخواهم بروم هواخوری و شین و جاش را ببینم، همین حالا!» بعد از این مکالمه، مریم زندانبان به صورت او سیلی میزند، سارا نیز بدون تامل به مریم سیلی میزند! سارا نوشته هیچ کدام از ما آنقدر محکم سیلی نزد که دیگری آسیب ببیند، و ادامه میدهد:«هر دوی ما حدوداً ۳۰ ساله هستیم و مریم ۳ فرزند دارد و به طور ناراحت کنندهای با من هم مثل یکی از بچههای خود برخورد میکند.» بعد از این واقعه زندانبان به جای کوبیدن در به هم و خارج شدن از سلول، لحظهای مکث کرد و با نوعی همدردی (و شاید احترام) چهرهاش تغییر کرد و به من گفت برای هواخوری آماده شوم...
سارا شود در این کتاب به بخشی از گفتگوهای خود با زندانیان ایران و گفتگوهایی که بعضاً وی را در رابطه با سیاستهای آمریکا بفکر فرو برده است، اشاره دارد. وی مدعی است در این مدت علی رغم فضای امنیتی زندان، به اطلاعات مورد توجه و علاقه وی بویژه پیگیری مادرش برای آزادی وی دست یافته است. از دیدگاه وی «اشتباهات کوچک توسط ماموران (زندان) میتوانست به یک مزیت بسیار بزرگ برای ما تبدیل شود». وی در خاطراتش مدعی است تنها دارایی وی در ماههای اولیه در سلولش فقط یک کتاب و پتوی پشمی در روی زمین بوده است. بیشتر سرگرمی وی آواز خواندن با صدای بلند و یکنواختی خسته کننده بوده است.
http://www.bbc.co.uk/persian/tvandradio/_hardtalk_sarah_shourd.shtml محمود فاضلی
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=2195 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |