شماره 155    |    27 فروردين 1393



سفرنامه تاجیکستان-2

بخش نخست را شماره پیش خواندیم. بخش دوم درادامه می آید:

کتابخانه فردوسی

از دیگر بناهای دیدنی خیابان رودکی که نمای آن هر بیننده‌ای را وسوسه می‌کند تا چند لحظه‌ای در مقابلش بیایستد و از دیدن آن لذت ببرد، کتابخانه فردوسی است. این ساختمان عظیم سفید که با مجسمه‌های نیمه‌تنه شاعران و ادبای بزرگ فارسی گوی زینت داده شده، در سال 1933 ساخته شده و بزرگترین کتابخانه دوشنبه است. علیرغم نمای زیبا این کتابخانه، داخل آن بسیار فرسود است و بوی نم در تمام بخش‌های به مشام می‌رسد. راهروهای باریک و تاریک، پله‌های چوبی که با راه رفتن روی آن سر و صدایشان بلند می‌شد، پارکت‌های کهنه، همه و همه حکایت از فرسوده بودن آن داشتند. این ساختمان هم مثل بسیاری دیگر از عمارت‌های دوشنبه یادگار حکومت شوروی است، گویا با سقوط حکومت شوراها همه چیز در این کشور متوقف شده است. نه بنای جدید شاخصی در این کشور ساخته و نه پیشرفتی در آن حاصل شده است. گویی زمان در آنجا متوقف شده است و همه چیز به همان شکل سابق باقی مانده.

 



در این ساختمان فرسوده تالاری به نام رودکی وجود دارد که مخصوص کتاب‌های فارسی است که بخش زیادی از آنها نیز اهدایی از طرف ایران است. در کتابخانه بزرگ فردوسی که حدود ۳ میلیون جلد كتاب دارد و نسخه در آن نگهداری می‌شود. سیستم جستجو هنوز اتوماتیک نشده و باید از برگه‌دان‌ها استفاده کرد.

***

 

اپرا بالت

از دیگر دیدنی‌های خیابان رودکی ساختمان معروف اپرابالت است. تاجیکستان جزو کشورهایی است که در زمان شوروی سابق معروف‌ترین بالرین‌ها را پرورش داده است. هنرمندان بسیاری که قبل از استقلال تاجیکستان شهرت و جایگاهی ویژه داشته‌اند. هم‌اکنون نیز رقص باله در این کشور طرفدارانی دارد اما به‌نظر می‌رسد مسائل مذهبی باعث شده که افراد کمتری به آن بپردازند. این ساختمان نیز نمایی بسیار زیبا دارد و جزو معدود اماکن این شهر است که درون آن نیز تمیز و مرتب است و بوی بدی در آن به مشام نمی‌رسد. سالن‌های اجرای نمایش آن بسیار شبیه تالار وحدت تهران است و یادآور خاطراتی بسیار از آنجا. اگر قصد سفر به این شهر را داشتید حتما از برنامه‌های این مرکز هنری اطلاع کسب کنید و اگر نمایشی در آن برگذار می‌شد حتما از آن دیدن کنید، زیرا نمایش رقص باله از هنرهایی است که در ایران قابل اجرا نیست. در نمایشی که من از آن دیدن کردم و لذت وافری از آن بردم، بالرین‌های بسیار معروف تاجیکستان حضور داشتند و یکی از آنها که پرجنب و جوش‌تر از سایرین بود 65 سال داشت و این برای من جای تعجب فراوان بود که چگونه زنی با این سن و سال می‌تواند چنین حرکات موزون و سختی را به این زیبایی اجرا کند.

موزه بهزاد

یکی دیگر از مکان‌های دیدنی دوشنبه که برای یک خارجی رفتن به آنجا خالی از لطف نیست، موزه بهزاد در خیابان صدبرگ است. نمای ساختمان این موزه نیز مانند دیگر ساختمان‌های دوشنبه شکوه و جلوه‌ای خاص و دیدنی دارد و بیننده را وسوسه می‌کند تا از آن دیدن کند. به همین دلیل یک روز بعد از تمام شدن کلاس‌‌ها برای دیدن این موزه که در نزدیکی دانشگاه واقع شده به آنجا رفتم. موزه بهزاد از سه طبقه تشکیل شده است. طبقه اول آن به دو قسمت مجزا تقسیم شده، یک قسمت شامل حیات وحش و طبیعت تاجیکستان بود که در آن ماکت‌هایی از جاذبه‌های طبیعی این کشور و حیوانات تاکسیدرمی شده قرار داده بودند و بخش دیگر سالن شامل تابلوهای نقاشی کلاسیک بود که خیلی گذرا از آنها دیدن کردم. در طبقه دوم موزه انواع اشیای سفالی، سکه‌ها، نسخ خطی و.... از دوره‌های تاریخی مختلف قرار داده شده بود. سمت دیگر این طبقه نیز که شبیه به موزه‌های مردم‌شناسی ایران بود به نمایش لباس‌های محلی مردم تاجیکستان، ابزار مختلف کشاورزی، پخت و پز و لوازم زندگی مردم اختصاص داده شده بود که برای من جذابتر از سایر بخش‌ها بود. طبقه سوم هم به نمایش اشیا و هدایای مختلفی که امام‌علی رحمان از کشورهای مختلف دریافت کرده بود و به نمایش مدال‌ها، اشیا، لباس‌ها و تصاویری از قهرمانان تاجیکستان در جنگ‌های جهانی اول و دوم اختصاص داشت. دیدن تمام موزه بیشتر از دو ساعت زمان نمی‌خواست و می‌توان گفت هیچ‌یک از بخش‌های آن با موزه‌های متعددی که در تهران دیده بودم قابل قیاس نبود.

***

باغ گیاهان

باغ گیاهان از دیگر اماکن دیدنی دوشنبه است. این باغ بسیار بزرگ جزو معدود پارک‌های این شهر است، البته به‌دلیل اینکه تاجیک‌ها بر خلاف ما ایرانی‌ها چندان اهل پیک‌نیک و بردن وسایل سور و خوشگذرانی در پارک‌ها نیستند، شاید ضرورتی هم برای افزایش تعداد پارک‌های شهر احساس نمی‌کنند. سردر این باغ زیبا به سبک معماری سمرقند ساخته و با رنگ‌های شاد آبی، طلای و سفید رنگ‌آمیزی شده است و روی دیوارهای ورودی پارک هم تصاویری از بزرگان ایران مانند امیراسماعیل سامانی، انوشیروان عادل و ... به تصویر کشیده شده. برای ورود به این پارک باید یک سامانی به عنوان ورودیه می‌پرداختیم که در آن زمان که دلار هزار تومان بود معادل با 2400ریال ایران بود.

در ورودی پارک چند حوض یا استخر کوچک قرار دارد که سطح آنها با نیلوفرهای زرد، بنفش و صورتی پوشیده شده و چشم را می‌نوازد. داخل پارک آلاچیق‌هایی بسیار زیبا توجه من را جلب کرد، آلاچیق‌هایی که از چوب ساخته شده بودند و روی آنها به زیبایی و با مهارت کنده‌کاری شده بود. هر آلاچیق شکل خاصی داشت و دوست داشتم دلیل این تفاوت را بدانم. به همین دلیل نزد استادکارانی که مشغول کار بودند رفتم و درباره آلاچیق‌ها سوال کردم. آنها گفتند هر یک از این آلاچیق‌ها نماد معماری یکی از شهرهای تاریخی ماوراءالنهر قدیم است، مثلاً یکی نماد معماری سمرقند است، یکی نماد معماری خجند و دیگری بخارا و .... زیبایی این آلاچیق‌ها که نمادی از هنر هنرمندان ماواءالنهر بود تحسین من را برانگیخت.

زمانی که من به اتفاق دوستانم به باغ گیاهان رفتیم حدود ساعت 2 بعد از ظهر بود و پارک بسیار خلوت.
سکوت حاکم بر پارک باعث شده بود که صدای گوش‌نواز پرندگانی که از هوایی لطیف اردیبهشت به شور آمده بودند و به زیبایی می‌خواندند به خوبی شنیده شود و درکنار بوی خوش گل‌ها و چمن‌ها و شکوفه‌های درختان به انسان آرامشی خاص دهد.

این پارک به نظر من شباهت بسیاری به پارک لاله در تهران دارد. بیدهای مجنون بسیاری که باد شاخه‌های آویزان و سبک آن را به رقص درمی‌آورد و صدایی زیبا و گوش‌نواز ایجاد می‌کرد، خیابان‌های باریک پیچ‌درپیچ و درختان سر به فلک کشیده و... اما تفاوت بزرگ این دو در این است که پارک لاله در هیچ یک از ماه‌های سال و روزهای هفته و ساعت‌های روز خالی از جمعیت نیست ولی باغ گیاهان با آن همه وسعت و زیبایی، در چند ساعتی که ما در آنجا بودیم، جز ما و چند کارگر مشغول ساختن آلاچیق بودند و باغبان‌هایی که به درختان باغ رسیدگی می‌کردند و یکی دو زوج جوان که سکوت و خلوت این پارک را برای راز و نیاز عاشقانه مناسب دیده بودند و روی نیمکت‌های پارک دلبری می‌کردند، میزبان کسی نبود.


بازارهای شهر

اگر به تاجیکستان سفر کردید، برای آنکه سیاحت‌تان کامل شود، حتماً از بازارهای دوشنبه دیدن کنید. دوشنبه سه بازار مهم به نام‌های برکت، سخاوت و بازار تره‌بار شاه منصور دارد که هر یک برای خرید اجناسی خاص است. دیدن اطلسی‌های زیبا و نفیس تاجیکی که برخی از آنها با دلار هزار تومان بالغ بر 400 یا 500 هزار تومان قیمت داشتند، دیدن پارچه‌های رنگارنگ بسیار شاد، ظروف چینی و سفالی با طرح‌های محلی و.... بسیار خوشایند است، اما در میان این بازارها، بازار شاه‌منصوری صفای دیگری دارد. روزی که من از این بازار دیدن کردم، باران به شدت می‌بارید و هوای مطبوع اردیبهشت روح انسان را زنده می‌کرد. بخشی از این بازار روباز و مخصوص فروش میوه و سبزی‌جات است و بخشی دیگر که سرپوشیده است مخصوص فروش تنقلات و خواربار و..... آن روز به دلیل باران شدید قسمت روباز بازار را با نایلون پوشانده بودند که این کار هم باعث شده بود صدای باران شدیدتر باشد، هم بوی خوش انواع سبزی‌ها و ترشی‌ها در فضای پوشیده انسان را مدهوش کند؛ ترشی‌های متنوع و خوش عطر که به دلیل بهداشتی نبودن تمایل به امتحان طعم آنها نداشتم. قیمت اجناس این بازار هم بسیار بالا بود، مثلاً یک کیلو پرتغال در سال 1388 که در ایران بیشتر از هزار تومان نبود، بیست سامانی یعنی حدود 4800 تومان بود. من کمی خیار، گوجه، سیب و زردآلو خریدم که در مجموع صد سامانی شد. البته یکی از امتیازات اقتصاد تاجیکستان نسبت به ایران این است که در آنجا نرخ تورم خیلی پایین‌تر از کشور ماست. مثلاً در مدت یک‌سالی که از سفر اول من به این کشور می‌گذشت، قیمت یک قرص نان که قبلاً یک و نیم سامانی بود هیچ تغییری نکرده بود، در حالی که در کمتر از یک سال قیمت یک عدد نان لواش در کشور ما از بیست تومان به 165 تومان افزایش یافت. این ثبات قیمت در سایر محصولات نیز به چشم می‌خورد و به همین دلیل برنامه‌ریزی اقتصادی برای کسانی که در آنجا زندگی می‌کنند و یا قصد سفر به آنجا را دارند چندان دشوار نیست و شاید هم به همین دلیل است که مردم آنجا با وجود پایین بودن دستمزدها –مثلاً حقوق یک کارشناس ارشد که در پست مسئول دفتر خدمت می‌کرد حدود هشتاد هزار تومان بود و این در حالی بود که هزینه زندگی در این کشور تاحدی نزدیک به کشور ما بود- امکان برنامه‌ریزی برای گذارن زندگی را دارند.

حال که صحبت از نان شد و قیمت آن، خوب است کمی درباره کیفیت نان‌های تاجیک‌ها و نحوه پخت آن بگویم. برعکس ایران که در هر خیابان آن چندین نانوایی از انوع مختلف سنگگ و لواش و بربری و.... وجود دارد، در تاجیکستان فقط یک‌نوع نان که به صورت قرص ارئه می‌شد و طعم خوبی داشت، پخته می‌شد. البته یک نوع نان فتیر هم داشتند که بسیار خوشمزه بود و ماندگاری بیشتری داشت، اما قیمت آن تقریباً سه برابر نان‌های معمولی بود. نکته جالب درباره نان در تاجیکستان این بود که من در تمام مدت حضورم در سراسر دوشنبه و شهرهای دیگر آن حتی یک نانوایی هم که به‌صورت سنتی یا مدرن به پخت نان بپردازد، ندیدم و اکثر خانواده‌ها خودشان نان مورد نیازشان را در خانه می‌پختند و نان‌هایی هم که در فروشگاه‌ها یا مغازه‌ها به فروش می‌رسید توسط زنان و به صورت سنتی پخته می‌شد.

در کنار تهیه مایحتاج زندگی یک هزینه ثابت دیگر هم وجود دارد و آن خرید آب آشامیدنی است. تاجیکستان کشوری پرآب است، اما متأسفانه تجهیزات کافی برای تصفیه آب آشامیدنی ندارد و آبی که از طریق لوله‌کشی شهری در اختیار مردم قرار می‌گیرد املاح فراوانی دارد و این مشکل بعد از جوشاندن آب عیان می‌شود، زیرا با جوشاندن آب لایه‌ای چربی روی آن ظاهر می‌شود، مثل این که آب را با نفت یا روغن مخلوط کرده باشید. حتی آب‌هایی که از مغازه به عنوان آب تصفیه شده خریداری می‌شد هم کاملاً پاک و سالم نبود و من معمولاً بعد از جوشاندن آن را با یک تنظیف دوباره تصفیه می‌کردم تا قابل آشامیدن شود و ناچار حتی برای پخت و پز هم آب به‌اصطلاح تصفیه شده استفاده می‌کردم که تقریباً هر لیتر دو سامانی می‌شد. چون با توجه به هزینه‌های بالای درمان و نداشتن بیمه در آنجا، دچار شدن به بیماری‌های عفونی دردسر بزرگی برایم ایجاد می‌کرد.

بعد از چند روز گشت و گذار در خیابان‌های شهر دوشنبه نوبت به اماکن دیدنی اطراف شهر رسید. اولین فرصت زمانی به دست آمد که انجمن دانشجویان ایرانی مقیم تاجیکستان درصدد برآمد یک اردوی یک‌روزه به مقصد ورزاب برای دانشجویان تدارک ببیند و من هم جزو اولین کسانی بودم که از آن استقبال کردم.
ورزاب تفرجگاهی بسیار زیبا و سرسبز و خوش آب و هوا است که در خارج از شهر واقع شده و از مکان‌های مورد علاقه ایرانیان مقیم تاجیکستان است، چون حال و هوایی شبیه به دربند و درکه و دیگر تفریح‌گاه‌های اطراف تهران دارد، با این تفاوت که بر آنجا سکوتی عجیب و دلنشین حاکم است و انسان می‌توان به آرامش برسد، چیزی که در تهران پیدا نمی‌شود. در این مکان سرسبز باغی وجود داشت به نام باغ خاله که دانشجویان ایرانی می‌گفتند آنها این نام را روی آن گذاشته‌اند! رودخانه‌ای پرآب و زلال از میان این باغ عبور می‌کرد که من دوست داشتم ساعت‌ها به تنهایی کنار آن بنشینم و از شنیدن نوایی آب لذت ببرم اما متأسفانه همراهان من که بسیار پر نشاط و هیاهو بودند سکوت آنجا را بر هم زدند و فرار از دست‌شان ممکن نبود. همان‌طور که پیشتر گفتم پیدا کردن سرویس بهداشتی استاندارد در تاجیکستان یکی از معضلات این کشور است و در این مکان این معضل چند برابر بود. وقتی از دوستانی که قبلاً به ورزاب آمده بودند پرسیدم که سرویس بهداشتی اینجا کجاست ناگهان همگی خندیدند و با نگاه‌های‌شان با هم حرف زدند و به من گفتند بهتر است از طبیعت استفاده کنی تا از سرویس بهداشتی، اما پذیرش این امر برای من سخت بود و ترجیح دادم از همان سرویس‌های غیر بهداشتی استفاده کنم. وقتی به مکان مورد نظر رسیدم با صحنه عجیبی مواجه شدم. یک اتاقک چوبی بی در و بدون آب، اما مشکل فراتر از این‏ها بود. در این دستشویی که تماماً از چوب ساخت شده بود حفره‌ای تعبیه شده بود با طول تقریبا 50 و عرض 30 سانتی متر که هیچ شباهتی به مستراح نداشت. زیر این بنای مدرن هم چاهی بود که حکم فاضلاب را داشت و وقتی که پا را داخل این اتاقک چوبی می‌گذاشتی با شنیدن جیرجیر تخته‌های چوب و با علم به اینکه زیر آنها یک چاله عمیق و پر از فضولات وجود دارد، قلب از کار می‌ایستاد، این معضلی بود که بعد از سفر به ورزاب در جاهای دیگر نیز بارها با آن روبه رو شدم و گاه آرزو می‌کردم که کاش هرگز نیازی به قضای حاجت نداشتم! خلاصه این که با دیدن این صحنه تأسفبار علت آن خنده‌ها و نگاه‌ها را فهمیدم و آهی از ته دل کشیدم. واقعاً جای بسی حسرت بود که در چنین مکان زیبا و بکری با آن همه رود و آب هیچ‌گونه امکانات رفاهی در نظر گرفته نشده بود، درحالی که آنجا می‌توانست به یک مکان تفریحی درآمدساز تبدیل شود.

ادامه دارد...

فاطمه دفتری
تهران، اسفند 1392



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2179
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.