شماره 154 | 20 فروردين 1393 | |
سرزمین کوههای آسمانبوس
کشوری که امروزه با عنوان تاجیکستان میشناسیم با مساحت 143100 کیلومتر مربع و جمعیتی نزدیک به هفت ميلیون نفر در میان کشورهای ازبکستان، چین، افغانستان و قرقیزستان واقع شدهاست. این کشور سرزمینی کوهستانی به شمار میآید. رشته کوههای تیانشان و پامیر 93 درصد از خاک آن را پوشاندهاند. رودهای مهم سیحون، جیحون و زرافشان نیز در آن جریان دارد و از برکت آنها این کشور از نظر سرسبزی و زیبایی یکی از کشورهای دیدنی جهان است.
پایتخت تاجیکستان دوشنبه است که تقریباً در شمال غرب این کشور قرار دارد. این شهر بین سالهای 1926 تا 1961 میلادی به استالینآباد شهرت داشت. وجه تسمیه دوشنبه به دلیل تشکیل دوشنبه بازار در این شهر بوده است. تاجیکستان علاوه بر شهر دوشنبه چهار استان مهم به نامهای خجند، کولاب، قرقانتپه و بدخشان و 44 ناحیه دارد. دَریگویان تاجیک، آیینهای باستانی از جمله جشن نوروز را با شکوه بسیار برگزار میکنند، نامهای اصیل فارسی و اسامی شاهنامهای مانند رستم، سهراب، منیژه و رودابه را به فراوانی برای فرزندان خود برمیگزینند، اکثر آنها علیرغم اینکه هفتاد سال زیر یوغ استعمار خفقانآور شوروی سابق بودهاند همچنان به زبان شیرین فارسی سخن میگویند و اشعار بسیاری از شاعران بزرگ پارسیگوی همچون مولانا، رودکی، فردوسی و سعدی را از بر دارند و کوچهها و خيابانهای خود را با نام آنها نامگذاری میکنند، هشتاد درصدشان به آیین اسلام ایمان دارند و سه هزار مسجد در این کشور برپاست. تاجیکها به خوبی آداب و رسوم کهن ایرانی را، که متأسفانه در کشور ما رنگ باخته است، حفظ کردهاند و به حق میراثداران امینی هستند. با وجود این همه قرابت و سنخیّت میان فرهنگ و آیین و زبان و نژاد ایرانیان و تاجیکها، شناخت ما از این غریبههای آشنا بسیار کم و ناچیز است. اگر از اکثر ایرانیان بپرسند که تاجیکستان کجای نقشه جهان قرار گرفتهاست، آدرس ترکمنستان یا حتی کشورهای شمال غرب ایران را میدهند و اگر کمی اهل علم و مدعی ادبدوستی باشند، میگویند: بله ما عاشق بخارا و سمرقند هستیم، به این گمان که این دو شهر بزرگ جهان اسلام در تاجیکستان قراردارند!! اما تاجیکها خوب ما را میشناسند، تاریخمان را، جغرافیایمان را، مشاهیرمان را و.....
چندی پیش –در سال 1388- به بهانه تحصیل به این کشور زیبا سفر کردم. به امید آنکه مدرکی کسب کنم و در سمتی مشغول به کار شوم، اما توشه این سفر برای من یافتن چند دوست خوب تاجیک، سفرهایی بهیاد ماندنی و خاطرههایی تلخ و شیرین بود که در اینجا بخشی از آن را به خوانندگان عزیزی که قصد آشنایی با آن مردم و آن دیار و مرز و بوم را دارند، پیشکش میکنم.
خوابگاه دانشگاه تاجیکستان در یکی از محلههای متوسطنشین شهر دوشنبه قرار دارد اما امکانات رفاهی اتاقهای آن تفاوتی با امکانات خوابگاه دانشگاه تهران واقع در امیرآباد ندارد و حتی میتوان گفت بهتر از آن است و تنها مشکل من در این اتاقها سرویسهای بهداشتی آن بود که بعد دربارهاش مینویسم.
به محض ورودم به خوابگاه با استقبال گرم یکی از دوستان ایرانیام که با دختر و همسرش در خوابگاه زندگی میکرد رو به رو شدم. بعد از کمی استراحت و خوردن عصرانه، عصر همان روز برای گرفتن اتاق به مدیریت خوابگاه مراجعه کردم و یک اتاق در بخش مهمانان خارجی خوابگاه به من داده شد که باید ماهیانه حدود پنجاه هزار تومان بابت آن میپرداختم که مبلغ مناسبی بود. اتاق خوبی به من داده شد. اتاق کاملاً نورگیر بود و منظره بیرون آن بسیار زیبا. چند درخت در مقابل پنجره و کوههای آبی سر به فلک کشیده در نمایی دورتر حس خوبی به من میداد. خیلی زود مشغول تمیز کردن اتاق و چیدن وسایلم داخل کمدها شدم. چون از قبل میدانستم امکانات پخت غذا در اینجا محدود است، با خودم گرمکن(هیتر)، مواد غذایی و تعدادی ظرف و ظروف لازم برای آشپزی برده بودم که در روزهای بعد خیلی به من کمک کرد. یکی از مشکلات من برای آشپزی کردن در آشپزخانههای خوابگاه این بود که چون خوابگاه ما مختلط بود، یعنی آقایان هم در همان خوابگاه زندگی میکردند و فقط اتاقهایشان از خانمها مجزا بود، در آشپزخانه آقایان هم حضور داشتند و این برای من که مقید به حفظ حجاب بودم سخت بود و نمیتوانستم با چادر یا پوشش کامل در آشپزخانه آشپزی کنم، به همین دلیل بود که تجهیزات لازم را همراه خودم برده بودم تا کمتر نیاز داشته باشم تا از اتاق خارج شوم.
سال قبل هم من و خواهرم در این خوابگاه اقامت داشتیم، به همین دلیل از شرایط آن اطلاع داشتم و میدانستم که سرویسهای بهداشتی خوابگاه چندان بهداشتی نیست، به خصوص اینکه همه توالتهای آن فرنگی بود و من با آن بیگانه بودم. به همین دلیل از دیدن سرویس بهداشتی سویتام که بسیار کثیف بود چندان تعجب نکردم، اما چون خسته بودم تمیزکردن آن را به روز بعد موکول کردم.
صبح زود برای انجام امور ثبتنام به دانشگاه رفتم که با مشکلات متعددی روبه رو شدم که بسیار خستهکنند بود و غیرقابل تعریف. بعد از ظهر که خسته به خوابگاه برگشتم کلی مواد شوینده خریدم و رفتم داخل سرویس به اصطلاح بهداشتی تا واقعاً آن را بهداشتی کنم. شروع کردم به آب پاشیدن روی دیوارها و با اسکاچ و پودر افتادم به جان دیوارها و توالت فرنگی و روشویی و با خیال راحت میخواندم و میشستم. غافل از این که آب در یکجا جمع شده و خارج نمیشود. در عالم رویاهایم سیر میکردم و مشغول تمیزکاری بودم که ناگهان صدای فریادهای مسئول خوابگاه و کوبیده شدن در من را شوکه کرد. در را که باز کردم آقا لطفالله با آن صدای مهیب سخت به من توپید که چکار میکنی مگر نمیبینی که اینجا راه فاضلاب ندارد. آب طبقه پایین را گرفته. خلاصه این که تازه به عمق فاجعه پی بردم و فهمیدم با چه مصیبتی روبه رو شدهام. بله، مجبور بودم آنهمه آب کثیف و تهوعآور را با دستمال از سطح زمین جمع کنم، بدون اینکه موفق شده باشم سرویس را بهداشتی و تمیز کنم. خلاصه شستشوی یک سرویس کوچک دو ساعتی طول کشید.
آن روز هم گذشت و من شب، خسته از کار روزانه به امید فردایی بهتر خوابیدم. چند روز اول حضورم در تاجیکستان چندان مهیج نبود. بیشتر روزها با رفتن به دانشگاه و بازگشت به خوابگاه و گاه گشت و گزار با دوستان ایرانیام در خیابانهای اطراف خوابگاه سپری میشد، اما درون من چیز دیگری را طلب میکرد و دوست داشتم از این فرصت به دست آمده برای دیدن تمام نقاط دیدنی شهر دوشنبه استفاده کنم.
به همین دلیل سیاحتم را از خیابان رودکی شروع کردم که اصلیترین خیابان شهر است و مهمترین و زیباترین ساختمانهای شهر در آنجا قرار دارند؛ از جمله ساختمان مجلس، کاخ ریاست جمهوری، بانک مرکزی، دانشگاه ملی تاجیکستان، ساختمان اپراباله، کتابخانه معروف فردوسی و بسیاری از بناهای معروف دیگر که در اینجا به معرفی برخی از آنها میپردازم.
دانشگاه دولتی تاجیکستان
دانشگاه دولتی تاجیکستان در سال 1948 تأسیس شده است. این دانشگاه ملی از دو بخش مجزا تشکیل شده: مرکز اداری دانشگاه که ساختمانی زیبا واقع در مرکز شهر و در خیابان رودکی است و دیگری بخش آموزشی دانشگاه که در منطقهای معروف به جزیره واقع شده است. علت نامگذاری این بخش به نام جزیره این است که ساختمانهای آموزشی دانشگاه که شامل چند بنای سه و چهار طبقه است، در دل دو رودخانه واقع شده و پلی که روی یکی از این رودخانهها نصب شده رابط میان دانشگاه و خیابان منتهی به آن است. آب این رودخانهها بسیار گلآلود است و علت آن عبور آنها از سرزمینهایی با خاک رس است، اما جریان آب در آنها شدید است و صدایی گوشنواز دارند.
ساختمانهای واقع در این مجموعه که بهصورت پراکندهای بنا شدهاند، محل برگزاری کلاسهای درس هستند، کلاسهایی سرد با نیمکتهای مستهلک و نمور.
یکی از مشکلات اصلی در سراسر تاجیکستان، پایین بودن سطح بهداشت در این کشور است، بهطوری که برای کسانی که از ایران به این کشور سفر میکنند، مشکلساز است. نداشتن سرویس بهداشتی با امکانات کافی یکی از مشکلات ما در مکانهای عمومی بود، فرقی نداشت دانشگاه باشد یا پارک یا رستوران. این مشکل در سراسر پایتخت مشهود بود. وضعیت بهداشت در سرویسهای بهداشتی دانشگاه اسفبار بود، با وجود اینکه تاجیکستان کشور پر آبی است، سیستم آب رسانی در آن بسیار ضعیف است. در هیچیک از سرویسهای بهداشتی دانشگاه، واقع در جزیره، آب لولهکشی وجود نداشت و برای طهارت باید از بطریهایی که در محوطه سرویس قرار داده شده بود استفاده میکردیم، و شاید بوی بد و آزاردهندهای که در سراسر دانشگاه به مشام میرسید، ناشی از همین امر بود. وقتی اولین بار با این معضل بزرگ روبهرو شدم، بسیار حیرت کردم، اما بعد از آن سعی کردم تا جایی که میشود از هیچکدام از سرویسهای بهداشتی عمومی استفاده نکنم.
در بخش اداری دانشگاه که ساختمانی با نمای زیبا در سه طبقه بود، به امور ثبت نام و انتخاب واحد و ... دانشجویان رسیدگی میکردند. اما کلاسهای ما که در مقطع دکتری درس میخواندیم و همگی ایرانی بودیم در این مجموعه برگزار میشد. کشور تاجیکستان از نظر پوشش کشوری آزاد است، به همین دلیل من و خیلی از همکلاسیهایم با همان پوشش رسمی در ایران به دانشگاه میرفتیم. اما یک روز اتفاق جالبی برای من افتاد که نمیدانم چگونه آن را تفسیر کنم. آن روز صبح وقتی به در ورودی دانشگاه رسیدم، چند مرد که شبیه بادیگاردها بودند و دم در ایستاده بودند، مانع ورود من به دانشگاه شدند. برایم خیلی عجیب بود، چون من روزهای قبل هم با همان پوشش به دانشگاه میرفتم و مانعی نداشت. اول فکر کردم به خاطر حجابم مانع ورودم شدهاند، اما وقتی که علت را جویا شدم به من گفتند که دانشجویان حق پوشیدن شلوار جین را ندارند و این هم یکی دیگر از عجایبی بود که من در این کشور با آن روبهرو شدم. در جایی که پوشیدن دامنهای بسیار کوتاه ممنوعیتی ندارد، پوشیدن شلوار جین در دانشگاه ممنوع است!!!! به هر حال من راهی برای رفتن به دانشگاه پیدا کردم و این موضوع را با معاون دانشگاه در میان گذاشتم و از فردای آن روز مشکلی برای من ایجاد نشد!!!
یکی دیگر از نکات جالب توجه در این دانشگاه نحوه صدور کارت دانشجویی بود. برعکس کشور ما که این کارت از اعتبار و اهمیت ویژهای برخوردار است و برای بهدست آوردن آن باید هفت خان رستم را طی کرد، در اینجا هر کسی به راحتی میتواند صاحب کارت دانشجویی شود، زیرا دانشجویان باید این کارت را از لوازم التحریر فروشیها تهیه میکردند و بعد آن را به مسئول آموزش میدادند تا عکس دانشجو را روی آن الصاق نماید و آن را مهمور کند!! شاید هم به دلیل همین سختگیری در صدور بود که این کارت هرگز مورد استفاده ما قرار نگرفت!!
یکی از مشکلات اصلی اجتماعی در تاجیکستان که گریبان همه دانشجویانی را که قصد ادامه تحصیل در این کشور را دارند، میگیرد، شیوع رشوه خواری بین مردم این کشور در هر سطح و طبقه است. درباره این معضل با خیلی از دوستان تاجیکم به خصوص استاد ملاجان که مردی بسیار شریف و اهل علم و دانش است صحبت کردم و اکثر آنها شرایط اقتصادی بد کشور را دلیل این امر دانستند، اما بعدها که درباره فرهنگ روسیه بیشتر تحقیق کردم دریافتم که رشوه خواری در روسیه از گذشتههای بسیار دور رواج داشته است، به طوری که در برخی از منابع و سفرنامههای دوره قاجار به صراحت به آن اشاره شده است و شاید این فرهنگ زشت سوغات حکومت شوراها بر این کشور باشد، البته اگر پیش از آن این امر جزئی از فرهنگ ایشان نبوده باشد.
میدانم که رشوه خواری در کشور ما هم بیداد میکند، اما در تمام طول تحصیلم به یاد ندارم که استادی به دادن نمره در قبال دریافت مبلغی پول تن داده باشد یا به این صفت شهره باشد، در مورد دانشجویان خارجی هم، حتی از زبان کسانی که از هر فرصتی برای تخریب و زیر سوال بردن فرهنگ ما استفاده میکردند، چنین چیزی را نشنیدم. اما در تاجیکستان فراوان به آن برخوردم. اساتیدی در دانشگاه ملی تاجیکستان به امر شریف معلمی مشغول به کارند که در میان تمام دانشجویان، چه خارجی و چه بومی، به این امر شهره بودند که برایشان فرقی ندارد امتحانت را خوب داده باشی یا بد، دانشجوی زرنگی باشی یا نه، در هر صورت باید مبلغی، حداقل پنجاه سامانی (پول رایج تاجیکستان)، بدهی تا نمره قبولی را کسب کنی.
من همان سال اول با این فرهنگ زشت مواجه شدم و بسیار از آن متأثر. سال اول ورودم، بعد از دوندگیهای بسیار و رایزنی با افراد مختلف، سرانجام در شرایطی که گمان میکردم همه چیز تمام شده است و دیگر میتوانم با خیال راحت به ایران برگردم، در روز آخر که دیگر مهلت ویزای من به پایان رسیده بود و غروب آن روز پرواز داشتم، مسئول ثبت نام دانشجویان خارجی دانشگاه که به رشوه خواری معروف بود از طریق یکی از اساتید به من گفت اگر میخواهی همین امروز کارت را انجام دهم و با خیال راحت به کشورت برگردی باید حداقل پانصد سامانی -که تقریباً به پول ما در آن زمان یک میلیون و دویست هزار تومان میشد- بپردازی. آن قدر شوکه شده بودم که ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. دچار استیصال شدیدی شده بودم و نمیدانستم چه تصمیمی بگیرم. در این شرایط بد بودم که استاد ملاجان را که همیشه بهنظر متفاوت از دیگران بود، دیدم. اشک همچنان از چشمانم جاری بود و بیوقفه گریه میکردم، نه به خاطر پولی که از من درخواست شده بود، بلکه بیشتر به دلیل آنهمه ناجوانمردانگی که تا روز آخر به من گفته میشد همه چیز روبهراه است و دقیقاً زمانی که دیگر کاری از دستم برنمیآمد چنین درخواستی از من کردند. استاد ملاجان که بسیار متأثر شده بود مدام به جای هموطنانش ابراز شرمندگی میکرد و با صحبتهایش کمی آرامم کرد.
به خوابگاه که برگشتم تا وسایلم را بردارم و به فرودگاه بروم، ماجرا را برای دوستان ایرانیام تعریف کردم و یکی از آنها که بانویی زرنگ و آگاه بود گفت که تمام مدارکت را به من بده تا کارت را پیگیری کنم و بعد شهریهات را به حساب من واریز کن تا کار ثبت نامت را انجام دهم. این خبر بسیار من را خوشحال کرد و با آرامش بار سفرم را بستم و روانه کشور عزیزم شدم. اما این خاطره بد هرگز سبب نشد خوبیهای تاجیکها و خاطرات شیرین این سفر را به خاطر وجود چند نفر انسان ناخوب نادیده بگیرم.
در کنار آنچه که گفته شد، کلاسهای درس ما هم خود حکایتی شنیدنی و جالب بود. اکثر استادهایی که سر کلاس درس ما حاضر میشدند بر این امر اذعان داشتند که سطح علمی دانشگاههای تاجیکستان با ایران به هیچ وجه قابل قیاس نیست و علم در ایران بسیار پیشرفتهتر از آنجاست و شاید به همین دلیل هم بود که هیچ کدام از اساتید گرامی جز استاد زبان روسی که میدانست در این زمینه سواد او بیشتر از ماست، خود را ملزم به درس دادن نمیدانستند و ترجیح میدادند کلاس را با صحبت کردن درباره شرایط حاکم بر دو کشور ایران و تاجیکستان به پایان برسانند، که البته این مباحث برای من جالبتر بودند.
یکی از مشخصههای حکومت شوروی سابق که ما درباره آن بسیار دیده، خوانده و شنیدهایم، فقر حاکم بر شوروی کمونیست بوده است و من تا قبل از این سفر به آن کاملاً باور داشتم، اما بعد از رفتن به این کشور و شنیدن سخنان اساتید و شهروندانی که آن زمان را تجربه کرده بودند، دچار تردید جدی شدم، چرا که بسیاری از مردم این کشور بر این باور بودند که استقلال تاجیکستان و فروپاشی شوروی برای آنها ارمغانی جز عقبافتادگی نداشته است. آنها از دوران حکومت استالین و جانشینانش به عنوان دوران طلایی و عصر شکوفایی یاد میکردند و تأکید داشتند که سی سال پیش این کشور بسیار پیشرفتهتر از حالا بوده است، مثلاً در آن زمان سیستم دامداری مکانیزه بوده است و اینک به صورت دستی انجام میشود!
از نکات جالب دیگر در این کشور که بیشباهت به کشور ما نیست، امر تعطیلات است. همانطور که ما به هر مناسبتی مدارس و دانشگاهها و ادارات دولتی را تعطیل میکنیم، تاجیکها هم تدابیری برای تعطیلی بیشتر اندیشیدهاند. مثلاً اگر یک روز تعطیل رسمی با روز یکشنبه که تعطیلی پایان هفته است مصادف شود، آنها برای اینکه این تعطیلات حدر نرود، روز قبل یا بعد از آن و گاه هر دو را تعطیل میکنند.
نکته جالب دیگر درمورد تعطیلات در این کشور این است که اکثر مردم این کشور مسلمان و اهل تسنن هستن و به برگزاری نماز روز جمعه بسیار پایبند، اما پایان هفته آنها طبق همان زمان که روسها بر این کشور حکومت میکردهاند روز یکشنبه است و این امر سبب میشود که عملاً بسیاری از اماکن در روز جمعه هم تعطیل یا نیمه تعطیل باشند تا مردم در این فریضه شرکت کنند.
درباره آداب تاجیکها در انجام فریضههای دینی هم یک نکته قابل توجه است و آن عدم اجازه زنان برای حضور در اماکن مقدس مانند مسجد یا مقبره بزرگان است و این ممنوعیت برای همه اعمال میشود. مثلاً سال قبل که من و خواهرم روز عید فطر در دوشنبه بودیم، وقتی که بعد از یک ماه روزهداری با هیجان و شورو شوق آماده شدیم که برای اقامه نماز عید به مسجد برویم، به ما گفته شد که در اینجا هیچ زنی حق حضور در مسجد و خواندن نماز جماعت را ندارد و این برای ما بسیار عجیب بود، چون در ایران صفهای نماز زنان هموار بسیار شلوغتر از مردان است.
يكي ديگر از مکانهای دیدنی تاجیکستان تئاتر دولتی شهر دوشنبه است. این بنا که به نام ابوالقاسم لاهوتي نامگذاری شده است، در تاجيكستان از شهرت و جايگاه ويژهاي برخوردار است. پیش از این نام ابوالقاسم لاهوتي را بیش از یکی دو بار نشنیده بودنم و شناختی از وی نداشتم. وقتی دیدم که یکی از امکان مهم این شهر به نام اوست، درصد شناخت بیشتر وی برآمدم. به همین دلیل به کتابخانه فردوسی رفتم و به مطالعه و بررسی آثاری درباره لاهوتی پرداختم. در اینجا بخشی از دریافتهایم درباره ابوالقاسم خان را میآورم تا اگر روزی قصد سفر به این کشور داشتید و از این بنا دیدن کردید، اطلاعاتی اندک درباره علت نامگذاری آن داشته باشید.
من فرزند یک دهقانی بودم از همین زمان لاهوتی به عنوان یک انقلابی مبارز فارسی زبان در تاجیکستان محبوبیت فراوانی پیدا کرد، به گونهای که اگر نگوییم تمام تاجیکها، میتوان گفت همه تحصیل کردههای آنجا لاهوتی را به خوبی میشناسند. در تاجیکستان اماکن بسیاری به نام این شاعر انقلابی ایران نامگذاری شدهاست. از جمله یک کتابخانه بزرگ و یکی از مهمترین سالنهای تأتر دولتی در شهر دوشنبه.
ادامه دارد... فاطمه دفتری
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=2167 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |