شماره 154 | 20 فروردين 1393 | |
پرویز راجی، فرزند دکتر عبدالحسین راجی سیاستمدار و جراح نامدار و آخرین سفیر ایران در انگلیس در خلال سالهای 1355 تا 1357 که در واقع آخرین سفیر شاه در لندن محسوب میشد، در سوم فرودین 1393 در سن 78 سالگی درگذشت. راجی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در انگلیس ماندگار شد. وی که متولد 1315 در تهران است دوره دبیرستان را در آمریکا و دوره لیسانس را در رشته اقتصاد در دانشگاه کمبریج انگلیس تحصیل کرده بود. او پس از فارغ التحصیلی در سال 1339 به استخدام شرکت ملی نفت (جایی که امیرعباس هویدا آن زمان در آن حضور داشت) درآمد و همین آشنایی همکاری نزدیک این دو را در آینده رقم زد. وی به دلیل پیوستگی کامل پدرش عبدالحسین راجی به لژ فراماسونری و عضویت در کابینه منوچهر اقبال، توانست در حلقه اول پهلویها قرار گیرد. همانند پدر خود که شغل اداری را از شرکت نفت شروع کرده بود، او نیز در شرکت نفت جذب شد و به چند ماموریت رفت و مدیران وقت به ویژه عبدالله انتظام مدیرعامل شرکت ملی نفت از وی رضایت کامل داشتند. در شرکت نفت راجی با امیرعباس هویدا (مدیر اداری وقت) آشنا شد و در همین موقعیت ماند تا زمانی که هویدا به وزارت دارایی رسید و او مدتی مامور خدمت در وزارت دارایی شد. زمانی که هویدا به نخست وزیری رسید، راجی را با خود به نخست وزیری برد و همزمان با تشکیل نخستین کابینهاش وی را به عنوان مدیرکل دفتر نخست وزیر معرفی کرد. وی همزمان نگاه اشرف پهلوی را به خود جلب کرد که بعدها او را در کانون شایعات قرار داد. شایعاتی از مدتها قبل درباره آشنایی پرویز راجی با اشرف خواهر دوقلو شاه ایران در محافل مختلف وجود داشت. راجی در تاریخ 1348 با اشرف آشنا شد و مورد توجه او واقع شد. حتی در زمان حکومت پهلوی، این توجه اشرف به راجی، نزدیک شدن بیش از حد به یکدیگر و همنشینیهای آشکار و پنهانی، نشانه وجود ارتباط نزدیک و غیراخلاقی بین این دونفر توصیف میشد. اشرف نیز از نخستین میهمانان رسمی عضو خانواده پهلوی برای دیدار راجی در انگلیس بود و سپس مسافر مکرر لندن شد که شایعات قبلی در باره نوع ارتباط بین آنان را تقویت میکرد. اشرف اسدالله علم، وزیر دربار شاهنشاهی، را مجبور کرد تا راجی را با عنوان کمک به کارهایش، در کمیته بینالمللی حقوق بشر، وابسته به سازمان ملل در آمریکا بگمارد. در تاریخ 24 اسفند سال 1349 با فرمان شاه به مقام سفارت در سازمان ملل نائل شد. طبق ابلاغیه اسدالله علم، سفیری راجی در سفارت ایران در سازمان ملل به دستور شاه بود و کلیه امور این ابلاغیه به اشرف پهلوی ارجاع داده شد. (1) ارتباط با هویدا و نزدیک بودن به اشرف سبب شد، پیشنهاد سفیری راجی در لندن را به وزارت خارجه بدهد که خلعتبری وزیر خارجه از این گزینش، تعجب کرد. براساس همین پیشنهاد، راجی که از نگاه خلعتبری بیتجربه و جوان بود در 40 سالگی سفیر ایران در انگلیس شد. خلعتبری وزیر خارجه ایران پیشنهاد چند كاردار ورزیده را برای تصدی مقام سفارت در لندن داد؛ ولی هنوز مطالعات وی به پایان نرسیده بود که شاه، پرویز راجی را به عنوان سفیر مورد نظر برگزید. خلعتبری از این گزینش شاه، شگفتزده شد؛ چرا که راجی، جوان و بی تجربه بود که پس از مدت کوتاهی خدمت در شرکت نفت به وزارت خارجه منتقل شد و بالاترین سمت دولتی او ریاست دفتر نخست وزیری بود. خلعتبری به گمان اینکه راجی از سوی هویدا به شاه سفارش شده بود، در اینباره اظهار نظری نکرد و اصولاً کسی نبود که در برابر حرف شاه سخنی بگوید.(2) راجی سفیر تازه ایران در لندن مجرد بود. بعدها که وی یادداشتهای روزانه دوران سفارت خود را با عنوان «در خدمت تخت طاووس» به زبان انگلیسی منتشر کرد و در آن هیچ نکتهای را نگفته باقی نگذاشت نشان داد که آشنایی وی با اشرف به صورت شرکت در میهمانیها و سفرها و دیدارهای خانوادگی ادامه داشت. شاه، هنگام انتصاب راجی به این سمت از رابطه وی با اشرف آگاه بود؛ ولی ظاهراً از نگاه او این مسئله مهم نبود. تنها نقطه مثبت زندگی راجی که نظر شاه را جلب کرد و دلیل انتصاب وی هم شد، پیشینه تحصیل وی در دانشگاه کمبریج و تسلط وی به زبان انگلیسی بود؛ جوانی راجی هم نقطه مثبتی بود و شاه، چنین میپنداشت که بهتر از گذشتگان می تواند از تبلیغات بی بی سی و مطبوعات انگلیس علیه رژیم و شخص شاه جلوگیری كند.(3) مأموریت راجی در سفارت انگلیس ایجاد روابط مستحکم تر میان رژیم سلطنتی ایران و انگلیس بود. وی همچنین وظیفه داشت، امور تجاری بین دو کشور و همچنین خریدهای تسلیحاتی شاه را از لندن هرچه بیشتر گسترش دهد. در دوره سفارت راجی، مارگارت تاچر، رهبر وقت حزب محافظهکار انگلیس در 8 اردیبهشت 1357 رهبر وقت حزب محافظه کار انگلیس به ایران سفر کرد. تاچر به فاصله کوتاهی پس از این سفر، نخستوزیر شد. حسن کامشاد نویسنده و مترجم که از دوران تحصیل راجی در کمبریج با وی آشنایی داشت، در جلد دوم کتاب زندگی خود با عنوان«حدیث نفس» خاطرهای از شام سالانه انجمن ایران در لندن را نقل میکند که در آن لرد کرینگتن وزیر خارجه دولت تاچر و دختر ملکه بریتانیا سخن میگویند، سخنرانی سفیر جوان تازه از راه رسیده ایران که به نحو غیرمنتظرهای جذاب بود. رییس انجمن که در پایان جلسه سخن گفت با همه محافظهکاری و خویشتنداری انگلیسیاش نتوانست خودداری ورزد و به شوخی جدی گفت که سالهای سال از سفیران پیشین ایران، من من و لکنت زبان و کلمات نامفهوم در این مراسم شنیدم و امسال ناگهان سخنوری و بلاغتی میشنوم که جا دارد از آن تقلید کنم و زبان مادری خود را از وی بیاموزم».(4) روز 23 آذر 1357 اميرخسرو افشار وزيرخارجه رژيم شاه به اتفاق پرويز راجی سفير شاه در لندن راهی وزارت خارجه انگليس شدند تا با «ديويد اوئن» وزير خارجه بريتانيا ملاقات كنند و از وی بخواهند كه حمايتهايش را از دولت شاه كاهش ندهد. در گزارش راجی از این ملاقات آمده است:«افشار ضمن بحثی راجع به خطر تجزيه ايران بر اثر سقوط رژيم شاهنشاهی، به اوئن خاطرنشان ساخت كه: «ارتش شاهنشاهی كاملاً قابل اعتماد است و اعليحضرت نيز تمايل دارند كه مانند يك شاه مشروطه سلطنت كنند...». وزير خارجه انگليس در پاسخ افشار، مسئله كثرت گيجكننده مردم در تظاهرات روز عاشورا را متذكر شد و با تأكيد بر اينكه بايستی در مقابله با تظاهركنندگان از حداقل زور استفاده شود، بالا رفتن تلفات و ضايعات ناشی از سركوب مردم را مسبب بيزاری افكار عمومی غرب از رژيم ايران دانست. ولی بلافاصله پس از آن، گفتههايش را به اين نحو تصحيح كرد كه: «... البته بايد بدانيد كه آنچه ما در پايتختهای غربی میانديشيم اهميت چندانی ندارد. اصلاً ما را فراموش كنيد. ما اگر بتوانيم به شما كمك كنيم، از انجام آن دريغ نداريم». راجی ادامه میدهد:«در بازنگری به آنچه كه امروز انجام گرفت، دامنه تفكراتم به اينجا كشيد كه: واقعاً چطور میتوانيم ادعا داشته باشيم كه باز هم چيزی از غرور ملی در ما باقی مانده است؟ ... در موقعيتی كه «آيتالله» مردم ايران را عليه شاه برانگيخته، ما دو نفر (يكی وزير امور خارجه دولت شاهنشاهی و ديگری سفير شاهنشاه آريامهر در دربار «سنت جيمز») اينجا در لندن در برابر دولت انگليس به خاك افتادهايم و با التماس از آنها میخواهيم كه دست از حمايت ما نكشند. اگر زمانه به حدود 50 سال قبل بازمیگشت، اين عمل ما میتوانست قابل توجيه باشد. ولی اينك كه ديگر هيچ نشانی از دوران گذشته امپراطوری بريتانيا وجود ندارد، مسلماً انگليسها هرگز نمیتوانند كاری بيشتر از خود ما برای ايران انجام دهند. در حالی كه ما در ايران هنوز اعتقاد داريم از قدرت جادوئی انگليس میتوان استفاده كرد، ولی خود انگليسیها اولين كسانی هستند كه اعتراف میكنند ديگر هيچ قدرتی ندارند... ما دائم مشغول تفسير و تعبير و يا عيبجويی از سخنانی هستيم كه كالاهان يا كارتر درباره ايران به زبان میرانند. ولی «آيتالله» آنها را به ديده تحقير مینگرد و اصلاً به گفتههايشان اعتنايی ندارد. و در اين ميان مسلم است كه او برنده خواهد بود. آيا موقع آن نرسيده كه به ما ثابت شده باشد به بيراهه رفتهايم و از زاويهای غلط به مسائل نگريستهايم؟ و آيا لازم نيست كه بيش از اين به خيالبافیهای بیپايه خود ادامه ندهيم؟ (5) یادداشتهای راجی از دوران سفارتش در یک سال پایانی عمر سلطنت پهلوی نشان میدهد که مسالهای عمدهتر از برنامه فارسی بیبیسی در ذهن شاه و مشاورانش وجود نداشت و راجی مدام در جریان فشار از تهران بود که از تهران میآمد و توقع داشت که برنامه فارسی بی بی سی از پخش اخبار و تحلیلهای مربوط به تظاهرات و حوادث ایران خودداری کند. راجی یادداشتهای روزانه دوران سفارتش را سالها پس از انقلاب در اواخر 1371 در یکی از نشریات انگلیسی منتشر شد. این خاطرات بعدها در قالب کتابی با نام «در خدمت تخت طاووس» با ترجمه «حسن کامشاد» در ایران منتشر شد. از کتاب پرویز راجی دو ترجمه به فارسی به نامهای «خدمتگزار تخت طاووس» و «در خدمت تخت طاووس» منتشر شده است. راجی در سال 1388 در مصاحبهای گفته بود که کتاب «خدمتگزار تخت طاووس»، ترجمه درستی از کتابش نیست و محتویات آن را تأیید نمیکند، اما صحت مندرجات دیگر ترجمه کتابش را تایید کرده بود. این خاطرات از روزهای پایانی خرداد 1355 تا پیروزی انقلاب را در بر دارد. سه محور اساسی کتاب به «جلب نظر شاه، تأمین زمینهها و تسهیلات لازم برای سفر خاندان شاه و درباریان به انگلیس و فراهم کردن بساط خوشگذرانی» اختصاص یافته است. راجی در کتابش بیان می کند که نه در گفتگوهایش با مقامات انگلیس، نه در تماس با مطبوعات و نه در قانع کردن کارگردانان بی بی سی درباره تعدیل حملات و انتقاداتش به رژیم، کوچکترین پیروزی و بهره ای به دست نیاورد. پرویز راجی بعد از انقلاب اسلامی ایران در لندن ماند، اما در فعالیتهای ایرانی سهمی نداشت. در لندن با «گلی پرتوی» ازدواج کرد و صاحب دختری شد و مدتی نیز در شهر لیسبون پرتغال ساکن گشت و وقت خود را به ورزش و مطالعه گذراند و هر از چندی مقالاتی در هفته نامه «اسپکتیتور» مینوشت. او که سالها به سرطان مبتلا بود، یکشنبه سوم فروردین ماه 1393 در لندن درگذشت.
1- از ظهور تا سقوط، حسین فردوست، اطلاعات، 1373 ، ص 465. محمود فاضلی
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=2164 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |