شماره 149 | 23 بهمن 1392 | |
صادق زیباکلام، پژوهشگر و تحلیلگر سیاسی معتقد است، نگاه مارکسیستی همچنان بر تاریخنگاری ایران حاکم است. علوم انسانی ما در شرایط فعلی پیشرفت نکرده است و به دلیل این عقبماندگی نگاه مارکسیستی توانسته است سیطره پیدا کند.
صادق زیباکلام، تحلیلگر، منتقد سیاسی و استاد دانشگاه دوشنبه (14 بهمنماه) از ایبنا بازدید کرد. وی صاحب آثاری چون «ما چگونه ما شدیم: ریشهیابی علل عقبماندگی در ایران»، «از هانتینگتون و خاتمی تا بن لادن: برخورد با گفتگو میان تمدنها؟» و «سنت و مدرنیته: ریشهیابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار» است و در گفتوگو با ایبنا به پرسشهایی درباره افکار، دیدگاهها و کتابهایش پاسخ داد.
آقای زیباکلام بهعنوان نخستین سوال، چه دلایلی باعث ورود شما به حوزه علوم انسانی شد، چرا پس از ادامه تحصیل تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته مهندسی شیمی به علوم انسانی علاقهمند شدید؟ بدون اینکه خودم متوجه شده باشم دو سالی که در زندان بودم و آشنا شدن با رهبران حزب توده، سازمان مجاهدین، چریکهای فدایی خلق و جریانات اصلی سیاسی در ایران و برخی از روحانیون باعث شد سیاست و فکر سیاسی داشتن و مسایل سیاسی برایم اهمیت بیشتری پیدا کند و فکر میکنم انقلاب تیر خلاص بود به اینکه من تصمیم گرفتم مهندسی را رها کنم و وارد علوم انسانی بشوم. بنابراین سال 63 که برای دکترا به انگلستان برگشتم به دنبال علوم انسانی رفتم و سال 70 به ایران بازگشتم و در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شروع به تدریس کردم.
اگر زمان به عقب برگردد بازهم همین راه را ادامه میدهید؟ دلیلش این است که مهندسی و علوم کاربردی ذهن فرد را شکل میدهد و او یاد میگیرد که دو به اضافه دو میشود چهار و اگر غیر از این شد، یک جای کار اشکال دارد. در حالیکه در علوم انسانی ایران اگر دو به اضافه دو حاصلی غیر از چهار داشت سعی میکنند به کمک نظریهپردازی آن را توجیه کنند. به همین دلیل است که معتقدم علوم انسانی ما در شرایط فعلی پیشرفت نکرده است چون همیشه آنچیزی که اتفاق افتاده را صاحبنظران علوم انسانی ما تبیین و تفسیر کردند و با این مساله با علامت سوال برخورد نکردند.
بهطور مثال اتفاقاتی که در جهان عرب رخ داده است باعث نمیشود صاحبنظران علوم انسانی در جامعه ما دنبال فکر بروند که چرا مثلا برای مصر، سوریه و لیبی این اتفاقات افتاد. در حقیقت به دنبال کشف این رویدادها و دلایل رخ دادنش نمیروند بلکه دو هزار دلیل میآورند که چرا اینگونه شد. افراد به دنبال ارزیابی و فهم سوژه نمیروند چه درباره تحولات جهان عرب و چه درباره مسایل داخلی جامعه خودمان. برای مثال وقتی در دوم خرداد 76 یک آدم ناشناسی یعنی آقای خاتمی 20 میلیون رای آورد صاحبنظران علوم انسانی ما به دنبال کنکاش این قضیه نرفتند و تنها یکسری دلایل آوردند. جالب اینکه چند سال بعد هم که فردی مانند محمود احمدینژاد که نقطه مقابل خاتمی بود و 17 میلیون رای آورد بازهم یکسری دلایل برایش چیدند. به نظر من وضع علوم انسانی در ایران هولناک و وحشتناک است.
شما در دورهای از زندگیتان عقاید مارکسیستی داشتید، دلیل گرایشتان به این عقاید چه بود و آیا این عقاید در آثار شما هم منعکش شده است؟ در حقیقت من مارکسیست نشدم اما در یک مقطعی عملا در این عقاید گیر افتادم. یعنی آنچه میگفتند برای من منطقی به نظر میرسید و حدود سه، چهار ماه در شک و تردید و در واقع در عالم برزخ بودم اما بعد از این مدت بدون اینکه مطالعه خاصی داشته باشم از آن حالت بیرون آمدم و فکر میکنم علت بیرون آمدنم از آن حالت یک جور وابستگی عاطفی به خانوادهام بود و اینکه به هر حال خانوادهام مذهبی بودند و به خودم گفتم چه ماورالطبیعه باشد و چه نباشد، من دوست دارم فکر کنم آنچه که مذهب میگوید، درست است. از آن زمان دیگر آن حالت برزخ برایم پیش نیامد اما به شدت افکار و عقاید و نگاه مارکسیستی روی من تاثیر گذاشته بود همچنان که بر مرحوم شریعتی، سازمان مجاهدین خلق و اندیشمندان دهه 40 تاثیر گذاشته بود. بنابراین در دهه 40 این شرایط حاکم بود و حتی خیلی از مسلمانان به مارکسیسم، علم مبارزه لقب داده بودند و به مارکسیسم یک نگاه آمیخته به احترام وجود داشت.
شما یک نگاه تاریخی هم دارید و کتابهایی نیز در زمینه تاریخ اجتماعی تالیف کردهاید با این اوصاف، نقاط ضعف تاریخنگاری در ایران بهویژه پس از انقلاب اسلامی را در چه میبینید؟ سیطره این دیدگاه چه نتایج و آثاری را دربرخواهد داشت؟ آیا این مساله تنها درباره تاریخنگاری ایران و تحلیل تاریخ در ایران صدق میکند یا در کل جوامع به این صورت است؟ در ایران هم چنین نگاهی وجود دارد. در ایران نیز برخی آثاری که درباره انقلاب اسلامی نوشته شده میخواهد بگوید شاه وابسته و نوکر بود از خود ارادهای نداشت و تمام کارهایی که کرد اشتباه بوده است. من معتقدم بعد از گذشت 35 سال از انقلاب هنوز یک روایت دقیق از اسباب و علل سقوط رژیم شاه و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران منتشر نشده است و معتقدم در تمام آنچه که از سوی بنیادها، نهادهای مختلف و نویسندگان تالیف شده است، همان نگاه ایدئولوژیک حاکم است و به بسیاری از سوالات پاسخ نمیدهد.
آیا تدوین تاریخ دنیا براساس تفکر مارکسیستی است یا تنها در ایران این اتفاق افتاد؟ معتقدم حتی اکنون که در بهمن 92 هستیم بخش عمدهای از ادبیات اصولگرایان تندرو همان تفکرات مارکسیستی است که از مارکسیستها به سازمان مجاهدین خلق، نهضت آزادی، حزب جمهوری اسلامی و از آنها به چپهای دهه 60 رسیده و در نهایت به اصولگرایان رسیده است. معتقدم چند سال دیگر این تفکر در جامعه ما کمرنگ میشود. در جامعه ما علت اینکه نگاه مارکسیستی پایدار ماند فقدان توسعه سیاسی بود. اگر در جامعه ما توسعه سیاسی صورت گرفته بود، اگر سطح سواد عمومی بالاتر رفته بود این ادبیات خیلی کمرنگ میشد همچنان که در بسیاری از جوامع دیگر این اتفاق افتاد.
به نظر شما محتوایی که الان در قالب انقلاب اسلامی تولید میشود توانسته به نشر انقلاب ما کمک کند؟ خبرنگار : کوثر سامانی
منبع: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=2116 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |