تاریخ شفاهی: مصاحبه (خود)زیستنگاری به شیوه مشارکتی-2
|
• تاریخ شفاهی: کاربرد فنونی مانند گوش دادن، روایت ماجرای زندگی و رابطة صمیمانه(25) در تحقیقات
ایجاد رابطة صمیمانه و آشنایی با تفاوتها
تاریخ شفاهی در مراحل گردآوری اطلاعات اصولاً بر ضبط ارتباط کلامی بین محقق و موضوع تحقیق (مصاحبهشونده) متکی است. دقیقترش این میشود که تاریخ شفاهی با تکیه بر دو فنِ تسهیلکنندة جریان اطلاعات یعنی گفت و شنود تحقق مییابد. مصاحبهگر و مصاحبهشونده حتی پیش از آغاز روایت میتوانند با نحوة سخن گفتن و گوش دادن در متن تولید روایت یک زندگی آشنا شوند. پس توصیه میکنیم که پیش از برگزاری نخستین جلسة ضبط مصاحبه (در صورت امکان) با هم آشنایی مختصری پیدا و نوعی رابطة صمیمانه برقرار کنند، رابطهای که در تمام مراحل مصاحبه بدان پایبند بمانند. با وجودی که رابطة مذکور همواره امری مبتنی بر قواعد گفت و واگفت(26) است، اما مسئولیت اصلی بر عهدة پژوهشگری است که فرایند تحقیق را آغاز کرده است. پس شاید بحثی مقدماتی لازم باشد تا دو طرف با یکدیگر احساس راحتی کرده و «سبک کلام»(27) هم را بشناسند.
«مصاحبهگران پیش از نخستین ملاقات میتوانند چارچوب زمانبندیِ تحقیقمحور خود را موقتاً هم که شده رها کنند تا انتظاراتی که راویانشان از زمان دارند، برآورده شود. آنگاه که برای شناختن کسی وقت میگذارید دستاورد شما چیزی بیش از یک مصاحبة مقدماتی است که گاهیاوقات یک یا چند نشست طولانی را به دنبال میآورد. پژوهشگران در هماهنگی با رویههای مفید تاریخ شفاهی میکوشند در این فرصت پیشنهادات و نظرات راویان را دربارة پروژه جویا شوند مانند پرس و جو از نام راویان بالقوه، دیگر افراد مطلع، منابع تهیه عکس، یادگاریها و مطالب و مواد مکتوب. البته، هدف از تماس اولیه صرفاً مصاحبهای مقدماتی برای کسب اطلاعات نیست؛ این جلسه فرصتی است برای پدیدآوردن روحیة تشریک مساعی(28) و نوعی خودبرونریزی(29) طرفینی. (Minister, in Gluck and Patai، 1991، صفحة 36).»
برقراری رابطة صمیمانه و ایجاد روحیة همکاری از ملزومات حیاتی یک مصاحبة موفق است. کنشهای زبانی نیز جزء لاینفک این مرحله محسوب میشوند. همانطور که در بخش مربوط به قصهگویی خواهیم گفت، هر انسان یا ملتی برای نقل ماجراهایش از ساختارهای زبانشناختی مخصوص به خود استفاده میکند، بنا بر این دو طرف باید به سبک گفتار یکدیگر خو گرفته باشند. با وجودی که اهمیت حیاتی رابطة صمیمانه و رفتار متقابل در شیوههای تحقیقاتیِ کیفیتمحورِ تعاملی را مورد بحث قرار دادهایم، اما موارد مذکور در موقعیتهای تاریخ شفاهی تشدید میشوند- به ویژه برای محققانی که از موضعی کلنگرانه به فرایند پروژهشان مینگرند. زیرا شما در جایگاه محقق صرفاً از راویانتان نمیخواهید که به شما اجازه دهند (مانند تحقیقات میدانی) رفتاری طبیعی و بیتأثیر از فرایند تحقیق را مشاهده نمایید. و همینطور نیز (مانند مصاحبههای عمقی و مصاحبة گروهی متمرکز(30)) پرسشهایی مشخص دربارة موضوعی مشخص و واضح را نمیپرسید. آنگاه که از کسی دعوت میکنید تا در پروژة تاریخ شفاهی شما شرکت کند در واقع از او خواستهاید تا داستان زندگیاش را برای شما روایت نموده و آنچه در عمق دل دارد را با کلماتش بیان کند. شاید شما بسته به ماهیت پروژهتان از او بخواهید مقاطع دشوار زندگیاش را مرور کرده و تعریف نماید. در اینجا هیچ تضمینی نیست که بعد از چکاندن ماشة خاطراتش به دست شما نتواند به ارادة خودش شلیک را «متوقف سازد». از طرف دیگر شاید ندانید او پس از دور برداشتن روایتش شما را به کدام سو میکشانَد. بنا بر این نمیتوانید همه موضوعات گفتگو را از پیش تعیین کنید، چون هنوز شناختی نسبت به یکدیگر پیدا نکردهاید. اینجاست که رابطة صمیمانه و آن آشنایی اولیه، جزءِ ملزومات ذاتیِ فرایندِ تاریخ شفاهی محسوب میشود زیرا مصاحبهشونده تقریباً تمام اعتماد خود را به مصاحبهگر میدهد و در معرض عواطف، هیجانات و اندیشههایی کاملاً مثبت و خوشایند یا دشوار و تألمانگیز قرار میگیرد. آنگاه که اعتماد دو سویه استوار گردید، میتوان فرایند مشارکتی تاریخ شفاهی را ادامه داد و مصاحبهشونده نیز میبیند که پژوهشگر با تمام وجود در این سفر شفاهی با او همگام است. خواهید دید که تاریخ شفاهی اساساً فرایند همکاری دوستانه و عمیق دو نفر برای تولید یک روایت زیستنگارانة هدفمند است. با عنایت به ماهیت مشارکتیِ تاریخ شفاهی، چنین هنری از چه کسی ساخته است؟ انجام مصاحبه در قد و قوارة چه کسی است؟ اصولاً «تفاوت» چیزی است که در تمام پژوهشهای تعاملی وجود دارد و بخش جداییناپذیر آن شمرده میشود. اکنون باید پرسید تفاوت راوی و پژوهشگر تا کجا قابل قبول است؟ مثلاً به عقیدة بعضی از پژوهشگران از آنجایی که هر قشری از جامعه تجربیات خاصی دارد و به زبان و شیوة مخصوص به خودش آنها را بیان میکند، لذا برای موفقیت مصاحبة تاریخ شفاهی باید به «یکسانسازی»(31) توجه داشت. مینیستر(32) (1991) معتقد است که نحوة ارتباط زنان با یکدیگر متفاوت از نحوة ارتباط مردان با یکدیگر است و چنانچه زنی در ارتباطش با شخص دیگر دلسوزی و حمایت نبیند، خاموش میشود. از این رو زنان باید با زنان مصاحبه کنند زیرا خردهفرهنگ ارتباط اجتماعی مخصوصی دارند و میدانند با هم به چه زبان و لحنی سخن بگویند. سایر پژوهشگران به طور جدی تفاوتها را در تحقیقاتشان دخالت میدهند اما از ابتدا تا انتهای پروژه مدام بازاندیشی میکنند تا مبادا بر طرف مقابلشان اِعمال قدرت یا اختیارکرده باشند. مثلاً اسپارکس(33) (1994)، علیرغم تفاوت جنیست و گرایشهای جنسیاش با یک زن همجنسباز، برای انجام پروژة تاریخ شفاهیاش به سراغ او رفت. معلوم بود که احساس او از ستمدیدگی با احساس مصاحبهشوندهاش از این حالت (در صورتها و روشهای گوناگون) تفاوتی محسوس با هم دارد. وی در مرحلة بازاندیشیِ تحقیقات خود از تجربة مصاحبه با کسی نوشت که مانند او از امتیازات بادآوردة اجتماعی بهرهای نداشت. اسپارکس با تزریق این تفاوت در کل فرایند تحقیقات، از جمله در مرحلة معرفی کار خود، ثابت مینماید که میتوان برای به سخن درآوردن کسانی که نوعاً در فرهنگشان خاموش ماندهاند به امتیازات اجتماعی خود تکیه کرد(1994). یکی از مناظرات دائمی محافل دانشگاهی این بوده است که فهم کلمات دیگران در توان چه کسی است. به هر حال اینها گزینههایی شخصی هستند که محقق باید تکلیف خود را با آنها روشن سازد. در کشاکش انتخاب موضوع و ترسیم نقشة راه پروژة تحقیقاتیتان که به موارد پیشگفته میاندیشید، لازم است به باورهای معرفتشناختی خود پیرامون رابطة پژوهشگر و موضوع مورد مطالعه نیز خیلی جدی توجه کنید. پس هنگامی که نتایج تحقیقاتتان را مینویسید، باید ببینید حد و مرز اِعمال اختیار شما بر داستان زندگی یک انسان دیگر تا کجاست، به ویژه در شرایطی که پایگاه اجتماعی شما با او یکسان نیست (یعنی تجربه شما از ستمدیدگی به علت نژاد، قومیت، طبقة اجتماعی، جنسیت یا تمایلات جنسی متفات است).
• شنیدن
پژوهشگر در خلال روند مصاحبه، نقش یک شنوندة فعال را میپذیرد. البته شنوندگی در مصاحبه از جنس شنوندگی در گفتگو با دوستان، خانواده یا همکاران نیست. پژوهشگر باید خود را عادت بدهد که جذاب و بینقص گوش بدهد و تمام ظرایف سخن طرف مقابلش را ببلعد. چنین هنری در رفتارهای عادی روزمرة ما دیده نمیشود. ما باید ذهنمان را نه صرفاً برای درک کلمات بلکه برای «شنیدن» داستان، معنا، احساس و سکوت دیگران تربیت کنیم. گوش ما باید ربایندة کلام راوی و کلام خودمان باشد. شاید در این فرایند مجبور شوید مفاهیم و مقولات اعتقادی قبلی خود را که فهم شما از واقعیت اجتماعی را شکل میداد، رها نموده یا منکر شوید، که بدین ترتیب حتی شما نیز در این فرایند، متحول خواهید شد. مورخ شفاهی و محقق فمینیست خانم دانا جک(34) میگوید: پیچیدگی «گوش دادن» در تاریخ شفاهی «دقیقاً همان عاملی» است که این شیوه را منحصربهفرد ساخته است.
گپی خودمانی با خانم دانا جک به اعتقاد من چیزی که باعث منحصربهفرد شدن تاریخ شفاهی میشه اینه که میگذاره پژوهشگر بیاد وسط فرهنگ و شخص مصاحبهشوندهاش بشینه. منظورم اینه که وقتی ما داریم به حرفهای کسی گوش میدیم، چیزی که میشنویم داستان زندگی اون با همه خصوصیات فردی اون آدم و زندگیشه. اما پژوهشگر به صدای فرهنگ هم گوش میده و اینجوریه که میدونین کلماتی که اون آدم داره برای توضیح موقعیتها و اتفاقات زندگیش استفاده میکنه ریشه در فرهنگ اون آدم داره؛ به همین دلیله که از داستانهای موجود در فرهنگ خودش برای تشریح زندگیش کمک میگیره. تازه وقتی دقیق به طرف گوش میدیم، داریم میشنویم که طرفمون چه جوری توی همه این قصههای فرهنگی شرکت میکنه و تجربههای مختلفش رو برامون تعریف میکنه. پس میبینین که ما داریم به چگونگی گوش میدیم- من یکی که حواسم رو به خیلی چیزا جمع میکنم. مثلاً یکشیون اینه که این آدم و داستان مخصوص خودش چطوری به داستان فرهنگی بزرگتر پیوند میخورن و روایتها چطوری دم دست مییان و چطور میشه که بعضیوقتها اون روایتهای فرهنگی میتونن معنا و مقصود یه آدم رو یا تجربهاش رو از بین ببرن، و بعدش مجبورن تفکر و احساسشون رو متناسب با اون داستان بزرگتر مرتب کنن. حالا فهمیدین که علت علاقة من به شیوة تاریخ شفاهی اینه که میگذاره با کمال دقت به حرفهای مصاحبهشوندهام گوش کنم و روایت فرهنگی بزرگتر رو هم بفهمم؛ آره میفهمم که اون آدم چطوری توی این روایت شرکت میکنه. و البته تا دلتون بخواد روایتهای فرهنگی بزرگ داریم... بنا بر این میگذاره، چه جوری بگم، راستش (با خنده) نمیدونم. میگذاره دست کم به دو صدای بلند گوش کنیم، یکیش صدای اون آدمه و دیگریش هم صدای روایت فرهنگیایه که توش بالا و پایین میشن. و بعد باید ببینیم تنشها کجاست، سؤالات کجا هستن، آدمی که میون رابطة تجربههاش با روایتهای بزرگتر گیج میخوره کجاست، چطوری و چرا تقلا میکنه تجربههاش رو متفاوت نشون بده یا نکنه اصلاً روایت بزرگتر داره اون رو محو میکنه؟ از این کشمکشها چی درمییاد؟ احساس اون آدم چیه؟ من همیشه به دو تا صدا گوش میدم. اولیش صدای مصاحبهشوندهامه، اما دنبال صدای اینم هستم که بدونم اون چطوری خودش رو متمایز میکنه و با روایتهای دیگه یعنی روایتهای بزرگتر دیگه کلنجار میره. |
ما در میدان پژوهشهای کیفیتمحوری که عوامل انسانی را در کار خود مشارکت میدهند معنا را از منظر افراد مورد مطالعه جستجو میکنیم و برای اینکه به چنین معنایی دست یابیم باید شنوندگانی بیطرف، شکیبا و فارغ از هر گونه قضاوت(35) باشیم. همه حواس پژوهشگر باید به شخص روای و داستانش باشد. بدین ترتیب برای آنکه معنای مورد نظر راوی را به درستی بشنویم لازم است «خود را مستغرقِ در مصاحبه سازیم» (جَک، 1991، صفحة 18). اما چگونه بفهمیم آنچه که میشنویم همان معنای مورد نظر راوی داستان است؟ چگونه میتوان فهمید تجارب زندگی و مقولاتِ معرفتیِ خود ما معنای مستحصله از تجربة راوی را پالایش نمیکند؟ البته هر چند خودِ ما نیز انسانهایی با ذهنیات تثبیتشدهای هستیم و به سادگی نمیتوانیم ادراک شخصی خود از واقعیتهای اجتماعی را منکر شویم، اما برای دریافت بهتر و عمیقتر معنای مورد نظر پاسخگو میتوانیم از فنونی که قابل کاربرد برای مصاحبه تاریخ شفاهی است، استفاده کنیم. خانم دانا جک(1991) برای آنکه شنوندة کارآمدتری بشویم سه تکنیک را پیشنهاد کرده است که باید برای کشف آنها ششدانگ گوشمان به سخنان راوی باشد تا نقاط یا محلهایی که معنا از منظر راوی را برملا میسازد، آنی و دقیق تشخیص دهیم. نخست آنکه محققان میتوانند به «زبان اخلاقی»(36) راوی گوش بدهند (صفحة 19). این گونه نظرات یا قضاوتها غالباً خودارزیابانه(37) هستند. ارزیابی فرد از خودش ما را متوجه مقاطع و نقاط مؤکد وی در زندگیاش نموده و نحوة استخدام برساختههای فرهنگیای مانند موفقیت، شکست، جذابیت، بیبند و باری و غیره به عنوان معیارهای مهم در زندگی و شکلگیری هویتش را به ما نشان میهد. به واسطة همین قضاوتهاست که کانون عاطفی فرد، محدودههای اعتماد بهنفس و خودژرفنگری(38) او بر ما مکشوف میگردند.
«با وجودی که این گزارههای اخلاقی خودارزیابانه با طنینهای بسیار متفاوتی بیان میشوند اما امکانی را به ما میدهند تا رابطة بین خودانگارهها و هنجارهای فرهنگی، بین ارزشها از نگاه ما و ارزشها از منظر دیگران، بین نحوه درخواست از ما برای عمل به چیزی و احساس ما از خودمان آنگاه که طبق همان خواسته عمل کرده یا نکردهایم را بررسی کنیم.(صفحة 20)»
مثلاً فرض کنید با زنی در حال مصاحبة تاریخ شفاهی هستید و خط داستان او به روایت رویداد شادیبخشی مانند جشن تولد یا یک جشن خانوادگی بهیادماندنی رسیده است. وی در میانة داستانش میگوید«عجب کیک قشنگی درست کرده بودن! چه تزئینات حیرتانگیزی داشت! اما راستش خیلی بد شد که تو خوردن زیادهروی کردم». همین جمله کافی است تا نکات فراوانی برای شما آشکار شود و از مصادیق استفاده از زبان اخلاقی-در اینجا زبان تأسف- برای تفهیم معناست زیرا به مصاحبهگر میفهماند که مصاحبهشوندهاش تصور ذهنی خاصی از بدنش دارد و از چاقی و قضاوت مردم دربارة اندامش نگران است. گزارة او نه در خلأ بلکه در متنی فرهنگی شکل میگیرد که لاغری و امساک در غذا خوردن را به ویژه برای زنان ارج مینهد. پس در اینجا میتوانید بین خودانگارة راوی و فرهنگ بزرگتری که در آن زندگی میکند، نسبتهایی را تشخیص دهید؛ هم جملهای که به زبان آورده است و هم نحوة ادای آن جمله از اهمیت برخوردارند. مصاحبهگر از این گزارهها به سرنخهایی میرسد که میتواند بعدها یا حتی در جلسهای دیگر گفتگویش را از آنجا پی بگیرد و سخنان راوی را در جلسة کنونی از هم نگسلد. دومین چیزی که باید ششدانگ گوشمان را برای کشف آن بدهیم اصطلاحی است که خانم دانا جک از آن به «فراعبارت»(39) یاد میکند (صفحة 21). اینها نقاط یا محلهایی در مصاحبه هستند که مصاحبهشونده از سخن باز میماند تا چرخشی به عقب کرده و سخنی را که به تازگی گفته به نقد بکشد. وی عبارتی را بر زبان رانده است، اما اکنون میخواهد دور بزند و دربارة عبارتش نظر یا قضاوتی را مطرح کند. این حالت نشانة تغییر در فرایند تفکر و به معنای برههای است که نوعی مکاشفه یا احساس نارضایتی در مورد نحوة برداشت دیگران از عبارت او به وجود میآید و تمایل درونی راوی به تصحیح یا تأئید سخنش را نشان میدهد.
«فراعبارتها ما را متوجه آگاهی راوی از تضاد درونی خودش-یا چیزی که از او انتظار میرود و چیزی که میگوید- میکند، مصاحبهگر را از مقولاتی که مصاحبهشونده برای مدیریت افکارش استفاده میکند، آگاه میسازد، و مشاهدة نحوة بیان احساسات یا افکار راوی منطبق با هنجارهای مشخص را ممکن میسازد (صفحة 22).»
مثلاً کسی که دربارة نژادها کلام نامربوطی از دهانش بیرون پریده بیدرنگ توقف میکند تا عبارت اولیهاش را توضیح داده یا حک و اصلاح کند و حتی ممکن است در مقام دفاع از آن برآید. استنباط ما این است که عقبگرد راوی در چنین مواقعی بازتاب هنجارهای خاص اجتماعی در طول تاریخ است مانند تظاهر به برابری نژادی و آگاهی مصاحبهشونده از این مطلب که وی با این کلامش در نگاه مصاحبهگر از اصول و هنجارهای جامعه تخطی کرده است. پس میبینیم که چنین عباراتی به نوبة خود یکی از فرصتهای بالقوهای است که به کمک آنها میتوان فهمید انسانها چه احساسی از آن ارزشها و انتظارات اجتماعی داشته و چگونه خود را با آنها سازگاری میدهند. و سرانجام لازم است گوش دادن به «منطق روایت»(40) را یاد بگیریم و توجه ویژهای به محکمات، متناقضات و درونمایههای «تکرارشونده»(41) مبذول داریم (صفحة 22). ضمن آنکه شیوة ورود درونمایهها به روایت راوی و ارتباطشان با دیگر درونمایهها به نوبة خود دادههای مهمی محسوب میشوند. تأکیدگذاری با توسل به درونمایههای تکرارشونده و همچنین محکمات و متناقضاتِ موجود در بافت عبارت به ما کمک میکنند تا از منطق راوی برای نقل ماجرایش سردربیاوریم. مثلاً آنها برای تفسیر تجربههای زندگی خودشان باید به مفروضاتی معتقد باشند؛ آن مفروضات کدامند؟ فرایندهای تفسیری و روایتی راویان بر چه تفکرات، باورها، ارزشها و قضاوتهای اخلاقی استوار شده است؟ اندرسون و خانم دانا جَک، گذشته از استخدام فنون مذکور در گوش دادن، کوشیدهاند پژوهشگران را تشویق کنند تا به صدای درون و برون خودشان هم گوش دهند. این شیوه در تجربة ما بخش مهم فرایند گوش دادن در تاریخ شفاهی است. شما همزمان با گوش دادن به راوی لزوماً باید به صدای ناظر درونی خودتان-یعنی احساسات، تناقضات و ابهاماتتان- نیز گوش فرادهید زیرا اینها همان محدودههایی هستند که ابهامزدایی، واکاوی و تشریح آنها ضروری است. شاید صلاح ندانید میان حرف راوی بدوید و از او بخواهید تا سؤالات شما را پاسخ دهد؛ اما یادتان باشد که وظیفة اصلی شما گوش دادن است. پس در جایی که راوی مکث میکند یا گریزی به مطلب قبلی میزند میتوانید به عقب برگردید و بر اساس اندیشهها و احساساتی که در حین گوش دادن به او برایتان حاصل شده ابهاماتتان را مطرح سازید. این خط باریکی است که راه رفتن روی آن تنها با تمرین و ممارست ممکن میشود. از طرفی لازمة تبدیل شدن به یک شنوندة فعال و پویا در فرایند روایت مشارکتی این است که صرفاً «در ذهن خودتان سیر و سفر نکنید» و گفتگویی درونذهنی نیز نداشته باشید؛ بلکه در حین گوش دادن به قصة راوی باید به واکنشهای غریزی(42) خودتان نیز گوش فرادهید.
انتخاب رویة تاریخ شفاهی بدین معناست که خود را نسبت به کشف و ادراک معنای داستان از منظر مصاحبهشوندگان متعهد ساختهایم. قصد ما آشنایی با اندیشه و احساس راویان و نحوة پالایش و تفسیر این دو پدیدة درونی توسط آنهاست. ما برای این کار باید بر بالاترین سطح شنوندگی بنشینیم. تا بدینجا سخن ما دربارة گوش دادن به محتوای مطالبی است که راوی نقل میکند-یعنی آن دسته از گزارهها و عبارتهای اصلی که در حین روایت داستان مردم ظهور و بروز مییابند. علاوه بر محتوای ذاتی روایتهای تاریخ شفاهی باید دانست که قالب بیان روایت مردم یا به عبارتی سبک روایی(43) نیز اهمیت بالایی دارد. لذا ظرایف شیوة روایت داستان بدان گونه که راوی بدانها متوسل میشود از این جهت منبع اطلاعاتی(44) مهمی به شمار میآید. توصیه میکنیم روش ثابت و منسجمی را برای پیاده کردن اطلاعات طراحی کنید تا بتوانید مکث، خنده، فراز و فرود صدا، تغییرات لحن کلام، اطناب کلمات و مواردی از این قبیل را یادداشت کنید. بدین ترتیب میتوانید بفهمید که راوی در کجا بر معنای مورد نظرش تأکید مینماید و در آن مقطع به چه احساسی دچار شده است. قرار دادن این نوع اظهارات در پرانتز، یا نوشتن آنها به شکل حروف درشت پررنگ یا مورب و غیره یکی از راههای سادة حفظ این دادههای ارزشمند در نسخة اولیة متن پیادهشدة مصاحبه است که بعداً در مبحث پیادهسازی و تحلیل به آن خواهیم پرداخت. در باب گوش دادن باید اضافه کنیم آنچه در داستانهای راویان ناپیدا میماند، سکوتها، جاافتادگیها و احساساتی که هیچ کلمهای برای توصیفشان پیدا نمیشود نیز از مؤلفههای متبلور در قالب تاریخ شفاهی است. قصهگویی و «حرف زدن» نوعی شیوه برای دادهسازی(45) است که در مبحث خود شیوه روایتی را نیز تشریح خواهیم کرد، اما با یادآوری این نکته که ما جویندة معنا هستیم عجالتاً مایلیم منظورمان از گوش دادن به «سکوتها» را روشن کنیم.
آنچه که در داستان راوی از قلم میافتد به ما میفهمانَد که او با خودش درگیری و کشمکشهایی دارد؛ مواردی مانند تفاوتهای موجود بین نگرشهای صریح و ضمنی راوی و همچنین تأثیر فرهنگ بزرگتر بر بیوگرافی و بازروایی آن. مثلاً حذفیات واضح دلالت بر این میکنند که بین تفکر راوی و چیزی که گفتنش را قلباً به صلاح میداند، تعارض وجود دارد. این امر شاید برایند ادراک او از هنجارها و ارزشهای اجتماعی و یا احساسی باشد که به وی میگوید هنجارها و ارزشهای تو ناقض روشهای هنجارمند تفکر، احساس، و رفتار میباشند. پروژه تحقیقاتی برای بسیاری از پژوهشگران حوزة تاریخ شفاهی، مانند پژوهشگران فمینیست و پدیدههای چندفرهنگی(46)، منبعث از قصد دسترسی به صداهای مقهور(47) است یعنی چشماندازها و مردمی که به حواشی نظم اجتماعی هر جامعهای رانده شدهاند. در چنین وضعیتی گوش دادن به سکوت ممکن است بر این امر نیز دلالت کند که مقولات و مفاهیم مورد استفادة ما برای تفسیر و توضیح تجربیات زندگیمان اساساً منعکسکنندة همه گسترة تجربیات بیرونی نیستند. لذا سکوت، حاکی از وجود چیزی مربوط به کلیت فرهنگ و تفاوت تجربة فرد با شیوة قاب گرفتن تجربه است. به عبارت بهتر، شاید فرهنگ قادر نباشد ابزارهای مناسب برای تبیین آزادانة معنای پدیدهای را در اختیار همه مردم بگذارد. همین امر نیز برای خیلیها تنها دلیلی است که گوش دادن به صدای افراد، به ویژه محرومان از تولید فرهنگ، را واجب میکند.
تأکید بر گوش دادن و حرف زدن درواقع رکن اصلی شیوه مشارکتی گردآوری اطلاعات را تشکیل میدهد که حرف زدن در این وادی در قالب قصهگویی و روایت نمایان میشود.
25. rapport 26. dialectical 27. talk style 28. collegiality 29. self-disclosure
30. focus group interview -این روش زمانی مورد استفاده قرار میگیرد که دستیابی به بنیاد ذهنیت ( ذهنیت مشترک ) افراد اهمیت داشته باشد. لذا به ذهنیت یک نفر خاص به صورت منفرد کاری ندارد، بلکه سعی در درک مجموع ذهنیت افراد دارد. این روش در سادهترین تعریف، نوعی مصاحبه با حضور یک گردانندة بحث است که بر اساس یک راهنمای از قبلتنظیمشده بحث را هدایت می کند. این روش مناسبترین راه برای درک این مسئله است که یک جامعه در مجموع چگونه میاندیشد. [مترجم.]
31. sameness 32. Minister 33. Sparkes 34. Dana Jack 35. non-judgmental 36. moral language 37. self-evaluative 38. self-scrutiny 39. meta-statement 40. logic of the narrative 41. recurrent 42. gut reactions 43. narrative style 44. data source 45. data building 46. multi-cultural 47. subjugated voices
منبع: فصل پنجم با عنوان «تاریخ شفاهی: مصاحبة (خود)زیستنگاری به شیوة مشارکتی» از بخش دوم با عنوان «شیوههای گردآوری اطلاعات» از کتاب تمرین پژوهش کیفی به قلم شارلین ج. نگی هسه-بایبر و پاتریشیا ل. (لینا) لیوی، انتشارات سیج، 2005
The Practice of Qualitative Research by Sharlene J. Nagy Hesse-Biber and Patricia L. (Lina) Leavy (Aug 9, 2005), Part II: Methods of Data Collection, Chapter 5: ORAL HISTORY: A Collaborative Method of (Auto)Biography Interview
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
ادامه دارد...
|