به سوی آیندهای میتازیم که رقم خوردنِ مقدراتِ بشر به دست فناوریِ دیجیتالی در آن زمان به امری فراگیر و غالب تبدیل خواهد شد. اما از شگفتیهای چنین حرکتی این است که میبینیم سنت شفاهی با بوق و کرنا به صحنه بازگشته و برای چنگاندازی به شیوههای ارتباطی و بیانیِ دوران ما رقابتی سرسختانه را با سنت مکتوب آغازیده است. مشخصة جریان مذکور تنها به این محدود نمیشود که تصویر، صدا و متن را در دنیای تعاملگرایِ مجهز به رسانههای متنوع میتوان یکپارچه و یکدست با هم آمیخت؛ که حتی امکان دیدنِ شنیدهها و خواندههای شما نیز فراهم است. اکنون مکتوبها قابلیت پوشیدن کسوت شفاهیت(1) را به دست آوردهاند؛ روزگاری ژاک دریدا(2) توانست «نوشتار» را از ذلت سرسپردگی به «گفتار» رهایی بخشد. آراء متفکران متنفذ طی سالیان درازی در تنزل مقام نوشتار در برابر گفتار تأثیر قابل توجهی داشت. ولی مدتی است که شیوهای جدید به نام «شفاهینویسی»(3) در میدان توجهات ما مانور میدهد. گفتمان دریدا در برابر سنت سقراطیِ صدامحور(4) غربی عَلَم شد که کسانی مانند ژانژاک روسو(5)، کلود لیویاشتراوس(6) و فردیناند دو سوسور(7) نیز مروج و پیرو آن بودند بدین معنا که گفتار را ارجحِ از نوشتار میدانستند.
طرح بحث کلام شفاهی در برابر کلام مکتوب به عصر دیالوگِ سقراط در حوالی سال 370 پیش از میلاد بازمیگردد که به دست شاگردش افلاطون در تاریخ ثبت شده است. سقراط برای فایدروس(8) از تئوس(9) میگوید که در بارگاه پادشاه مصر، تاموس(10)، اختراعات جدیدش را با آب و تاب به حضورش معرفی میکرد. پادشاه در برابر اختراعات تئوس از خود اشتیاق زایدالوصفی نشان میداد تا اینکه نوبت به معرفی «حروف» رسید. تئوس در خودستایی جاهطلبانهاش در باب حروف مدعی شد که نوشتار از این پس یار و یاور بینظیری یافته و مددرسان حافظهها میشود. اما پادشاه سخن تئوس را قطع کرد و به نرمی به او گوشزد نمود که قضاوت دربارة فواید یک اختراع برعهدة مخترع نیست؛ بلکه این دیگران هستند که دربارة بد و خوب آن باید داوری کنند. پادشاه در ادامه سخنانش چنین ابراز نگرانی میکند که زین پس نوشتار، به رغم فایدهاش برای حافظه، باعث میشود که اتکای انسانها به حافظه و یادسپاری کمتر شود، زیرا آنچه را که میبایست به یاد میسپردند به کمک حروف میتوانند بنویسند و بعد هم فراموش کنند. سقراط که خود نیز کلام شفاهی را صواب میدانست و هیچگاه نوشتن را تجویز نمیکرد، بدیهی بود که در این قصه با پادشاه همرأی باشد. او نوشتار را مولود نامشروع کلام شفاهی تلقی مینمود.
در حکایت سقراط از تئوس و تاموس میتوان، هر چند ضمنی، منشأ «کلاممحوری»(11) را استنباط نمود. گفتار اصالتاً بر نوشتار فضیلت داشت اما نه به صِرفِ تقدمش در بروز و تکوین زیرا زبان در همه جا ابتدا با گفتار زاده میشود و نوشتار چیزی به جز مشتقات آن نیست؛ ضمن آنکه وقوع «گفتار» مشروط بر «حضور»(12) است و نوشتار بر «فقدان» یا «غیاب»(13) دلالت مینماید. ژانژاک روسو (قرن هجدهم میلادی) در «اعترافات»(14) خود نوشتار را بهانهای برای فقدان یا غیبت توصیف مینماید و میگوید:«علت تصمیم من برای توسل به نوشتن و اختفای خودم دقیقاً از همین تصمیم قابل درک است زیرا اگر در میان مردم حضور داشتم، آنان هرگز به ارزش من پی نمیبردند.» با این وجود، بر نوشتار فینفسه فضیلتی مترتب نیست زیرا «بر فروپاشی حضور و ناخوشی گفتار» اشارت دارد. در ذهن روسو تردیدی نیست که «زبانها برای سخن گفتن به وجود آمدهاند» و «نوشتار صرفاً پیوست گفتار بهشمار میآید»-یعنی افزودنی به پدیدهای که ذاتاً کامل است؛ پس تعلیم و تربیت در نهاد خود پیوستِ طبیعتی محسوب میشود که از کمال ذاتی برخوردار است و استمناء (خودارضایی) «پیوست خطرناک»(15) فعل کامل معاشقه تلقی میگردد.
سوسور در سدة بیستم میلادی بر «ستمگری نوشتار» و نظریة زبانشناختیِ ناظر بر آن به شدت تاخت و اظهار داشت: «آنچه که هدفِ تحلیلِ زبانشناختی را تعیین میکند ترکیب کلام مکتوب با کلام شفاهی نیست؛ زیرا گفتار در ذات خود هدف است.» لیوی اشتراوس(16) اندوهگینانه از «فرهنگهای پیشنویسا»(17) یاد نموده و معتقد است که پناه بردن به نوشتن، مرگ معصومیت را رقم زد. صدای تندترین مخالفتها با کلام مکتوب از حلقوم دادائیستهایی(18) همچون تریستا تزارا(19) بیرون میآمد بدان حد که وی میگفت باید همه کتابها و کتابخانهها را سوزاند تا عصر شفاهی تازهای طلوع کند. مارشال مکلوهان استاد بزرگ رسانهها، کلام شفاهی و شنیداری را بر نوع تصویریاش ارجح میدانست و معتقد بود که در دورة رنسانس، عطف توجه به دیدن در همه جا غالب آمد و با اختراع دستگاه چاپ به سوی «خواندن» هدایت شد.
اومبرتو اکو(20) سرچشمة کلام شفاهی در سنت غربی را با رجوع به «سفر پیدایش»(21) جُسته و خاطرنشان میسازد که آفرینش عالَم هستی با «گفتار آغاز شد؛ خداوند با همه موجودات سخن آغازید و فرمود «روشنایی بشود...» خدا روشنایی را «روز» نامید، تاریکی را «شب» و فلک را آسمان نام گذاشت... . در سِفر پیدایش مشخص نمیکند که خداوند پس از آن با چه زبانی حضرت آدم را مخاطب خویش ساخت... . «خداوند از زمین جملة بهائم خشکی و مرغان آسمان را بیافرید و آنان را نزد آدم گرد آورد تا ببیند وی چه نامی بر هر یک مینهد.» اکو سپس میافزاید پس آدم، نخستین «نامگذار»(22) تاریخ بوده است؛ آنگاه که نظرش به حوا افتاد، گفت: «او اکنون استخوانی از استخوانهای من و گوشتی از گوشتهای من است. او «زن» نامیده میشود.»
والتر بنیامین(23) پیش از این گوهر زبان را «بیان معانی روحانی» توصیف نموده و افزوده بود که استعمال لغات در این بستر صرفاً بخشی از اصل ماجراست. از این رو، زبان بهشتی(24) کاملترین واژگان معنوی را که در نماد «درخت دانش»(25) متبلور شده است، در اختیار بشر نهاد. در چنین طرحی «هبوط حضرت آدم مبدأ تولد کلام بشری واقع میشود.» یعنی در پیامد مرگِ معصومیت است که کلام تولد مییابد.
البته سنت هند باستان بر کلام شفاهی استوار بود و زبان طبقة از مابهترانِ جامعه یعنی سانسکریت و زبان تودهها یعنی پراکریت(26) بنا به آئین و سنن آن اعصار در قالب شفاهی از نسلی به نسل دیگر میرسید. شکل نوشتاری کلام، جایگاهی نداشت و دون شأن انسان تلقی میشد و آن را مختص کسانی میدانستند که از موهبت یادسپاری و یادآوری محرومند. کلام شفاهی را بر جایگاه رفیعی مینشاندند به طوری که لفظ «دوانی» (کلمه)(27) و «سابدا» (صدا)(28) را برای اشاره به تمایز آنها به کار میبردند و کلام آوایی(29) بر کلام غیر آوایی فضیلت داشت. اصولاً نوشتار را امری پلشتآمیز میدیدند و حتی در پارهای موقعیتها نیز حرام دیده میشد. در فصل «آیتاریا آرنیکهها»(30) از کتاب مقدس ودا(31) متعلق به هندوها انذاری چنین آمده است: «بر طلبه حرام است قرائت ودا بعد از خوردن گوشت، نگریستن به خون یا جسم بیجان، هماغوشی با زن، و نوشتن».
تا دهة 1970 مورخان معتقد بودند که منابع شفاهی از آن رو که به حافظة انسانها متکی هستند مقولات معتبری برای کارهای تحقیقاتی و مطالعاتی نیستند تا اینکه یک مورخ اجتماعی سوسیالیست به نام پال ریچارد تامسون(32) در اوایل همین دهه با پایهگذاری انجمن تاریخ شفاهی بریتانیا(33) کوشید تا بطلان نظریة مذکور را اثبات نماید؛ وی در سال 1978 اثر معروف خود به نام «صدای گذشته: تاریخ شفاهی»(34) را منتشر ساخت. او در این مکتوب، یادآوری تجربیات و خاطرات زندگی آحاد جامعه را منبع معتبر و قابل اعتنایی از نظر اطلاعات تاریخی عنوان نمود و در این فرایند موفق شد توجه مخاطبانش را مستقیماً به عرصههای خاموش، پنهان یا سرکوبشدة تاریخ مانند اوضاع و احوال زنان، یا طبقات فرودست جامعه معطوف نماید. پال تامسون رویکردی را به تاریخ در پیش گرفت که به زعم او «قهرمانان خود را نه تنها از میان رهبران بلکه از دل اکثریت خاموش و ناشناختة جامعه بیرون میکشد. تاریخ را به میان مردم میبرَد و از وجود آنان استخراج مینماید. محرومان و خصوصاً پیران را اعتماد به نفس و منزلت میبخشد. زمینة تماس و نهایتاً تفاهم را بین طبقات اجتماع و بین نسلها فراهم میسازد... .»
صدای جامعه
توصیف تاریخ شفاهی با عبارات مذکور، خوراک هیاهوی به راهافتاده در رسانههای جدید اینترنتی را تأمین مینماید. در کارخانة چنین رسانههایی دو تکانة شفاهیِ قابل لمس تولید میشود: نخست اینکه با فراغ بال و آزادانه به زبان ساده و صریح خود سخن میگویند و دوم اینکه آراء و تجربیات بخش عظیمی از مردم را از اعماق ذهن و حافظة آنها بیرون میکشند. حتی میتوان مدعی شد که یک گفتمانِ شفاهیِ وابسته به پایگاههای متعدد ایجاد میکند البته از نوعی که با فناوری سازگار میشود، یعنی همان دستاوردهایی که چنین گفتمانی را قادر به تحرک نموده یا «به پیش میرانَد»-خواه توئیتر، فیسبوک، پیامک یا وبلاگنویسی باشد و خواه اتاقهای چت در رسانههای اجتماعی دیجیتال. چنین پدیدهای مرزهای رسانههای خبری رسمی غالب را درنوردیده و فراتر از آنها مینشیند؛ رفیعتر از تعریف یک روزنامة خوب توسط آرتور میلر که گفته بود: «ملتی است که با خود سخن میگوید»؛ این پدیده همچون مردمی است که متوجه میشوند خود و صدای جامعهشان در حال تولید اطلاعاتی است که نقش تعیینکنندهای در برنامة زندگی و روند وقایع زمانهشان ایفا مینماید. گونههای زبان خودآموختهای که با مقتضیات و لوازم آن نرمافزار یا فناوری دیجیتالی سازگار شده است به سرعت فراگیر و تأثیرگذار میشود و به زبان مخصوص و مقبول همة شرکتکنندگان در این فضا تبدیل میگردد.
فرایند مذکور توقفناپذیر است، به نحوی که پا به پای ابداعات تکنولوژیکی جلو میرود و اجازه نمیدهد منسوخ شدن یک فناوری بر او تأثیر چندانی بگذارد. در واقع باید اطلاعات را ساختارشکنی کرد تا با فناوری جدید تناسب یابد. [از آنجایی که کلمة «اطلاعات»، ترجمة واژة انگلیسی information است، توجه شما را به تفسیر شونیا یوشیمی(35)، مدرس مطالعات فرهنگی و رسانهای دانشگاه توکیو، جلب مینمایم.] شونیا یوشیمی با استناد به کتاب اخیر «رسانههای نوظهور: مفاهیم کلیدی» نوشتة نیکولاس گِین،(36) واژة information را در معنای اصلی خود یعنی «فرایند شکل دادن (form) به چیزی» به کار میبرَد. فیزیکدان هانس فون بایر(37) در کتابش به نام Information: The New Language of Science(38) اندیشة مذکور را تشریح نموده و میافزاید: «تزریق شکل و صورت به چیزی فاقد شکل و صورت مشخص را اطلاعات [information] میگویند، همانطور که پیشوندهایی مانند de، con، trans، و کلمة re-formation [در زبان انگلیسی] به ریختشکنی یا ساختارشکنی، تکثیر و شبیهسازی، تغییر و استحاله، و نوسازی یا تجدید ساخت یک شکل یا صورت دلالت میکنند. در واقع مقصود از information (اطلاعات)، قالبگیری یا شکل دادن به پدیدهای بیشکل و قواره میباشد-یعنی تحمیل شکل و ریخت به چیزی که فاقد ریخت منطقی است». گِین و بایر کلامشان را این گونه به پایان میبرند که اطلاعات (information) در رسانههای جدید همواره in-formation یعنی در حال شکلگیری، آرایش و تکوین است. پس جای تعجب ندارد که زبانِ چنین اطلاعاتی دائماً در حال واژهآفرینی(39) است به خصوص با صورتهای تصریفی شفاهی.(40)
برای همگامی با فناوری و فرهنگ دیجیتالی نوظهورِ رسانههای جدید هماکنون فعالیت جهشی محسوس و قابل اعتنایی در زمینة زبان و اصطلاحات در جریان است. از سوی دیگر، متن مکتوب و سیاق نویسندگی(41) همچنان نفوذ قدرتمند دیرینة خود را بر تلویزیون و پردههای سینما اِعمال میکنند. دست کم در همین هندوستان ما هنوز زبان گفتاری مناسبی برای تلویزیون شکل نگرفته است. برنامههای خبری و بخش اعظم دیالوگهای سریالهای تلویزیونی کشور ما مقید به متن(42) هستند و خوانده میشوند.
کلاف دیالوگهای مؤثر و آکنده از پیام(43) اما متکلف در سینمای گیشهای ما بیوقفه حضور واقعی متن مکتوب را در گوش ما زمزمه میکند. پیامهای شفاهی و شنیداری با وجودی که بازنماییِ صوتی کلام مکتوب هستند، اما حتی در رسانههای مدرن نیز غالباً کتابی نوشته یا بیان میشوند. در عین حال، هر روز در دنیای دیجیتال شاهد خلاقیتهای تازهای هستیم که در بستر سینمای نسل جدید پدیدار میشوند یا در وبسایتها و تولیدات صوتی، تصویری و نوشتاریِ اینترنتی عرضه میگردند که بر استواری و اعتماد نوخاستهای دلالت نموده و در قالب نمایشها و ارائههای اول شخص متبلور میشوند نه در قالب بازنمایی. نیروهای مذکور در عین تنوع و نابرابری به سرعت از حاشیه به متن میرانند.
ساشی کومار
مترجم: علی فتحعلی آشتیانی
ساشی کومار Sashi Kumarروزنامهنگار، فیلمساز و متفکر امر رسانه و مبدع شبکه تلویزیونی آسیانت است که پس از راهاندازی این تلویزیون، بنیاد غیرانتفاعی توسعه رسانه Media Development Foundation را با ریاست و به هزینه خودش بنیاد نهاد. این بنیاد هم اکنون کالج آسیایی روزنامهنگاری Asian College of Journalism را اداره میکند. رایانامه او: sashi.acj@gmail.com