خاطرات جمالزاده
|
لحظهای و سخنی؛ دیدار با سیدمحمدعلی جمالزاده تنظیم سیدمسعود رضوی انتشارات همشهري چاپ دوم: 1392 قیمت: 12 هزار تومان
كتاب «لحظهای و سخنی؛ دیدار با سیدمحمدعلی جمالزاده» با تنظیم سیدمسعود رضوی شامل خاطرات جمالزاده و گفتوگوهايي است كه با وي در سالهاي مختلف انجام شده است. کتاب در واقع دیدار با جمالزاده و وداعی با داستاننویس کهنسال و دانای ایران زمین است، مردی که با قصهها و پژوهشها و فعالیتهایش در غربت، خدمات فراوانی به ایران و فرهنگ آن کرد. در بخشي از كتاب آمده است: «پیرمرد یک قرن را پشت سر گذاشت. شاید از خصوصیات عمر درازش این بود که از جنبههای مختلف و خصوصی زندگی آدمهایی بیشمار آگاه شد و این آگاهیها را، گاه با ستایش و تمجید و گاه با گلایههایی زیرکانه، با دیگران در میان گذاشت. بههمین سیاق از حوادث و رویدادهای سیاسی و اجتماعی مردم و یا جنبشها و حرکتهای گونهگون، و به هر تقدیر آنچه بر آن مردم گذشته است سخن گفت. اما از خلال این سخنان است که میشود بخشی از تاریخ سرزمینمان را به روایت کسی بازشناسیم که هر چند دور، دستی بر روند آنها داشتهاست. جمالزاده، نويسنده و مترجم كه از او با عنوان پدر داستان کوتاه فارسی و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی ياد ميشود، 23 ديماه سال 1274 در خانوادهای مذهبی در اصفهان متولد شد. خود وی تاریخ تولدش را چنین میگوید: «سال تولدم را خواستهاید، دوستان آن را از جمله اسرار مگو میدانند ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشنتر از تاریخ تولدم خواهد بود و شاید نتیجه آشنایی من با قلم و قرطاس همین باشد». جمالزاده در مورد گذشتگان خود چنین میگوید: «پدر من، یعنی پدر بزرگ من، اسمش سیدعیسی صدر بود. در شهر همدان ملا بود. شاه عباس صفوی اینها را از (جبل عامل) آورده بود به ایران.» از سوی مادر نیز نسبش به اصفهان میرسد.(1) وی الفبا را در سن چهار سالگی نزد زن دایی خود كه زن مؤمن و با سوادی در اصفهان بود فرا گرفت. جمالزاده از این مكتب به مكتب دیگری میرفت و نزد آخوندی بنام ملاطاهر به فراگیری خواندن و نوشتن پرداخت. اما وی در این مكتب ماندگار نشد، سپس در نزد میرزا حسن صحاف شاگردی کرد و نیز درس خواند. خود میگوید: «تازه آنجا معنی خواندن و نوشتن را تا حدی فهمیدم و كم و بیش دستگیرم شد كه منظور از یاد گرفتن این علامتهای كج و معوج كه به نام حروف و حركات چون كرمهای زیانكاری از این دوره كودكی مغز و ریشه عمر اطفال معصوم میافتند و تا دم مرگ شیره جانشان را میمكند، چیست.»(2) به دلیل مسائل سیاسی در سال 1321 جمالزاده به اتفاق خانواده به تهران رفت. در تهران به مدرسه «ثروت» گام نهاد. در این مدرسه كتابهای جغرافیا و هندسه تدریس میشد. قبل از آن كه جمالزاده از این مدرسه فارغالتحصیل شود، پدرش او را به مدرسه «ادب» كه از مؤسسات مرحوم حاجی میرزا یحیی دولتآبادی سپرد. او تحصیل در این مدرسه را ادامه داد تا آنكه در این زمان دولت ایران چند نفر معلم فرانسوی برای مدرسه دارالفنون استخدام نمود، به دلیل خالی بودن كلاسهای درس این معلمان كه عموماً گیاهشناسی، حیوانشناسی و شیمی و غیره بود وزارت معارف وقت عدهای از شاگردان مدارس تهران (رشدیه، علمیه، آلیانس، اقدسیه، سیاسی، سادات، اسلامی و ثروت...) را انتخاب نموده و به دارالفنون فرستادند كه از جمله این شاگردان، جمالزاده بود. دو سالی نگذشت كه جمالزاده توسط پدرش برای تحصیل به بیروت رفت. سن جمالزاده در این اوقات از دوازده سال گذشته بود. تمایل وی به تحصیل در دانشگاهها سبب عزیمتش به اروپا شد. جمالزاده با پایان یافتن تحصیلات دوره متوسطه برای تحصیل در رشته حقوق از طریق مصر به فرانسه عزیمت نمود. به توصیه ممتازالسلطنه، سفیر ایران، به لوزان سوئیس رفت و در سال 1323 فارغالتحصیل شد. به دعوت انجمن ملیون ایران برای مبارزه علیه روس و انگلستان عازم برلن شد. بعد از پراكنده شدن جمع ملیون، مدتی در برلین ماند و از آنجا به ژنو رفت و در دفتر بیناللملی كار، در ژنو شروع به فعالیت كرد. وی در دوران جنگجهانی دوم در ژنو منزوی شد و دل به خواندن و نوشتن مقالات و داستانهای خود سپرد. جمالزاده در دوره زمامداری رضاشاه تقریباً خاموشی گزید، ولی در مواردی نیز فعالیتهایی همچون نشر «مجله علم و هنر» را در ژنو به انجام رساند. با فرارسیدن شهریور 1320 حیات ادبی او شروع شد و چند داستان در تهران از او به چاپ رسید كه مهمترین آن «یكی بود یكی نبود» با سبكی خاص، نگاهها را به سوی آثار او معطوف ساخت. وي نخستين مجموعه داستان کوتاه ایرانی را سال 1300 شمسی با نام «یکی بود، یکی نبود» در برلین منتشر كرد. هرچه جمالزاده گفته است «ممکن است سهو و نسیان بر آن پرده افکنده و کهولت آن را سست کرده باشد» اما به هر حال یادگاری از جمالزاده است. او به اجماع ادیبان و اهل فرهنگ در سرزمین ما، پدر قصهنویسی جدید و از برجستهترین نویسندگان و پژوهشگران در تاریخ ادبیات و تحقیق کشور است. او که بیش از یک قرن زندگی کرد، از جنبههای مختلف و خصوصی زندگی انسانهای مختلف آگاه شد و این آگاهی را، گاهی نیز با ستایش و تمجید و گاهی نیز با گلایههایی زیرکانه، با مخاطبانش مطرح کرد. به این ترتیب جمالزاده در آثارش از حوادث، رویدادهای سیاسی و اجتماعی و جنبشهای مختلف گفته است بنابراین خواندن و مرور آثارش، به نوعی مرور تاریخ اجتماعی ایران است. جمالزاده پس از تعطیلی مجله «كاوه» به عنوان مترجم به خدمت سفارت ایران در برلین در آمد و سپس سرپرستی محصلین ایرانی به او واگذار شد. حدود هشت سال در این كار بود تا این كه از سال 1309 به دفتر بینالمللی كار وابسته به جامعه ملل پیوست و در سال 1334 بازنشسته شد. پس از برلین به ژنو مهاجرت كرد و تا پایان عمر در این شهر بود. در این مدت چند دوره به نمایندگی دولت ایرانی در جلسات كنفرانس بینالمللی آموزش و پرورش شركت كرد.(3) جمالزاده در مدت اقامت در فرانسه با یک تبعه فرانسوی به نام ژوزفین ازدواج نمود. وی در زمانی كه در دفتر بینالمللی كار، عضویت داشته ازدواج دیگری نمود. وی در خلال مدتی كه سرپرستی محصلین ایرانی را برعهده داشت دوبار و در دوران عضویت دفتر بینالمللی كار، پنج بار به ایران سفر كرد، اما در هریك از این سفرها مدتی كوتاهی در ایران اقامت نمود. جمالزاده همواره تلاش داشت در مجامع و محافل علمی ـ فرهنگی حضور یابد. یكی از محافلی كه او در آن حضور مییافت محفلی به نام «صحبتهای علمی ادبی» بود كه به طور ماهانه برگزار میشد. او مقدمات پژوهشگری و مقالهنویسی را در همین ایام فراگرفت؛ مقالههایی كه او در «كاوه» منتشر مینمود او را روز به روز در پژوهش و نگارش قویتر میكرد. پس از تعطیل شدن این مجله، به همكاری با جوانانی كه در اروپا درس میخواندند و مجله «فرنگستان» را در برلن بنیان نهاده بودند، شتافت و مقالههایی در آن مجله به چاپ رسانید. با متوقف شدن انتشار مجله فرنگستان به روزنامههای ایران رو كرد و در روزنامههای «ایران آزاد، شفق، سرخ، كوشش و اطلاعات» به چاپ مقالاتی كه بیشتر مطالب آن اجتماعی بود، پرداخت. سپس مدیریت مجله «علم و هنر» را پذیرفت و در برلن انتشار داد. فعالیتهای جمالزاده در سال های 1310 تا 1321 بسیار محدود بود. او در این سالها به عنوان «عضو وابسته فرهنگستان ایران» انتخاب شد. پس از شهریور 1320 با تاسیس مجلات ادبی در ایران، برای نشریات «سخن، یغما، راهنمای كتاب، وحید، ارمغان، هنر و مردم» مقاله نوشت و داستان منتشر كرد. جمالزاده را از بنیانگذاران ادبیات داستانی معاصر فارسی میدانند. داستان کوتاه «فارسی شکر است» را که در کتاب «یکی بود یکی نبود» او چاپ شده است، عموماً به عنوان نخستین داستان کوتاه فارسی به شیوه غربی میشمارند. این داستان پس از هزار سال از نثرنویسی فارسی نقطه عطفی برای آن به شمار میرفت. به علاوه، مقدمه جمالزاده بر کتاب یکی بود یکی نبود سند ادبی مهم و در واقع بیانیه نثر معاصر فارسی است. در این مقدمه جمالزاده مواکداً بیان میکند که کاربرد ادبیات مدرن نخست بازتاب فرهنگ عامه و سپس انعکاس مسائل و واقعیتهای اجتماعی است.(4) سادگی و بیآلایشی نثر او در وهله اول توجه عمومی را بسیار جلب کرد و رفته رفته ادیبان و نویسندگان را به پیروی از آن سبک واداشت. او در درجه اول به مضامین اجتماعی و سیاسی مدنظر خود اهمیت میداد و تلاش کرد از تمامی ابزارها در جهت تفهیم، نه ایجاد توهم و ابهام، سود جوید. جمالزاده پس از مضمون به سبک داستاننویسی توجه داشت. جمالزاده که تحت تاثیر اندیشههای پدر بود بر آن شد تا خالق نثری سلیس و روان باشد. او بر آن بود تا از اصطلاحات و تعابیر عامیانه استفاده کند و داستان را برای عوام قابل درک سازد. از عناصر شکلگیری سبک جمالزاده میتوان به مواردی چون طنز، سادهنویسی، بیان عقاید و دیدگاههای رایج و به کارگیری اصطلاحات عامیانه اشاره داشت. جمالزاده در ترسیم جامعه ایرانی پیوسته به بینظمی، نابسامانی، دروغ، نیرنگ، منفعتطلبی، اغفال مردم، استبداد، رشوه خواری، تعصب کورکورانه، گناه، بیتفاوتی عوام، استفاده از مواد مخدر و... اشاره دارد؛ چرا که او پیش از ترک ایران در دوره مشروطیت شاهد چنین مسائلی بوده است. جمالزاده پاييز سال 1376 پس از انتقال از آپارتمانش در ژنو به خانه سالمندان در 106 سالگی و در هفدهم آبان 1376 برابر با (8 نوامبر 1977) درگذشت. مقبره وی در بلوک 22 قبرستان پتی ساکونه در شهر ژنو قرار دارد. پس از درگذشت او ۲۶ هزار برگ از نامهها، دستنوشتهها و عکسهای وی به سازمان اسناد ملی تحویل داده شد.
1- لحظهای و سخنی با سیدمحمدعلی جمالزاده، گردآوری و تنظیم مسعود رضوی، انتشارات همشهری، چاپ اول 1373، ص374. 2- همان، ص 374. 3- برگزیده آثار سید محمد علی جمالزاده، به كوشش علی دهباشی، انتشارات شهاب و سخن، چاپ اول 1378، ص 793. 4- محمدعلی جمالزاده و اسرار مگو، سایت مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی 18/8/92.
محمود فاضلی
|