تاریخ زنده: آمادگی کامل مائود فیتچ اهل یوتاه در جنگ جهانی اول
|
6 آوریل 1917، ایالات متحده به متفقین پیوست تا آلمان و نیروهای محور درگیر در جنگی که آن زمان جنگ بزرگ نامیده میشد (18 – 1914)، را شکست دهد. بیش از 200 تلفنچی زن مسلط به دو زبان که در آن زمان، «دختران سلام» نامیده میشدند، برای خدمت در خارج از کشور استخدام شدند.
اولین گروه متشکل از 400 پرستار بود که برای کار در بیمارستانهای پایگاههای نظامی به فرانسه اعزام شدند. در روزهای آخر جنگ، مائود فیتچ، که زنی 35 ساله و فعال در جامعه و اهل یورکا Eureka بود، به منهتن Manhattan رفت تا به یگان موتوری بهداری زنان بپیوندد، او که به عنوان رانندهی آمبولانس پذیرفته شد، ماشینی شخصی خریداری نموده و به فرانسه رفت تا به کشورش خدمت کند.
فیتچ در نامهای به والدینش که در سال 1990، توسط مورخ میریام ب. مورفی Miriam B. Murphy در مقالهای در فصل نامهی تاریخی یوتاه منتشر شد، نوشت: «فکر میکنم که سرانجام باید به اعماق بزرگ ترین جنگ تاریخ جهان سفر کنم. فقط اگر ابزار لازم را داشته باشم: زنان یوتاه در جنگ جهانی اول.»
مائود، متولد سال 1882 و زنی با اراده و مستقل بود. او قهرمان ورزش و رانندهای زبردست بود. پدرش، والتر فیتچ ارشد، مردی ثروتمند و مالک یک معدن و بنیانگذار اتحادیهی عالی معدن کاران و جامعهی فیتچ ویل بود که در آن حوالی سکونت داشتند. او که مشوق تصمیم دخترش بود، آمبولانسی برای موئاد خرید تا آن را با خود به جبهه ببرد. وی شش ماه هزینهی روغن و بنزین را پرداخت کرد و احتمالاً هزینهی 30 دلاری نگهداری ماهیانهی ماشین را نیز تقبل نمود.
گر چه مائود امیدوار بود که رانندهی صلیب سرخ شود اما سرانجام به واحد هکت لوتر Hackett Lowther پیوست که گروهی از زنان بریتانیایی و آمریکایی بودند که در ارتش سوم فرانسه خدمت میکردند. یکی از کارهای آنها، انتقال زخمیها از خط مقدم جبهه به واحدهای پزشکی برای تخلیهی بیمارستانها بود. مائود عموماً در شیفتهای طولانی کار کرده و گاهی 30 ساعت به طور مداوم سر کار بود. او به چرت زدن پشت آمبولانس معروف بود و خودش در این زمینه نوشته است: «اطراف کوهها قدم میزنم و صدای تفنگهای خط مقدم جبهه همانند طبل در گوشهایم میکوبند.»
در 5 اکتبر 1918، سالت لیک تریبون The Salt Lake Tribuneنوشت: «به گزارش لندن میلThe London Mail ، زنان رانندهی آمبولانس، کار مردان را انجام دادهاند. آنها بیدریغ، وظایف خطیر خود را به انجام رساندهاند.»
انتقال زخمیها از منطقهی جنگی، کار آسانی نبود.
7 اکتبر 1918، مائود در نسخهای از تریبون نوشت: «خلبانی در نیم مایلی فرودگاه سقوط کرد، میباید از مسیری بسیار بد از مرز عبور کرده و او را باز میگرداندم. یک بار هم آمبولانس در چالهای گیر کرد زیرا تعداد پزشکانی که با زخمی سوار شده بودند، زیاد بود. با دعا و نذر و نیاز در یک ثانیه از چاله در آمدم و پس از آن با شتاب به سمت بیمارستانی رفتم که چهار کیلومتر (2.4 مایل) با آن فاصله داشتم و جاده هم بسیار خراب بود! اگر زخمی زیاد تکان میخورد، امکان داشت بمیرد. اگر به موقع به بیمارستان نمیرسیدم، باز هم میمرد. در تمام عمر، این چهار کیلومتر را فراموش نمیکنم. اما موفق شدم او را زنده به بیمارستان برسانم.»
به گفتهی مورفی، مائود در خطوط خطرناک مقدم جبهه فعالیت میکرد.
طی یک عملیات نجات شبانه، مائود، پنج سرباز زخمی را از منطقهای شدیدا نظامی عبور داد و مجبور شد به سربازان نیروهای متفق سیگار رشوه دهد تا نظامیان، کامیونها و اتومبیلها را متوقف کنند که او بتواند سریعاً به بیمارستان برسد.
او در گلوله باران نیز به افراد کمک کرده و به نوشتهی خودش: «بسیار وحشتناک بود.» او، پس از رانندگی بی عیب و نقص زیر رگبار شدید تسلیحات نظامی سنگین برای نجات جان زخمیها، مدال طلا دریافت کرد.
مائود، به همان اندازه که از تجربهی زندگی نمیترسید، از گلوله باران نیز هراسی نداشت. او سوارکاری بی نظیر بود، اسب نظامی را در مسیر جنگل رانده، در رودخانهها شنا کرده، با سربازان رقصیده، آمبولانس خود را به خوبی تعمیر کرده، برای کولونلی فرانسوی رانندگی کرده، با هم رزمانش شوخی کرده و یک اسلحهی 74 میلیمتری را شلیک کرد.
پس از پایان جنگ، مائود به یورکا برگشته و با سرپرست یک معدن به نام پاول هیلزدیلPaul Hilsdale ازدواج کرد و صاحب پسری شد که او نیز پاول نام داشت. او که بیش از نود سال عمر کرد، هرگز روحیهی سرکش خود را در جادههای چسترفیلدز Chesterfields از دست نداد. چه کسی میداند که چند جادهی دیگر را میتوانست طی کند؟
الینهالت استون Eileen Hallet Stone، مورخ شفاهی، از طریق آدرس ehswriter@aol.com میتوانید با او تماس بگیرید. او مشغول نوشتن کتابی جدید به نام «تاریخ پنهان یوتاه» است که شامل مجموعهای از روایتهای ستون «تاریخ زنده» او در روزنامه است.
الینهالت ستون تریبون سالت لیک ترجمه: ناتالی حقوردیان
منبع: sltrib
|