شماره 139    |    29 آبان 1392



سفرنامه هیروشیما – بخش هشتم

غروب، مهمان میزبانان‌مان در یک رستوران هستیم. بخشی از رستوران نه‌چندان بزرگ، اما تروتمیزی را کنار گذاشته‌اند برای ما. غیر از اعضای گروه MOCT ، رئیس سابق موزه صلح هیروشیما هم حضور دارد.
غذاهای چیده‌شده در گوشه‌ای از رستوران منتظر ما هستند. می‌روم سراغ‌شان. بیشترشان را نمی‌شناسم. سیب‌زمینی، ماهی و ماکارونی آشنایی می‌دهند. کمی از هر کدام انتخاب می‌کنم. شام که رو به پایان می‌رود، به رسم آن‌جا و این‌گونه مهمانیها، حاضران شروع می‌‌کنند به معرفی خود. معرفی‌ها که تمام می‌شود، خانم سویا، عنصر اصلی  MOCT حرف‌هایی دارد که فرازی از آن را چند بار تکرار می‌کند. او می‌گوید ما تا چند سال دیگر خواهیم توانست رابط میان حادثه هیروشیما و مردم جهان باشیم؟ عمر ما روزی به‌سر خواهد آمد. چاره کار در واگذاری آن به جوان‌ترهاست. خانم سویا زن جوان همکارش را معرفی می‌کند. می‌گوید که هفت سال است که با او در امور بشردوستانه فعالیت می‌کند.

هم امشب و هم روزهای بعد متوجه می‌شوم که روش کار MOCT برای بازگویی و بازنمایی حوادث، و در این‌جا فاجعه بمباران اتمی هیروشیما، بر مبنای دیدارهای چهره‌به‌چهره و نقل قول و بازدید و هر آن‌چه به حس‌های باصره و سامعه مربوط باشد، است. هم جالب است و هم تعجب‌آور. ژاپنی‌ها نباید با کارکرد تاریخ و ادبیات، بیگانه باشند. آنان قطعاً فواید تاثیر ادبیات را می‌دانند. اواخر دهه هفتاد بود که در دوره زندگی دوهفته‌نامه کمان، با ادبیاتی که ژاپنی‌ها برای زنده نگه‌داشتن فاجعه هیروشیما پدید آورده‌اند، آشنا شدم. البته نخستین مطلبی که درباره بمباران اتمی هیروشیما در کمان چاپ کردیم، با عنوان «پارک جادویی هیروشیما» بود؛ یادداشتی از خانم «فرشیده نسرین» که در سال 1356 به این دیار سفر کرده بود و دیداری از پارک صلح این شهر داشت. خانم نسرین از میان همه آن دیده‌های خود، دو یادداشت از دو افسر امریکایی را هم که در دفتر یادبود موزه نوشته بودند، یاد کرد. یکی نوشته بود: «خداوندا ما را به خاطر تکرار این جنایت در ویتنام ببخش!» و دیگری: «دست‌مان درد نکند. خیلی خوب بود. باز هم تکرار می‌کنیم.»

زنده یاد، رستوران!

سال پنجم انتشار کمان با کتاب به سوی صلح- تاثیر جنگ بر ادبیات معاصر جهان، آشنا شدم. ناشر آن، دانشگاه تهران، بود. نُه مقاله در این کتاب ادبیات متأثر از جنگ در کشورهای ایتالیا، فرانسه، آلمان، شوروی، ژاپن، انگلیس و امریکا را بررسی کرده بود. برای ما که با ادبیات ممالکی چون ایتالیا و ژاپن ناآشنا بودیم، اثری مغتنم به شمار می‌رفت؛ به‌ویژه سه مقاله درباره ادبیات جنگ ژاپن. من این سه مقاله را برای خوانندگان کمان معرفی کردم. یکی از آنها «آشنایی با اندیشه و ادبیات اوئه کِن زابورو» بود زابورو، دومین نویسنده ژاپن بود که جایزه نوبل گرفت. کتاب زابورو «یادداشت‌های هیروشیما» نام دارد که در یکی از این مقالات معرفی شده بود؛ گویا وی این کتاب 186 صفحه‌ای را در طول پنج سال می‌نویسد. او بارها به هیروشیما رفت و بارها با اهالی شهر و شاهدان و بازماندگان بمباران اتمی شهر گفت‌وگو کرد. این ممارست اندیشه‌های ادبی زابورو را شکل داد. چندی بعد کتاب «کودکان هیروشیما» را با قلم خانم «مریم صابری‌پور» معرفی کردیم که توسط آراتا آسادا در 1951/1330 به چاپ رسیده بود. این کتاب یادداشت‌های کودکانی بود که بمباران شهرشان را دیده بودند. با وجود این‌ها و احتمالاً دهها کتاب دیگر که درباره هیروشیما منتشر شده، ژاپنی‌ها ترجیح داده‌اند روش‌های دیگری هم برای شناساندن خود و تاریخ‌شان به کار گیرند؛ و آن تشکیل گروه‌های مردم‌نهاد و ایجاد پیوندهای رودررو با دیگر ملل است.

پارک صلح هیروشیما

شب، می‌رویم خیابان‌گردی. سر از پارک صلح هیروشیما در می‌آوریم. جایی که فردا، نه پس‌فردا، همایش بزرگی در آن برپا می‌شود. ظاهراً همه چیز آماده است. تا چشم کار می‌کند صندلی چیده‌اند؛ بغل به بغل، منظم. شمار قابل توجهی از صندلی‌ها زیر سقف آسمان است. یعنی روز مراسم، آفتاب بالای سر دعوت‌شدگان در شرجی و گرمای تابستان چه‌ها که نخواهد کرد! شماری از صندلی‌ها هم زیر چادرند و پشت سر. می‌گویند بازماندگان یا وابستگان قربانیان بمباران اتمی زیر سایه خواهند نشست و بقیه، اعم از مسئولان و مدعوین زیر آفتاب.

رود زیبا و پهنی از میان پارک می‌گذرد و می‌رود.

هدایت الله بهبودی



http://www.ohwm.ir/show.php?id=2010
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.