شماره 9    |    22 دي 1389



تاريخ شفاهي جنگ عراق عليه ايران-5 (راوي و روايت)

به عقيده سانتاسامبات1 مصاحبه با نخبه، فرصتي است براي كشف و درك تمايز بين «زندگي» به معني فعليت يافتن آن و «زندگي» به مثابه زنده‌بودن چنان كه شايسته و بايسته است؛ يعني تجربه‌كردن، آموختن و انعكاس‌دادن احساسات و افكار خود؛ و روايت به معني گزارش سرگذشت زندگي و طرح حس و حال و داد و گرفت انسان با آن، از چنين موقعيت و منزلتي برخوردار است. و  هم از اين روست كه تاريخ در جايگاه حقيقي‌اش، روايت و حكايت حيات معدود به كلي متفاوت نخبگان از زندگي در عرف عامه است. هستي چندان جوشان و افشاني كه جسم و جان ما را در طي دورة عمر در چرخه خود مي‌گيرد.

رواياتي كه در يك پژوهش شفاهي گردآوري مي‌شوند، با «كشف گذشته» و «خلق اسناد» به پركردن «خلأ پيشينه» و «شكاف معرفتي» و «ارتقاي فهم ما» از آن مي‌پردازند و در نهايت امر، موجب تصحيح زندگي امروز و پيش‌بيني آينده ما خواهند بود.

طرح شبهات

اين روايت نزد برخي چون «هنگ ليزا»2 نوعي طرز نگريستن، رنگ‌زدن به واقعيت، تغيير رنگ دادن آن و چه بسا پوشش‌دادن با رنگ براي پنهان‌كردن رنگ و نقش اصلي صورت مي‌گيرند و به نظر «دانيل چو»3 خود نوعي توضيح و تفسير و «عكس‌العمل نسبت به گذشته»‌اند و بالاتر از آن مي‌توانند در حضور محقق، خودشان فكور و مفّسر باشند؛ اما اينكه مكمل روايت مكتوب باشند يا اينكه بازيابي روايت به دست‌دادن اطلاعاتي از گذشته است يا پاسخ به سؤال خاص(محقق)، محل ترديدند و كسي مثل «بالاس» به نظر ليم‌هاو سينگ4 پا را از اين فراتر گذاشته، مي‌گويد: «معاني روايت خارج از زندگي آنها خلق مي‌شوند.»

و در آن سوي روايت، «راوي» قرار دارد و تأثير موضع او بر موضوع و زمان، مكان و موقعيت‌هاي متفاوتي كه مي‌تواند كيفيت روايت را دستخوش ضرورت خود كند. خاصه اينكه هدف روايت را در تاريخ شفاهي (في حد نفسه) «جانبداري از گذشته» قلمداد كنيم؛ با امكان خودستايي طبيعي كه مصاحبه براي كوچك و بزرگ فراهم مي‌آورد. در چنين فضايي است كه مسئله «بي‌طرفي راوي» مطرح مي‌شود. آن نوع از بي‌طرفي كه به قول «چانگ گوان»5 نياز به پنهان‌كاري ندارد و به طريق اولي به تحريف و يا پاسخ مبهم از آن قماش كه معمولاً از اشخاص داراي پُست و مقام سياسي در زمان مصاحبه سر مي‌زند.

«گوان»6 ناب‌بودن روايت را در قصد بازتاب‌نداشتن راوي مي‌داند. و زندگي روزمرّه توده مردم را از مصاديق آن برمي‌شمارد. و آنجا كه پاي شنونده و مخاطب در ميان است، امثال «هنگ ليزا»7 به هر چه كمرنگ‌تر بودن سؤالات محقق تأكيد مي‌كنند، تا آنجا كه روايت واجد احساسات عميق راوي و نظر خود او در طرح‌ريزي روايت را مهم مي‌شمارد و به خاطر اين قبيل شبهاتي كه پيرامون روايت وجود دارد، جمله منتقدان صداقت، خلوص نيّت و رُك‌ و راستي راوي را در برخورد با پژوهشگر مهم و اصل مي‌دانند.

با اين همه «سينگ»8 خاطرنشان مي‌كند كه اين صحت مبتني بر واقعيت نبايد موجب قرباني‌كردن خودجوشي راوي شود. البته به قول او9 اگر مصلحت‌انديشي كه يك نوع بازي است و در تمام طول عمر راوي جريان و سريان دارد، بگذارد.

«دانيل چو»10 از زمرة كساني است كه بدبيني را در اين باره به غايت خود رسانده است. او معتقد است نوعي محتواي ايدئولوژيك در مصاحبه وضع مي‌شود كه آن را در چنبرة خود مي‌گيرد؛ پرسشگر با پرسش، پاسخگو با نوع روايت و فحواي كلام (جوّ و موقعيت بياني) و روش خود، از اجزاي اين حكومت (و حكميت) هستند.

پس روايت دو جزء دارد: رخداد و عكس‌العمل راوي نسبت به آن. هر چه واقعه مهمتر و برجسته‌تر و فاصله راوي با آن كمتر، حافظه سرشارتر و پايدارتر است و از تناسب بين اين دو است كه روايت ارزش نقل پيدا مي‌كند و از طرفي قابليت بيان مي‌يابد؛ اما ارزش طرحش به عنوان سند دسته اول و مشاهده مستقيم در شدت تأثّر راوي تا نقطه يكي‌شدن با آن است و قابليت روايتش بالعكس به اينكه از همرنگي به بي‌رنگي يا يك‌رنگي رسيده باشد. يعني تحليل‌رفتن جزء ضعيف در قوي. نه البته چنان كه چشم ما در مقابل نور مستقيم خورشيد كه از شدت ظهور به نابينايي منجر مي‌شود. چنان كه برخي از خاطرات جنگ كه خود راوي فاعل و شاهد، جرأت و جنبة يادآوري آن را ندارد، چه رسد به مخاطب كه از قيامت خبري مي‌شنود و بعضاً از همين قماش است اخبار طبقه‌بندي شدة جنگ براي مخاطب واحد، سه‌گانه (سران قوا) و بيشتر تا سطح رسانه‌اي آن.

بنابراين اگر با «دانيل گلمن»11 موافق باشيم كه به يادماندني‌ترين خاطرات ما از (از گذشته) مربوط به تكان‌دهنده‌ترين تجربه‌هاي ما از زندگي هستند و اين تكانش‌ها بي‌شك در جنگ كه نقطه اوج بحران و تلاقي و رويدادهاي مهم است، شديدتر است. و پرسش اين است كه: چطور مي‌توان از راوي كه به لحاظ فكري و اجرايي در كانون واقعه بوده، به نحوي كه گويي خود قطعه‌اي از قطعات آن است، توقع داشت در حين روايت، فاصله‌اش را با آن حفظ و دشوارتر اينكه «بي‌طرفي ارزشي» پيشه كند! آن هم در وضعيتي كه به قول گوان:12 ما نمي‌دانيم خاطره‌مان را مي‌سازيم يا خاطره [افكار و احساسات] ما را؟

آنچه رواست بعد از صراحت و صداقت از راوي انتظار داشت رعايت امانت و عدالت است، به‌ويژه در مقابل حريف و رقيبي كه با او جنگيده است. نه فقط با دگرگون جلوه‌دادن واقعه كه با نسبت نقش كليدي همه‌جانبه‌دادن به خود و خصوصاً رفع ابهام‌نكردن از وقايع بين الاثنيني كه شخص ثالثي در آن حضور ندارد (مثل ملاقات دو نفره فلان مقام مسئول با حضرت امام ره در مصاحبه‌هاي ما) و در مقام «داناي كل» ظاهرشدن.

پس نمي‌توان از راوي غيرمحقق كه مجروح و طرف درگير و خود احياناً از علل وقوع واقعه است، خواست يكسره عاري از هر نوع تأثّر و انفعال به فاصله‌گذاري بين خود و محيط مسئله بپردازد. عكاسي كه به صورت وايد، در كادر عكس يادگاري از نيروهاي داوطلب در منطقه، سربازان دشمن را مشاهده مي‌كند و به عبارتي خود تنها شاهد و راوي روايت است، چطور مي‌شود نسبت به روايت او ترديد روا داشت و در ادامه براي حفظ اصول استانداردها و در تجزيه و تحليل به خراطي‌كردن خاطره او پرداخت كه نقض غرض است.

به هرحال بعد از اهميت داشتن رخداد مربوط به گذشته، قابليت بيان و پيــشتر از آن، بازيـابي‌اش در ذهن راوي مهم است. اين كه او در جايگاه شـاهد و نــاظر جنبة مرور و رؤيت مجدد واقعه را داشته باشد؛ يعني در عمل به خاطرآوردن ـ خصوصاً در مورد جنگ، دچار رخوت، كراهت، انفعال رواني (از قبيل افسردگي) حتي فيزيكي نشود.مثل دست‌زدن به زخم (به قول‌ميگوئل رونيز) نباشد كه بار هم لمس آن به معني بازخواست خود و توليد انرژي منفي آن چنان كه زندگي عادي را دچار اختلال كند، است.

حاضِر غايب اين چنين كسي كه چشم خود را بر رؤيت هول‌انگيز واقعه مي‌بندد و حاضر نيست در بازسازي صحنه با پژوهشگر همكاري كند، مي‌توان او را حاضر غايبي دانست كه بنا به ملاحظات مربوط به تيپ و شخصيت‌اش، با آنكه در متن ماجرا و باصطلاح در حلقه محاصره رويداد قرار داشته، اين كاره نبوده است! چندان كه اينك از انتصاب امر، با همه غرورآفريني و شگفت‌انگيز بودن آن بگريزد، و اين فرار از خود از تربيت باشد يا طبيعت، نتيجه‌اش يكي است. و اين همان نقطه‌اي است «سارا ماگوي»13 مي‌گويد: «انسان را بايد در موقعيت معنا كرد.»

كنش و واكنش بين دو «خود»! دو چهره و دو شخصيت در يك فرد. نه از آن نوع كه در بحث جبر و اختيار جاري است (اين كه فردا اين كنم يا آن كنم/ اين دليل اختيار است اي صنم) و نه از نوع «خوداجباري» كه در «تكليف» انساني و الهي، كانت14 پيش مي‌كشد و مي‌توان انواع ورزش (در عربي رياضت) را از مصاديق آن دانست و با پيش‌آگاهي و نياز توأم است. فلذا مي‌تواند قاعده و قانون عمل سايرين واقع شود، در حالي كه حاضر غايب ما لااقل خودش از تكرار كه سهل است، تماشاي روايت خود از رويداد گريزان است ـ روايات دوران اسارت ايرانيان در عراق، بعضاً و اردوگاه‌هاي كار اجباري سه‌گانه (آشوئيتس، تريبلينكا و داخائو) عموماً از همين مقوله‌اند كه غير از مقتضيات ذهني ـ رواني روات بايد شرايط جامعه پس از جنگ را، به‌ويژه اكثريت اشخاصي كه به‌هردليل درگير جنگ نبوده و هيچ‌گونه تجانسي با ياد و خاطره آن را نمي‌توانند داشته باشند، در اين استنكاف و ميل به خاموشي و فراموشي، مؤثر دانست.

اين ملاحظه اخير يعني شرايط سياسي ـ اقتصادي پس از جنگ و عوض‌شدن نسل، اگرچه در جاي خود مي‌تواند حس كنجكاوي قابل توجه عمومي را نسبت به چند و چون دفاع در برابر تجاوز دامن بزند، و زندگي روزمره رزمندگان را كه در قالب خاطره رخ مي‌نمايد، تماشايي كند، در سطح نخبگان و مديران ارشد كه روايت از سطح تجربه‌هاي فردي عبور و در لايه‌هاي سياست‌گذاري نظام با نقد و نظر تو‌أم مي‌شود، بسته به اينكه راويان اينك در چه موقعيت جسمي ـ روحي و تعامل با نظام باشند، دگرگون و بازتابي هستند و چنانچه بر مسند قدرت باقي باشند و طرح مسايل موقعيت فعلي‌شان را به چالش بكشد عموماً از مصاحبه طفره مي‌روند. به‌ويژه اينكه معدل قضاوت جامعه يافته‌ها و داده‌هاي ايشان را در بافت‌ تاريخي‌شان موردارزيابي قرار ندهد.و به اندازه‌اي كه اين روايات حرفه‌اي‌تر و ناظر بر امور كلان مقاومت باشند و مراكز موجّه ملي و سازمانهاي مربوطه در هر حوزه از خود مسئوليت و رغبتي براي گردآوري آن نشان ندهند، راويان نيز از پس دو سه دهه فاصله و فراز و فرود كار و زندگي، دليلي براي استحصال اين ذخاير و مستندكردن آن نخواهند يافت، خاصه اينكه يد اماني در نحوه كاربرد اين داده‌ها ضامن نباشد. در حالي كه با فقدان هر يك از اين كارگزاران به تعبير آن مَثَل عاميانه آفريقايي (درخصوص مرگ بزرگان قوم): «گويي كتابخانه‌اي در آتش مي‌سوزد.»

ممكن است برخي به بهانه بيماري جسمي و يا نوعي افسردگي كه به‌هرحال مي‌گويند15 روي حافظه و تمركز، خاصه با بالارفتن سن اثر مي‌گذارد يا كُندشدن ذهن به مرور زمان يا ملاحظات سياسي ـ اخلاقي، يا اين باور كه: «با شروع يادآوري، روايت شروع به ريزش و كاهش مي‌كند» و «اعتقاد به حفظ معصوميت حقيقت با عدم انتشار آن»! در برابر تقاضاي ما مقاومت كنند و البته: اين هم كه جوابي ننويسد، جواب است.

و يا از آنجا كه قدرت نه گفتن ندارند، در برابر اصرار و ابرام ما، به قول كلمن، از خود احساسات غيرواقعي نشان دهند. برخي ديگر نيز كه بينابين ايستاده‌اند، شايد ترس از استنطاق در مصاحبه داشته باشند و اينكه در هجوم پرسش‌هاي از پيش طراحي شده و نقد و نظر محقق و در نهايت تجزيه و تحليل اطلاعات، چيزي از اصل روايت او باقي نماند.

چون همان طور كه دانيل چو16 مي‌گويد، روايت تاريخ شفاهي در نهايت، محصول و مخلوق مشترك مصاحبه‌كننده و مصاحبه‌شونده است و اين به منزله قبول پاسخ‌ساز بودن پرسشهاست و اينكه خواه ناخواه، مصاحبه، يك تبادل‌نظر است. و يا چون گوان17 از آنجا كه فكر مي‌كنند «مسئوليت گفتن بيش از نوشتن است»، ترجيح مي‌دهند در صورت ضرورت و با دست دادن فراغت، خود مستقيماً وارد گود شوند. هر چند به قول مك لوهان:18«بالاخره رسانه‌هاي جديد نوع قديم را در خود فرومي‌برند؛ از جمله نوشته، گفته را؛ و چاپ، نوشته را و همين طور تا آ‌خر.»

مخاطب و محيط روايت

از بحث بديهي سنخيّت پاسخ با پرسش‌ و گوينده با شنونده و تناسب زمان و مكان و مقتضيان دوره‌اي شرايط سياسي، اقتصادي و اجتماعي در طرح و اجراي مصاحبه تاريخ شفاهي و نوع ادبيات راوي و لحن و بيان وي كه بگذريم و تفسير و تأويل مخاطبان از متن يك خبر واحد را اعتنا نكنيم، محيط به معني خاستگاه روايت را نمي‌توان ناديده انگاشت.

كنايه از اينكه مصاحبة با راوي و برونداد روايت او در يك كار آكادميك با نوع رسانه‌اي آن به‌كلي دگرگون خواهد بود و هر دو به اقتضاي اعتبار مادي طرح و نوع نگرش سرمايه‌گذار(اسپانسر)، سخت وابسته است. و اين غير از اصل شكاف بين واقعيت و تجربه است كه «سامبات» 19بدان اشاره مي‌كند و نشان مي‌دهد كه: «توصيف انسان ايستا نيست، بلكه درگير فرايند عميق و ريشه‌داري در بستر تاريخي ـ اجتماعي است.»

او چون تهيه‌كننده فيلم، بسته به نوع موقعيت طبيعي ـ تربيتي و مسئوليتي كه براي خود مي‌شناسد در تمام اجزاي اين پروژه (لااقل در كشور ما) خود را محق به دخالت تام و تمام مي‌داند و بسا كه دامنه همه كار‌گي‌اش به سفارش اصل داستان و موضوع فيلم نيز سرايت كند و براي برگرداندن سرمايه‌اش، خود را مجاز به هر دخل و تصرف حرفه‌اي و غيرحرفه‌اي بداند! اهداف او مي‌تواند در اين پشتيباني، سياسي ـ فرهنگي باشد، نه الزاماً اقتصادي.

هم از اين روي، راويان و نخبگان كه گويي در جايگاه سناريست و كارگردان نشسته‌اند، دنبال مصاحبه‌كننده حرفه‌اي و محقق هستند كه مي‌تواند مدعي و مدير طرح و يا رابط و كارگزار او باشد. و اين امر صرفاً به ملاحظه حفظ شئون و يادرنظر گرفتن پرستيژ نيست، بلكه با اشراف به جواهري كه بعضاً در اختيار دارند، دنبال زرگر و قدرشناسي هستند كه به‌اصطلاح قيمت دستش باشد، گرچه ممكن است گاهي اين تقاضا براي ايشان گران تمام شود و آن، جايي است كه محقق فاضل علاوه بر جنبه‌هاي نظري بحث، از حيث اخبار و اطلاعات در ما نحن فيه دستش باز باشد. اگر چه وظيفه او در كيفيت مصاحبه تبعيت و پيروي از پاسخگوست و چون صياد بيشتر نيازمند موقع‌شناسي، انتظار و سرعت عمل است تا سبقت. و به اين ترتيب، پرسش‌هاي او، در حد ابزار و وسايل كاري هستند كه وقتي مقصود حاصل شد، به كناري نهاده مي‌شوند و از آن پس، ديگر چه اهميتي خواهد داشت كه جنس آنها از چوب باشد يا فلز قيمتي؟ چندان كه ما در تجزيه و تحليل داده‌هاي مصاحبه‌ اگر پرسش‌هاي پاسخ برانگيز را يكسره ناديده نگيريم، به مراتب لابد به تعقيب آن در اجزاي خبر و روايت نمي‌پردازيم.

حال ببينيم ذات و جوهر روايت مي‌تواند فارغ از اين عوامل پيراموني و محيطي كه موجب نسبيت آن مي‌شوند، عمل كند؟ حتي اگر اين عوامل وسايل صوتي ـ تصويري باشند و هر آنچه بتواند روش و منش راوي را از اصل خبر منحرف و در نوعي جوّ‌گير شدن او را وادار به تصنع كند و بالعكس او را در تجديدخاطر، تسريع بيان و تكميل روايت كمك كنند؟

اگر ما پرسش و پاسخ، مخاطب و خبر، روش و روايت را به ظرف و مظروف (مثل ليوان و مايع) تشبيه كنيم، مي‌بينيم كه حسب ظاهر تجانسي با هم ندارند؛ اما تناسب چرا. يكي جامد است، ديگري مايع. به نسبت اينكه مايع آب باشد يا بنزين و روغن و غير آن، جنس و حجم ظرف در حفظ و اشاعه و نوع مصرف مظروف مدخليت پيدا مي‌كند.

از حيث مقدار، يك ليوان آب تشنه را سيراب، اما براي خاموش‌كردن آتش، استحمام و آبياري كافي نيست، در حالي كه (از حيث جنس و محتوا) يك ليوان بنزين براي آتش‌زدن جنگل، حركت اتوموبيل و... بسنده است. بنابراين ظرف نياز (مخاطب، پرسش و روش استخراج) يعني مصاحبه‌كننده برابر طرح در نوع استخراج (خبر، پاسخ و روايت) و پيش از آن راوي و مصاحبه‌شونده نقش و سهم سترگ دارد؛ آنقدر كه گويي اهميت واقعه و رخداد در ذات خود او نيست، از طرفي در خاستگاه محقق و از سوي ديگر در نحوه رويكرد راوي و ظرفيت و ظرافت نگرش وي است. گويي «تأثير و تأثر» بيش از «اثر و مؤثر» اهميت دارند. و اين «خود را بشناس» كه سقراط مي‌گويد، اينجا به نظر گلمن20 يعني به: «احساس خود در همان زماني كه در حال وقوع است، آگاهي داشته باشيم.» و اين آگاهي همان وقوف به موقعيت خود براي چگونگي در معرض رخداد قرار گرفتن و پذيرش يكپارچه كيفيت واقعه است. شايد از اين رو آندره ژيد21 مي‌گويد: «اي كاش، اهميت در نگاه تو باشد، نه در آن چيزي كه بدان مي‌نگري». و اين‌كه: «چشمه‌ها اغلب در جايي هستند كه اميال ما آنها را به جوشش مي‌آورند، و صورت پذيرفتن هر جا منوط به نزديك‌شدن ما به آن است.»

اما همين احساس در حال وقوع، يعني تأثر ما از واقعه وقتي آگاهانه نباشد تسلطش بر ما، به شدت حافظه كاربردي‌مان را (به قول گلمن)22 كاهش مي‌دهد و تمركز حواس ما را از بين مي‌برد. و از مصاديق انفعال ما در اين شدت غالب واقعه، درنورديدن آستانه بينايي، شنوايي و ساير حواس است در تابش نور خيره‌كننده و صداي ناهنجار كركننده، و در جنگ مردن از پشتة كشته دشمن است و اين همان «تبديل به ضد شدن هر چيزي است كه از حد و حدود خود تجاوز كند.

فرديّت راوي

پرسش اين است: ويژگي‌هاي مربوط به شخصيت و هويت راوي، اعم از سن، سواد، قوميت، جنسيت، زبان، شغل، مذهب و طبقه اجتماعي او، چقدر مي‌توانند بر آگاهي، وقوف بر احساسات و تأثرات او كه از اركان ساخت روايت برشمرديم، نفوذ داشته باشند؟

شايد اگر ما به محتواي بيش از 150 مصاحبة پيش روي خود كه در حيطة علوم انساني، پزشكي و مهندسي و هنر، كه با صاحبان مشاغل مربوطه در جنگ عراق عليه ايران، صورت گرفته بنگريم و 4 پرسش كليدي «شاتام»23 را بر آنها عرضه كنيم، به پاسخ مناسب برسيم. و آن پرسش‌ها عبارتند از:

ـ هسته اصلي افكار مربوط به زندگي عادي راوي و نحوه داوري‌اش درباره آن؛

ـ نكات عمده در روايت پيشينه زندگي او؛

ـ تصور او در شرح و بسط روايت و شناخت جامعه موردنظر و در نهايت منحني خط سير روايت.

اگر بتوان مثل بخش خصوصي و دولتي، وظايف افراد را در شرايط جنگ به دو شكل گروه محور و سازماني و شخص محور تك‌رو تقسيم كرد، (هرچند آن افراد در صفي مجتمع بشوند) به عبارت ديگر مشاغل و دسته‌هايي را كه چون «پزشكي و مهندسي» و نظاير آن، گروهي انجام مي‌شوند و در يك خط و نقطه‌چين پيوسته، جزء مكمل يكديگرند از وظايفي كه قائم به شخص‌اند، نظير كار «عكس و فيلم» و تهيه «خبر و گزارش»، در همان نگاه اول درمي‌يابيم كه ميدان عمل دومي به اعتبار ضرورت «همه جا حاضري» و امكان انتخاب و خلاقيت، وسيعتر است، ولو با سعي و خطا و خطرپذيري بيشتر توأم باشد.

و هم از اين حيث دستاوردها شخصي‌تر، متنوع‌ و متفاوت‌تر و مستقيم‌تر خواهند بود. نه اينكه در ساير دسته‌ها و مشاغل، با وجود عسر و حرج طبيعي جنگ عاري از ابتكار عمل باشد، بلكه به لحاظ مجموعه‌گي و نوع عمل و همبستگي ابزاري آن، اغلب و از آنجا كه اين امر نتيجه حركت و حضور منحصر به فرد راوي است و از روايت ساير افراد صنف انفكاك‌پذير است و به همان نسبت برآيند نقش و سهم خود فرد است، شخصيت او در اين فرديت مجال مؤثري مي‌يابد. هرچند در شرايط دفاعي، قاطبه افراد و ارباب مشاغل، در سازمان رزم تحت يك پوشش و با يك استراتژي و در يك صف و ستون قرار مي‌گيرند.

و صفت روايت در اين مقام با وضع بازيكني كه به كمك سايرين توپ را شخصاً وارد حلقه يا دروازه حريف مي‌كند نيز متفاوت است؛ بنابراين در روايات مربوط به حوزه‌هاي فوق‌الذكر نبايد سراغ ساير بازيكنان را از راوي گرفت. البته نقصي از اين حيث متوجه گونه روايت نامبرده نيست. آنها چون ساير هنرمندان در اين عرصه ظاهر مي‌شوند. چون شاعر و نقاش و قصه‌نويس و... بازيگر، كه روايت و حكايت‌شان با همه تشخّص و تفّرد اتفاقاً زندگي روزمره جزيي فردي را درمي‌نوردد و صدا و سكوت جامعه را بازتاب مي‌دهد.

و دست‌اندركار امور خلق‌اند منتهاي با خُلق و خوي خود! اگر چه از استانداردهاي آموخته و تجربه شده، و وسايل فني جديد، استفاده كرده و كار و اثرشان در ظروف تشكيلاتي جاي بگيرد و جريان پيدا كند. اما با اين همه چون ساير مشاغل فني و حرفه‌اي تيم محور، (از يك پزشك تا يك امدادگر) پيرو پروتكل واحدي نيستند. در رشته خود بشدت دستشان باز است. و حاصل كارشان باندازه آزادي عمل و فاصله‌اي كه با نهادهاي رسمي و دولت ناظر ـ ولو در درون آن ـ به‌وسيله ابتكار و پيشرو بودن زياد باشد، لابد متمايز خواهد بود.

اما در حركت‌‌ها و حضور جمعي حرفه‌اي، روايات قابل تعميم‌ترند، نه به اعتبار عِدّه و عُدّه، بلكه از جهت درهم تنيدگي منطقي اجزا با كل خود؛ چه، در آنجا شكست و پيروزي يكپارچه و در مقياس كل و معدل واقعيت موجود است. در مصاحبه با يك پزشك و مهندس شما با فرد مصاحبه نمي‌كني با بهداري رزم و مهندسي رزمي و افراد مِشرف گروه گفت‌و‌گو مي‌كني، البته مجموعه‌گي مخل ابتكار عمل فرد نيست؛ اما ابزار واحد و روش‌هاي علمي و فني واحد امكان ورود فردي و تك‌روي را از شخص مي‌گيرد.

اينجا نظام تصميم‌سازي مي‌كند و در بهترين وضعيت خلاقيت فردي ثمره تلاش‌هاي گروهي(تيمي) در يك فرآيند(پروسه) زماني است. الا در كشور ما كه جنگ و دفاع به اندازه فاصله از مقابله تمام تكنولوژيك، متكي به راه‌كارهاي فردي در قلب مجموع است اما از آنجا كه از نظام سلسله مراتبي پيروي مي‌كند، خلاقيت‌هاي فردي داراي پيچيدگي‌هاي اطلاعاتي و امنيتي است و خطر كردن(ريسك) آن نسبت به حرفه‌هاي نوع دوم بسيار بالاست. از همين رو مصاحبه با نخبگان نظامي ـ به نحو فزاينده‌اي ـ نسبت به ساير مشاغل در جنگ و رديابي اين فردّيت در روايتشان دشوار است.

ايدئولوژي و روايت

بي‌شك نمي‌توان از نفس و نقش ايدئولوژي در كنار نوع جهان‌بيني و بازخورد آن در روايت چشم پوشيد. در يك نظام دين ـ دولتي و آموزه‌هاي مبتني بر مذهب و دفاع نوعاً مقدس در جنگ كه كارگزاران راوي، مدعي حضور ربوبي و حساب و كتاب داشتن اعمال خود هستند و نه تنها در بيان كه در ديدن و شنيدن و قول و فعل خود، قائل به جواز و لااقل عدم تعارض رفتارشان، با اصول و فروع دين‌اند؛ اين امر و دخل و تصرفي را كه در پي آن ممكن است با قصد خيرخواهي و قربت در روايت صورت گيرد، البته نبايد از نظر دور داشت. آنچه ممكن است در زمره اشاعه فحشا، از كليت انداختن معنويت جامعه رزمنده، اسرار نظام (ولو از پس سه دهه) عدم پيچيدگي سازمان رزم در سالهاي تحت مقاومت و نوادر معدوم اموري باشند كه ما قائل به تسري و تكثير آن نيستيم.

خاتمه

در ابعاد علمي‌تر، اين بحث طبعاً مي‌توانست نزد ارباب بصيرت، به مسايل مربوط به جامعه‌شناسي قشرها و اصناف بپردازد و از روان‌شناسي مقتضي مشاغل و مراتب آنها در جنگ گفت‌و‌گو كند و در آنچه مربوط به هويت انساني ـ ايماني روات نخبه است، به تجزيه و تحليل شخصيت ايشان و داد و گرفت آن در يك شرايط بحراني، با واقعيت‌هاي غيرقابل اجتناب دفاعي، (اقتصادي ـ سياسي) اشاره كند و اجتناب جمله محافظه‌كاران از مصاحبه در هر حوزه را جدّي بگيرد. و از كنار استقلال داده‌هاي راويان در يك حوزه و زمينه آسان نگذرد و اينكه آيا اين امر ناشي از عمق ميدان عمل و فشردگي شرايط خاص جنگ است به حافظه درگير و ظرفيت ذهني ـ زباني راوي مي‌تواند اشاره داشته باشد. به هرحال جز به اعتماد ايماني ـ‌ انساني با فرض عدم امكان مصاحبه با مخالفان معاصر راوي در مباحث چالش برانگيز و مرتبط‌نشدن مجموعة روايت‌هاي موجود در يك موضوع، به رد يا قبول مصاديق و مشاهدات، چگونه مي‌توان به نقد و بررسي آنها پرداخت، و هكذا ساير موارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پي نو شتها:

1. James H. Morrison AGLOBAL PERSPECTIVE OF ''oral History in Southeast ASIA''. Edited by P. Lim Pui Huen and… (Sigapore, 1998)P.12

2. Hong Lysa. ''oral… P.35

3. James H… P.11

4.Daniel Chew. ''oral… P.52

5. Kwachang Guan.'' Oral… P.22

6. Kwachang Guan.'' Oral… P.20

7. Hong Lysa. ''oral… P.39

8. Lim How Seng. ''oral… P.63

9. Lim How Seng. ''oral… P.63

10. Daniel Chew.'' Oral… P.52

11. گلمن، دانيل، هوش عاطفي، ترجمه رضا بلوچ، جيحون، 1379، ص 49

12. Kwa chong Guan.'' Oral… P.26

13. ساراماگوي، ژوزه، كوري، ترجمه مينو مشيري، نشر علم، 1378، مقدمه

14. كانت، امانوئل، فلسفه فضيلت، منوچهر صانعي، نقش و نگار، 1380، ص 9

15 ـ گلمن، ص 39

16. Daniel Chew.'' Oral… P.47

17. Kwa chong Guan.'' Oral… P.26

18. Kwa chong Guan.'' Oral… P.26

19. james H. Morrison. ''oral… P.12

20. گلمن، ص 83

21. ژيد، آندره، مائده‌هاي زميني، ترجمه پرويز داريوش و جلال آل‌احمد، رُز، 1355 ص 21

22. گلمن، ص 129

23. Nirmala Purushotam.'' Oral… P.94

سيدمهدي فهيمي

منبع: روزنامه اطلاعات یکشنبه 24 مرداد 1389 ـ4 رمضان 1431 ـ 15آگوست 2010 ـ شماره 24824


http://www.ohwm.ir/show.php?id=193
تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است.