پرواز با نور:
خاطرات و مبارزات مرضیه حدیدهچی دباغ
به کوشش عالیه شفیعی
انتشارات: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
چاپ دوم: 1386
قیمت: 3500 تومان
مرضیه حدیدهچی (دباغ) نامی است که بر روی تفکرات سنتی درباره زنان خط بطلان میکشد. این نام دیگر تنها معرف یک هویت صرفاً شناسنامهای نیست، بلکه به بخشی از تاریخ مبارزات سیاسی اجتماعی و فرهنگی ما تعلق دارد. گرهخوردگی این نام با فرازهای برجسته تاریخ، در قالب رویدادهای مختلف تاریخی، امری است که نادیده گرفتن آن، به منزله چشم پوشیدن از بخش مهمی از گذشته سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ما است. بررسی زندگی وی به علت حضور سیال و زندهای که در صحنههای مختلف وقایع داشته، میتواند از بسیاری از نقاط نیمه روشن و گاه تاریک تاریخ این چند دهه اخیر ابهامزدایی کند.(1) نقل وقایع این سالها، از زبان شخص وی و یا افراد مرتبط با او، اعم از نزدیکترین اعضای خانواده تا دیگر همرزمانش، پاسخهایی بر بسیاری از پرسشهایی هستند که اذهان مختلف را به خود مشغول کرده است.
بخش اول کتاب با عنوان «روایت اول» به موضوعاتی همچون «پیش درآمد، اقامت در قلمرو آفتاب، بیقرار دشتهای حادثه و حماسه، پرواز قفس، درنگ، سفیر آفتاب در قلمرو غروب و از کودکیهای دیروز تا کهنسالی امروز» پرداخته است. در بخش «بیقرار دشتهای حادثه و حماسه» نحوه آشنایی ایشان با آیتالله سعیدی و حضور وی در کلاسهای درس ایشان، ماموریتهای ایشان از جمله پخشکردن فتواهای امام(ره) که از نجف میرسید، رونویسی کتاب ولایت فقیه، تشکیل اردوهای مختلف برای زنان و دختران متعهد و خاطراتی از این دوران اشاره شده است.
در این بخش به سفر همسرش به لبنان جهت دیدار با وی اشاره میکند که محمد منتظری مسئول تشکیلاتی وی از این که این دیدار بدون هماهنگی با تشکیلات و سازمان صورت گرفته وی را به عنوان تنبیه در یکی از هتلهای سوریه مستقر میکند و با این عنوان که عصر بر میگردد، هرگز بسراغ او نمیآید! و دباغ با اندک پول خود چند روزی که در انتظار بیهوده و بیخبر میماند. چهار روز در بدترین شرایط تغذیه سپری میکند که در اثر ضعف از حال میرود و مسئولین هتل بطور اتفاقی وی را به بیمارستان میرسانند. وی پس از گذشت سالها از این ماجرا، وقتی به محمد منتظری میاندیشد وی را فردی متقی، زاهد و فداکار اما خود محور، خودرأی و گاهی هم عجول در تصمیمگیریها میداند.
يکي از ويژگيهاي اين کتاب جمعآوري خاطرات چهل و هفت تن از افراد مختلف از خانم دباغ است؛ خاطراتي که اين افراد در مراحل مختلف تاریخی و در مکانهاي مختلف با خانم دباغ داشتند. قسمت قابل توجهي از خاطرات ديگران مربوط به دوران زندان ايشان ميشود. آقای «سیدمحمود دعایی» شخصیت خانم دباغ را در کتاب چنین توصیف میکند: «اولین بار که من با خواهر دباغ برخورد کردم، روزی بود که برای شرکت در یک جلسه در منزل یکی از دوستان دعوت شده بودم و ایشان نیز تشریف داشتند. جاذبه شخصیتی، قدرت بیان و برخورد منطقی خواهر دباغ، کیفیتی بود که من را بسیار تحت تاثیر قرار داده بود، به نحوی که هیچگاه آن را فراموش نکرده و نخواهم کرد. آگاهی و احاطه بر مسائل سیاسی روز و آشنایی با پستی بلندیهای مسیرهای مبارزاتی، از ویژهگیهای بارز شخصیتی ایشان بود که هر مخاطبی را تحت تاثیر قرار میداد. این جنبه از شخصیت ایشان در کنار وجوه دیگری نظیر دلداری و امید دهندگی به زنانی که به اتفاق همسران مبارزشان در خارج از کشور به سر میبردند و درد غربت داشتند و جنبههای دیگر، برای هرکس که با خواهر دباغ ملاقات میکرد، این نکته را روشن میساخت که با زنی چند وجهی رو به روست و تنها در یک بعد و وجه خود را نساخته است؛ بلکه روح و جان او دارای ابعاد مختلف وصف ناپذیری میباشد».
خانم «بروجردی» روحیات شخصی خانم دباغ را چنین نقل کرده است: «درشتی و نرمی را باهم و به جای خود دارند؛ مثلاً در عین حال که از روح و دید حساس و بزرگی برخوردار هستند، در جایی هم که لازم باشد تصمیمی جدی گرفته شود، بر تصمیم خود استوار میباشند، تا آنجا که اگر از کسی عملی خلاف شرع و عرف ببینند، مستقیماً روی در روی او بایستند. نقل است که یک بار، به روی شخصی که مرتکب خطای فاحشی شده بود، اسلحه کشیده و گفته بودند: اگر بخواهی یک سری کارهای خلاف شرع انجام بدهی، من به خاطر مصلحت دین، آمادگی دارم که تو را شخصاً مجازات بکنم».
خانم «منظر خير»(2) خاطره خود را از دباغ چنین شرح داده است: «من با خواهر دباغ براي اولين بار در زندان قصر آشنا شدم. در بازجوييها دائم از ما سئوال ميکردند اين خانمي که پوشیه دارد و اعلاميه پخش ميکند کيست؟ البته آنها فکر ميکردند چون ما از معلمان مدرسه رفاه هستيم بايد ايشان را بشناسيم. خانم دباغ در زندان خيلي از مسائل را با زيرکي خاص خودشان انجام ميدادند؛ مثلاً در بازجوييهاي خود بيان کرده بودند که سواد خواندن و نوشتن ندارند و اين مساله را هميشه به ياد داشتند، به طوري که افرادي مثل من که ايشان را نميشناختيم فکر ميکرديم واقعاً بيسواد است. خانم دباغ از يکي از کمونيستها خواسته بودند که به ايشان خواندن و نوشتن ياد بدهند تا از وقت خود کاملاً استفاده بکنند. با وجود شکنجههاي شديد هيچگاه چيزي از ناراحتيشان بروز نميدادند و زمان ملاقات با خانواده، ايشان به ما تکيه ميکردند و با يک وضعيت دشواري به پشت ميلهها ميآمدند و با بچههايشان صحبت و شوخي ميکردند».
خانم «سوسن حداد عادل»(3) خاطره خود را از خانم دباغ چنین نقل میکند: «از زماني که وارد مدرسه رفاه شدم، با شهيد رجايي و همسر آن شهيد آشنا شدم. به دليل جو سياسي آن مدرسه، دانش آموزان خواه ناخواه وارد يک مسير سياسي ميشدند. پس از فرار مدير مدرسهمان (خانم توران بازرگان) به خارج از کشور، ساواک تصميم گرفت يک سري از بچههاي مدرسه را گرفته، مورد بازجويي قرار دهد تا محل زندگي خانم بازرگان را پيدا کند. يکي از دانشآموزان بازداشت شده من بودم که همراه سه، چهار نفر ديگر بازداشت شديم. از نيمههاي راه چشمم را بستند و به کميته ضد خرابکاري بردند. قطعاً خدا در آن لحظه قدرت روحي بالايي به من داده بود که نترسم. خاطرم هست که زندان ما سلول مستطيل شکل به طول دو و عرض يک و نيم متر بود. تنگي جا و شدت گرماي مرداد ماه در آن محوطه کوچک و دم کرده در کميته ضد خرابکاري، انسان را کلافه ميکرد. يک شب مرحوم آيتالله رباني را در محوطه کميته خرابکاري شکنجه ميکردند. ايشان هم پيرمردي ضعيف بنيه بودند. ما اول نميدانستيم چه کسي را شکنجه ميکنند. يادم هست بچهها قلاب گرفتند و من از پنجره بالا رفتم و ديدم آقاي رباني شيرازي است. محاسنش را گرفته، سرش را به ديوار ميکوبيدند که صداي آن ضربهها هنوز توي گوش من هست.
خيلي وقتها که از بازجويي برميگشتم و ناراحت بودم. فکر مي کردم حتما اين ناراحتي به طور ناخواسته از طرف من به جمع بچهها انتقال خواهد يافت ولي خانم دباغ که واقعاً در زندان حکم مادر را برايم داشتند، در آن وضعيت به حالت شوخي مسئلهاي را يادآوري ميکردند که باعث خنده و کمرنگ شدن ناراحتيم ميشد. ميدانستم که ناراحتيم نبايد آن قدر طول بکشد که به ديگران هم منتقل شود. ياد گرفته بودم ناراحتيم را نبايد به سلول بياورم. خاطرات بد در زندان کم نداشتيم».
تدوین کننده کتاب «پرواز با نور» در مقدمه کوتاه خود مدعی است:«قالب کتابهای انجام شده (درخصوص خانم دباغ) از همان دست کارهای اولیه است یعنی مصاحبه با شخص مرضیه حدیدچی. مصاحبههایی که در شمارههای مختلف مجله پیام زن با عنوان «پیام سرگذشت» با او انجام شده و نیز آنچه محسن کاظمی تحت عنوان «خاطرات مرضیه حدیدچی دباغ» برای دفتر ادبیات انقلاب اسلامی و به کوشش حوزه هنری پدید آورده، اینگونه میباشند».
نویسنده هرچند اصرار دارد کتابش با دیگر کارهای انجام شده در معرفی خانم دباغ متفاوت است اما میبایستی یادآوری شود خاطرات مرضیه حدیدچی که برای اولین بار توسط محسن کاظمی در سال 1381 گردآوری و تدوین شده است نه تنها در برگیرنده خاطرات این زن مبارز در فراز و فرود زندگی است، بلکه این خاطرات به انحصار مردانه روایت تاریخ انقلاب اسلامی پایان داد، و به نقش مستقیم زنان در فرآیند شکلگیری انقلاب پرداخت. خاطرات حدیده چی که تاکنون پانزده بار تجدد چاپ شده به شیوایی توانسته به حضور زن در خانه و اجتماع و مسئولیتش در قبال خانواده و جامعه بپردازد. کاظمی نیز تلاش نموده همچون دیگر کارهایش این اثر را با ارائه توضیحاتی ضروری در پاورقی و افزودن پیوستهایی برای خوانندگان و علاقهمندان تاریخ مستند و جذاب کند. نويسنده در اين كتاب مجموعه خاطرات ايشان را از طريق گفتگو و مصاحبه با ايشان و منابع ديگر جمعآورى و تدوین نموده است. اين كتاب با دستنويسى از خانم دباغ آغاز و پس از مقدمه و پيشگفتار در 5 فصل با عناوين «سريان»، «هجرت»، «امواج»، «سياحت شرق» و «پيوستها» تدوين و در پايان كتاب نيز فهرست اعلام و عكسهايى از ايشان و شخصيتهاى ديگر ارائه شده است.
تدوینکننده کتاب از مشخصات افرادی که خاطرات خود را برای انتشار در اختیار وی قرار دادهاند بدقت یاد نمیکند و سابقه سیاسی، وابستگی تشکیلاتی این افراد و زمان نگارش این خاطرات برای خوانندگان کتاب بدرستی مشخص نیست. حتی نام کوچک تعدادی از خاطرهنویسان در کتاب قید نگردیده است که این امر میتواند نقطه ضعف کتاب تلقی گردد. در پارهای از خاطرات کتاب نیز عمدتا افراد خاطرات شخصی «خود» را بازگو نموده و نقش خانم دباغ در این خاطرات بسیار کمرنگ و کم اثر بوده است. بخشهایی از خاطرات نقل شده افراد از دوران حضور خانم دباغ در پاریس که بعضاً برای اولین بار نقل شده است بر جذابیتهای خاطرات کتاب افزوده است. پایان بخش این کتاب 425 صفحهای انتشار 17 عکس از خانم دباغ و از فعالیتهای پیش و پس از انقلاب ایشان است.
پانوشت:
1- مرضيه حدیدهچی (دباغ) از سال 1340 به جمع مبارزان با رژيم شاه پيوست و پس از دو بار زنداني شدن و تحمل سختیهای فراوان شاهد پيروزي انقلاب بوده است. در سال 1333 با محمد حسن دباغ ازدواج كرد. در تهران تحصيلات علوم ديني را تا سطح ادامه داد و همزمان به فعاليتهاي سياسي روي آورد. وی مادر هشت فرزند بود. فعاليتهاي او با توزيع اعلاميه در سالهاي 41ـ 1340 آغاز شد و با ورود به تشكيلات شهيد سعيدي شدت يافت. با دانشجويان مبارز دانشگاههاي تهران همكاري كرد. مرضيه دباغ در سال 1352 توسط ساواك دستگير و به همراه دخترش شكنجه شد. در سال 1353 براي ادامه مبارزاتش به خارج از كشور ميرود و تا پيروزي انقلاب در خارج به سر ميبرد. او در پايگاههاي نظامي در مرز لبنان و سوريه آموزشهاي رزمي و چريكي ميبيند. با گروه روحانيت مبارز خارج از كشور زير نظر محمد منتظري فعاليت خود را ادامه میدهد. در راهپيماييها، تظاهرات و اعتصابات خارج از كشور فعالانه شركت داشت. با ورود امام به پاريس در سال 1357 به ايشان ميپيوندد و وظايف اندروني بيت امام(ره) را به عهده ميگيرد. پس از پيروزي انقلاب به كشور بازگشت و مسئوليتهاي مختلفي را از جمله فرماندهي سپاه همدان را عهدهدار شد.
2- منظر خیّر، معلم ریاضی دبیرستان رفاه به جرم همکاری با نیروهای انقلابی دستگیر شد. پس از انقلاب دوباره به تدریس روی آورد. مدتی نیز عضو شورای شهر تهران بود.
3- سوسن حداد عادل، از دانش آموزان دبیرستان رفاه بود که به همراه رضوانه دباغ (دختر مرضیه دباغ) دستگیر شد. وی خواهر غلامعلی و مجید حداد عادل است.
مطلب مرتبط
محمود فاضلی