شماره 127 | 23 مرداد 1392 | |
پیام حسین رضایی نماینده کنفدراسیون جهانی و سازمان عفو بین الملل برای بازدید از زندانهای ایران در زمان شاه
گرامیداشت پنجاهمین سالگرد تشکیل کنفدراسیون جهانی
محصلین و دانشجویان ایرانی که در خارج از کشور گرد هم آمده اید!
درود بر شما و نشست شما که تاریخ نهضت دانشجوئی-مردمی را زنده نگه میدارید تا به دست آیندگان بسپارید، و من نیز افتخار آن را دارم که خود را غیاباً درمیان شما ببینم. ساعت 12 روز یازدهم اسفند ماه 1317 برابر با سوم ماه مارس 1939 در بخش 7 آن روزگاران تهران در خیابان ری، کوچه ی نسبتا معروف آب منگل چشم به جهان گشودم و پس از دوران طفولیت، به علت شغل نظامی مرحوم پدر، دوران تحصیلات ابتدایی و متوسطه را درتهران و چند شهرستان دیگر، و نهایتاً ششم ریاضی را در شهرستان آبادان در دبیرستان فرخی واقع در ناحیه بهمن شیر آبادان به پایان رساندم. در همان روزهای اولیه ورودم به دانشگاه ماینس به عضویت سازمان دانشجویان ایران مقیم ماینس، که سازمانی تازه تأسیس بود درآمدم ، و از آن طریق به عضویت در سازمان کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی).
در اواخر دسامبر و اوائل ژانویه 1963 در دومین کنگره کنفدراسیون در شهر لوزان سوئیس به عنوان ناظر از طرف سازمان ماینس شرکت داشتم.
از آن پس تقریباً در کلیه کنگرهها و سمینارهای فدراسیون آلمان و کنفدراسیون جهانی به صورت ناظر و بیشتر به عنوان نماینده از طرف سازمان شهر ماینس شرکت داشتم. در کنگرهی دهم کنفدراسیون در شهر کارلسروهه، به علت عدم موفقیت کنگره در انتخاب هیئت دبیران، به اتفاق آقایان حسن ماسالی و فرامرز بیانی به عنوان مسئولین کنفدراسیون انتخاب شدیم.
اما مهمترین مسئولیتهای من در کنفدراسیون جهانی، که باعث افتخار زندگی سیاسیام شده است، که به دلیل اعتماد رفقای مبارز کنفدراسیون به مقاوم بودن من در هنگام خطر و رویارویی با جباران زمانه به من واگذار شد، امری که به جهت آن به خود و راه خود فخر کنم. در این جا یادآوری این مسئله ضروری است که مسئولیت ساختمانی آموزشی دبستان ـ دبیرستان اهدایی کنفدراسیون به زلزله زدگان شهرستان فردوس، که با همهی امکانات و زمینهای ورزشی بنا گردید، بر عهده زنده یاد مهندس کاظم حسیبی بود که روحش شاد و یادش گرامی باد.
و اما دومین سفر نمایندگیم به تهران از نظر موضوع و محتوی با مرتبه اول تفاوت داشت: رفتن به درون زندانهای سیاسی و تحقیق راجع به شکنجه و آزاد زندانیان سیاسی همزمان شد با نمایشات رادیو ـ تلویزیونی ندامت عدهای از زندانیان سیاسی از اعضای پیشین کنفدراسیون، که مهمترین آنان افراد گروه حادثه کاخ مرمر به رهبری مهندس پرویز نیکخواه بودند.
جهت پشتیبانی از این سفر، نمایندگی از سازمان عفو بین المللی شعبه شهر وین دریافت شده بود، ور در 17 مهر ماه 1349 مطابق با اکتبر 1970، به اتفاق زنده یاد دکتر هلدمن به سوی تهران پرواز کردم و در هتل مرمر تهران اقامت گزیدیم. همان شب ساواک با من تلفنی تماس گرفت و ، پس از تهدیدات بسیار، پیشنهاد کردند که : «دوـسه نفر زندانی سیاسی را به هتل مرمر میآوریم؛ با آنها گفتگو کنید و به اروپا برگردید. طبیعی بود که من قبول نکنم. یکی از افسرها درهتل نزد دکتر هلدمن ماند و دیگری مرا برای ارائه پاسپورتم به پلیس فرودگاه سوار ماشینش کرد و به سوی فرودگاه حرکت کردیم. نزدیک پانصد متری فرودگاه چند ماشین ساواک، که درتعقیب ما بودند، ماشین را نگه داشتند، مسلحانه بیرون ریختند و مرا دستگیر کردند، در یکی از ماشینهای خودشان نشاندند، و حرکت کردند و به جائی بردند، که پس از پرس و جو در آن جا، متوجه شدم که زندان قزل قلعه است. همان شبانه دکتر هلدمن را نیز به فرودگاه بردند و از ایران اخراج کرده بودند؛ و بقیه قضایای او را شما بهتر میدانید...
در زندان قزل قلعه بلافاصله توسط یک تیم سهـچهار نفره مرا به بازجوئی نشاندند، و همزمان من هم اعلام اعتصاب غذا کردم و همان بازجوئیهای تکراری سال قبل، توأم با تهدیدات؛ و بازجوئی بی وقفه به مدت 37 ساعت ادامه داشت. سپس، مرا به یکی از سلولهای مجرد زندان فرستادند.
پس از چند ساعت کلیه زندانیان متوجه شدند که نماینده کنفدراسیون دستگیر شده بود. در بند عمومی زندان زنده یاد داریوش فروهر در اسارت بود. پس از چند روز اولیه زندان، خبرهای مربوط به من و کنفدراسیون، و اثر دستگیری من در دانشگاه تهران توسط زنده یاد پروانه فروهر به داریوش و از طریق من میرسید.
به زودی در اثر مبارزات سهمگین یاران کنفدراسیونم درخارج از ایران و دانشگاههای داخل ایران و گسیل خبرنگاران مطبوعاتی و رادیوـتلویزیونی کشورهای مختلف برای ملاقات و مصاحبه با من جریان کاملاً دگرگون شد.
تقریبا هفته ای دوـسه بار آقایان تیمسار مقدم یا پرویز ثابتی برای گفتگو با من به قزل قلعه میآمدند. آقای پرویز ثابتی هر چند روز یکبار با آقایان دکتر سیاوش پارسانژاد و/یا مهندس پرویز نیکخواه برای پادرمیانی و گفتگو با من به زندان میآمدند، و همیشه نتیجه از قبل معلوم بود، چون ماحصل گفتگوها از آنان اصرار و از من انکار بود... فردای آن روز مجدداً تیمسار مقدم آمد و من موافقت خودم را با ملاقات با آقای هویدا اعلام کردم. او رفت و یکیـدو ساعت بعد با زندان تماس گرفت و قرار ملاقات را برای روز بعد ساعت 6 بعداز ظهر اعلام کرد. قرار بود2 ساعت با آقای هویدا صحبت کنم، که به 4ساعت کشید. در این چهار ساعت گفتگو، آقای تیمسار مقدم کاملاً ساکت نشسته بود. من به او گفتم: «پس انتظار دارید که من در کابینهی شما به مردم خدمت کنم؟ این از محالات است». پس از خواندن جواب من، وی گفت: «این ورقه برای رؤیت شخص شاهنشاه است». او مسئول زندان اوین را فراخواند و به او گفت: «تا 24 ساعت آینده، چنان چه آقای حسین رضایی تغییر نظر داد، فوری با من تماس بگیرید تا بیایم و ورقه را عوض کنم». وی شروع به نصیحت کرد که: «استعفا از کنفدراسیون آزاد شدن و به اروپا برگشتن و عدم استعفا مساوی است با 10 سال زندان». پس از چند هفتهی دیگر، من از زندان اوین به زندان موقت شهربانی، که بعدها به نام «کمیته مشترک» مشهور شد، بردند. پس از چند روزی مرا به دادرسی ارتش بردند و پس از بازرسیهای معموله به بیدادگاه فراخواندند. در بیدادگاه اول به عنوان آخرین دفاع اعلام کردم: «به خاطر علنی نمودن دادگاهم و اعتراض به این دادگاه، سکوت میکنم و هیچ کدام از گفتههای وکیل مدافع تسخیری را، که برای من قرار دادهاید، قبول ندارم». رأی بیدادگاه 8سال زندان بود. پس از پایان بیدادگاهها، مرا به زندان شماره 3 زندان قصر بردند، و دوسال بعد همه زندانیان سیاسی را در یک مجموعه ساختمانی که از یک تا 8 شماره بود مستقر کردند. زندانیان با محکومیت بالا را در شماره 6 زندان قرار دادند؛ من هم تا پایان در همین شماره 6 بودم. و اما آنان، با همه قدرت شیطانی شان، نتوانستند امید به پیروزی و بهروزی و آزاد زیستن مردمان را بکشند، و بالاخره رستاخیز مردمان فرا رسید و دیوار زندانها فروریخت. من پس از 8 سال و یک هفته تحمل زندان بر دوش مردمان وطن به آن طرف دیوار زندان رسیدم... در دشتهای خرم ایران هنوز هم
تهیه شده توسط کمیته برگزار کننده یادمان پنجاهمین سالگرد پایه گذاری کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحاد ملی)، 18 دی 1391
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1895 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |