تاريخنگار خوشقريحه و داراي آثار فراوان اسپانيايي كه به نوبه خود به در تثبيت تاريخ شفاهي به عنوان يك رشته پژوهشي كمك كرد.
رونالد فريزر در سال 1957 به آندلس(Andalusia) عزيمت كرد و دريافت كه از زمان پايان جنگ داخلي تغييرات كمي در آنجا رخ داده است.
رونالد فريزر، كه در سن 81 سالگي درگذشت يكي از تاريخنگاران انگليسي محترم، خوش قريحه و داراي آثار فراوان در اسپانيا بود. مشهورترين اثر او «خون اسپانيا» (Blood of Spain) (1979) گزارشي بينظير از جنگ داخلي اين كشور است كه با دقت فراوان از متن مصاحبههايي با شركتكنندگان در دو طرف جنگ شكل گرفته است. اين كتاب كه با لحني استوار و مبادی آداب نگاشته شده، به نوبه خود به تثبيت تاريخ شفاهي به عنوان يك رشته پژوهشي كمك كرد. روني [مخفف رونالد] اين تعريف را نميپسنديد - «گويي كه اين رشته از تاريخ نگاري، برخلاف آن چيزي كه واقعاً هست، با تاريخ اقتصادي يا سياسي برابر است. اين رشته تنها ايجاد منابع جديد براي تحقيقات تاريخي بيشتر است.»
آخرين اثر او، «جنگ نفرين شده ناپلئون» (Napoleon's Cursed War) (2008) كه بازآفريني معتبر جنگ در شبه جزيره در سالهاي 1808 تا 1814 است، نيز از همين روش پيروي ميكند، گرچه او اين بار مجبور بود برای پی بردن به گفتهها و كردار مردم عادي، عميقاً به كاوش بايگانيها بپردازد.
روني در هامبورگ متولد شد. پدرش اسكاتلندي بود و براي يك خط كشتيراني كار ميكرد. مادرش آمريكايي بود و توانست با ارثيه خود يك خانه اربابی در برگسفيلد (Burghfield) واقع در بركشاير (Berkshire) بخرد كه پس از ترك آلمان در سال 1933 در آنجا زندگي ميكردند. برادرش كالين دو سال بعد متولد شد.
پدرش مصمم بود كه پسرانش ظاهر نجيبزادگان محافظهكار را داشته باشند كه هيچ يك چنين نشدند. روني همچون مادر خود هيچگاه با پدرش كنار نيامد. مادر روني پس از جدایی از پدرش با يك دكتر نيوزيلندي ازدواج كرد. او پس از مرگ ناگهاني شوهر دوم خود زندگي آرامي را با تام هارپر (Tom Harper)، خلبان بمبافكن RAF آغاز كرد.
روني سالها بعد به مناطق روستایی انگلستان بازگشت و برگزفيلد را با نام آمنرزفيلد (Amnersfield) در همپشاير (Hampshire) به داستان کشید تا «حس ذاتي بيهودگي را كه دوران كودكي در انگليس در او به وجود آورده بود»، بررسي كند.
كتاب «در جستجوي گذشته» (In Search of a Past) (چاپ 1984 و چاپ مجدد در سال 2010)، خاطرات بهم پيوسته كودكي اوست كه با كمك روانكاوي و 8 نفر خدمهاي كه با هم در دوران كودكي از او مراقبت كرده بودند گردآوري شده است. اين خاطرات به شكلي غيرمعمول تأثيرگذار است.
او به مهد کودک محلي رفت و تحصیلات خود را در مدارس عمومي گذراند. پس از خدمت سربازي، در اواسط دهه 1950 چند سالي را در خبرگزاري رويترز كار كرد. اما دنياي سررسید ها و ضرب الاجل ها با ذات او همخواني نداشت، چرا كه زمان كمي را براي تعمق جدي باقي ميگذاشت. او پيش از اين، از طريق نوشتههاي جرالد برنان (Gerald Brenan) كه بعدها به دوست نزديك او بدل شد، به علاقه خود به اسپانيا كه تا پايان عمر ادامه يافت، پي برده بود.
روني پس از مرگ مادر با استفاده از ارثیه خود به اندلس رفت: «آن طور كه بعدها فهميدم در سال 1957 كه توليد كشاروزي اسپانيا به ميزان پيش از جنگ داخلي رسيد، در روستاي كوهستاني ميخاس (Mijas) در منطقه اندلس، كه براي استراحت به آنجا رفته بودم، هيچ چيز نشاني از بهبودي اوضاع نسبت به زمان جنگي كه 18 سال پيش پايان يافته بود، نداشت».
به صورت كاملاً اتفاقي در اينجا بود كه با یک مرد جوان فرانسوي به نام آندري گورز(André Gorz)، نويسنده كتاب «خائن»( Le Traître) كه کاوشی در زندگينامه به زبان نویسنده و برخی نظريات است، آشنا شد.
گورز در آن زمان به عنوان روزنامهنگار با نشریه اکسپرس(L'Express) كار ميكرد و بعدها به عنوان فيلسوف و پيشگام بومشناسي سياسي شناخته شد. رونی به لحاظ فكري با او بسیار نزدیک و صمیمی شد. اين دوستي روني را به پاريس كشاند.
مقاومت در برابر كشش سياسي جبهه چپ پاريس دشوار بود. آراي ژان پل سارتر (Jean-Paul Sartre) و اطرافيانش روني را براي تمام عمر به يك سوسياليست بدل كرد و اين گورز بود كه در سال 1963 دوست انگليسي جديد خود را به سوهو(Soho) و نشریه چپ جديد (New Left Review) معرفي كرد. او در آنجا با رانده شدگان سياسي ديدار كرد، بالاخره به خانه رسيده بود.
اين مجله در حال تغيير بود و مهارتهاي تجاري ناشكفته قبلي روني به بقای آن كمك كرد. او مدير تجاري اين مجله شد و بعدها به تشكيل كتاب/صفحه چپ جديد (New Left Books/Verso) كمك كرد. او در مجله پيشگام مصاحبه با افراد شاغل بود كه سابقه اش به استادز تركل (Studs Terkel) در اين جبهه باز ميگشت. او درآن مصاحبه ها توضيح ميداد كار چيست، و براي زندگياین افراد چه معنايي داشت. انتشارات پنگوئن در سال 1968 يك مجموعه به نام «كار: شرح حال20 نفر از كاركنان» را منتشر كرد كه در زمان خود منحصر به فرد بود.
وجدان سياسي روني هيچگاه افول نكرد. او به عنوان عضو ارشد تراست چپ جديد (New Left Trust) مرتب تماس ميگرفت و درباره سلامت مالي اين دو گروه پرس و جو ميكرد.
او سه فرزند داشت، مارك، جوزف و جسيكا. همسرش اولش فرن فريزر (Fern Fraser)، منشي ادبياش شارلوت ولفرز (Charlotte Wolfers) و روزاليند فون دربيك (Rosalind van der Beek) نیز با او بودند. او 25 سال آخر عمر را با شادماني در كنار همسر دومش آرورا بوش (Aurora Bosch)، كه يك تاريخنگار بود، در زادگاه همسرش والنسيا(Valencia) گذارند.
روني به من تلفن ميزد و با عصبانيت از روستايي بودن اهالي والنسيا، حتي بيشتر از انگليسيها، حرف ميزد. با اين وجود آنها او را دوست داشتند. او مرد انگليسي اسپانيايي بود كه كشورشان را بسيار خوب ميشناخت و در این موضوع به نوعی برازنده و تا حدی قديمي بود. آرورا و فرزندانش همچنان در آنجا زندگي ميكنند.
• رونالد فريزر، تاريخنگار، تولد 9 دسامبر سال 1930، مرگ 10 فوريه سال 2010
• اين نوشته در 17 فوريه سال 2012 براي قرار گرفتن در شرح حال روستا، جايي كه رونالد فريزر و پسرش جوزف در آنجا بزرگ شدند اصلاح شد. رونالد طي دوران خدمت سربازي افسر گارد نبود. او چند سالي را براي هرچند كوتاه براي رويترز كار كرد. اين نكات و ديكته نام روزاليند فون دربيك، اصلاح شده است.
طارق علي(Tariq Ali)
گاردين، چهارشنبه 15 فوريه 2012
ترجمه: اصغر ابوترابی
منبع: theguardian