شماره 9 | 22 دي 1389 | |
«ايران و لهستان، برگهايي از تاريخ روابط ايرانيها و لهستانيها» مجموعه مقالاتي است كه به پيوندهاي تاريخي و فرهنگي ريشهدار دو كشور ميپردازد. در اين مجموعه روابط تاريخي ايران و لهستان به شيوهاي تحقيقي و از جنبههاي گوناگون بررسي ميشود. خبرگزاري كتاب ايران (ايبنا) ـ «ايران و لهستان، برگهايي از تاريخ روابط ايرانيها و لهستانيها» مجموعه مقالاتي است كه به پيوندهاي تاريخي و فرهنگي ريشهدار دو كشور ميپردازد. اين پيوندها در زمان جنگ جهاني دوم و پناهندگي شماري از لهستانيها به ايران و ماندگاري برخي از آنها در كشور ما، اهميت و گستردگي بيشتري يافت. در اين مجموعه روابط تاريخي ايران و لهستان به شيوهاي تحقيقي و از جنبههاي گوناگون بررسي و تصويري كم و بيش روشن از آن ارتباطات عرضه ميشود. پيشگفتار كتاب نوشته «ويتولد اشميدووسكي» سفير جمهوري لهستان در ايران (در سالهاي 2002 تا 2008) است. او در سرآغاز نوشتهاش به مناسبات سياسي و فرهنگي پنج قرنه ايران و لهستان اشاره ميكند و يادآور ميشود كه نخستين سفيري كه از ايران به كشور آنها سفر كرد در قرن هفدهم و به سال 1602 ميلادي بوده است. اين اشاره، گواه ديرينگي پيوندهاي ايران و لهستان است. «اشميدووسكي» اين نكته را نيز گوشزد ميكند كه هنگامي كه در سال 1795 لهستان تجزيه شد، ايران و تركيه تنها كشورهايي بودند كه تجزيه لهستان را به رسميت نشناختند. سپس او با برشمردن تاريخچهاي از تاسيس سفارتخانههاي دو كشور، از 116 هزار پناهنده لهستاني نام ميبرد كه پس از پايان جنگ دوم جهاني، از سيبري و آسياي مركزي وارد خاك ايران شدند. 85 هزار نفر از آن مهاجران، پس از زماني كوتاه خاك ايران را ترك ميكنند و باقي مهاجران در ايران ميمانند. «اشميدووسكي» مينويسد: «لهستانيها با روي خوش ايرانيان روبهرو شدند و از آنان رفتار دوستانه ديدند. ما از اين مساعدت ايرانيان سپاسگزاريم و خاطره اين لحظات را هرگز فراموش نخواهيم كرد.» مقالات كتاب با نوشتاري از «يولانتا شراكوفسكا ـ ديندو» آغاز ميشود. او در جستار «مناسبات ايران و لهستان در دوران صفوي» ريشههاي تاريخي نخستين آشناييهاي دو ملت را برميشمارد. اين آشنايي از آنجا ضرورت پيدا ميكرد كه اروپاييان به دليل پيدايش امپراتوري عثماني، خواهان اتحاد و همبستگي با ايران بودند. اين ارتباط به پيش از صفويه، و به روزگار فرمانروايي «آق قويونلوها» باز ميگشت. «ديندو» مينويسد كه در آن زمان نام ايران براي لهستانيها «بيشتر با ثروت، شگفتي، هنر، توسعه و تجربه همراه بود». نكته ديگري كه نويسنده ياد ميكند، آن است كه يافته شدن سكههاي ساماني (در سدههاي نخستين اسلامي) در لهستان نشان ميدهد كه مناسبات تجاري اين كشور با ايران را بايد تا سدههاي دور ميلادي عقب برد، اما در روزگار صفويه و در زمان شاه عباس اول بود كه يك لهستاني به استخدام دولت ايران درآمد. بعدها با گسترش جنگ ميان عثماني و لهستان، دامنه مناسبات تجاري و سياسي دو كشور وسعت بيشتري گرفت. جداي از اين، برتري و جذابيت كالاهاي ايراني نسبت به كالاهاي تركيه عثماني، انگيزه ارتباط بيشتر با ايران را سبب ميشد. «ديندو» در مقاله خود به سرگذشت يكي از مشهورترين لهستانيهايي ميپردازد كه شاهد عيني سقوط دولت صفوي بود. «كروزنيسكي»، مترجم دربار شاه سلطان حسين صفوي، همان شاهدي است كه گزارش مهم و با ارزش او از سرنگون صفويان، بارها چاپ و در ايران نيز به زبان فارسي ترجمه شده است. اين نيز بايسته يادآوري است كه در مقاله «ديندو» يك لغزش نگارشي وجود دارد كه ميبايد در چاپهاي بعدي كتاب اصلاح شود؛ نام سرداري كه دولت صفوي را سرنگون كرد «محمود افغان» بود، نه آنگونه كه «ديندو» نوشته است: «محمد افغان!» «آنا گاوليك»، «مجموعه نسخههاي خطي فارسي در كتابخانه شاهزادگان چارتورسكي» را موضوع نوشتار خود قرار داده است. شاهزادگان اين خانواده از پيشگامان گردآوري مجموعه آثار هنر مشرق زمين بهشمار ميآمدهاند. «گاوليك» مينويسد كه اقلامي مانند فرش، سراميك، سفال و منسوجات مشرق زمين نيز در كنار نسخههاي خطي، مورد توجه شاهزادگان لهستاني بوده است. يك نسخه از ديوان حافظ، متعلق به «آدام چارتورسكي» چنان زيباست و تزئينات خيرهكنندهاي دارد كه «گاوليك» مينويسد: «نميتوان قيمتي بر روي آن گذاشت» مجموعه نسخههاي خطي شاهزادگان چارتورسكي 3 هزار دستنويس است كه 10 نسخه آن به زبان فارسي است. بعضي از اين نسخهها را بايد از زمره شاهكارهاي هنري دانست. مقاله «آنا كراسناوالسكا» درباره «الكساندر خوچكو» شاعر مشهور لهستاني و گزارشهاي او از ايران است. يادداشتهاي او «پر از جزئيات و ملاحظات جالبي است كه ميتواند منبعي عالي براي شناخت ايران اوايل سلطنت قاجار باشد». «كراسنا والسكا» مينويسد كه خوچكو فارسي را روان صحبت ميكرد و هنگام گفتوگو با بوميان، دچار تنگناها و مشكلات زباني نميشد. اطلاعاتي هم كه او در يادداشتهايش به دست ميدهد، شامل اسامي، تعداد و مراكز جمعيتي، مردم و قبايل پراكنده در مناطق شمالي كشور است. افزون بر اين، خوچكو خوانندگانش را از مذهب، زبان و تاريخ ايرانيان آگاه ميسازد. اين يادداشتها كه برگرفته از تجربيات دست اول خوچكو است، مربوط به دوره فتحعلي شاه و محمدشاه قاجار (سده سيزدهم) است. در ادامه جستارهاي كتاب، «سيلويا سورديكووسكا» از «نقش دانشگاه در تحكيم روابط لهستان و ايران» ياد كرده است و سپس رضا نيكپور در مقالهاي آگاهيبخش و سودمند درباره «لهستانيها در ايران در طول جنگ جهاني دوم» اطلاعات گرانبهايي را گردآوري و در اختيار خواننده قرار داده است. نيكپور ابتدا نگاهي گذرا به آغاز جنگ جهاني مياندازد و از آوارگي لهستانيها و كوچاندن آنها از راه ايران، ياد ميكند. وي مينويسد: «اگر چه سابقه ارتباط فرهنگي، اقتصادي، نظامي و سياسي دو كشور ايران و لهستان به قرنها قبل باز ميگردد، اما بخش عمده آشنايي مردم ايران با لهستانيها به دوره جنگ جهاني دوم و ورود دهها هزار مهاجر لهستاني به ايران ميرسد» نيكپور سپس از پذيرايي و استقبال ايرانيان از مهاجران لهستاني ياد ميكند و به كودكان بيسرپرست لهستاني ميپردازد كه در اصفهان نگهداري ميشدهاند. وي مينويسد: «كتابي كه امروزه به نام «اصفهان، شهر كودكان لهستاني» به دو زبان انگليسي و لهستاني وجود دارد، خاطرات حضور همين كودكان است كه سالها بعد از ترك ايران در انگلستان نوشته شد. گروهي از اين كودكان كه متشكل از 733 نفر بودند، به زلاند نو فرستاده شدند كه تا امروز هنوز خاطره حضور خود در ايران را ارج مينهند». در ادامه مقاله، درباره پيامدهاي هولناك جنگ دوم براي لهستانيها آگاهيهايي به دست ميآوريم. كافي است اشاره شود كه در آن جنگ 22 درصد از جمعيت لهستان جان باختند، تعداد زيادي از اتباع اين كشور نيز پس از پايان جنگ به كشور خود بازنگشتند و در كشورهاي ديگر اقامت گزيدند. طبق آماري كه نيكپور آورده است، 300 نفر از اين آوارگان، زندگي دائم در ايران را ترجيح دادند و با ايرانيان پيوند زناشويي بستند. مقاله نيكپور دربردارنده اطلاعات باارزشي است كه در منابع ديگر فارسي به دشواري ميتوان آنها را به دست آورد. آخرين جستار كتاب، مقالهاي از «باربارا كايم» است. او «باستانشناسان لهستاني در ايران؛ تاريخچهاي از حضوري كوتاه مدت و پربار» را بررسي كرده است. «كايم» مينويسد كه كار باستانشناسان كشورش در ايران به ساليان اخير (2004 ميلادي) باز ميگردد. او كه خود از اعضاي گروه كاوشگران بوده است، گزارشي از اقدامات و حفاريهاي گروه را يادآور ميشود. كار آنها در منطقه تنگه بلاغي، محل سكونتگاههاي ساساني انجام شده است. او فرضياتي را درباره چهارتاقي يافته شده در منطقه پيش ميكشد و اين گمان را به حقيقت نزديكتر ميداند كه چهارتاقي مذكور آتشكده بوده است. اين نيز درخور يادآوري است كه برگردان انگليسي همه مقالات ياد شده در پايان كتاب آورده شده است. در ميانه مقالات فارسي و ترجمه انگليسي آنها، نقشههايي نيز ترسيم شده است كه گردآوري آگاهيهايي كوتاه و فهرستواري درباره آشنايي لهستانيها با ايران است. نقشه نخست مربوط به سدههاي 17 و 18 ميلادي است. نقشه دوم ايران عصر قاجاري و محل استقرار لهستانيها در ايران آن روز را نشان ميدهد و دو نقشه ديگر به شروع قرن بيستم و رويدادهاي جنگ جهاني دوم اختصاص دارد. در نقشه انتهايي خواننده از راههاي ورود مهاجران لهستاني به ايران، استقرار آنها، اردوگاههاي كودكان بي سرپرست و شيوه كوچاندن آنها به جاهاي ديگر آگاه ميشود. كتاب «لهستان و ايران، برگهايي از تاريخ روابط ايرانيها و لهستانيها» اثري ماندگار با جستارهايي پژوهشگرانه است كه محققان تاريخ معاصر ايران از مراجعه به آن بي نياز نخواهند بود. كتاب ياد شده در 116 صفحه و با شمارگان 1500 جلد از سوي انتشارات «كتابسرا» و به بهاي 10 هزار تومان چاپ و عرضه شده است. آناهيد خزير
منبع: خبرگزاری کتاب ايران (IBNA) | |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=188 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |