شماره 123 | 26 تير 1392 | |
مقدمه مقاله «تقابل اسناد و خاطرات در قیام مسجد گوهرشاد» نگارش آقای غلامرضا آذری خاکستر در شماره 122 هفته نامه تاریخ شفاهی مورخ 19 تیر 1392، با رویکردی نستا جدید به عدم تطابق خاطرات با اسناد در موضوع قیام مسجد گوهرشاد پرداخته است. این نوشتار در پاسخ به مقاله مذکور، ضمن ریشه یابی قیام باعنایت به ساختار قدرت سیاسی در مشهد عصر رضاشاهی، در صدد ارائه تحلیلی نو از قیام مذکور با استناد به خاطرات است. ناگفته نماند که با توجه به شرایط اختناق حاکم، به نظر میرسد که تنظیم و ارسال گزارشات مربوطه از قیام و عوامل آن در چارچوب همان ساختار قدرت معنا پیدا میکرد. از این رو تا ماهیت آن ساختار آشکار نشود، شاید نتوان اسناد مذکور را مورد قضاوت علمی قرار داد. بنابراین اسناد و خاطرات در این قیام میتواند مکمل هم واقع شوند نه مقابل هم. هر چند به ظاهر تقابل دو نهاد اصلی قدرت (والی و تولیت) در مشهد منجر به تولید دو نوع منبع متناقض شده است. کما اینکه کلیه اسناد قیام توسط نهادهای دولتی و غالب خاطرات به خصوص خاطرات 20 نفر شاهدی که یادمانده های آنان در کتاب قیام مسجد گوهرشاد آقای سینا واحد آمده است، متعلق به افرادی است که به نوعی تعلق خاطر به تولیت داشته و اقدامات او را در سروسامان دادن به موقوفات آستانه را ستوده اند. اما تحلیل ماجرا در راستای همان نگاه ساختاری میتواند، بحث تقابل اسناد و خاطرات را به مکمل بودن آن دو تبدیل کند. البته در همین آغاز قابل ذکر است که به نظر میرسد نگاه ایدئولوژی به قیام مذکور در بعد از انقلاب، مانع بررسی علمی آن شده است. کما اینکه این رویکرد با گذشت زمان تقویت شده و نوعی نگاه قداست گونه بر قیام و بانی آن بهلول (باعناوینی چون اعجوبه قرن و...) سایه افکنده است. طرح مساله: رضاشاه در سال 1313 به اتفاق نخستوزیرش محمدعلی فروغی به ترکیه سفر نمود. پس از بازگشت از این سفر چهل روزه، تصمیم به انجام برخی اصلاحات در امور گرفت. تا ایران را همچو ترکیه به مظاهر تمدن غرب آشنا نماید. از آن جمله کشف حجاب و تغییر کلاه پهلوی به کلاه شاپو بود. این تغییر اجباری در نقاط مختلف کشور با مقاومت هایی مواجه شد. در شهر مذهبی مشهد، این مقاومت شدید بود. کما اینکه پیرامون اجرای آن بین دو قدرت اصلی شهراختلاف نظر ایجاد شد. پاکروان استاندار به کارگیری زور تاکید داشت، اما اسدی نایب التولیه آستانه قدس با عنایت به فضای مذهبی و زواری مشهد به روش مدارا و مسالمت آمیز اعتقاد داشت. محمد ولی خان اسدی فردی مقتدر و کار آزموده بود که طی قریب یک دهه، تحول اساسی در اداره موقوفات وسيع آستان قدس ایجاد کرده بود. از این رو بین مردم مشهد و نیروهای مذهبی محبوبیت داشت. معمولا نایب التولیه به طور مستقيم و غير مستقيم اداره مجموعه نهادها و گروههایی از قبيل: ادارات آستانه، زمين هاي موقوفه، مدارس ديني، تشکل هاي مذهبي، هيات هاي عزاداري، حوزه علميه، علما، وعاظ، طلاب و غيره را به عهده داشت. مجموع اين عوامل کانون قدرت بزرگي ايجاد مي کرد که غالباً با قدرت رسمي دولت در استان يعني والي(استاندار) و تمامي نهادهاي تحت اختيار او اعم از نيروهاي لشکري و کشوري اصطکاک پيدا مي کرد. نکته درخور توجه اين که هر دو فردي هم که در راس دو کانون قدرت مذکور قرار مي گرفتند، توسط خود شاه انتخاب مي شدند. الف- تحلیلی بر قیام مسجد گوهرشاد محمدولي خان در تمام اين ادوار، به عنوان يکي از نمايندگان طرفدار رضاخان عمل کرد، به گونه اي که بعد از تغيير سلطنت از قاجاريه به پهلوي، رضاشاه او را به نيابت توليت آستان قدس رضوي انتخاب کرد. او نيز نمايندگي مجلس ششم را کنار گذاشت و با لقب جديد مصباح التوليه به خراسان عزيمت نمود. تلاش هاي او در عمران و آبادي املاک آستانه و ازدياد درآمد موقوفات و ايجاد نظم و نسق در امور، تحولي شگرف در منطقه ايجاد کرد. سندي در آرشيو اسنادآستان قدس رضوي حاکي از تهيه دستور العملي از سوي ايشان در سال 1306 در خصوص رعايت انضباط اداري در آستانه و لزوم قاطعيت در برخورد با متخلفين است.(1) او طي چند سال فعاليت موفق شد ميزان درآمد آستانه را از 250هزار تومان در سال 1305 به يک ميليون تومان در سال 1313 افزايش دهد، اين پشتکار و کاميابي چنان شوق شاه را برانگيخت که در همين سال در حضور جمعي اين گونه از اسدي تجليل به عمل آورد: «اگر من دو نفر نوکر مثل اسدي داشتم، ايران را آباد مي کردم.(2) «او حتي در جريان برگزاري مراسم جشن هزاره فردوسي-مهر 1313- در مشهد پا را از اين فراتر گذاشت و در حضور مقامات ارشد خراسان به استاندار وقت خاطرنشان نمود: «من به واسطه علاقه مفرطي که به خراسان و مشهد دارم، اسدي را در اين جا باقي ميگذارم والا ايشان شاغل مشاغل بزرگتري بودند.»(3) اما اين قدرت و شوکت ديري نپاييد و حسد و کينه ديگران و از جمله والي خراسان را برانگيخت. به جرأت مي توان اسدي را از زمره کارگزاران برکشيده نسل اول و سنت گراي عصر رضاشاهي تلقي کرد که آنان کم و بيش طي يک دهه تحولي شگرف در اداره کشور ايجاد کردند، اما غالب آنان همچون: فروغي، داور، تيمورتاش و ديگران قرباني خود شاه گرديدند. 2- واليان خراسان در آستانه قيام: 3- رویکرد مدارا آمیز اسدی محمد علي شوشتري خفيه نويس رضاشاه نيز که دراين مقطع از افراد متنفذ دولتي محسوب مي شد در خاطراتش نقل میکند، آیت الله قمی اتحاد شکل لباس را « مستهلک در تنصر» یعنی مسیحی شدن مسلمان میدانست. وی به گفتگوي چهار نفره ميان اسدي و پاکروان به علاوه خود شوشتري و دکتر شيخ (احياءالدوله )شهردار مشهد در آستانه سفر اعتراض آميز آيت الله قمي به تهران اشاره کرده و اضافه مي کند: پاکروان با اطلاع از قصد سفر قمي به تهران با استهزاء روحانيت و قمي اظهار نمود:«اينها شعور ندارند.» اسدي جواب داد: «آقاي قمي در رديف علماي عادي نيست،چون مرجع تقليد است؛مقلدين از او کسب تکليف مي کنند، چاره اي ندارد، چه بايد بکند. من هم که نايب التوليه هستم از نظر احترام آستانه و رعايت خدام و مردم کسب تکليف از مرکز نموده و اجازه خواسته ام اجراي امر را به تدريج نمايم. يعني در هر کشيک اعضاي آن کشيک را تبديل لباس دهم که پس از پنج روز خاتمه مي يابد» شوشتري اضافه مي کند: «اين بيان ساده اسدي جلب توجه پاکروان را نمود به طوري که من و دکتر شيخ اين معني را متوجه شديم و در همان جا مثل آن که به من الهام شد بيان اسدي ممکن است بهانه به دست پاکروان داده و مفسده ايجاد سازد.» وي تصريح مي کند: بعدها برخي اقارير پاکروان وکسب اطلاع از مخابره بعضي تلگرافات برايم مسلم شد که اين تصور درست بوده است و از آن جمله تلگراف رمزي بود که پاکروان براي شاه به اين مضمون مخابره کرده بود: «در اجراي امر مبارک ملوکانه به تغيير کلاه کوتاهي نشده، مستدعي است امر مبارک شرف صدور يابد که کارکنان آستانه هم لااقل همراهي ومساعدت کنند و آنها هم به عذر نرسيدن دستور از مرکز، اجراي امر مبارک را به تأخير نيندازند» نامبرده همين نکته را زمينه قيام گوهرشاد ذکر کرده است: «از اينجا [اختلاف آن دو ]مقدمات انقلاب مشهد شروع شد.»(6) 4- همکاری اسدی با علما ب- قیام مسجد گوهرشاد: بههرحال حتی اگر عدهای از علمای یادشده هم دارای سابقۀ چندسالۀ سکونت در مشهد بودند، بهلول در این میان استثنا بود؛ زیرا فقط پنج روز در این شهر رحل اقامت افکند و در همین پنج روز هم در مقام سرسلسله جنبان قیام مسجد گوهرشاد فعالیت کرد. همچنین او از این بخت بزرگ نیز برخوردار شد که در همان بدو سرکوب قیام، با جمع انگشتشماری از یارانش، از مسجد گوهرشاد بگریزد و پس از طی اندکی از مسیر، به تنهایی عازم افغانستان گردد. خوشاقبالی بزرگتر او این بود که حتی پس از قریب سه دهه و نیم زندگی طولانی در کشورهای افغانستان، مصر و عراق، که فقط یک مورد آن ۳۱ سال زندان در افغانستان بود، در پی اخراج ایرانیان از سوی دولت عراق، به ایران بازگشت و قریب چهار دهه به حیات خود ادامه داد. وی چندین مرتبه خاطرات خود را بازگو کرده است. از آن جمله: گفتنی است که محورها و مباحث اصلی این منابع یکی است و بهلول به دلیل داشتن حافظۀ قوی، جزئیات وقایع را به تمام و کمال شرح داده است؛ البته در مطالعه و نقل قول از آنها باید مطالب حماسی را از خاطرات جدا کرد. کما اینکه همان ادبیات از او چهره ای شگفت انگیز نشان میدهد. بههرحال براساس خاطرات وی، پنج روز قیام مسجد گوهرشاد به شرح ذیل مورد بررسی قرار میگیرد. 1- چهارشنبه ۱۸ تیرماه ۱۳۱۴: نکته در خور توجه این است که بهلول در خاطرات خود اصلاً به این سخنرانی و فراخوان اشاره نکرده، بلکه در بعضی از خاطرات موجود از وقایع آن روزها، به این سخنرانی اشاره و مطالب پراکندهای از آن نقل شده که فراخوان برای حضور در سخنرانی شب جمعه سخن اصلی آن است. شیخ محمد علمی اردبیلی، از دستگیرشدگان قیام گوهرشاد، دربارۀ آن سخنرانی در خاطراتش نقل کرده که بهلول در پایان سخنرانی «تند و انقلابی با یک بیان وافی» گفت: «ای جماعت فردا شب زن [به مجلس و پای سخنرانی او] نیاید. منظورش این بود که فردا کسانی بیایند که از نظر دل و جرأت مرد و مردانه باشند(12) در منبعی دیگر خاطرنشان گردیده: «بهلول گفت: حاضرین به غایبین بگویند. فردا شب که شب پنجشنبه است در اینجا و در همین مسجد و روی همین منبر مطالب مهمی را برای شما خواهم گفت. هرکس نیاید از کیسهاش رفته البته میدانم که فراموش نمیکنید.(13) بعد از این سخنرانی جمعیت پراکنده شدند و بهلول نیز آن شب را در منزل یکی از دوستانش به صبح رساند.(14) 2- پنجشنبه ۱۹ تیر، روز بازداشت و آزادی بهلول: بهلول در خاطراتش احساس خود را در آن وضعیت چنین بیان کرده است: «وقتی من روی منبر جای گرفتم، دست و پای خود را گم کردم، چرا؟ چون پیشبینی چنین منظرهای را نداشتم و نمیخواستم که شورش بشود» اما جمعیتی که پای منبر او گرد آمده بودند و شعار مرگ بر شاه، زنده باد اسلام، زندهباد علما سر میدادند از او میخواستند سخنرانی کند؛ ازهمینرو بهلول زبان به سخن گشود و خطاب به حاضران گفت: «مردم خوب کاری نکردید که مرا اینطوری آزاد کردید. اما اکنون عملی که شده و ما نباید نرمی نشان دهیم یا حاج آقاحسین قمی را آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کرده و یا همه کشته شویم». سپس در پایان از مردم خواست که بروند خانههایشان و آذوقۀ یک هفتۀ خانواده را تهیه، و با سلاح مراجعت کنند.(16) پس از این سخنان، جمع کثیری از حاضران برای اجرای این دستور به سوی منازلشان عزیمت کردند، اما بهلول با باقیماندۀ افراد (زائران) مکان تجمع را از مسجد گوهرشاد به صحن نو تغییر دادند؛ زیرا وقت خواب بهتدریج فرا میرسید و خوابیدن در مسجد مکروه بود، ولی در صحن اشکالی نداشت. پس از استقرار در مکان جدید، جمعیت تحصنکننده آن شب را (شب جمعه) با دعا و نیایش و مناجات با حق تعالی سپری کردند. عدهای نیز استراحت نمودند. در این شب هیچیک از مقامات امنیتی به سراغ آنها نیامد. 3- جمعه ۲۰ تیر، حملۀ اول به تحصنکنندگان: بدینترتیب حملۀ اول در سحرگاهان روز جمعه ناتمام باقی ماند، متحصنان با دهها کشته و زخمی، همچنان در موضع خود با عزمی راسخ باقی ماندند و آن روز را به معالجه زخمیها و دفن شهدا گذراندند. عدهای از زخمیها را به منازلشان و عدهای دیگر را به بیمارستان بردند. عاملا این حمله چه کسانی بودند؟ اولین کسی که از طرف دولت از آزادی و حضور بهلول بر منبر مسجد گوهرشاد و بهویژه فراخوان تجمع او در شب پنجشنبه آگاهی یافت، مولوی، نایبالتولیۀ مسجد گوهرشاد بود که در پی اطلاع از سخنان بهلول، خود را به مسجد رساند و درصدد برآمد وی را از منبر پایین آورد، اما مستمعان به وی حملهور شده و کتکش زدند، بهطوریکه وی را در بیمارستان بستری نمودند. رئیس شهربانی، به محض اطلاع از این حادثه و پیشبینی گسترش قیام، پاسبان بیات، رئیس پلیس مشهد، را نزد استاندار (پاکروان) و فرماندۀ لشکر خراسان (سرلشکر مطبوعی) فرستاد تا آنها را از قضیه آگاه سازد. در پی کسب اطلاعات پیدرپی از وقایع داخل حرم و مسجد گوهرشاد، نامبردگان طی رایزنیهایی در نیمهشب جمعه تصمیم گرفتند که غائله را به وسیلۀ مأموران مستقر در کلانتری ۲، که در جوار مسجد گوهرشاد واقع بود، بخوابانند. برای این منظور، استاندار به اتفاق فرماندۀ لشکر به کلانتری یادشده عزیمت نمود تا ضمن بررسی اوضاع بر حملۀ قریب الوقوع (حملۀ اول) به متحصنان نظارت کند. در بدو امر افرادی(17) را به جمع تحصنکنندگان فرستادند تا با نصایح و اندرز، آنان را قانع سازند و پراکنده نمایند، ولی متحصنان و بهویژه بهلول، که رهبری آنها را بر عهده گرفته بود، تقاضاهای خود را در سه بند مطرح و اعلام کردند تا زمانی که این خواستهها برآورده نشود به تحصن خود ادامه خواهند داد. مطالبات سهگانۀ آنها عبارت بود از: تغییر ندادن کلاه، جلوگیری از رفع حجاب، و بازگشت فوری آیتالله قمی به مشهد. اما مقامات امنیتی مشهد که نمیتوانستند در این موارد تعهدی بدهند، طی مذاکراتی تصمیم گرفتند متحصنان را قلع و قمع کنند. اجرای این تصمیم نیز به صبحگاهان، که عدۀ تحصنکنندگان به حداقل ممکن کاهش مییافت، موکول شد. تعداد آنان را در این مقطع بین 150 الی 200نفر ذکر کردهاند. گفتنی است که در بدو امر، فرماندۀ لشکر و رئیس شهربانی با استدلال عدم دستور از مرکز، حاضر به اجرای این عملیات نبودند، ولی با اصرار استاندار و بهویژه اتهام وی به شهربانی و تولیت مبنی بر اینکه از گزارش به موقع این واقعه خودداری کردهاند، تصمیم گرفته شد با کمک لشکر (یک اسواران سواره و یک گروهان پیاده)، شهربانی در سحرگاهان منطقه را تحت کنترل بگیرد و با استقرار یک گردان پیاده از نیروهای خود، به غائله خاتمه بخشد، اما چنانکه گذشت در پی هیاهو و صدای تیر اندازی، عدۀ بسیاری از مردم به اطراف حرم ریخته و ابتکار عمل را از نیروهای امنیتی گرفتند. آنان در حالت بلاتکلیفی و سرگردانی، درحالیکه در اجرای عملیات خود ناکام مانده بودند، طی دستوری عقبنشینی کردند و بدینصورت بحران نه تنها پایان نیافت، بلکه دامنۀ آن گسترش یافت. در پی این ناکامی، استاندار به اتفاق فرماندۀ لشکر و رئیس شهربانی و اسدی (نایبالتولیۀ آستان قدس رضوی) به تلگرافخانه رفته و مراتب را به مرکز (شاه) گزارش دادند. در پی آن از مرکز دستور رسید که فوراً به غائله خاتمه بخشند.(18) 4- شنبه ۲۱ تیرماه، روز مذاکره: نکتۀ درخور توجه در این گزارش، ضمن اعتراف به درگیری در روز قبل (صبح جمعه ۲۰ تیرماه)، این است که «اقدامات [روز شنبه ۲۱ تیرماه] روی نصایح بوده» و به تعبیر دیگر در پی دستورالعمل شاه مبنی بر پایان دادن فوری غائله، گویا گروههایی از دو طرف درگیری و همچنین عدهای از مقامات مذهبی و اولیای امور درصدد برآمدند ضمن مذاکره با تحصنکنندگان، آنها را از ادامۀ تحصن و عواقب احتمالی آن بازدارند. این گروه به نیکی از لاقیدی هیئت حاکمه و شخص رضاشاه آگاهی داشتند و میدانستند که او حتی به بهای سرکوب خونین قیام و شکستن حرمت مسجد و حرم امامرضا(ع)، هم قصد و نیّت خود را عملی خواهد کرد. تقریباً تمامی دو طرف مناقشه، اعم از بهلول، نواب احتشام رضوی، آیتالله آشتیانی، آیتالله آقازاده، اولیای امور شهر نظیر: پاکروان، مطبوعی، بیات، اسدی، در مذاکره سهمی داشتند. هر یک از این افراد میکوشیدند بهطور مصالحهآمیز تحصن خاتمه یابد. خاطرات نواب احتشام رضوی حاکی از این موضوع است که در این روز دربارۀ اتخاذ مواضع لازم در قبال وقایع و پیشامدهای احتمالی، میان تحصنکنندگان دودستگی پیش آمد. نواب نقل کرده است: «به شیخ بهلول گفتم: مردم بدبخت نباید بیجهت کشته شوند، این مسامحۀ فعلی دولت نظیر حملۀ دیروز و عقبنشینی قشون عملی مرموز است فعلاً مقصر اصلی جز من و تو کسی نیست. دولت هم به ما دو نفر نظر دارد. الساعه تکلیف دینی و وجدانی ما این است که عملاً فداکاری نماییم… اول این مردم باایمان مظلوم را زنده به خانههایشان بفرستیم. من و تو هم رسماً تسلیم شویم… دیگر نمیتوانند آستانه و مسجد را منهدم نمایند یا مزاحم مردم شوند». نامبرده افزوده است: نه تنها بهلول این پیشنهاد را نپذیرفت، بلکه عدهای را تحریک کرد که شبانه او را بکشند. براساس این خاطرات همچنین علمایی که در آن روز به جمع تحصنکنندگان بهطوع یا اجبار پیوستند، جلسات مذاکرهای تشکیل دادند و تصمیم گرفتند: اولاً منبر محدود شود و غیر از عقلا و بزرگان کسی منبر نرود و آنها هم حرف تحریکآمیز نزنند؛ ثانیاً جلوی ماجراجویان و عوامل پشت پرده در تحریک عوام گرفته شود؛ ثالثاً طی مخابرۀ تلگرافی به رضاشاه، مظالم دیروز قشون گوشزد گردد و تا رسیدن جواب آن منتظر باقی بمانند.(20) بهلول در خاطراتش از تماس فرصتطلبانۀ احتشام رضوی با عوامل حکومتی و مذاکرات بین آنان سخن به میان آورده و نقل کرده است که این مذاکرات بدون آگاهی او انجام شد و اولیای حکومتی در این گفتوگو به نواب پیشنهاد ریاست حرم امامرضا(ع) (تولیت) را دادند.(21) اما خود نواب در خاطراتش ذکر کرده است که این ملاقات به درخواست سرلشکر مطبوعی و به واسطۀ پدرش (نواب رضوی) و شخصی بهنام فرخ (رئیس کابینۀ آستانه) انجام شد. محل آن نیز عمارت تولیت در آستانه بود. از جزئیات مذاکرات چنین برمیآید که فرماندۀ لشکر شرق، نواب احتشام رضوی را نسبت به بهلول ملایمتر و انعطافپذیرتر دیده و ازاینرو به مذاکره با وی تمایل پیدا کرده است. در این گفتوگو، هر یک از دو طرف از موضع خود دفاع کردند. در پایان مطبوعی متن تلگراف رضاشاه را مبنی بر سرکوب کردن قیام به احتشام رضوی نشان داد و اظهار نمود: «آقای نواب این دستور تلگرافی که با تمام تشریفات نظامی از طرف اعلیحضرت به نام ریاست عالیۀ قوا دستور داده شده… تا سه ساعت به غروب اگر تحصنکنندگان متفرق نشدند آستانه و مسجد را به شدت بمباردمان و منهدم سازیم و ساکنین این دو بقعه را نیز بدون استثنا بکشیم» و سپس خاطرنشان نمود که «نواب احتشام، شخص تو قادری امروز این دو مسجد بزرگ را نجات دهی… بیا و این فتنه را بخوابان». وی ادامه داده است که این مذاکرات بدون هیچگونه نتیجهای خاتمه یافت و وی پس از مراجعت به سراغ بهلول رفت و قضیه را برای او شرح داد، ولی بهلول، ضمن مخالفت با این پیشنهادات، به او تأکید کرد: «اگر کلمهای از آنچه گفتی با مردم حرف بزنی تو را تکذیب و تکفیر میکنیم. این انقلاب به هر قیمتی هست… باید توسعه یابد.(22) در ادامۀ این ماجرا به نقل از بهلول آمده است که چون این عمل نواب، موضع تحصنکنندگان را تضعیف کرد، خودش تصمیم گرفت ابتکار مذاکرات را به دست گیرد. وی خاطرنشان ساخته است: «در همین موقع کسی پیش من آمد و گفت: هیئتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت به اینجا آمده، میخواهند با تو مذاکره کنند». اعضای این هیئت عبارت بودند از: آیتالله آقازاده، آیتالله شیخ مرتضی آشتیانی، دو تن از علمای تهران و چهار نفر از اولیای شهر مشهد، یعنی پاکروان (استاندار)، مطبوعی (فرماندۀ لشکر شرق)، سرهنگ نوایی یا همان سرهنگ بیات (رئیس شهربانی خراسان) و محمدولی اسدی، (نایبالتولیۀ آستانه). در آغاز این مذاکرات، آیتالله آقازاده رشتۀ کلام را بهدست گرفت و با خشم خطاب به بهلول چنین گفت: «ای نادان، این چه فسادی است که تو برای ما ایجاد کردهای؟ تو به فکر خدمت به اسلام هستی، درحالیکه به کفر خدمت کردهای، اگر کوچکترین ضعف و شکستی در دولت ایجاد شود، ایران مورد هجوم روسیه و انگلستان از مرزهای سرخس و زاهدان قرار خواهد گرفت. آنها تمام ایران را اشغال خواهند کرد. شکر خدای را که شاه ما مسلمان هست و عملی در جهت مخالفت با دین انجام نمیدهد. جلوگیری از حجاب و پارهای دیگر از کارهای بد به دستور شاه نیست… شاه قسم یاد کرد، که عملی خلاف شریعت اسلامی و بدون اجازۀ مراجع دینی انجام ندهد. آیتالله العظمی سیدحسین قمی بازداشت نشده است و حال او خوب است. ایشان به زودی به مشهد خواهد آمد». بهلول در ادامه افزوده است: «آقازاده سپس لحن خود را تغییر داد و گفت: اما اکنون بیا گذشته را فراموش کرده و از آینده بگوییم. رضاشاه وعده داده که عفو عمومی اعلام کند. هیچکس بهخاطر اعمالی که شتابزده انجام داده است، مورد پیگرد قرار نخواهد گرفت. تو نیز در امان هستی و میتوانی با آزادی کامل به فعالیتهای دینی بپردازی. اما درحالحاضر بایستی این جمعیتی را که پیرامون تو جمع شدهاند متفرق کنی و سلاحهایی را که از سربازان گرفتهاید تحویل مسئولین بدهید. امشب را میتوانی پیش من میهمان باشی و فردا هرکجا میخواهی برو». بهلول نقل کرده است: «من در پاسخ گفتم: تا هنگامیکه آیتالله قمی به مشهد نرسد، مردم متفرق نشده و سلاح را تحویل نخواهیم داد. اگر به خاطر احترام شما علما نبود به پادگانها حمله میکردیم و از توپ و آتشبار نمیترسیدیم؛ زیرا ما در راه خدا میجنگیم». او سپس تصریح کرده است که در پایان به آنان اولتیماتوم داد و گفت: «اگر تا یکشنبه آیتالله قمی آمد و صداقت شما بر ما معلوم شد، در اینصورت تصمیمگیری را به ایشان وامیگذاریم، اگر تا روز یکشنبه آیتالله قمی نیامد، جنگ را آغاز خواهیم کرد». آنان با این پیشنهاد موافقت کردند و قراردادی به شرح ذیل نوشته شد: «۱ــ مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچیک از عوامل رژیم بدون اجازۀ ما وارد این محوطه نشوند؛ ۲ــ ما در امور شهر دخالت نکنیم. آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند؛ ۳ــ نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند؛ ۴ــ نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند؛ ۵ــ اجازه دهند کشتهها را دفن و مجروحین را پانسمان کنیم.»(23) البته چنانکه بهلول نیز خاطرنشان ساخته است، مقامات امنیتی مشهد دستور سرکوب قیام را پیش از آن گرفته بودند و این مذاکرات فقط برای وقتکشی و بهدست آوردن فرصت لازم به منظور اجرای آن دستور بود؛ ازاینرو نمیتوان آنان را در انعقاد این قرارداد صادق دانست. در این میان علمای مشهور مشهد نیز برای جلوگیری از خونریزی به تکاپوهایی دست زدند که از آن میان آیتالله آشتیانی به سراغ تحصنکنندگان رفت. در یکی از اسناد مربوط به دستورالعمل صادرشده از سوی ریاست کل شهربانی کشور به رئیس شهربانی خراسان دربارۀ اتخاذ تمهیدات لازم برای حملۀ نهایی به تحصنکنندگان، با اشاره به صدور فرمان شاه، تأکید شده است: «اگرچه آشتیانی به عنوان خدمتگزاری داخل آنها شده است، ولی احتیاط را نباید از دست بدهید و اگر آن شب از مسجد خارج نشده و جزو متحصنین قرار گرفت، مشارالیه هم باید جزو دستگیرشدگان باشد… . عدم خروج او نباید مانع اقدامات شما باشد… جواز مسافرت به خارج هم فعلاً به مسافرین ندهید و از نزدیکترین نظمیهها کمک بخواهید».(24) هـ) یکشنبه ۲۲ تیرماه، روز سرکوب خونین قیام: هرچند گروههای مختلف، طی یکی دو روز قبل از سرکوبی قیام، مذاکرات متعددی برای حل مسالمتآمیز ماجرا انجام دادند، ولی ازیکسو با مقاومت عدهای از قیامکنندگان و از آن جمله بهلول برای پایان یافتن تحصن و از سوی دیگر صدور دستور رضاشاه مبنی بر لزوم فوری سرکوب قیامکنندگان، همۀ شواهد و قرائن از قریبالوقوع بودن حادثهای خونین خبر میداد؛ بهویژه اینکه از عصر روز شنبه فرماندهان انتظامی سلاحها و تجهیزات سنگین و سبک نظامی را در بعضی از نقاط شهر مستقر کردند، از آن جمله در چهار سردر مسجد گوهرشاد چهار قبضه مسلسل سنگین کار گذاشتند، ولی مردم باور نمیکردند این سلاحها به قصد کشتار کار گذاشته شده باشد. تصور آنان این بود که دولت با این کار درصدد است تحصن کنندگان را تهدید کند و در مذاکرات امتیازات بیشتری بگیرد. عدهای نیز این اقدامات را برای جلوگیری از ناامنی در سطح شهر و غارت و دزدی افراد نابکار تلقی میکردند، ولی آگاهان عرصۀ سیاست به فراست دریافتند که در پشت پردۀ این ظواهر، تصمیمات سنگینی اتخاذ شده است. برای همین منظور آیتالله آشتیانی ــ که بهندرت در چنین مسائلی مداخله میکرد ــ وارد عرصه شد و با اسدی و بهلول مذاکره کرد. همچنین آیات عظام میرزا حسن سبزواری و شیخ علیاکبری نهاوندی از علمای برجسته نیز در همین خصوص، اقداماتی انجام دادند،(25) ولی هیچیک از این تکاپوها نتیجهای دربر نداشت. مهمترین اقدام علمای مذکور در این روز، مخابرۀ تلگراف هشتامضایی به رضاشاه بود که در آستانۀ حملۀ صبح یکشنبه، اسدی به بهانۀ اینکه جواب تلگراف آنها آمده است، یکی یکی آنها را به دارالتولیه فراخواند تا در صورت حمله، جان آنان از این تهاجم در امان بماند. از آن جمله آیتالله سید عبدالله شیرازی، که چهارمین امضاکنندۀ آن تلگراف بود، در خاطراتش نقل کرده است: «علما در آن شب در کشیکخانۀ مسجد بودند که اسدی مأموری فرستاد پیش آقایان که تشریف بیاورید در دارالتولیه که جواب تلگراف به اعلیحضرت آمده است»، اما وقتی اسامی آن علما را میخواندند، سیدعبدالله ملایری نامی، که از امضای تلگراف هم خودداری کرده بود، اشتباهی به جای او به درالتولیه احضار شد. شیرازی علت این اتفاق را مشهور نبودن وی در مشهد ذکر کرده است. در نتیجه وی در کشیکخانۀ مسجد گوهرشاد باقی ماند و حتی به او مأموریت داده شد که مسجد را نگاه دارد. وی نقل کرده است: در همین فاصلۀ چند ساعته حضور در کشیکخانه: «متصلاً از کمیسری و نظمیه تلفن میشد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟ چقدر در کشیکخانه هستند؟ اینها هم جواب میدادند جمعیت خیلی است».(26) در دستورالعمل ریاست شهربانی ــ که قبلاً به آن اشاره شد ــ به رئیس نظمیۀ خراسان دربارۀ لزوم فرماندهی عملیات تحت امر شهربانی، و زمان اجرای آن خاطرنشان شده است: «امشب [شب ۲۲ تیرماه و نیمهشب یکشنبه] در موقعی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتاً عدۀ کافی، هرچه بیشتر بهتر، با فرم و لباس سویل از قوای دربانان، آژان، صاحبمنصب گسیل و مأموری سویل [همراه] افسر و سرباز غفلتاً به مسجد وارد و کلیۀ متحرّکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آناً دستگیر و بدون درنگ از مسجد یا صحن خارج و به سرعت به طرق [یکی از روستاهای اطراف مشهد]یا هرچه دورتر بهتر تحتالحفظ اعزام و همچنین هرکس را در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص دادهاید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را دربارۀ آنها اجرا دارید». در ادامه دربارۀ مخفیانه بودن عملیات آمده است: «باید عملیات شما تا قبل از اجرا، فوقالعاده در پرده و مستور بوده که متحصنین آگاهی حاصل نکنند و در اجرای امر نهایت فداکاری از طرف شما و مأمورین باید به عمل آید». در پایان نیز تصریح گردیده است: «بعد از دستگیری اشخاص فوق [عوامل شناختهشدۀ قیام] جمعیت را هم فوراً از صحن و مسجد و نقاط دیگری که تجمع کردهاند خارج نموده و بعد هم هیچکس را نگذارید داخل شود» و در نهایت برای جلوگیری از تجمع مجدد مردم تأکید شده است: «هر اقدام شدیدی که لازم است بکنید که غائله تجدید نشود». پاسخ رئیس شهربانی مشهد حاکی است: «الساعه پنج عصر بر حسب امر فرماندۀ محترم لشکر، اطراف صحن و مسجد به وسیلۀ قوای نظامی و انتظامی و پلیس محصور گردید. بیات».(27) فرماندۀ بخشی از نظامیان مهاجم به حرم گزارش داده است: «نزدیک ساعت ۱۶ بعدازظهر از طرف خیابان تهران [امام رضا(ع) فعلی] دو هنگ پیاده و هنگ سوار [بدون اسب] و توپخانه با تفنگ و گردان مهندسی و خلاصه هرچه سرباز در مشهد بود به مرور وارد خیابان تهران شده و در دو طرف خیابان در کنار جوی نشسته و افسران آنها هم نزدیک عدۀ ابوابجمعی خود ایستاده بودند. از ورود نظامیان حدس خوشی زده نمیشد و معلوم گردید اقدام شدیدی میخواهند بنمایند».(28)
رحیم روح بخش،
| |
http://www.ohwm.ir/show.php?id=1848 تمام حقوق اين نشريه متعلق به سايت تاريخ شفاهي ايران [oral-history.ir] است. |